به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ بعد از گرفتن دیپلم و پایان خدمت سربازی وارد بازار کار شدم و خیلی زود پیشرفت کردم. در همین سالها خانوادهام اصرار میکردند هرچه زودتر لباس دامادی بر تن کنم تا از این بلاتکلیفی نجات یابم.
خانواده ام معتقد بودند حالا که در شغل آزاد سرمایه خوبی دارم با دختری ازدواج کنم که از نظر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در سطح خودمان باشد، اما من با آنها مخالفت میکردم و معتقد بودم باید با دختری ازدواج کنم که عاشقش باشم.
مدتها از این ماجرا گذشت تا اینکه حدود یک سال قبل هنگامی که در یکی از شبکههای اجتماعی تلفن همراه مشغول جستجو بودم به طور کاملا اتفاقی با دختر جوانی آشنا شدم و پیامکی برایش ارسال کردم. ابتدا به خاطر سرگرمی با او چت میکردم، اما روزی با دیدن یکی از عکس هایش، گویی قلبم لرزید، به طوری که احساس کردم میتوانم با او خوشبخت شوم. این بود که از او خواستم حضوری با یکدیگر ملاقات کنیم. در همان دیدار نخستین، دلباخته «فریده» شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم، اما موضوع را با پدر و مادرم در میان نگذاشتم تا ابتدا شرایط خواستگاری فراهم شود. چند ماه از اولین دیدارمان میگذشت و من به مناسبتها و بهانههای مختلف هدایای گران قیمتی برای وی میخریدم. بارها چند میلیون تومان پول نقد به او دادم، چرا که فریده عنوان میکرد مبالغی را بدهکار است و خجالت میکشد از پدرش پول بگیرد. من هم که قصد ازدواج با او را داشتم تلاش میکردم تا همه خواستههایش را برآورده کنم. در این میان هر بار که موضوع خواستگاری را مطرح میکردم با مخالفت فریده روبه رو میشدم. او میگفت پدرم دوست دارد من با پسر یکی از بستگان پدری ام ازدواج کنم و اکنون شرایط مناسبی برای خواستگاری نیست. اما آرام آرام رفتارهای او تغییر کرد، به طوری که دیگر با بی میلی به تماسهایم پاسخ میداد. با خودم فکر کردم نکند کس دیگری وارد زندگی اش شده یا به خواستگاری فامیلش پاسخ مثبت داده است. این بود که چند روز قبل و پس از یک دیدار حضوری او را در مسیر همیشگی اش از خودرو پیاده کردم و سپس مخفیانه به تعقیبش پرداختم. بر خلاف تصورم او تغییر مسیر داد و به آدرس دیگری رفت. وقتی در آن محل پرس و جو کردم تازه فهمیدم که فریده متاهل است و به خاطر اختلاف خانوادگی با همسرش قصد انتقام از او را دارد ...
منبع: نوداد
انتهای پیام/