به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روش پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت وحی(ع) در برخورد با عموم مردم، بر پایه اخلاق بود. خصلتهایی همچون نرمخویی، مردمداری، مدارا، گذشت از خطاها، عطوفت و بسیاری از سجایای اخلاقی از عواملی بودند که زمینه جذب مردم بهسوی خاندان وحی را فراهم کرد.
در عصر حاضر که مدرنیسم زمینه انحطاط اخلاقی و رفتاری جوامع را فراهم آورده است، بازگشت به سیره عملی پیامبر(ص) و اهل عترت(ع) بیش از گذشته احساس میشود.
در این باره با حجتالاسلام سعیدی کارشناس مسائل دینی و کارشناس مذهبی برنامه سمت خدا گفتوگویی ترتیب دادیم. در این گفتوگو به مهمترین گزارههای رفتاری پیامبر(ص) در جذب مردم به سوی اسلام و تلاشهای وحدتآفرین ائمه(ع) برای ایجاد وحدت مسلمانان پرداخته شد.
اگر بخواهیم به مهمترین گزاره پیامبر(ص) در جذب مردم به دین مبین اسلام اشاره کنیم، کدام گزاره را معرفی میکنید؟
انسان را با اخلاقیات و رفتار او میشناسند. میزان اعتماد مردم به ما بستگی به میزان حُسن خُلقمان دارد. پیامبر(ص) در اوج اخلاقیات بودند. به قدری که خداوند در قرآن ایشان را واجد اخلاقیات عظیم معرفی میکند و میفرماید: «وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ». بنابراین اولین سلاح تبلیغی پیامبر(ص) اخلاقیات آن حضرت بود. البته باید توجه داشته باشیم این مسأله منحصر در عصر رسالت نبی مکرم اسلام نبود بلکه همان طور که میدانیم پیامبر(ص) تا قبل از مبعث دارای عالیترین ویژگیهای اخلاقی بودند. این ویژگی پیامبر در جذب مردم به قدری اهمیت دارد که خداوند خطاب به ایشان میفرماید اگر خداوند با رحیمیت خود به تو شرح صدر نمیداد، مردم از اطرافت پراکنده میشدند؛ «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...؛ به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان شدی و اگر تندخو و سختدل بودی مردم از گِرد تو متفرق میشدند...» (159 آلعمران) بر اساس این آیه میتوان گفت پیامبر(ص) واجد تمام صفات الهی است و در واقع صفات الهی در ایشان جلوه کرده بود.
البته این نکته حائز اهمیت است که از عصر جاهلیت ایشان را به نامهایی همچون محمد امین میشناختند. پیامبر(ص) از همان دوران نوجوانی و جوانی به شخص عادل مشهور بود و هر کجا اختلافی رخ میداد، از وجود مقدس ایشان برای حل مسائل و معضلات بهره میبردند. بنابراین یکی از دلایل مهم گرایش مردم به دین اسلام، فضایل اخلاقی پیامبر(ص) بود. آنها از قبل میدانستند حضرت دروغ نمیگوید، خلف وعده نمیکند و به خاطر دنیا به سمت حکومتداری نمیرود.
اکنون در برخی از روحانیون مشاهده میکنیم که واقعاً از سیره نبوی در برخورد با مردم جامعه تبعیت نمیکنند و خود را تافته جدا بافته میدانند؛ علت این مسأله چیست؟
برای پاسخ به این سؤال اجازه بدهید از روش امر به معروف استفاده کنم تا نهی از منکر؛ یعنی من به برخی از ویژگیهای نبی مکرم اسلام(ص) اشاره میکنم و مخاطبان خودشان مقایسه کنند. پیامبر(ص) تا حدی دارای سجایای اخلاقی است که هر کسی به مشکلی بر میخورد، به اولین کسی که مراجعه میکرد، پیامبر(ص) بود. کسی که در یک محله، مسجد یا جمعی روحانی است، اگر میخواهد به سیره نبوی عمل کند، باید ببیند چقدر سعه صدر دارد و چقدر با آغوش باز با مردم برخورد میکند. اگر در محله یک جوانی دچار خطا شد، آیا روحانی محل را امین خود و سرپناه خود میداند یا خیر؟
همچنین پیامبر به قدری بین مردم بودند که حتی با کودکان محله به بازی میپرداختند. داستان معروفی است که سلمان به بچهها گردو میداد تا پیامبر(ص) را برای از بین آنها بیرون بکشد و به مسجد ببرد. یا در یک داستان دیگر است که مردم یک باره مشاهده کردند پیامبر(ص) سرعت نمازش را زیاد کرد. پس از اینکه نماز به پایان رسید، از ایشان پرسیدند آیا وحیی نازل شده که این مقدار سریع خواندید؟ پیامبر(ص) فرمودند صدای گریه طفلی را شنیدم به این علت کوتاه خواندم تا مبادا مادرش نگران شود. متأسفانه گروهی از روحانیت از سیره نبوی فاصله گرفته است.
