به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اوایل دهه ۵۰ شمسی بود که قیمت نفت چنان رشدی را تجربه کرد که تا آن زمان بیسابقه بود. موضوعی که به نظر میرسید اعتمادبهنفس محمدرضا پهلوی را هم در آن سالها حسابی افزایش داد. او در گفتگو با رسانهها، با غرور خاصی افزایش قیمت نفت را از افتخارات خود میدانست و از نقش پررنگ خود در این باره سخن میگفت.
او همان روزها گفت: «اشخاصی هستند که شاید هنوز هم چنین تصوری دارند که من بازیچه دست آمریکا هستم. برای چه باید بپذیرم که یک بازیچه باشم؟ دلایلی برای قدرت ما در دست است که ما را نیرومندتر از همیشه خواهد کرد، بنابراین چه دلیلی دارد که آلت دست دیگران باشیم؟» ژستی که در نگاه اول قدری میهنپرستانه به نظر میآمد و این باور را در برخی ایجاد میکرد که افزایش قیمت یاد شده در کنار رشد اقتصادی محسوس در این سالها نتیجه عملکرد شاه بود و تبعات منفی آن برای غرب، درنهایت آمریکاییها را برای جایگزینی یک ژاندارم دیگر در منطقه به جای او مصمم کرد. در این باره با عباس سلیمینمین تاریخپژوه به گفتگو نشستیم و این برهه تاریخی را به بحث گذاشتیم. این پژوهشگر مسائل تاریخی معتقد است نه در این افزایش قیمت و نه درباره نوع مصرف درآمدهای ناشی از این افزایش قیمت اراده شاه اساسا موضوعیت نداشت. به گفته او فضاسازیهایی از این دست صرفا یک بازی تبلیغاتی برای تطهیر پهلوی است و واقع ماجرا از این قرار است که از این موضوع نه شاه اطلاعی داشت و نه ملت ایران تا بتوانند واکنشی نشان دهند.
متن این گفتگو را در ادامه میخوانید.
یکی از ابهاماتی که درباره عملکرد شاه در ماههای پایانی سلطنتش مطرح شده این است که گفته میشود اگر او بنای اصلاحات داشت و فضای اصلاحات را باز میگذاشت شاید اساسا انقلابی رخ نمیداد و مردم متقاعد و به همان اصلاحات راضی میشدند. این نظر از جنبههای مختلف قابل بررسی است که آیا اساسا رژیم شاهنشاهی با اصلاح درست میشد و شاه اصلاحپذیر بود یا خیر و اینکه آیا حکومت او راه اصلاحات را باز میگذاشت یا خیر. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
اگر در جامعهای انسداد ایجاد شود، اصلاح ممکن نخواهد بود. جامعه را مانند آب روان تصور کنید که اگر با مانع و سدی جدی مواجه شود، این آب اندک اندک جمع میشود و درنهایت منجر به یک انفجار، طغیان و تخریب میشود. موانع را کاملا تخریب و مسیر خود را به جلو باز میکند.جامعه مانند رودخانهای روان است که باید جاری در زمان باشد. قطعا اگر در قبل از انقلاب امکان اصلاح وجود داشت انقلاب صورت نمیگرفت. کمااینکه اگر در مسیر رودخانه راه جاری شدن وجود داشته باشد منجر به تخریب مانع نمیشود.
