در مطلب زیر به شمه‌ای از خاطرات حاج شیخ محمد مدنی درباره زنده‌یاد علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی می‌پردازیم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛  عالم مجاهد آیت‌الله حاج شیخ محمد مدنی ملقب به «ناشرالاسلام گنابادی» نفر اول روحانیت گناباد است که در مواجهه با فرق منحرف از جمله صوفیه، سابقه‌ای طولانی دارد. ایشان  به شمه‌ای از خاطرات و تحلیل‌های خود درباره زنده‌یاد علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی اشاره کرده است. امید آنکه مقبول افتد.

با تشکر از جنابعالی به لحاظ شرکت در این گفت‌وشنود، لطفاً در آغاز بفرمایید که از چه دوره‌ای با زنده‌یاد شیخ محمدتقی بهلول گنابادی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. خدمتتان عرض کنم که در دوره نهضت مسجد گوهرشاد که سن من ایجاب نمی‌کرد با ایشان حشر و نشری داشته باشم و هرچه می‌دانستم، از حرف‌های پدرم بود که با ایشان همدوره بودند. خود بنده پس از اینکه ایشان از زندان افغانستان آزاد شد و به ایران برگشت، از نزدیک با ایشان آشنا شدم. راستش وقتی شنیدیم که ایشان به ایران برگشته خیلی تعجب کردم، چون شنیده بودم که از رادیوی مصر علیه شاه حرف زده و در عراق هم علیه شاه سخنرانی‌هایی کرده بود.

Image result for ‫وقتی بهلول جلوی رضا خان ایستاد‬‎

از نحوه مواجهه علما و مراجع در نجف با ایشان چه می‌دانید؟
طلبه‌های گنابادی که در نجف درس می‌خواندند، می‌گفتند که در عراق خیلی مورد توجه علما و مراجع بوده است. یادم است که مراجع مشهد هم خیلی تحویلش می‌گرفتند و درباره مبارزات و معلومات ایشان حرف می‌زدند. لابد این را هم شنیده‌اید که مقام معظم رهبری از او به عنوان یکی از نوابغ و شگفتی‌های روزگار نام برده‌اند.

اشاره کردید که درباره مبارزات مرحوم بهلول از پدرتان مطالبی را شنیده بودید. به بخشی از این شنیده‌ها اشاره بفرمایید؟
پدرم می‌گفتند که در زمان رضاخان، دیوانی از اشعار مرحوم بهلول به شکل قاچاق چاپ شده بود. به لطف امام رضا (ع) پدرم برای شش ماه از گناباد به مشهد تبعید شدند و من فرصت پیدا کردم صبح و عصر به کتابخانه آستان قدس بروم. در آنجا روزی خواستم که دیوان مرحوم بهلول را به من بدهند. اولین شعر آن دیوان را هرگز از یاد نمی‌برم: «رضای پهلوی، چون رفت بر تخت/ شد اسلام و اهل آن سیه‌بخت». می‌گفتند که ایشان حدود 200 هزار بیت را حفظ است و این از عجایب روزگار بود. ایشان هیچ وقت شعری را از رو نمی‌خواند و همه را حفظ بود. همچنین دعا‌های وارده ازجمله ابوحمزه ثمالی، جوشن کبیر و... را. حافظه بی‌نظیری داشت.

روزی که ایشان پس از سال‌ها به وطن و به گناباد برگشت، واکنش مردم چگونه بود؟
آقای بهلول به خانه پدرش در روستای بیلند گناباد وارد شد و مردم گروه گروه به دیدن ایشان می‌رفتند. مبارزات مرحوم بهلول برای مردم گناباد افتخار بزرگی بود. مخصوصاً قضیه مسجد گوهرشاد هیچ وقت از یاد مردم نمی‌رفت. مردم به دیدن ایشان می‌رفتند و ایشان هم تا جایی که می‌توانست، بازدیدشان را پس می‌داد.

