به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ، آغاز زندگیمان ، شروع تلاش های بی دریغ پدر بود برای کسب لقمه نانی حلال چه در سرمای زمستان و چه در زیر تیغ آفتاب سوزان تابستان ، همانند مادر که تمام هستی اش را در من خلاصه کرد.
مقصد گزارش من هفت باغ مهربانی است ، جایی که پدران در آنجا به چشم انتظاری عادت کرده اند و با هربار که زنگ در این سرا به صدا در می آید دلشان پر می کشد که پاره ی تنشان را باشد برای لحظه ای هم که شده در آغوش بکشند.
اینجا سرای سالمندان جایی که پناهگاهی است برای کسانی که از خودمان دور کرده ایم و به قول خودشان منزل آخرشان است.
این پدران روزی نه چندان دور نان آور خانه ای بودند و روزشان را به مصاحبت فرزندان و ملاطفت با اهل خانه سپری می کردند.
از درب که وارد شدم، پیرمردی انتهای محوطه، تنها، روی مبله راحتی و پشت به دیوار سرا، پا روی هم انداخته و به در چشم دوخته است، نزدیک تر شدم و سلامی دادم ، لبخند را در میان چهره سرد و ساکتش می شد دید و چشمانتظاری را احساس کرد.
اینجا که آمدی پای صحبت ها و درد و دل هایشان حتما بنشین، دل شکسته ی آنها حرفها برای گفتن دارد.
کمی آن طرف تر پیرمردی دیگر با ریش و سبیل بلند و سفید، در حالی که واکر، سرپا نگهش داشته، داخل اتاق می شود کلامش پر است از رضا و تسلیم بودن در برابر مشیتی که در سطر پایانی سرنوشتش نگاشته شده است.
او در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ، می گوید، فرزندانم در روزهای پایانی که در خانه ام بودم دیگر با من هم سفره نمی شدند و جدا غذا می خوردند، وقتی این صحنه ها را دیدم دلم شکست به خاطر همین است که در اینجا آرام هستم، آنها مرا ترک کرده و تنهایم گذاشته اند.
برخی نیز در حیاط یا قدم می زنند یا تنها در گوشه ای نشسته بودند و چشمشان به در است.
یکی از آنها که تقریبا پنجاه سال هم بیشتر نداشت وقتی مرا دید کنارم آمد و گفت که مگر می شود اینجا باشی و دلت برای خانواده و عزیزانت تنگ نشود .
او ادامه داد: من هر زمان که دلتنگ می شوم با خواهرم تماس می گیرم و درد و دل می کنم و گاهی اوقات هم خواهرم به من سر می زند، اما من به چشمان خود دیده ام که کسانی اینجا هستند که کسی به سراغشان نمی آید.
اشک از گوشه چشمانش جاری می شود و اجازه نمی دهد که به صحبت هایش ادامه دهد.
چقدر آسمان امروز دلگیر است، نقطه مشترک خانههای سالمندان روزهای پر از انتظاری است که پدران و مادران در این خانهها میگذرانند، دنیای این فرشته های مهربان در انتظار خلاصه میشوند ، همه اینجا رنج مشترک دارند، دوری از خانواده.
پیرمردی دیگر در گوشهای از حیاط، اشاره میکند که کنارش بنشینم او خود را حاج محمد معرفی می کند، نگاهی به اطراف میکند و می گوید : از بودن در این سرا ناراضی نیستم، اما خب تا قسمت چه باشد بچهها سراغم میآیند و من هم گاهی پیش آنها میروم.
حاج محمد می گوید، خدا را شکر خوشحالم که جایی برای خواب و غذایی برای خوردن هست و آدمهایی که روزهای پیشرویم با آنها به سر شود.
او از خانم جوانی که مسئول این سرا است کلی تعریف و تمجید می کند، لابه لای حرف هایش گفت : خانم امینی گل این سرا است او به ما می رسد گویی دختر خود من هست و محبتش را از هیچ کس دریغ نمی کند.
کنجکاو شدم تا من هم خانم امینی را ببینم و پای صحبت هایش بنشینم .
امینی مسئول هفت باغ مهربانی در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ، گفت : همه ی پدرانی که در این سرا نگهداری می شوند عزیزان من هستند و از ته قلبم تک تکشان را دوست دارم و این دوست داشتن فقط از جانب من نیست بلکه دوست داشتن این پدران را نیز نسبت به خودم احساس می کنم.
او ادامه داد : زمانی که دلشان تنگ می شود من ساعت ها پای صحبت هایشان نشسته ام ، درد و دل هایشان را گوش کرده ام حتی با آن ها خندیده ام و گریه کرده ام و نگذاشته ام تا تنهایی و طرد شدن را احساس کنند.
خانم امینی با اشاره به این که در این سرا نزدیک به 70 مددجو نگهداری می شود گفت : پیری اگر با تنهایی همراه شود، سخت است باید کاری کرد.
او گفت: آرزویم برای تمام مادران و پدرانی که در سالمندان هستند این است که هر چه زودتر به جمع خانوادگی خود برگردند ، چرا که هیچ مهر و محبتی جایگزین مهر و محبت خانواده نمی شود .
اهالی اینجا تنها نیستند رفیق دارند ، هم صحبت دارند ، پرستار دارند حتی دورهمی های پائیزی دارند، اما هر چه که هم دارند آنها هنوز ته دلشان یک چیز کم دارند ، آنها حضور در جمع خانواده را کم دارند.
مسئول هفت باغ مهربانی می گوید : اگر همه سالمندان تعامل منظم و پیوسته با فرزندان و یا اقوامشان داشته باشند احساس تنهایی نمیکنند احساس طردشدگی نخواهند داشت و یک تحول بزرگی را در نظام سلامت سالمندان شاهد خواهیم بود، اگر سالمندان مقداری توجه و محبت از کسانی که بیشتر برای آنها مهم است دریافت کنند بسیار وضعیت روحی و جسمی خوبی خواهند داشت.
هرچند در این سرا صبح را به شب و شب را به صبح می رسانند اما می توان انتظار را در عمق نگاهشان دید .
دلتنگی پدران و مادران فقط به چهارچوب خانه های سالمندان ختم نمی شود ، هستند عزیزان جانی که حتی در خانه خودشان نیز چشم انتظار فرزندانشان هستند.
حالا که چیزی به طولانی ترین شب سال نمانده حتی با شاخه گلی میهمان پدران و مادرانمان باشیم تا دلشان به حضور گرم فرزندانشان قرص شود .
یلدا یعنی کنار هم و با هم خاطره ای خوش بسازیم ، نه این که دور از هم غم را میهمان دل همدیگر کنیم .
حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد.
حواسمان به تر شدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد.
حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند.
و یادمان نرود در خانه ای که بزرگتر ها کوچک شوند ، کوچک تر ها هرگز بزرگ نخواهند شد.
انتهای پیام /ک
گزارش از کبری اسلامی
عکس از رضا حسن زاده