به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛«امیر عباس هویدا» (۱۲۹۸-۱۳۵۸)، به مدت ۱۳ سال (از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶) نخست وزیر محمدرضا پهلوی و شخص دوم ایران بود.پدرش حبیب الله عین الملک و مادرش افسرالملوک، نتیجه عزت الدوله، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود. تنها برادر وی «فریدون» نام داشت که بعدها با خواهر حسنعلی منصور، نخست وزیر پیش از هویدا، ازدواج کرد و البته خود امیرعباس هم با حسنعلی منصور باجناق بود.هنگامی که علی محمد باب فتنه بابیت را در شیراز آغاز کرد از جمله افرادی که به حلقه مریدان او پیوست میرزا رضا قناد، پدر حبیب الله عین الملک (پدر بزرگ امیر عباس هویدا) بود.
هم چنین پس از مرگ باب، میرزا رضا از جمله افرادی بود که «حسینعلی» بهاء ملقب به «بهاءالله» را تا عکا واقع در اسرائیل همراهی کرد. پس از مرگ بهاء و جانشینی «عباس افندی» وی همچنان از افراد نزدیک وی محسوب میشد و بارها از طرف وی مورد مدح قرار گرفت حتی برای مدتی هم فرزندانش نام خانوادگی «ممدوح» را انتخاب کرده بودند. میرزا رضا از جمله افراد ۹ نفری بود که هنگام قرائت وصیت نامه عباس افندی بالای سر او حاضر بودند.
بیشتر بخوانید:ماجرای دختری که شاه مخلوع ایران با کمک هویدا شوهرش داد! +فیلم
حبیب الله عین الملک هم راه پدر را در پیش گرفت و به سلک بهائیان پیوست و از طرفداران عباس افندی شد. امیر عباس دو ساله بود که پدرش به عنوان سر کنسول ایران در دمشق منصوب شد و خانوادگی به آنجا رفتند.
همین مختصر از زندگینامه هویدا نشان میدهد که او چه پیوندی با فرقه بهاییت داشت و جد پدری و پدر او چه جایگاه مهمی در رهبری این فرقه بازی میکردند. خود هویدا چنان که خواهیم دید، ماموریت تاریخی پدران خود را برای قرار گرفتن هر چه بیشتر سکان امور کشور در دست اعضای این فرقه و تضعیف مسلمانان با شدت و گستردگی بیشتر ادامه داد. مضاف بر این، هویدا علاوه بر این که برکشیدهی دو عنصر ماسون شناخته شده یعنی «عبدالله انتظام» و «رجبعلی منصور» بود، خود در راهاندازی چندین لژ ماسونی در کشور و گماردن ماسونها به مناصب حساس نقش اساسی داشت.
البته این توضیح لازم است که بین ماسونیزم و بهائیت در ایران یک پیوند تنگاتنگ و حتی یگانگی حیرتآور وجود داشته و دارد و عمده ماسونهای تاثیرگذار یا خود بهایی بودند یا عقبه اجدادی بهایی داشتند، چرا که اصولا بهائیت یک فرقه برساخته محافل زرسالار و سلطهطلب و جهان-وطن ماسونی بود.
حبیبالله عین الملک و افسرالملوک، پدر و مادر امیر عباس (امیرعباس نوجوان در سمت راست و فریدون در وسط)
درباره شخصیت جهانوطن، لامذهب و حتی مذهب ستیز هویدا، روشنفکر مابی، عدم تعصب میهنی، لذتطلبی و عیاشی، مشروبخوار افراطی، چاپلوسی حرفهای و روابط او با کانونهای جهان وطن زرسالاری جهانی، کافی است همان کتاب «معمای هویدا»ی عباس میلانی را مطالعه کنیم که با همدلی آشکار نویسنده درباره هویدا نوشته شده است.
