به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، قصهگویی فرهنگی است که در خانواده های ایرانی وجود داشته و دارد. مادران همه ما برایمان قصه گفتند؛ برخی قصه ها در ذهن و قلب ما نفوذ پیدا کرده اند و سینه به سینه نقل می شوند.
گاهی این قصهها رنگ و بوی اسطورهای دارد و سبب میشود اثری گران سنگ مانند شاهنامه فردوسی خلق شود. گاهی قصهها کارکرد آموزشی داشتند؛ مانند آنچه در مثنوی معنوی مولانا جلال الدین بلخی، حدیقه الحقیقه سنایی و منطق الطیر عطار میبینیم. قصهها فقط باعث خلق آثار گران سنگ شاعران نشدند؛ بلکه در نثر ما هم دیده میشود. مانند آنچه در کلیله و دمنه مشاهده میکنیم یا متون عرفانی نظیر کشف الاسرار.
قصه و داستان و فرهنگ قصه گویی تنها به متون ادبی ما راه پیدا نمیکند؛ بلکه در فرهنگ شفاهی ما نیز دیده میشود. در دوران قاجار که هنوز فرهنگ ما بیشتر از آنکه نوشتاری باشد، شفاهی بود رد پای قصه گویی دیده میشود. یکی از قدیمیترین تفریحاتی که ایرانیان داشتند قصه گویی و نقالی است. در هنگام نقالی مردم شاهنامه میخواندند. میرزا ملکم خان در این باره نوشته است: «ایرانیان اسباب تفریح و تماشا بسیار دارند، لکن بمانند اروپا نیست. از جمله آنها قصه خوانی و نقالی است که شخص شاه هم دارد. نقالهای ایرانی به هنگام توصیف قصه، در همان حال تمامی حالات و صفات و ویژگیهای درونی و برونی قهرمانان را از خود نشان می دهند. چنانکه با نمایش حرکات و رفتار و دادن تغییر در صدا و آواز به مناسبت حالات هر یک از اشخاص مورد وصف داستان مثل خشم، شکیبایی، تأمل و خردورزی، ابراز عشق و سرور یا اندوه و نمایش رفتار شاهان و گدایان و نشان دادن حالات چاکری، عاشقی و معشوقی، فرماندهی و فرمانبرداری می توان دید که این همه هر یک در یک شخص واحد جمع است. امروزه درویش صفر شیرازی در ایران همه جا و نزد همه کس در این کار شهرت و افتخار دارد».
سنت کهن قصه گویی و نقالی در تهران با استفاده از متون مکتوب و قصههای شفاهی و عامیانه، به ویژه شاهنامه و داستانهای حماسی و اساطیری، هزارویک شب، قصص انبیاء و... از کنار کرسی خانهها در زمستانها و مجلس انس اهالی خانواده و میهمانانشان آغاز میشد و تا قهوه خانهها و محافل اعیانی و دربار گسترش مییافت. با قصه گویانی چنان ماهر که حتی اروپاییان را به اعجاب وا می داشتند: «قصههای یک نقال، تمام شب، ما را سخت سرگرم کرد. (درویش حسین) یکی از نقالان ممتاز و فوق العاده نامدار آن نواحی است، ولی آن شب، خود او به روستاهای حول و حوش رفته بود تا همه ساکنان آن روستاها را با نقل قصههای شیرین خود مسحور کند. در غیاب وی، ما با نوچه اش سروکار داشتیم که (درویش داراب) نامیده می شد... که چهارزانو روی زمین نشسته و داستان خود را با حرکات دست و سر و صورت، به طرز خاصی آغاز میکند. ابتدا چند بیت شعر از سعدی می خواند و آنگاه سینهای صاف کرده و چنین ادامه می دهد...، اما راویان اخبار چنین حکایت کنند، که در ایام سلطنت شاه عباس کبیر، در اصفهان جواهرفروشی زندگی میکرد و اسمش (خواجه سعید جوهری) بود. روزی از روزها خواجه سعید در دکانش نشسته بود و تازه قلیانی را که غلامش برای او چاق کرده بود، دود میکرد و بیخیال آنهایی را که از مقابل دکانش در بازار به این سوی و آن سوی می رفتند، تماشا می نمود که ...».
قصه گویی در گذشته تنها مختص خانهها و محافل خانوادگی نبود، از برنامههای دائمی روز و شب قهوه خانههایی بود که در تمام ایام سال فعالیت داشتند. در نیمه دوم دوره قاجار نقالان زبردست در شهر تهران در عرصه نگارش و بازنویسی طومارهای نقالی رشدی چشمگیر داشتند. از جمله آنها میتوان به طومار حاج حسین بابایی مشکین و هفت لشگر (طومار جامع نقالان) اشاره کرد. سرپرست رسمی نقالان را دولت تعیین میکرد و معمولاً فردی بود که لقب «نقیب الممالک» مییافت و بیشتر از دراویش عجمی بود که خود پیشه نقالی در دربار را بر عهده داشت.
در دوران قاجار شهر تهران نقالان زبردستی داشت و این حرفه بهسبب استقبال مردم اهمیت بسیار یافت. برخی نقالان در سطح بالا و عالی سخن میگفتند و مطالبشان در سطحی بود که طبقات پایین عامی را خوش میآمد و به آنها لذت میبخشید؛ مانند مرشدحسین قنات آبادی و مرشدقلی و در میان تمام نقالهای تهران نقالی هم به نام آقانوری بود که برخلاف دیگران که در کمال جد و استتار و پرده و نزاکت سخن میگفتند، با طنز و هزل و مضحکه و شوخی و مزاح و شکلک ساختن و بازیگری سخنرانی مینمود...».
علاقه به قصه گویی در تهران، چنانکه اشاره شد تنها برای عوام نبود. یکی از تفریحات پُرطرفدار اشراف و حتی شخص شاه هم بود. از دیگر نکات مهم در قصه و قصه گویی، نقش و تأثیر زنان در این زمینه است. مادران، مادر بزرگان و دایههایی که پاسداران حافظه جمعی و تاریخی قوم بودند و با قصههای خود ضمن سرگرم کردن کودکان آنان را آموزش میدادند و تربیت میکردند و برای رویارویی با مخاطرات آینده آماده میکردند. آنها تجربه قوم را با قصههایی که سینه به سینه آموخته بودند، به ایشان انتقال میدادند. شهرزادهای گمنام پایتخت جدید ایران که برخی از ایشان، چون «شاهپرور خانم قراچه داغی»، «نازکبدن خانم قراباغی» و «زاغی اصفهانی» در فهرست نقالان و قصه گویان حرفهای و کارآمد دوره قاجار جای گرفتند.
قصه و قصه گویی در دوران ناصری و نهضت مشروطه هم با رشد قشر روشنفکران تحصیل کرده و با ورود صنعت چاپ به ایران و تأسیس چاپخانهها در پایتخت که موجب دسترسی بیشتر افراد باسواد (که اغلب قصه گویان خانگی از میان آنها برمی خاستند) به منابع قصه میشود، رونق یافت.
انتهای پیام/