به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «آزادی همگانی و پیشرفت بشری»، «حفاظت از کرامت انسانی»، «حقوق طبیعی بشر» «آزادی» و... کلید واژه هایی هستند که ذهن انسان غربی را پس از پایان یافتن جنگ جهانی دوم به خود مشغول کردند. کلید واژههایی که امید می رفت به وسیله ترویج و گفتمانسازی آنها امید به زندگی در جوامع جنگ زده و ویران شده غربی پمپاژ شود.
اولین مبلغان این گفتمان انسان دوستانه، اندیشمندانی بودند که بستر را برای ترویج ایدئولوژی لیبرال دموکرات خاص خود فراهم میدیدند. همراه با گسترش این قسم از نظریات و اتمام جنگ جهانی دوم شمار چشمگیری از کشورها استقلال یافتند. و به نوعی روز به روز شرایط برای آمادهسازی جوامع به منظور پذیرش گفتمانی به نام حقوق بشر فراهمتر شد. در نهایت با گسترش این گفتمان، اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان یک معاهده بینالمللی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸ میلادی به تصویب رسید.
به واسطه انعقاد این پیمان و همچنین معاهدات متعددی که در راستای حقوق بشر منعقد شد افراد و اشخاص حقیقی به عنوان یکی از اعضای حقوق بین الملل به رسمیت شناخته شدند و بدین طریق امکانی فراهم شد که اعضا جدیدالورود بتوانند هر زمان حقوقشان مورد تعدی و تجاوز قرار گرفت متعدیان را به وسیله مراجع بین المللی مورد بازخواست قرار دهند.
در مقابل کشورهای غربی، که پرچمدار این گفتمان به حساب می آمدند؛ کشورهای سوسیالیستی و همچنین کشورهای جهان سومی در برابر پذیرش اعلامیه حقوق بشر مقاومت می کردند. هر چند در نهایت مقاومتشان با شکست روبرو شد و علی رغم میل باطنی شان به این گفتمان غربی پیوستند.
به زعم این حکومت ها حاکمیت ملی به واسطه این قوانین و مقررات مورد تهدید قرار خواهد گرفت؛ چراکه به عقیده آنها افراد فقط در چارچوب نظام حقوق داخلی می توانستند ایفای نقش کنند. این اندیشه در کشورهای سوسیالیستی به اوج خود میرسید. کشورهای سوسیالیستی معتقد بودند حقوق بشر باعث خواهد شد دخالت نظام های سرمایه داری و استعمارگر در امور داخلی دیگر حاکمیتها افزایش یابد.
در اولین نگاه آنچه از این طرفداریها و دشمنی ها نسبت به حقوق بشر به چشم می آید؛ نگرانی حکومت های دیکتاتوری از محدود شدن اراده آن هاست که البته بررسی مفاد این اعلامیه مؤید این دیدگاه است. برای مثال، ماده یک اعلامیه حقوق بشر با اشاره به حق آزادی اعلام میدارد؛ تمامی ابنای بشر آزاد زاده شده اند، و براساس ماده دو، تمامی ابناء بشر بدون لحاظ هیچ تمایزی و از هر قشری که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیده دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، وضعیت مالی، محل تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این «اعلامیه» دانسته شده اند.
همچنین براساس ماده پنجم این اعلامیه هیچکس نباید مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت مجازات غیرانسانی یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد. در ماده 9 نیز به این نکته اشاره شده است که هیچ احدی نباید مورد توقیف، حبس یا تبعید خودسرانه قرار گیرد.
در بخشی دیگر از اعلامیه ـ ماده نوزده ـ آمده است؛ هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیدهای بدون نگرانی از مداخله و مزاحمت، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانهای بدون ملاحظات مرزی است. فلذا بطور کلی در هر سی ماده این اعلامیه با اعطای حقوقی به انسان با تکیه بر کرامت ذاتی بشر و در مقابل با ایجاد محدودیت هایی نسبت به حاکمیت ها مواجه هستیم.
امروزه پس از گذشت هفتاد سال از تصویب اعلامیه حقوق بشر و فروکش کردن احساسات افسار گسیخته دوستداران بشریت و پایان یافتن هیجانات و کشمکش های بین المللی، قضاوت پیرامون حقیقت ماجرا امری آسان به نظر می رسد. در واقع اوضاع و احوال بشر قرن بیست و یکم به وضوح بیانگر پشت صحنه کشمکشهای سیاسی اندیشمندان و سیاستمداران غربی و سوسیالیستی و حتی جهان سومی خواهد بود. در ادامه به سه مسئله حقوق بشری از میان هزاران مسئله ای که بشر امروزه با آن مواجه است؛ اشاره خواهد شد:
حقوق بشر در حق فرقه داویدیان
مسئله اول: بیست و هشتم فوریه و کمی پس از تلاش برای اجرای حکم تفتیش مرکز مونت کارمل متعلق به داودیان ـ گروه وابسته به یکی از فِرَق مسیحیّت ـ درگیری مسلحانه شدیدی آغاز شد و حدود دو ساعت به طول انجامید. در جریان این درگیریها چهار مامور و شش نفر از اعضای شاخه داویدیان کشته شدند. به دلیل ناکامی اداره نظارت بر الکل، دخانیات، سلاحهای گرم و مواد منفجره در اجرای حکم تفتیش، نیروهای امنیتی منطقه را محاصره کردند. محاصره مرکز داوودیها پنجاه روز بعد، یعنی هنگامی که حمله دوم صورت گرفت و آتش کمپ اعضای شاخه داویدیان را فراگرفت، به پایان رسید. 76 نفر در جریان این آتشسوزی کشته شدند که 24 نفر از آنها جزو اتباع بریتانیا بودند. در بین کشته شدگان بیست کودک و دو خانم باردار نیز حضور داشتند و دیوید کورش، رهبر شاخه نیز در جریان آتش سوزی کشته شد. این محاصره موسوم به واکو در سال 1993 به وقوع پیوست.