هویدایی که این کتاب همدلانه تصویر میکند، در مدرسه فرانسوی بیروت که خود را میسیون لاییک میخواند، درس خوانده بود، به عنوان روشنفکر کافهنشین چپی مشهور بود. به کتاب «مائدههای زمینی» آندره ژید علاقهی وافر داشت که در واقع مانیفست روشنفکران مذهبستیز و سوپراومانیست فرانسوی بود، کتابهایی که میخواند تماماً فرانسه، انگلیسی یا عربی بود و گاهی اوقات در منزل و به اصرار مادر، اشعاری فارسی میخواند. به اروپا بهعنوان آغاز و پایان همه چیز مینگریست، در حلقه همیشه وسیع دوستانش، همواره چند نویسنده و روشنفکر هم بهچشم میخورد که چهرههای شاخص آن صادق هدایت و صادق چوبک بودند که هر دو ضدمذهبترین نویسنده معصار ایرانی هستند، به ولتر و دیدگاههای او درخصوص مذهب، علاقه و اعتقاد داشت. مذاهب را لکه ننگ میدانست، از مذاهب رسمی نفرت داشت و یک خداناشناس (آتئیست) مطلق بود که موقعی که مشروب میخورد، تندتر به مذهب حمله میکرد.
هویدای جوان در بیروت
در دوری و بیگانگی شخصیت «جهانوطن» و ماسونپیشهای، چون هویدا همین بس که عمدتا در محاورات خود با محمدرضا شاه، از زبان فرانسه یا انگلیسی استفاده میکرد و از قضاء از لحاظ این بعد از شخصیت (غربشیفتگی و بیگانگی با فرهنگ بومی) این دو شخصیت بسیار مشابه هم بودند.
هویدا کسی بود که اگر ملاحظات نخستوزیری در یک کشور اسلامی ایجاب نمیکرد، اصولا نه به ازدواج اعتقادی داشت و نه مایل بود ازدواج کند. در نهایت وقتی هم که در میانسالی ازدواج کرد، در یک مراسم کاملا غربی با حضور شاه و فرح و چند تن از حلقه دوستان نزدیک در شمال «لیلا امامی خویی» را به عقد خود درآورد.
لیلا، خواهر همسر حسنعلی منصور، نخست وزیر سلف هویدا و دوست یک جان در دو قالب او، یک زن به اصطلاح مدرن و ر. وشنفکر به سبک فرانسوی بود که در لامذهبی و لائیستیه کپی برابر اصل هویدا بود. به نظر میرسید که لیلا و هویدا در یک قرارداد پنهان توافق کرده بودند که صرفا به صورت صوری زن و شوهر باشند و در خفاء هر کدام زندگی خود را داشتند. بگذریم از این که وقتی ارتشبد حسین فردوست، رفیق صمیمی و محرم اسرار شاه و رییس بازرسی شاهنشاهی، بعد از انقلاب زبان به سخن گشود و اسرار حکومت محمدرضا را فاش کرد، پرده از «همجنسباز» بودن امیرعباس هویدا برداشت که خود صوری بودن ازدواج او و لیلا را موکد میکرد.
امیرعباس هویدا که هم به روانشناسی تملقپذیر و چاپلوس پرور محمدرضا به خوبی آشنا بود و هم مورد حمایت کانونهای زرسالار جهانی، خیلی زود در دستگاه پهلوی دوم ارتقاء یافت. ترور حسنعلی منصور توسط فداییان اسلام باعث شد که برنامه صعود او به ریاست قوه مجریه خیلی زودتر از برنامه کلید بخورد.
هویدا از آنجا که برای حفظ و تثبیت و گسترش قدرت و نفوذ خود به شدت وابسته به طبقهی تکنوکرات، لائیک و به شدت غربگرای حاکم بر بوروکراسی پهلوی بود، برای این که این نیروها را سازماندهی کند و به صورت منظم آنها را تربیت، پرورش و رشد دهد، حزب «ایران نوین» را در اختیار داشت.
میلانی در فصل «سقوط پمپئی» در کتاب «معمای هویدا» مینویسد:
"حزب ایران نوین، در اصل، به فرمان خود شاه تأسیس شد، اما در سال ۱۹۷۵ [۱۳۵۴]تشکیلاتی قدرتمند داشت و زیر نگین هویدا بود. جذابیت اصلی حزب این بود که، نردبان ترقی اعضایش بود. در عین حال، حزب، به وسیلة بسط قدرت و نفوذ رهبران آن، بویژه هویدا، بدل شده بود. در سرتاسر مملکت، با نهادها و ادارات محلی رابطهای تنگاتنگ داشت و در عین حال با دستگاههای امنیتی نیز در تماس نزدیک بود. حزب، مشاغل اداری - دولتی فراوانی در اختیار داشت که در موارد مقتضی، اعضای خود را بهعنوان پاداش، به این مقامات برگمارد. درواقع، این اواخر، تمام مشاغل مهم مملکت در اختیار اعضای حزب بود. این عوامل دست به دست هم داد و به حزب قدرتی واقعی بخشید... بیشک مهمترین مصداق قدرت نهادینه شدة هویدا، همان تسلطش بر تشکیلات حزب ایران نوین بود.
