به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ جراح ارتوپد چند ماه پس از اینکه از مجازات قصاص پدرش رهایی یافت در ویلای شخصیاش دست به خودکشی زد.
این پزشک میانسال از خرداد سال گذشته به اتهام قتل پدرش بازداشت شده بود. خواهر وی که موضوع را به پلیس گزارش داد در تشریح ماجرا گفت: «روز حادثه در تماس همسایهها دریافتم برادرم در جریان یک درگیری شدید پدرم را زده است، خودم را خیلی سریع به بیمارستان رساندم. پدرم که هنوز نیمه جانی داشت به من گفت که کامران برادرم، او را با بطری زده است.
این در حالی بود که پدرم همه زندگیاش را به پای برادرم ریخت و او را برای تحصیل به خارج از کشور فرستاد، حتی اموالش را به نام برادرم زد. اما او به جای تمام محبتهای پدرم، اینطور جوابش را داد. برادرم مدتی قبل با زن جوانی به نام میترا عقد موقت کرده بود. از آنجا که پدرم همه اموالش را در اختیار کامران قرار داده بود به ناچار با او زندگی میکرد. اما انگار میترا به برادرم گفته بود که نمیتواند حضور پدرم را در خانه تحمل کند و از کامران خواسته بود پدرم را بیرون کند. کامران هم به پدرم گفته بود یا خانه را ترک کند، یا اینکه تمام سکهها و پولهای نقدش را در اختیار او قرار دهد تا اجازه ماندن در خانه را داشته باشد. اما پدرم قبول نکرده و سر همین موضوع باهم درگیر شده بودند که کامران با بطری پدرم را هدف قرار داده بود.»
به این ترتیب پرونده در دادسرای ونک مورد رسیدگی قرار گرفت، اما مظنون پرونده که جراح ارتوپد بود منکر درگیری فیزیکی با پدرش شد. تحقیقات این پرونده ادامه داشت تا اینکه مدتی بعد پیرمرد روی تخت بیمارستان جان باخت.
با مرگ پیرمرد موضوع به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد و تحقیقات در این خصوص از سوی بازپرس جنایی ادامه یافت.
در حالی که پسر جوان به جرم قتل پدرش محکوم به قصاص بود، دوخواهرش با حضور در دادسرای جنایی تهران از قصاص برادرشان گذشت کردند. با رضایت اولیای دم، جراح ارتوپد با وثیقه از زندان آزاد شد، اما چند روز قبل وی به خاطر عذاب وجدان در ویلایش در شمال کشور به زندگیاش پایان داد.
منبع: ساعت ۲۴
انتهای پیام/
بر اساس این داستان پدر و خواهران این فرد جواهراتی بودند و اینکه ما نباید به پدری که باهامون مهربونه بی احترامی کنیم حالا بعضی پدرها پول ندارند اما اخلاق و درک دارند و قربون صدفه زن و بچشون می رن و توی زندگی آرامش بر قراره بعضیا هم نه پول دارند نه اخلاق دارند و نه احساس
یک نفر مرد و ما در حد چند ثانیه بهش اهمیت می دیم و از خبر رد میشیم ، جای فکر داره که دلیلش چی بوده
ایشون پدرش زندگیش رو به پاش ریخته
پدر من هم از 5 سالگی من رو می فرستاد براش سیگار بخرم و کلا طوری زندگی که نه مردگی کردم که به جز سر و صدای پدر و مادرم چیزی در زندگیم نبود حتی یک ساعت از 24 ساعت نبود که دلهره و ترس نباشه شاید چکیده ساعت های آرامش ، 22 سال زندگی که من به خاطر میارم 30 روز باشه ، پدر من روانی بود و هست بعضی از بچه های خانواده با اینکه ازش متنفرن به خاطر پولش باهاش موندن
من نتونستم روی زجرهایی که مادرم کشیده پا بذارم و برم سمت پول پدرم که برای من خیلی وقته مرده ، جزئیات زجرهایی که ما کشیدیم رو فقط خودمون و خدامون می دونه
سر پل طراط همه جواب رفتارهاشون رو می دن و رفتارهای ناحق در حق کسی جواب داره
اونایی که با روحیشون بچه دار شدن و اصلا ازدواج جور نیست طبق عادت ازدواج نکنن لطفا!
بچه ای که آرزوی داشتن پدری مهربان رو داشت و دیگر هیچ پر شده از نفرت و عصبانیت و خود خوری بابت زجرهایی که از پدری بی پدر کشیده.
من جای این پسر بودم پدرم رو می ذاشتم روی تخم چشمم این همه بهش بها داده و اهمیت داده ، بحث مالی به کنار وقتی بدونی پدرت دلش برات می سوزه دل تو هم براش می سوزه وقتی بدونی پدرت تو رو از اول نمی خواسته و به همین دلیل زجرت می ده و یا در مسائل زندگی روبه رو و دشمن شماره یکته متنفر میشی ازش ، در حدی که هیچ پولی نمی تونه پاکش کنه
از صبح هنگم