به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاهی گروه علمی پزشكی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حوالی ساعت شش و سی دقیقه صبح پنج شنبه بود و در این ساعت میدان همیشه پر جنب و جوش انقلاب هم آن رونق همیشگی را نداشت، از میدان کمی آن طرفتر به سمت خیابان کارگر شمالی رفتم و هرچه جلوتر گام بر میداشتم عبور و مرور ماشینها بیشتر میشد و حتی از کنار خیابان صدای موتوریها شنیده میشد که میگفتند «امیرآباد کنکور».
هرچه به امیرآباد نزدیکتر میشدم ترافیک بیشتر میشد و باید برای چند متر جلوتر رفتن چندین بار کلاچ و ترمز میکردی و مسیری که شاید در فاصلهای کمتر از یک ربع تا بیست دقیقه به مقصد میرسیدی حالا زمانی دو سه برابر نیاز داشت.
در ترافیک نگاهی به دور و اطراف و ماشینهای کناری داشتم و وجه مشترک اغلب آنها وجود یک بچه کنکوری بود که از چهره رنگ و رو پریده و تشویش چهره شان کاملا مقصد معلوم میشد؛ کمی آنطرفتر و در پیاده رو که حجم جمعیت کم از راهپیماییهای معمول و رسمی کشور نداشت، جوانانی مشاهده میشد که یا کارت آزمون روی سینه چسبانده یا پلاستیکی حاوی کارت و شناسنامه و انواع و اقسام خوراکی به دست، دوان دوان به سمت حوزه امتحانی میرفتند.
ساعت حدود هفت و سی دقیقه شده بود و همچنان بار ترافیکی سنگین برقرار بود و ماشینها هرچه به حوزه نزدیکتر حرکتشان سختتر میشد و باید سانت به سانت جلوتر میرفتند؛ چیزی به ساعت مقرر بسته شدن دربهای حوزه نمانده بود، اما همچنان سیل جمعیت اجازه نمیداد تا داوطلبان به حوزه برسند و دقیقه به دقیقه داوطلبانی که از ماشین پیاده میشدند تا خودشان را به حوزه برسانند بیشتر میشد و ازدحام به حدی بود که حتی از کوچهها و خیابانهای اطراف نمیشد میانبر زد تا به حوزه رسید.
بالاخره یه ربع به هشت بود که به حوزه رسیدم از چند متر جلوتر خانوادههای داوطلبان نگران در کنار خیابان ایستاده یا نشسته بودند؛ برخی قرآن میخوانند، برخی ذکر میگفتند و برخی سعی داشتند تا جلوی درب حوزه فرزندشان را همراهی کنند تا به قول خودشان نترسد و استرس نداشته باشد.
هرچند از ساعت مقرر گذشته بود، اما هنوز دربهای حوزه به روی داوطلبان باز بود و شلوغیها رفته رفته کم میشد و خانوادههایی که فرزندشان داخل رفته بود خیالشان جمع شده و از حوزه دور میشدند.
در جمعهای چند تایی داوطلبان زمزمههایی از نگرانی برای قبولی در کدام دانشگاه به گوش میرسید هرچند در کنار این نگرانی شوخی و خنده و تصمیم گیری برای تفریحات بعد از کنکور هم وجود داشت.
حال و هوای خانوادههای نگران از نتیجه و آینده فرزندشان هم جالب توجه بود؛ پدر و مادرهای که کار را تعطیل کرده بودند تا امروز را فرزندشان باشند و برخی از آنها که سالهای آینده فرزند کنکوری داشتند، چشم انتظار حذف کنکور بودند و امیدوار به تدوین برنامهای منسجم برای جایگزین کردن راهکاری به جای این غول آموزشی بودند.
کمکم که روز سپری شد از حجم ترافیکی و هیجان آزمون کمی کاسته شد، اما بعد از اتمام امتحان باز هم ترافیک و ازدحام به خیابانها بازگشت؛ خندهها و گریههایی که سد کنکور عامل آن است..
حالا بعد از یکسال تلاش و فشار روانی داوطلبانی که از حوزه بیرون میآمدند گویی کوله باری سنگین را زمین گذاشته بودند و هرچند برخی غمگین و بهت زده بودند، اما همین رهایی از برنامه سنگین آموزشی آنها را سر ذوق میآورد و حالا باید چشم انتظار بمانند تا شاید فرجی در نتیجه آزمون حاصل شود.
حوالی ساعت دو سه عصر بار دیگر ازدحامی خیابانهای حوزههای امتحانی را فرا گرفت هرچند به دلیل کمتر بودن داوطلبان بار ترافیکی هم نسبت به صبح کم بود، اما همچنان میشد شور و شوق و تب کنکور را در آن محدوده دید.
داوطلبانی که آرزویشان هنرمند شدن آن هم در دانشگاههای مطرح کشور بود و مضطرب از نتیجه آزمون که قرار است نیمههای فصل تابستان اعلام شود.
عصرجمعه است این بار خیابانها حال و هوای دیگری دارد؛ جوانانی که بالاخره آخرین آزمون را هم پشت سر گذاشتند از حوزههای امتحانی کم کم بیرون میآیند و خستگی از چهره شان پیداست برخی خوشحال از آزادی حدود سه ماهه و برخی برنامه ریزی برای رفتن به کلاسهای هنری و ورزشی و رانندگی را با دوستانشان در میان میگذارند و قول و قرارهایی که در روزهای آینده تفریحاتشان را آغاز کنند.
آخرین دوره از رقابتهای آزمون سراسری با حضور بیش از ۱۴۵ هزار داوطلب به پایان میرسد و پرونده ماراتن امسال بسته شد و باز هم تستهای چهار گزینه سرنوشت تحصیلی جونان را رقم زدند.
حال باید منتظر ماند و دید عاقبت این داستان ناتمام که این بار به قسمت پنجاهم رسید کی به پایان میرسد و چه پایانی برای آن ساخته خواهد شد.
انتهای پیام/