بعدها وقتی در سال ۵۳، شاه به تقلید از حزب «بعث» در کشورهای عربی وابسته به بلوک شرق، دستور همه احزاب مجاز از جمله حزب «ایران نوین» و تبدیل آن به حزب «رستاخیز» را صادر کرد، باز هویدا نقش کلیدی در این حزب داشت که قرار بود وجه ایدئولژیک سلطنت محمدرضا را پررنگ کند. او تا سال ۵۵، دبیرکل حزب رستاخیز بود و بعد جای خود را به جمشید آموزگار داد.
اما هویدا، بر عکس ظاهر «آستانبوس» و «چاکر ماب» خود در برابر شاه، به شدت سیّاس و استاد بازی سیاسی برای ماندن در قدرت بود و همین به او اجازه داد که ۱۳ سال در دربار پر از توطئه پهلوی به عنوان نخست وزیر، نفر دوم مملکت باشد. از همین رو، او از همه ابزارهای لازم برای گسترش نفوذ خود استفاده میکرد. یکی از این شیوهها، کنترل بر مطبوعات از طریق بالا کشیدن مهرههای وابسته به خود بود. دو تن از شاخصترین چهرههای مطبوعاتی وابسته به هویدا، «امیر طاهری» و «مسعود بهنود» بودند.
امیر طاهری (متولد ۱۳۲۱) که هماکنون به عنوان تحلیلگر در شبکه سلطنتی اگلستان یعنی بی بی سی فارسی حاضر میشود، در سال ۴۹ با اعمال نفوذ شخص هویدا در سن ۲۸ سالگی به عنوان سردبیر مهمترین روزنامه کشور، روزنامه کیهان، برگزیده شد تا پیش برندهی سیاستهای مطبوعاتی و رسانهای نخست وزیر باشد.
مسعود بهنود (زاده ۱۳۲۵) که از قضاء او هم اکنون از مهرههای اصلی و سازمانده در بی بی سی فارسی است، با نظر و عنایت شخص هویدا در روزنامه «آیندگان» تا مقام سردبیر بالا آمد. او که چندین مصاحبه اختصاصی با امیرعباس هویدا انجام داده بود، روابط بسیار نزدیکی با شاهمهره ساواک، رییس اداره سوم، پرویز ثابتی داشت و طبق اقوال و خاطرات فعالان مطبوعاتی دوران پهلوی، به واسطه همین وابستگی اطلاعاتی، از نفوذ و قدرت بسیاری (علی رغم سن به نسبت کم خود) در محافل مطبوعاتی آن عصر برخوردار بود.
هویدا که در دوران جوانی، صبغه «چپ گرایی» از نوع فرانسوی و کافهنشینی به سبک نویسندگان آن بلاد داشت و همچنین یک خورهی محصولات فرهنگی فرانسوی بود، تلاش کرد با خرید برخی نویسندگان چپگرا و نزدیک شدن به اعضای تشکیلات موسوم به «کانون نویسندگان»، حمایت و تایید قشر به اصطلاح روشنفکر را هم با خود همراه کند. هدف اصلی هویدا این بود که یک اتحادیه نویسندگان مورد تایید حکومت و همراه با حکومت شکل دهد.