حقوق بشر و زندانیان گوانتانامو
مسئله دوم: پس از اشغال افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی تا کنون بازداشتگاه گوانتانامو در خلیج گوانتانامو ایجاد شده است و افراد متهم به ارتباط با فعالیتهای تروریستی، به این بازداشتگاه انتقال مییابند. این افراد سالهای متمادی در این زندان بدون محاکمه در سختترین شرایط و همراه با انواع آزار و اذیتهای جسمی و روحی نگهداری میشوند. علاوه بر این در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ گزارش هایی مبنی بر ضرب و جرح شدید زندانیان زندان ابوغریب، محرومیت آن ها از خواب و دیگر انواع شکنجه در رسانههای بین المللی منتشر شد. زندان موسوم به ابوغریب زندانی است که در ۳۲ کیلومتری غرب بغداد به منظور شکنجه و اعدام مخالفان حکومت بعث ایجاد شده بود.
حقوق بشر در حق سیاهپوستان
مسئله سوم: تحقیقات گروهی موسوم به "ابتکار عدالت یکسان" از بقایای میراث خشونت بار دوران برده داری حکایت دارد. این نهاد غیر دولتی در تحقیقات خود به مواردی از بدرفتاری و نژادپرستی علیه سیاه پوستان اشاره کرده و شمار قربانیان نژادپرستی را در طول سالهای 1877 تا 1950، نزدیک به چهار هزار نفر برآورد کرده است. بدین ترتیب هر هفته یک سیاه پوست یا بیشتر بدون محاکمه و حتی بدون آن که بطور رسمی به جرمی متهم شوند اعدام شده اند.
شاید باور این مسئله کمی دشوار باشد که تمامی این اتفاقات ناگوار توسط یکی از کشوران پرچمدار گفتمان حقوق بشر به وقوع پیوسته است علاوه بر این هیچکدام از این جنایات و هزاران جنایت دیگر هیچگاه از جانب سازمانهای حقوق بشری مورد توجه قرار نگرفته است.
آمریکا کشوری است که مبارزه با تروریسم و گسترش صلح و دوستی از زبان سردمدارانش حتی یک روز هم نمی افتد. کشوری که بزرگترین حامی صهیونیسم کودککش، محسوب می شود. کشوری که در آمار خرید و فروش اسلحه اول است و هر روزه اخباری مبنی بر قتل عام دانش آموزان مدرسه ای توسط یکی از دانش آموزان مسلح به سلاح های آمریکایی تیتر اول روزنامه ها و سایت های خبری را به خود اختصاص می دهد. با این حال این کشور همواره منادی حقوق بشر بوده و البته هزینههای سنگینی بدین منظور متحمل شده است.
با نگاهی دقیق تر به وضعیت حقوق بشر در دنیای کنونی، موضوع اعطا شخصیت بین المللی به افراد مشخص خواهد شد. در حقیقت اگر از نزدیک به این مسئله بنگریم خواهیم دید که این شخصیت بین المللی افراد را با محدودیت های قابل ملاحظه ای محصور کرده است. برای نمونه بر اساس کنوانسیون اروپایی حقوق بشر به فرد متقاضی هیچگاه اجازه داده نمی شود تا در جریان دادرسی بین المللی شرکت کند و حتی از این هم کمتر، متقاضی حق ندارد اجرای یک تصمیم بین المللی را که به نفع او صادر شده است بخواهد و در واقع جبران خسارت تنها به ارده و خواست کشور متجاوز بستگی دارد.
بدین ترتیب نقشی که ممکن است افراد در صحنه های بین المللی ایفا کنند از بسیاری جهات محدود شده است. بعلاوه بدلیل اینکه این امر به میل و ارده کشورها بستگی دارد به شدت ناپایدار است.(3) فلذا آنچه که از جمع بندی این آزادی ها و مصونیت ها برمی آید، جز فضا سازی های رسانه ای و یا به عبارتی ژستهای انسان دوستانه خبری یافت نمی شود.
در هر صورت با مروری گذرا، بر وضعیت حقوق بشر پیش از اعلامیه حقوق بشر و پس از آن به نظرمی رسد، برداشت سوسیالیست ها پیرامون ماهیت حقوق بشر بیشتر به حقیقت نزدیک باشد. در کتاب درسی حقوق بین الملل دانشکده حقوق جمهوری دموکراتیک آلمان در برنامه درسی سال 1982 میلادی آمده است:
«نظریه شخصیت بین المللی افراد حقیقی، نظریه بسیار خطرناکی است، چرا که براساس این نظریه برخی از کشور های سرمایه داری دستاویزی به ظاهر قانع کننده خواهند داشت؛ تا با زیر پا گذاشتن آشکار اصل مسلم بین المللی عدم مداخله، در امور داخلی سایر کشور ها دخالت کنند.»
منبع: تبیان
انتهای پیام/