در تاریخ پیامبر(ص) خواندیم که ایشان با مخالفان خویش با مهربانی برخورد میکردند؛ به اعتقاد شما رویکرد تقریبی و وحدتگرای پیامبر چه مقدار در پیشرفت اسلام تأثیر داشت؟
البته این را مدنظر داشته باشیم تا زمانی که به نظام اسلامی لطمهای وارد نمیشد، پیامبر(ص) مدارا میکردند. در غیر این صورت مسامحه برای ایشان جایگاه نداشت. به تعبیر قرآن نسبت به کفار شدید رفتار میکرد و نسبت به سایرین با رحمت برخورد میکردند آنجا که میفرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛ محمد رسول الهی است؛ هرکسی همراه اوست، نسبت به کفار شدت دارد و نسبت به سایرین با رحمت برخورد میکند». رحم به دیگران به معنای این نیست که هر دو گروه صرفاً حق هستند بلکه رحمت زمانی رخ میدهد که طرف مقابل لایق محبت نباشد؛ یعنی در مقابل آزار و اذیت دیگران با رحمت برخورد کنی. موارد متعددی بوده که پیامبر(ص) با این روش بسیاری از اهل کتاب را به دین اسلام متصل کرده است. همچنین پیامبر(ص) بر این اساس همواره افراد و قبایل را دعوت به رحم نسبت به یکدیگر میکرد.
قبل از اینکه به ویژگی وحدتآفرین پیامبر(ص) در جذب مردم به دین مبین اسلام اشاره کنیم، خوب است ابتدابه موضوع تفرقه اشارهای کنیم. تفرقهافکنی صرفاً به بر هم خوردن روابط شیعه و سنی منحصر نمیشود بلکه تفرقه در بُعد سیاسی و جغرافیایی هم قابل رصد و بررسی است. به این صورت که دشمن مشترک ما از سالها قبل مرزهای جغرافیایی با کشورهای اسلامی ایجاد کردند. اکنون اگر مشکلی برای عربستان، یمن، بحرین و ... رخ دهد، شاهدیم که برخی اقشار مردم دچار تعصب ملی میشوند در حالی که باید گفت آنها در وهله اول مسلمان و همدین ما هستند. به اعتقاد من این مرزهای جغرافیایی تماماً حدود فرضی هستند تا قلوب مسلمانان را از هم دور کنند. اصلاً باید گفت کار شیطان تفرقه انداختن به معنای خورد کردن و تکه پاره کردن است. حتی مسأله تفرقهافکنی دشمن به این ماجراها ختم نمیشود بلکه تفرقههای قومیتی از دیگر چالشهای مسلمانان است. پیامبر(ص) سعی داشتند تمام این موارد را به وحدت برسانند؛ یعنی به وحدت رساندن تفرقه اعتقادی بین مسلمانان، حل تفرقههای قومیتی و قبیلهای و نیز برطرف کردن تفرقههای ملی و جغرافیایی.
بیشتر بخوانید:قرآن درباره تفرقه افکنان چه میگوید؟
اما درباره ویژگی وحدتگرای پیامبر(ص) اشارهای به یک داستان تاریخی داشته باشیم. در یکی از داستانهای تاریخی میخوانیم اوس و خزرج دو قبیلهای بودند که سالیان سال با یکدیگر درگیری داشتند. با این حال با پا در میانی پیامبر(ص) صلح و اُلفت بین آنها برقرار شد. حضرت طی عهدنامهای که میان آنها منعقد کرد، از هر قبیله درخواست کرد تا دیه خونهایی که ریخته شده است، پرداخت کنند. گفته میشود آیه63 سوره انفال در این باره است آنجا که خداوند میفرماید: «واَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم لَو اَنفَقتَ ما فِی الاَرضِ جَمیعًا ما اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم ولکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَینَهُم اِنَّهُ عَزیزٌ حَکیم؛خداوند میان دلهایشان الفت انداخت و اگر آنچه در زمین بود هزینه میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان الفت بیندازی؛ ولی خداوند میان آنها الفت افکند که او عزیز و حکیم است».