پرویز ناتل خانلری، ادیب و شاعر وابسته به دربار که به وزارت و سناتوری هم رسید، در خاطراتش به تلاش برای ایجاد اتحادیهای از این دست از سوی هویدا و بعدا وزارت فرهنگ و هنر اشاره میکند. تلاشی برای تبدیل انجمن قلم به یک اتحادیه برای نویسندگان:
"بعد امیرعباس هویدا تلفن کرد و مرا به ناهار دعوت کرد و ضمنا گفت: میخواهد درباره امر مهمی با من مشورت کند. چند روزی سر دوانیدم. آخر یک روز به دعوتش رفتم. موضوع را طرح کرد که میخواهد من ریاست انجمن قلم را بر عهده بگیرم و آن را به اتحادیه وسیع روشنفکران و نویسندگان بدل کنم و وعده داد که اعتبار کافی در اختیارم بگذارد تا یک باشگاه آبرومند برپا کنم و طوری بشود که همه نویسندگان در آنجا جمع بشوند و بسیار وعدههای دیگر. "
هویدا حتی در اواخر سال ۴۴ نشستی با حضور اعضای شاخص کانون نویسندگان از قبیل: احمد شاملو، رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، یدالله رویایی، درویش شریعت، سیروس طاهباز و جلال آلاحمد تشکیل داد تا مثلا مخالفت خود را با سانسور وحشتناک دوره پهلوی نشان دهد و از خود نویسندگان برای تعدیل سانسور راهکار بخواهد. فقط برای آن که این سانسور وحشتناک دوره نخست وزیر هویدا معلوم گردد، ذکر این مثال کافی است که اشاره کنیم که مجلهای که او خود در وزارت نفت سردبیریاش را به عهده داشت چندی به محاق تعطیل افتاد و سانسور شد. به گفته محمد صفا رئیس دفتر هویدا در دوران صدارت و از همکاران مجله کاوش در شرکت نفت، دستور تعطیلی مجله را خود شاه صادر کرد بود. ظاهرا در زیرنویس یکی از مقالات مجله به مصدق اشاره شده و شاه هم هیچ گونه مماشات یا حتی اشاره غیرمستقیم به مصدق را بر نمیتابید.
به هر حال، مرحوم جلال آل احمد با همان آزادگی خاص خود خطاب به نخست وزیر گفت:"شما نماینده امرید و من نماینده کلام. امر وقتی میتواند بر کلام مسلط شود که در این مملکت دو نفر حکومت کنند: یا محمد بن عبدالله (ص) یا ژوزف استالین. شما کدامش هستید؟ "
در نهایت این جلسه به هیچ جا نرسید، و سانسور کتب و مطبوعات صرفا به لحاظ شکلی تغییر کرد، یعنی در پی این جلسه، سانسورچیهای دستگاه در کتابخانه ملی جمع شدند و ابزار سانسور را از طریق دادن یا ندادن یک «شماره ویژه» برای انتشار اعمال میکردند. بدون این شماره ویژه، امکان نداشت کتاب یا نشریهای انتشار عمومی پیدا کند.
در هر صورت، جلسات مشترک و روابط هویدا با نویسندگان آن چنان هم بی دستاورد نبود و او توانست با محوریت فردی به نام «رسول پرویزی» که خود سابقا نویسندهای چپ گرا بود، یک تشکیلات غیررسمی از نویسندگان و مطبوعاتیهای حقوق بگیر از نخستوزیری را شکل دهد که خطمشی فرهنگی مورد نظر او را پیش میبردند. پرویزی از بابت حمایتهای هویدا حتی به مقام سناتوری هم رسید. یک نویسنده و شاعر بهایی به نام «داوود رمزی»، رابط هویدا (و در واقع اتاق فکر فرقهای پشت سر او) با اهل قلم برای ساماندهی فرهنگی کشور طبق خواستههای کانونهای زرسالار جهانی بود. رمزی در واقع هماهنگکننده آن جلسه دیدار معروف اعضای کانون نویسندگان با هویدا در سال ۴۴ بود. این فرد، بعدا در وزارت فرهنگ و هنر که تحت ریاست داماد شاه (شوهر شمس) یعنی مهرداد پهلبد بود، مقامی گرفت و به عنوان وابسته فرهنگی به اروپا رفت.
همانطور که گفته شد، هویدا رابطه بسیار نزدیک دوستانهای با «صادق چوبک» داشت. چوبک که کارمند شرکت نفت بود، از زمان مسوولیت هویدا در وزارت نفت با او صمیمیت پیدا کرد و همواره از مراحم و تنعمات رابطه با هویدا برخوردار بود. چوبک که به شدت متاثر از فضای ضدمذهبی و فرانکوفیل صادق هدایت بود، تلاش کرد تا به نوعی سبک «ناتورالیسم» ادبیات غربی را وارد ادبیات فارسی کند.
محصول این تلاش، شکلگیری آثاری، چون «انتری که لوطیش مرده بود» و «سنگ صبور» بود که نوعی وقاحت عریان «پایین تنهای» را وارد زبان فارسی کرد. ناتورالیسم به عنوان نحلهای به شدت آتئیستی و طبیعتگرا در ادبیات غربی، عمدتا تصویرگر پلشتیها و پلیدیهای زندگی است و از خصوصیات آن، ترسیم عریان صحنههای جنسی است.
