به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در هر دورهای و در هر جامعهای افرادی بودهاند که بهنوعی نسبت به دین نگاه انتقادی داشته و یا در ستیز با دین بودهاند. برخی از انسانها با اصل تدین مشکلی ندارند، ولی به جهت پایبندی به یک دین، ادیان دیگر را رد میکنند. اما برخی از مخالفین دین، با جهانبینی متافیزیکی اندیشه دینی مخالفند و اصطلاحاً ماتریالیست و مادیگرا هستند. برخی دیگر از اندیشمندان نیز ضمن اینکه خود را مادیگرا نمیدانند، ولی مخالف با دین هستند. شاید یکی از وجوه مشترک مخالفت آنها این باشد که دین را منفعل، محافظهکار، مخدر تودههای مظلوم، دعوتگر به صبر در برابر ظلم و یا مانع ترقی، توسعه و پیشرفت میدانند.
دین افیون تودههاست!
از مشهورترین شخصیتهایی که از این زاویه به دین مینگریست، کارل مارکس جامعهشناس ماتریالیست آلمانی بود. او در عبارتی مشهور درباره دین میگوید: «آه ستمدیدگان، قلب یک جهان بیعاطفه، و روح یک جهان بیروح است؛ دین افیون تودهها است.» او درجایی دیگر گفته است که انسان سازنده دین است، نه دین سازنده انسان.
میتوان ادعا کرد کمونیستها بیشترین هجمهها را علیه دین داشتند؛ چراکه دین را مانعی مهم بر سر راه انقلابها ومبارزه علیه ظلم و استبداد میدیدند. لنین جملهای مشهور دارد که هر نظم اجتماعی ارتجاعی، به دو چیز نیاز دارد: جلاد و روحانی!
بیشتر بخوانید:اسلام، ۲۰ سال آینده بزرگترین دین در غرب خواهد شد
ارتجاع یعنی مخالفت با پیشرفت، تحول و ترقی و حفاظت از سنتها و درخواست بازگشت به گذشته؛ و لنین، روحانیت و نهاد متولی امر دین را محافظهکارانی به حساب میآورد که رکن و محور یک جامعه مرتجع هستند.
این نظریهها فقط منحصر در جامعه شناسان کمونیست نبوده و در هر جامعهای روشنفکرانی هستند که دین را نماد ارتجاع و مانع پیشرفت و توسعه بهحساب میآورند.
ریچارد داوکینز دینستیز معروف انگلیسی میگوید برای پیشرفتِ انسان، بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم، این است که ایمان مذهبی را آن قدر تضعیف کنیم تا کاملاً از بین برود.[1]
اگر بخواهیم بدون تعصب درباره این دیدگاه تفکر کنیم، باید از کسانی که دین را مانع ترقی میدانند چند سؤال بپرسیم؛ اول اینکه آیا ذات همه ادیان محافظهکار و مرتجع است یا عملکرد متدینین متصف به این صفات میشود؟ دوم اینکه آیا همه ادیان را رصد کردهاید که حکم کلی صادر میکنید؟
متدینین مقصرند اما دین نه!
درباره سؤال اول، هرکسی اگر که مطالعاتی در حوزه ادیان داشته باشد، میفهمد که برچسب مصالحه با حکام جور به ادیان ابراهیمی نمیچسبد. این ادیان اساس و بنیادشان بر مبارزه با استکبار و استبداد بنا نهاده شده و همه تلاش و همت انبیا برقراری عدالت و برابری بوده است.
البته اگر کسی بگوید که بسیاری از متدینین در طول تاریخ آب به آسیاب ستمگران میریختند، حرف حقی زده است؛ کما اینکه دوره بنیامیه، به دلیل صحه گذاشتن بر عملکرد خلفا توسط برخی از علمای آن عصر، یا تلاش برای اثبات اعتقاد جبرگرایی برای توجیه ظلم خلفا، مصادیقی برای بیکفایتی متدینین است و یا بالاتر از این مورد، در قرونوسطی متدینین خودشان منشأ ظلم به مردم بودند و از هر اقدامی علیه مخالفین خود استفاده میکردند.
به همین دلیل دکتر شریعتی با اشاره به دوگانه دین و عملکرد متدینین، آن دینی که در تاریخ موجود بوده و حکومت میکرده را زاییده جهل و زاییده ترس مردم از عوامل طبیعی معرفی میکند و ادیان ابراهیمی را زاییده عشق و زاییده نیاز آدمی به یک هدف و به یک حکومت بر عالم و به نیاز پرستش انسان در برابر جمال مطلق و تکامل مطلق و جلال مطلق میبیند که به همه نیازهایش - ازلحاظ روحی، فلسفی و اجتماعی – پاسخ میداده است.[2]
روشنفکران غربی حق دارند دین را افیون جامعه بدانند
اما درباره سؤال دوم باید گفت که روشنفکران غربی تا حدی حق دارند دین را افیون توده و جامعه بدانند؛ چراکه سروکار آنها با ادیان تحریفشدهای بوده که برنامهای مدون برای حیات اجتماعی بشر نداشتند. بهطور مثال از مسیحیت بهعنوان دین اکثر مردم اروپا، جز عباراتی نصیحت گونه و اخلاق مدارانه باقی نمانده و همین روشنفکران غربی را بهاشتباه انداخت.