با این حال عدهای یهودی سعی در روشن کردن آتش فتنه بین این دو قبیله شدند؛ بازگویی خاطرات جنگ بُعاث از سوی یهودیان به یادآوری کینههای پیشین انجامید. پس از آن تعدادی از هر دو گروه با هم وعده کردند با هم مبارزه کنند؛ در این شرایط بود که پیامبر(ص) با عصبانیت بر آنها وارد شد و ضمن اینکه هر دو گروه را سرزنش کرد، صلح مجدد بین آنها برقرار شد تا حدی که رؤسای این قبایل از نادانی خود گریه کردند. پیامبری که در نهایت حُسن خلق قرار دارند در زمانی که بحث تفرقه پیش میآید چنان عصبانی میشوند که کسی جلودار ایشان نیست.
این شیوه را امام علی(ع) نیز داشتند. زمانی که حقشان غصب شد، به سکوت رضایت دادند. حضرت در نهجالبلاغه درباره این واقعه میفرمایند مانند استخوان در گلو و خوار در چشم چندین سال تحمل کردم. یکی از اتهاماتی که وهابیت بر امیرالمؤمنین(ع) وارد میکنند آن است که میگویند چرا از خود و خانوادهاش حفاظت نکرد. ما میگوییم برای حفظ اسلام و اتحاد مسلمین سکوت را ترجیح میدهند. این مسألهای که طبیعتاً این بیخردان از درک آن عاجزند.
چطور میشود که یک محب اهلبیت(ع) با وجود اینکه میداند امیرالمؤمنین(ع) به خاطر وحدت مسلمین سکوت کردند، جسارت به خرج میدهد و خود یکی از عوامل تفرقه میشود؟
مهمترین عامل این مسأله بیتقوایی است. کسی که تقوا ندارد حصار ندارد و نه تنها به سایر مذاهب جسارت میکند بلکه چنین شخصی حتی حرمت خود و اطرافیانش را به طور شایسته نگه نمیدارد. شخص بیتقوا ترمزی ندارد و با همین بیترمزی وارد صحنه فتنه میشود. شاید بپرسید فلانی بسیار اهل تقواست و حتی نامحرم هم نگاه نمیکند. باید گفت منظور از تقوا صرفاً چشم نگه داشتن از نامحرم و غیبت نکردن نیست بلکه مصادیق و درجات دارد. کسی که حرمت مسلمانان را به بهانه یک مسأله تاریخی و اعتقادی حفظ نمیکند، او در این مسأله بیتقواست. همین مسأله چه بسا منجر شود به اینکه به سایر درجات تقوای او آسیب برسد و بر اساس سنت استدراج، به تدریج وارد گرداب گناه شود.
جالب است امام سجاد(ع) در دعای 20 صحیفه سجادیه که معروف به مکارمالاخلاق است در فرازهایی از خداوند درخواست میکند: «وَ حَلِّنِی بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ» یعنی مرا آزین کن به زینت صالحان و مرا ملبس کن به لباسی که زینت متقین است. در ادامه برای اینکه مردم بفهمند که صالحان و متقین چه ویژگیهایی دارند، میفرماید «وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَیْنِ». این صالحان و متقین کسانیاند که آتش فتنهها را خاموش میکنند. مؤمنِ صالح هر جا که فتنه و بلوایی بپاست، با حضور خود آن فتنه را دفع میکند و به مردم آگاهی میبخشد. ویژگی دیگر آنها «ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ» یعنی ایجاد اتحاد و انسجام بین کسانی که با یکدیگر به اختلاف خوردند.