از چهرههای روشنفکری که با هویدا و دفتر نخستوزیری در ارتباط بودند و برای جذب اهل قلم معترض به دستگاه تکاپو داشتند، میتوان به «احسان نراقی» و «ایرج افشار» اشاره کرد.
احسان نراقی از طریق تاسیس تشکیلاتی به نام «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را راهاندازی کرد که باز کانالی برای جذب نویسندگان معترض به سیستم از قبیل: غلامحسین ساعدی بود. نراقی ۱۲ سال رییس این موسسه بود و از آن جا که هم از معتمدین هویدا بود و هم سمت مشاور فرح پهلوی را به عهده داشت، پول و امکانات زیادی هم برای موسسهاش دریافت میکرد. جالب این که نراقی هم در جوانی یک کمونیست دوآتشه بود که بعدها وقتی بوی ثروت و مقام را از دستگاه پهلوی استشمام کرد، یکسره استحاله شد. منوچهر آزمون، پرویز نیکخواه، کوروش لاشایی و... همه از این سنخ چپگرایان بودند که همگی در تشکیلات فرهنگی پهلوی عهدهدار مقامات بالا بودند و با پرویز ثابتی بهایی و البته شخص هویدا هم در ارتباط داشتند.
احسان نراقی در کنار هویدا
جالب اینجاست که فردی به نام «کریم پاشا بهادری» که در سال ۱۳۴۳ به معاونت هویدا رسید، سه سال بعد، ظاهرا در تغییر ماموریت از سوی کانونهای دیکتهکننده سیاستها در عصر پهلوی، به عنوان رییس دفتر مخصوص فرح پهلوی منصوب شد. او در سال ۱۳۵۵ به عنوان وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه هویدا منصوب شد. کریم پاشا بهادری که اصطلاحا «بوی فرند» و «معشوق» فرح دیبا در دوران تحصیل در فرانسه بود، بعد از رسیدن فرح به مقام «شهبانویی» ایران، همراه او به کشور برگشت و خیلی زود به مقامات بالا رسید. کریم پاشا بهادری یکی از تاثیرگذارترین افراد حلقه «فرانکوفیل»ها در ایران بود که نقش مهمی در پیشبرد سیاستهای نظام سلطه در لاییک کردن جامعه ایرانی داشت. او زمانی که در ۱۳۴۷ رییس دفتر فرح و نزدیکترین مشاور او بود، با دختر جوانی به نام «شهلا وهابزاده» ازدواج کرد که اولین برگزیدهی برنامه فرهنگی منحط «دختر شایسته» در ایران بود.
کریم پاشا بهادری (راست) در کنار منوچهر آزمون/ کمونیستهای سابق در خدمت دربار شاهنشاه!
از دیگر بهاییانی که در حلقه معتمدان نزدیک هویدا قرار داشتند، شخصی به نام دکتر «ناصر یگانه» بود. او که جزو سران حزب ایران نوین به رهبر هویدا بود، هم در کابینه حسنعلی منصور و هم کابینه هویدا پست وزیر مشاور داشت و بعدا به عنوان سناتوری رسید. یگانه جزو مهرههای پرنفوذ فرقه پهلوی محسوب میشد که به مانند بخش عمده کارگزاران دولت هویدا، به لحاظ اخلاقی به شدت فاسد بود. در سند ساواک به شماره کلاسه ۶۲۴۹۳، درباره فساد اخلاقی یگانه چین آمده است:
" اطلاعیه واصله حاکی است یادشده از موقعیت خود در نخستوزیری سوءاستفاده نموده و با کمک انصاری رئیس دفتر خود از اکثر مراجعین زن وقت ملاقات گرفته و اغلب شبها را با آنها و ماشیننویسان زن نخستوزیری میگذراند ضمناً نامه ارسالی یکی از خرده مالکین قزوین حاکی است یاد شده مسبب اصلی سوء استفاده مسئولین شهرداری قزوین بوده است.
اقدام دیگر هویدا در بالا کشیدن چهرههای بهایی، انتصاب «اسفند فرخرو پارسا» به وزارت آموزش و پرورش در سال ۴۷ بود. او در دوران وزارت خود بسیار تلاش کرد که آموزش و پرورش به سبک غربی را در ایران رواج دهد و تشکیل مدارس مختلط، برگزاری اردوهای پیشاهنگی، ترویج فرهنگ ضدحجاب در مدارس، حذف آموزش زبان عربی و از همه مهمتر ترویج روح لائیستیه در آموزش و پرورش از اقدامات خانم پارسا بود. از همین رو، یکی از موارد اتهامی او در محاکمه در دادگاه انقلاب در سال ۵۸، «کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش» بود.
