به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، قبل از پس گرفتن «سفیر وجدان» توسط سازمان عفو بینالملل، برخی دیگر از جوایز حقوق بشری او نیز توسط سازمانهای مختلف کنلمیکن اعلام شده و حتی این اواخر کشور کانادا نیز شهروندی افتخاری او را لغو کرد.
بیشتربخوانید :ابليس ميانمار کيست؟
این زن سیاستمدار و فعال حقوق بشر در ٢ دهه آخر قرن بیستم میلادی، به دلیل مبارزه علیه رژیم نظامی میانمار و تحمل ٢١سال حبس خانگی، برای مدت زمانی طولانی به نماد اعتراض و مقاومت بر ضد تمامیتخواهی حکومتهای توتالیتر و نظامی تبدیل شده بود و درست به همین خاطر جایزه صلح نوبل را نیز دریافت کرد. آنگ سان سوچی در سال ٢٠١٠ از حبس خانگی آزاد شد و همچون یک قهرمان راه آزادی و حقوق انسانها مورد تجلیل جهان قرار گرفت. اما دیر زمانی نیست که او دیگر آن چهره مثبت سابق را نزد جهانیان ندارد و از قامت یک فرشته صلحطلب به جسم شیطانی که دستش به خون هزاران روهینگیایی آغشته شده، حلول کرده است.
با آغاز قتلعام و نسلکشی اقلیت مسلمان روهینگیایی در میانمار، کوچکترین انتظار مردم دنیا از این فعال حقوقبشر، اعتراض به تندرویهای همکیشان بودایی و دولت میانمار بود، اما این انتظارها هرگز برآورده نشد و همگان فهمیدند که دل خانم سوچی برخلاف همه پیشبینیها با قاتلان و نسلکشان است. این تناقض وقتی پررنگتر میشود که بدانیم آنگ سان سوچی منهای زعامت معنوی مردم میانمار در دولت فعلی این کشور نیز نقش مشاور ارشد را دارد و به نوعی شاید تنها یک اشاره از سوی او کافی بود، تا این کشتار متوقف شود.
اگر تصور میکنید آنگ سان سوچی نخستین کسی است که در یکی از بزنگاههای تاریخ از روحیه واقعی خود پردهبرداری کرد و با کنار زدن ماسکی که بر چهره داشت، دنیا را سورپزایر کرد، کاملا در اشتباه هستید. در قرن گذشته، خصوصا در پی پایان یافتن جنگ بینالملل دوم و توجه عمومی به مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر و... جهان چهرههایی را به خود دید که با سخنان دلفریب و حتی گاهی آتشین، ملتی را با خود همراه ساختند، اما به محض گذر خر مرادشان از پل موفقیت چهره عوض کردند و کاملا برخلاف راهی که وعدهاش را داده بودند، حرکت کردند.
فرانسووا دووالیه معروف به «پاپادوک»، رئیسجمهوری پیشین کشور کوچک هائیتی را شاید بتوان یکی از مثالهای بارز این قبیل افراد ارزیابی کرد. پزشکی خوشنام و از مبارزان راه آزادی که با وعده برقراری حقوق همنژادهایش یعنی بومیان و سیاهان کشور هائیتی به قدرت رسید، اما به محض تکیه زدن بر مسند ریاستجمهوری یکی از مخوفترین پلیس مخفیهای جهان را تشکیل داد و نزدیک به ٥٠هزار نفر از مخالفانش را به کام مرگ فرستاد. وحشتی که دووالیه در کشور هائیتی از خود ایجاد کرد، بهحدی بود که دستمایه یکی از رمانهای معروف گراهام گرین، نویسنده معروف انگلیسی با عنوان «مقلدها» قرار گرفت.
منبع: روزنامه شهروند
انتهای پیام/