به قیام مسجد گوهرشاد اشاره کردید. تحلیل شما از این واقعه با توجه به شنیده‌هایتان در این باره چیست؟
قضیه مسجد گوهرشاد، واقعاً سند افتخار مردم خراسان است که در پاسخ به اجبارِ بی‌حجابی توسط رضاخان اتفاق افتاد و خون‌های زیادی برای احیای این واجب شرعی بر زمین ریخت. مردم آن زمان برای حفظ حجاب -که از ضروریات دین است- قاطعیت به خرج دادند، اما متأسفانه امروز با صورت مبتذلی از حجاب مواجه هستیم.

بسیاری تلاش کردند رک‌گویی‌ها و صراحت لهجه و شجاعت کم‌نظیر مرحوم بهلول را نوعی سرگشتگی تعبیر کنند. در این باره خاطره‌ای دارید؟
بله. پدرم و پیرمرد‌های گناباد می‌گفتند که مادربزرگ مادری بهلول، خواهر ملاسلطان بنیانگذار فرقه صوفیه گناباد بود. یک روز پدر مرحوم بهلول، ایشان را که کودکی بیش نبوده، به ملاقات محمدحسن بیچاره (صالح علی شاه)، مرشد این فرقه می‌برد. صالح علی شاه به مرحوم بهلول می‌گوید: شنیده‌ام که شاعر هستی، به مناسبت این مجلس ما شعری بخوان! مرحوم بهلول می‌خواند: این دغل دوستان که می‌بینی/ مگسانند گرد شیرینی. صالح علی شاه می‌گوید: اینکه از تو نیست، شعری از خودت بخوان، و مرحوم بهلول می‌خواند: این دغل دوستان که می‌بینی/ جعلانند دور سرگینی! چون از همان بچگی حرف‌های خیلی حسابی می‌زده، به او می‌گفتند: حواس پرت!

منقول است که مرحوم بهلول علیه صوفیه نیز زیاد صحبت می‌کرده است. دراین باره چه اطلاعاتی دارید؟
همینطور است. حاج آقا غیاثی امام جماعت مسجد روستای نوغاب، تعریف می‌کرد که بهلول 20 سال هم نداشت که در مسجد پدر ایشان علیه صوفیه حرف زده بود و، چون صوفی‌ها در گناباد و اطراف آن خیلی قدرت و نفوذ داشتند، تصمیم می‌گیرند او را بکشند! پدر مرحوم بهلول او را از منبر رفتن در گناباد و حومه آن منع می‌کند و می‌گوید: هر جا دلت خواست منبر برو، ولی در این منطقه حق نداری، چون اوضاع در اینجا خطرناک است و احتمال دارد تو را بکشند!

اشاره کردید که صفویه در گناباد و حوالی آن قدرت و نفوذ زیادی داشتند. این قدرت و نفوذ از کجا می‌آمد؟
فرقه‌های باطل در ایران، عمدتاً توسط انگلیسی‌ها علم شده و همان‌ها هم از این جماعت حمایت می‌کردند و می‌کنند. خود حکومت هم از این‌ها حمایت می‌کرد. ملاسلطان از همان اول که به گناباد آمد، قدرت زیادی داشت و حکومت، دستش را حسابی باز گذاشته بود.

چه شد که مرحوم بهلول به سبزوار رفت؟
وقتی فشار صوفیه زیاد شد، پدر ایشان شیخ نظام‌الدین -که از جان فرزندش بیمناک بود- به سبزوار رفت و در آنجا در حوزه مشغول تدریس شد. مرحوم بهلول هم در همه کشور غیر از گناباد منبر می‌رفت.

نخستین بروز فعالیت سیاسی و مبارزاتی مرحوم بهلول از چه دوره‌ای بود؟
در زمانی که خانواده ایشان در سبزوار بودند، خبر رسید که قرار است امان‌الله خان پادشاه افغانستان در ایام محرم به ایران بیاید و در اینجا مراسم کشف حجاب را اجرا کند! در آن زمان آتاتورک در ترکیه، امان‌الله خان در افغانستان و رضاخان در ایران، به امر انگلیس ماجرای کشف حجاب را علم کرده بودند. امان‌الله خان همراه همسرش -که بی‌حجاب بوده- به میان مردم می‌رود، ولی مردم به او حمله می‌کنند و او فرار می‌کند و به ایران می‌آید.