هویدا و فرخ رو پارسا
«حبیب الله ثابت» (معروف به ثابت پاسال)، از رهبران محفل بهایی ایران، در دوران نخست وزیری هویدا، امپراتوری عظیم مالی خود را بنا نهاد که شامل چند بانک، چندین کارخانه (از جمله شعبه ایرانی کارخانه پپسی)، نمایندگی برندهای آمریکایی و البته اولین تلویزیون ایران بود. سرمایه میلیارد دلاری ثابت پاسال، یکی از منابع مالی مهم شبکه جهانی بهاییت بوده و هنوز هم هست.
ثابت که زمانی در جوانی کارش رانندگی تاکسی بود، با حمایت کانونهای پرنفوذ بهاییت، بعد از بازگشت از سفری چندساله به آمریکا، به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و یک امپراتوری به وجود آورد. خدمتی که او به طور توامان به جنبش جهانی بهاییت و جنبش صهیونیستی (که یک منشاء و یک هدف دارند) کرد آن اندازه چشمگیر بود که بعد از مرگش، خیابانی را در تلآویو به نام او کردند. البته لازم به ذکر است که اجداد او از یهودیان کاشان بودند که بنا به دستوری تشکیلاتی به همراه بسیاری از خانوادههای یهودی ایرانی به بهاییت گرویدند.
به هر روی، با برنامهریزی انجام گرفته توسط کانونهای زرسالار و جهانوطن، در دوره نخست وزیر هویدا، حبیبالله ثابت توانست مجوز راهاندازی اولین تلویزیون ایران را از شخص شاه بگیرد، تلویزیونی که در افواه عامه به «تلویزیون ثابت پاسال» معروف شد. او در سال ۱۳۳۷ کار پخش برنامه تلویزیونی سراسری را شروع کرد و در همه دوران کاری خود در این تلویزیون از مراحم و الطاف شخص شاه و نخست وزیرانی، چون علم و اقبال و البته همکیش خود امیر عباس هویدا برخوردار بود. از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ که طبق قانون مصوب، تلویزیون به تملک دولت درآمد، دولت هویدا انواع امتیازات و تسهیلات را در اختیار تلویزیون پاسال گذاشت تا هر چه بیشتر برنامههای مدنظر کانونهای جهانوطن مستقر در بیتالعدل بهاییان در فلسطین اشغالی را در دینزدایی، غربی کردن و عرفی کردن اخلاقیات جامعه پیش ببرد.
اما مهمترین ابزار تحکیم و توسعه قدرت بهاییان در کشور و نماد آنها، امیرعباس هویدا، سازمان اطلاعات و امنیت کشور با اسم اختصاری «ساواک» بود. گرچه ساواک زیر نظر مستقیم شاه کار میکرد و رییس آن مستقیم به او گزارش میداد، اما به لحاظ قانونی، ساواک زیرمجموعه نخست وزیری بود و هویدا به عنوان نخست وزیری که ۱۳ سال در راس دولت قرار داشت، کاملا به ظرفیتها و قابلیتهای استفاده از این اهرم برای اعمال قدرت خود در طول قدرت شاه واقف بود.
حبیب الله ثابت
هژبر یزدانی
از همین رو، او خود شخصا عامل برکشیدن مهرهای به نام «پرویز ثابتی» از رده یک تحلیلنویس، به ردهی ریاست اداره سوم و در واقع همهکاره ساواک شد. پرویز ثابتی از خانوادهای بهایی از «سنگسر» سمنان بود که از زمان قاجار، یکی از قطبهای تمرکز بهاییان بود. «هژبر یزدانی»، بهایی دیگری از خطه سنگسر (مهدی شهر کنونی)، که خود صاحب یک امپراتوری مالی در ایران بود، با توصیههایی که به هویدا داشت، نقش مهمی در صعود خارقالعاده ثابتی در ساواک ایفاء کرد.