مرحوم مطهری معتقد است مسیحیت دایرهاش محدود است، ولی اسلام دایرهاش وسیع است؛ مسیحیت از حدود اندرز تجاوز نمیکند، اما اسلام تمام شئون زندگی بشر را زیر نظر دارد و دارای قوانین اجتماعی و سیاسی است که آمده برای تشکیل دولت و حکومت.[3]
اسلام و دستوراتی درباره حیات اجتماعی بشر
اسلام در کنار معتبر دانستن باورهای فردی، برای اجتماع متدینین ارزش قائل است و ازاینجهت دینی کامل در جهت تأمین نیازهای فردی و اجتماعی انسان محسوب میشود. به همین خاطر است که اسلام برای جزیی ترین شئون زندگی بشر تا اجتماعیترین مراحل حیات انسان قوانین و توصیههایی دارد .
همچنین قرآن مجید پر از آیاتی است که دلالت بر اجتماعی بودن اسلام میکند و میتوان مخالفت اسلام با خمودی، تقلید، تخدیر یا هر مفهومی که جامعه را از پویایی و حرکت بازدارد را از آنها استنباط کرد. بهطور مثال، قرآن مسلمین را به قیام برای خداوند دعوت میکند، اما قیامی که نه از سر جوزدگی و همرنگ شدن با جماعت باشد، بلکه قیامی همراه با تفکر و تعقل؛ [4] قرآن مسمانان را از تفرقه و پراکندگی منع میکند[5] و در حیات اجتماعی، انسانها را نسبت به یکدیگر مسئول میداند، به همین دلیل کسانی را رستگار میخواند که امربهمعروف و نهی از منکر کنند [6] و این خود از علایم پویایی اسلام است. اسلام تسلط و استعمار بیگانگان بر مسلمانان به هر شکلی که باشد را نمیپذیرد[7] و اگر روزی نیاز به مقابله با دشمنان متجاوز باشد، حکم به جهاد با اموال و جانها میدهد[8] و کشته در این راه را شهید میخواند. حکم جهاد از مواردی است که نشان میدهد اسلام بههیچوجه دین منفعل و محافظهکاری نیست و برای مقابله با ظلم پیشقدم است.
این آیات صرفاً به مباحث تئوریک و نظری اندیشه دینی مربوط میشود؛ عملکرد پیامبر اسلام و تاثیری که بر اعراب جاهلیت گذاشت و آنها را به انسانهایی مطالبهگر و مبارز تبدیل کرد، گواه مخالفت دین اسلام با تخدیر تودههای جامعه است. قیامها و اقدامات امامان معصوم علیه ظلم حاکمان همعصر خود که نتیجهای جز شهادت برای آنها نداشت، پویایی و فعال بودن اسلام را ثابت میکند. کارنامه درخشانی که بسیاری از علمای شیعه و سنی در مبارزه با استعمار و استبداد داشتهاند و ما اوج این مبارزات را در جریان انقلاب مشروطه و سپس انقلاب اسلامی شاهد هستیم، کاشف از این است که اسلام به ذات خود عیبی ندارد و نقصهایی که دیده میشود به برداشتهای ناصواب ما از متون دینی و عملکرد اشتباه ما باز میگردد.
انقلاب اسلامی نماد قدرت نهاد دین
متاسفانه احزاب چپ در حالی دین را مخدر توده یا زاییده جهل و ترس بشر معرفی میکنند که اطلاع درستی از ذات ادیان ندارند و فقط عملکرد بخشی از دینداران را محکوم میکنند. قبل از انقلاب هم گروههای چپ مثل حزب توده و چریکهای فدایی خلق بر اساس اندیشه مارکسیستی و ماتریالیستی با رژیم پهلوی مبارزه میکردند، اما موفقیت چشمگیری بهدست نیاوردند، ولی در مقابل نیروهای مذهبی علیرغم هجمههایی که علیه آنها وجود داشت، در بسیج نیروها و مبارزات خود موفق عمل کردند و سرانجام با شعار تشکیل جمهوری اسلامی پیروز شدند.
البته این رویکرد جامعه شناسان و روشنفکران حتی در غرب هم کمرنگتر شده و بسیاری از دانشمندان و اندیشمندان به وجوه مثبت دین که پاسخگوی نیازهای روحی انسان است اعتراف کردهاند. بهطور مثال استیون تی فیزیکدان انگلیسی در مقاله "دین چه چیزی به ما میدهد که علم نمیتواند بدهد؟" مینویسد: «مذهب همانقدر که مخدر است، نیروبخش هم است، همانقدر که کرختکننده و آرامبخش است، مؤمن را تهییج و تقویت میکند. این کیفیت متغیر دین میتواند برای حکومتها بیشتر از اینکه اطمینانبخش باشد خطرناک باشد. همچنین، دین میتواند مروج انساندوستی و نوعدوستی باشد»
امروز وظیفه ما ادامه راه نواندیشان دینی همچون مرحوم امام خمینی، امام موسی صدر، شهید مطهری، شهید بهشتی و دیگرانی است که در عین پایبندی به منابع اصیل دینی، به نیاز کارکردگرایانه دین تاکید میکردند و همت خود را در نمایاندن برنامههای گسترده اسلام مصروف داشتهاند. اگر ما این پروژه را به سرانجام برسانیم، محکمترین مهر ابطال خواهد بود بر نظریههای مخالف و معاند با دین و دینداری.
پینوشتها:
[1] "دین چه چیزی به ما میدهد که علم نمیتواند بدهد؟" به قلم استیون تی/ سایت صدانت
[2] کتاب "مذهب علیه مذهب"، بخش سوم
[3] مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 223
[4] سوره سبأ، آیه 46 ؛ «شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید»
[5] سوره آل عمران، آیه 103؛ «همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.»
[6]همان، آیه 104؛ «باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.»
[7]سوره نساء، آیه 114؛ «خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.»
[8] سوره توبه، آیه 43؛ «با مال و جانتان در راه خدا پیکار کنید.»
منبع:تبیان
انتهای پیام/