Image result for ‫وقتی بهلول جلوی رضا خان ایستاد‬‎ ظاهراً حکومت، سبزوار را چراغانی کرده و مجلس جشن و سرور و پایکوبی راه انداخته بوده که در طی آن، موضوع کشف حجاب را مطرح کند. مرحوم بهلول تصمیم می‌گیرد هرطور شده آن مجلس را به هم بزند و در مسجد سبزوار به مردم می‌گوید که حکومت چه خیالی دارد. مردم به تحریک مرحوم بهلول، به طرف باغ ملی که محل برگزاری جشن بوده حرکت می‌کنند و مأموران از ترسشان فرار می‌کنند و امان‌الله خان هم جرئت نمی‌کند بیاید. ایشان فوق‌العاده شجاع بود و ذره‌ای ترس در وجودش نبود. اواخر که از زندان افغانستان هم آزاد شد و به مصر و عراق رفت، باز همانطور بی‌باک حرف زده بود، طوری که رژیم گفته بود: تو را می‌کشیم. او هم گفته بود: دیگر برایم فرقی نمی‌کند، در آن دنیا هم به اندازه کافی قوم و خویش دارم!

خود شما هم در مبارزه با صوفی‌ها ید طولایی دارید. ایشان هیچ وقت شما را راهنمایی کرد؟
بله. موقعی که از مکه برگشتم، ایشان به منزل ما در روستای خیبری در چهار کیلومتری گناباد آمد و گفت: «این‌هایی که دنبال صوفی‌ها راه می‌افتند، معمولاً آدم‌های ساده‌لوحی هستند، به همین خاطر هم زود گول می‌خورند. برای همین، بهترین کاری که می‌توانی بکنی این است که به این‌ها آگاهی بدهی. مردم وقتی شیوه برخورد ائمه (ع) را با صوفی‌ها بدانند، دیگر دنبال این‌ها راه نمی‌افتند و می‌فهمند که این‌ها چقدر فاسد، فاسق و دنیاپرست هستند و ایمانشان دقیقاً خلاف ادعاهایشان است». ما درباره این جماعت، روایات جالبی از اهل بیت داریم. حضرت رضا (ع) می‌فرمایند: هر کسی که با زبان و قلب با صوفیان مخالفت کند، حکم مجاهدی را دارد که در رکاب پیامبر (ص) با کفار جنگیده است و نیز می‌فرمایند: صوفیان دشمنان ما هستند. امام هادی (ع) فرموده‌اند: این‌ها خلفای شیاطین هستند و پایه‌های دین را تخریب می‌کنند، هر کسی که به دیدار یکی از اینها، چه زنده چه مرده برود، گویی که به دیدار شیطان یا یکی از بت‌پرست‌ها رفته است و هرکس که به این‌ها یاری برساند، گویی به یزید و معاویه و ابوسفیان کمک کرده است.

صوفیان از هر دین و آیینی که باشند، مخالف ما هستند و از ما فاصله دارند!... جالب اینجاست که صوفی‌ها، فرقه‌های متعدد و مختلفی دارند که هیچ کدام، یکدیگر را قبول هم ندارند. مرحوم آیت‌الله مرعشی می‌فرمودند: الان در ایران 16 فرقه صوفیه داریم که هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند و همگی می‌گویند قطب ما برحق و آن یکی باطل است! همه هم برای خودشان مرید‌های زیادی پیدا کرده‌اند و دائماً توی سر و کله هم می‌زنند. در حالی که در شیعه چنین چیزی وجود ندارد و کسانی که از مرجعی تقلید می‌کنند، حق اهانت به گروهی را که از مرجع دیگری تقلید می‌کنند، ندارند.