پرویز ثابتی معروف به «مقام امنیتی»
ثابتی (متولد ۱۳۱۵)، از جمله کسانی بود که در رأس یک گروه از مأموران ساواک به اسرائیل اعزام شد و به احتمال قوی در همان مأموریت در پیوند تنگاتنگ با موساد قرار گرفت. او که در اوایل دهه ۱۳۵۰ به عنوان «سخنگوی ساواک» و «مقام امنیتی» شهرت یافت، گرداننده اصلی سازمان ساواک به شمار میآمد و با ارتباطاتی که با موساد و عوامل این سازمان در ایران داشت حتی در امور مربوط به نمایندگیهای ساواک در خارج از کشور نیز، که خارج از حدود اختیارات او بود، مداخله میکرد. اطلاعات وی به ویژه در مورد فعالیت گروههای مبارز خارج از کشور، ساواک را در مبارزه با کنفدراسیون و سایر گروههای مخالف رژیم یاری داد.
در پی دستور محمدرضا شاه، کمیته مشترک ضد خرابکاری (ساواک - شهربانی) در تاریخ چهارم بهمن ماه ۱۳۵۰ تأسیس گردید که در این کمیته در واقع شهربانی نقش «اداره ویژه» اسکاتلندیارد را ایفا میکرد و ساواک نقش «ام. آی. ۵» را داشت. کمیته مشترک در محل اداره اطلاعات شهربانی تشکیل شد و بعدها در شهرستانها نیز شعبههایی که تحت نظر مرکز فعالیت مینمودند، راهاندازی شد. کمیته مشترک با ۳۷۵ پست سازمانی که ۱۱۱ پست آن متعلق به ساواک و ۲۶۴ پست دیگر به شهربانی اختصاص یافت، فعالیت خود را آغاز مینماید. اولین رئیس کمیته مشترک سپهبد جعفرقلی صدری رئیس شهربانی وقت و رئیس ستاد آن پرویز ثابتی از مقامات ساواک تعیین میگردد و نمایندگانی از ارتش و ژاندارمری به منظور هماهنگی در این ترکیب قرار میگیرند.
ثابتی در سال ۱۳۵۲ توسط ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره سوم (امنیت داخلی) تعیین و عملاً همه کاره ساواک شد.
عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» نقل کرده که هر چهارشنبه، بعد از خروج بخش عمده کارمندان نخست وزیری در پایان وقت اداری، تازه جلسه محرمانه امیرعباس هویدا با پرویز ثابتی شروع میشد. یعنی همانطور که ارتشبد نصیری به عنوان راس ساواک به شخص شاه گزارش میداد، ثابتی به عنوان همهکاره ساواک به نخست وزیر هم کیش خود گزارش میداد.
از دل این جلسات، دست هویدا از اخبار محرمانه درباره گروهها و شخصیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پر میشد و او از آن اخبار برای تحکیم قدرت خود و پیشبرد خط کانونهای زرسالار جهان وطن بهره میبرد. یکی از روشهای ثابتی برای از میدان خارج کردن نویسندگان و چهرههای فرهنگی و هنری زاویهدار با رژیم پهلوی، شنود از حریم خصوصی آنها بود و اینگونه آنها را به دام میانداخت و ساکت میکرد. خود ثابتی در کتاب خاطرات خود با عنوان «در دامگه حادثه»، شنود مطب «غلامحسین ساعدی» و استفاده از آن برای ساکت کردن این نویسنده چپگرا را شرح داده است، گرچه باید تاکید کرد که آن کتاب خاطرات پر از ادعاهای گزاف و بیپایه و تهمتهای غیراخلاقی به مخالفان رژیم پهلوی است.
در گزارش سفارت آمریکا در ایران که در تاریخ دهم جولای ۱۹۷۵، برای وزارت خارجه آمریکا تهیه و ارسال شد، به شرح زیر آمده است:
"در هر ارزیابی موقعیت هویدا، اسم پرویز ثابتی هم به میان میآید. ثابتی در تمام دوران زندگی بزرگسالیاش روابط نزدیکی با هویدا داشت و در حال حاضر رئیس اداره سوم ساواک، یعنی مسئول امنیت داخلی میباشد... در گذشته، همیشه اداره ثابتی (اداره کل سوم ساواک)، مسئول بازرسی، اظهار نظر و تصفیه نهایی کاندیداهای مقامات سیاسی بود و به این ترتیب، هویدا توانسته است سوابق چندین نفر را که سابقه شبههانگیزی داشتهاند، روشن کند.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/