از این فراز این مفهوم را هم برداشت میکنیم کسانی که آتشبیار معرکه هستند و به جای ایجاد صلح و اتحاد بر آتش فتنهها میدمند، از دایره صالحیت و تقوا خارج هستند. چنین افرادی به مرور زمان از حق فاصله میگیرند و در مسیر شیطان میافتند. اکنون مشاهده میکنیم این دست افراد کم نیستند. عدهای متعصبِ جاهل و عدهای آگاهانه بر طبل تفرقه میکوبند و نام خود را شیعه گذاشتند. مجموع علمکرد پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) ایجاد اتحاد بین شیعه و سنی بود. اگر میخوانیم کلاس درس امام صادق(ع) از فرقههای مختلف حضور دارند، به دلیل ویژگی صالحیت و تقوای این بزرگواران است. اگر در مسیر حرکت امام رضا(ع) از مدینه به سوی طوس میخوانیم مردم در شهرهای مختلف از ایشان استقبال کردند، اینها صرفاً شیعه نبودند بلکه عمدتاً از اهل سنت بودند که از مرحله صبّ و دشمنام به اهلبیت(ع) به رده دوستداران ایشان پیوستند. آیا عملکردمان به گونهای است که با رفتارمان آنها را دعوت به حقیقت کنیم یا برعکس کاری میکنیم که هم خود و هم آنها را از حقیقت دور کنیم؟
وحدت امروز مسلمانان حاصل سیره وحدتگرای عترت(ع) است
اکنون اگر به برادران اهل سنت، محبان اهلبیت(ع) اطلاق میشود، به واسطه کوششهای وحدتآمیز ائمه(ع) در دورانهای قبل است و این مسأله جز در پرتو اخلاقیات زلال این انوار مقدس حاصل نمیشد. این حبّ اهل سنت به اهلبیت(ع) باید بهانهای برای ایجاد وحدت و همبستگی باشد. آنها منکر مقامات و کرامات عترت(ع) نیستند؛ آنها کسانیاند که به زیارت امام رضا(ع) میروند و در پیادهروی اربعین حسینی با ذوق و شوق حضور پیدا میکنند. چه دلیلی دارد این حب را نادیده بگیریم و بر طبل تفرقه بکوبیم؟
حب اهلبیت(ع) عنصر مشترک شیعه و سنی و محور وحدت است
بنابراین ما یک عنصر مشترک و مهم داریم و باید آن را محور وحدت قرار دهیم که همان حبّ به اهلبیت(ع) است. شما اگر میخوانید اهلبیت(ع) فرمودند ما محبان خود را در قیامت شفاعت میکنیم و چنین و چنان از آنها دستگیری میکنیم، اینها شامل تمام دوستداران اهلبیت(ع) است. حتی فرمودند ما دوستدارانِ از محبان خود را دستگیری میکنیم. یعنی اگر کسی محب اهلبیت(ع) را دوست داشته باشد، ائمه(ع) به واسطه محب خود، از آن شخص دستگیری میکنند چه برسد به مذهبی مثل اهل سنت که مدعیاند محب اهلبیتند. بنابراین هرگونه بیاحترامی به مسلمانان، بیاحترامی به ساحت رسول گرامی اسلام(ص) و ساحت اهلبیت(ع) است. اگر امیرالمؤمنین(ع) سکوت میکنند، به احترام این درجه از ایمان مسلمانان است. یعنی خدا و رسولالله را قبول داشتند منتها به دلیل فریبی که خوردند، نتوانستند با ولایت و تبعیت از ولایت کنار بیایند همچنان که ما در بین شیعیان خودمان میبینیم عمدتاً در محبت گیر کردیم و قدرت تبعیت عملی نداریم. بنابراین در این فضای موجود هر کسی به دنبال موارد تفرقهآمیز باشد، از دایره تقوا و بلکه انسانیت خارج و از خائنان به نظام اسلامی و تمام دستاوردهای رسول اکرم و ائمه(ع) است.
کسانی که به خود اجازه جسارت به مقدسات مذاهب را میدهند، کلام خود را با استناد به چند حدیث و روایت توجیه میکنند.
ما منکر این نیستیم که احجافی در حق اهلبیت(ع) شد، متنها بحث اینجاست که آیا باید حق را در هر زمان و مکانی گفت؟! همان طور که عرض کردم امیرالمؤمنین(ع) حقشان غصب شد، اما پافشاری نکردند. چرا که دشمن بهرهبرداری میکرد. دشمنان در صفین و در قضیه حکمیت با اشاره به قسمتی از آیه قرآن گفتند حکمی غیر از خدا نیست. خب این جمله صحیح است، اما به قول امیرالمؤمنین(ع) «کَلمة الحَقّ یُرادُ بِهَا الباطِل» کلمه حقی است که اراده باطل از آن میشود. اکنون کسانی که تاریخ سقیفه را بازخوانی میکنند، باید دید از چه زاویهای به آن نگاه میکنند. اگر از این ماجرا اراده باطل کنند و به دنبال تفرقهافکنی باشند، چه تفاوتی با دشمن دارند؟ آب به آسیاب دشمن میریزند. میگویند حق علی(ع) غصب شد و شروع به سب و لعن میکنند؛ بله حق ایشان غصب شد اما شما به قول امیرالمؤمنین(ع) کلامی میگویید که از آن اراده باطل دارید. باید عملکرد اهلبیت(ع) را در مجموع نگاه کرد. مجموع رفتار ایشان ایجاد وحدت و پرهیز از تفرقه بود. مجموع رفتار برخی محبان درست برعکس این ماجراست.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/