ویژگی‌های منابر و سخنرانی‌های ایشان چه بود که مخاطبان، مخصوصاً جوان‌ها را جذب می‌کرد؟
ایشان بسیار آدم خوش‌اخلاق و آرامی بود. یادم است هر کودک بی‌قراری را، کافی بود یک دقیقه به ایشان بدهند تا در آغوش بگیرد، بچه بلافاصله ساکت می‌شد و لبخند می‌زد. همین حالت عطوفت و مهربانی را به نسل جوان هم داشت و خیلی خوب با آن‌ها رابطه برقرار می‌کرد و صمیمی می‌شد. از آنجا که شعر و لطیفه زیادی هم بلد بود، منبرش کسل‌کننده نمی‌شد. مهم‌ترین ویژگی او هم این بود که همان کاری را انجام می‌داد که می‌گفت.

ایشان قبل از حادثه مسجد گوهرشاد، همه جا منبر می‌رفت و از همان جوانی با همه مردم محشور و دمخور بود. بعد از حادثه گوهرشاد هم مجبور شد به افغانستان فرار کند و 30 سال در حبس و تبعید بود. مردم هم در این فاصله هیچ وقت فراموشش نکردند. مرحوم بهلول زمانی با رضاخان درافتاد که کسی جرئت نداشت حتی در خانه‌اش هم نام او را ببرد! مبارزه مرحوم بهلول باعث شد که مردم، سال‌ها انتظار برگشتنش را بکشند. شاه یک بار گفته بود که دو نفر روحانی خیلی مرا و پدرم را زجر دادند؛ یکی آیت‌الله خمینی بود و یکی بهلول که پدرم را آزار داد.

به ویژگی‌های عبادی ایشان هم اشاره‌ای داشته باشید. در این عرصه ایشان را چگونه دیدید؟
ایشان همیشه در حال اعتکاف و روزه بود. ماه رمضان‌ها هم فقط با آب افطار می‌کرد. از مال دنیا غیر از لباس تنش، هیچ نداشت. معمولاً به او زیاد پول می‌دادند، ولی هیچ چیز را برای خودش نگه نمی‌داشت و همه را بین فقرا تقسیم می‌کرد. واقعاً آدم زاهدی بود. یک بار که به مکه می‌رفته، زنی را می‌بیند که پوست هندوانه‌ای را برداشته و خرد کرده و به بچه‌های گرسنه‌اش می‌داده. 160 ریال سعودی همراهش بوده که آن را به زن می‌دهد و می‌گوید: برو و برای فرزندانت نان و غذا تهیه کن. در منزلگاه بعدی کسی به او 1600 ریال سعودی می‌دهد.

Image result for ‫وقتی بهلول جلوی رضا خان ایستاد‬‎

لحظه‌ای تردید نداشت که اگر کاری را برای خدا بکند، خداوند پاسخش را به بهترین نحو ممکن خواهد داد. اخلاقش کم‌نظیر بود و مردم هم این صفت را در او دیده و باور کرده بودند. بهترین صفتش این بود که به هر حرفی که می‌زد، عمل می‌کرد و به آن ایمان داشت و به همین دلیل هم، حرفش اثر می‌کرد. هر انسانی اگر به آنچه می‌گوید، ایمان داشته باشد حرفش تأثیرگذار می‌شود. اما اگر به حرفی که می‌زند اعتقاد نداشته باشد، نه تنها اثر نمی‌کند که تأثیر عکس می‌گذارد.

در پایان گفت‌وگو، یک سؤال شخصی هم از جنابعالی داشته باشیم. شما لقب «ناشرالاسلام گنابادی» را دارید. این لقب را چه کسی به شما داده و چرا؟

هنگامی که در نجف بودم، این لقب را مرحوم آیت‌الله شاهرودی لطف کردند و فرمودند: «ان‌شاءالله که در گناباد مشغول انتشار معارف و احکام اسلام و در برابر صوفیه و فرق باطل، موفق و پایدار باشید، چون گناباد متأسفانه به‌شدت در معرض خطر تصوف است و کارتان با آن‌ها دشوار خواهد بود».

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/

گفتگوی خواندنی با آیت‌الله حاج شیخ محمد مدنی ملقب به «ناشرالاسلام گنابادی»

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.