این که چرا ملت ایران به این جمعبندی رسیدند که هیچاصلاحی ممکن نیست، به تجربیات آنها بازمیگردد. ملت ایران در طول مبارزات خود به این واقعیت رسید که با وجود استعمار و استبداد، هیچ نوع اصلاحی ممکن نیست. اگر تنها با پدیده استبداد مواجه بودند امکان این اصلاح وجود داشت، اما، چون استبداد سلطه را پشتیبانی میکند و سلطه نیز پشتیبان استبداد است، اینها به اتکای یکدیگر راه اصلاح را کاملا میبندند. در دوران قاجار، چون سلطه به آن معنا نداشتیم و به بیان دقیقتر سلطنت توسط بیگانگان روی کار آورده نشد، اصلاح در آن زمان ممکن بود. کمااینکه مردم به این میرسند که شاه مستبد را بردارند، اما سلطنت را حفظ میکنند. سلطنت قاجار و قدرت آن ریشه در روابط اجتماعی خودمان داشته و برگرفته از این روابط اجتماعی بود. وقتی ناصرالدینشاه مشروطیت را میپذیرد یعنی امکان اصلاح وجود دارد و مردم میخواهند قدرت پادشاه مشروط شود. چراکه بهشدت نگران هستند برخی ولنگاریهای سلطنت منجر به نفوذ بیگانه در ایران شود. به دلیل نگرانی جدی از نفوذ بیگانه قدری قدرت پادشاه را مشروط میکنند تا او بهراحتی نتواند هر قراردادی را امضا کند. مجلسی وجود داشته که نظر دهد و بدون نظر آن چنین چیزی ممکن نباشد. مردم اعتراض و تجمع میکنند و بست مینشینند و درنهایت صدای اینها شنیده میشود و اصلاح صورت میگیرد. آنجا هم اگر امکان اصلاح وجود نداشت منجر به انقلاب میشد، اما چون راه اصلاح باز بود منجر به انقلاب نشد، حتی شعارهای نفی سلطنت هم داده نشد.
لکن دوران پهلوی تفاوت ماهوی با دوران قبل از خود دارد. این تفاوت در چیست؟ اینکه سلسله پهلوی برکشیده بیگانه است، یعنی بیگانه کودتا میکند و فردی را روی کار میآورد، چون آن فرد قدرت خود را مدیون بیگانه میداند و بیگانه را محافظ قدرت خود میپندارد به هیچوجه تن به مطالبات مردم نمیدهد، چون مردم را در قدرت خود دارای نقش نمیبیند. نهتنها مردم بلکه سنتهای مردم، متعلقات مردم و هیچچیزی را به حساب نمیآورد؛ بنابراین شما با پدیده جدیدی مواجهید که در این پدیده سلطهگران برای اینکه بتوانند به صورت حداکثری چپاول کنند و از کودتا و تسلط خود بهره بگیرند، سعی دارند ساختاری به وجود بیاورند که این ساختار برای آنها منافع حداکثری به بار بیاورد. چون آنها میدانند امکان این بهرهبرداری به صورت دائم وجود ندارد و زمانی مجبور میشوند این جامعه را ترک کنند؛ چراکه از طریق کودتا مسلط شدند و همیشه برای آنها روشن است که این حضور دائمی نخواهد بود و زمانی پایان خواهد یافت.
چه ساختاری به بهترین وجه میتواند چپاول حداکثری اینها را تامین کند؟ آیا ساختار دموکراسی از چنین ظرفیتی برخوردار است؟ ساختاری که مردم بتوانند در امور خود مشارکت کنند میتواند تامینکننده منافع آنها باشد؟ قطعا پاسخ منفی است. مردم اگر مشاهده کنند نفت را غارت میکنند اعتراض و مخالفت میکنند. مگر آنکه استبداد عجیب و غریبی حاکم شود که مردم را کاملا خفه و ساکت کنند و هر کاری خواستند انجام دهند. با وجود پارلمان و مشارکت مردم و حضور آنها در مسائل سیاسی امکان چپاول وجود ندارد، لذا با فاصله اندکی از مشروطه مجلس از ماهیت تهی میشود. وقتی استبداد حاکم شد اصلا اجازه نداد کسی با رای مردم وارد مجلس شود. یکسری افراد بیشأن و بیشخصیتی را وارد مجلس کردند تا مجلس نتواند در مسائل مردم مشارکت داشته باشد و بالطبع مردم نیز حضور نداشتند؛ بنابراین استعمار و سلطهگر که از طریق کودتا میآید به نظام دیکتاتوری جدیای نیازمند است که بتواند به اتکای آن هر کاری میخواهد بکند و هیچصدایی از مردم بلند نشود. استبداد هم همینطور است. استبداد نیازمند آن است که قدرت را برای خود حفظ کند تا هیچمخالفتی نتواند او را جابهجا کند، اما، چون از طریق مردم روی کار نیامده و پشتوانه مردمی ندارد متقابلا سعی میکند رابطه خود را با سلطه حفظ و آن را در ایران تقویت کند، چراکه سلطه حافظ منافع استبداد است. با این اوصاف در مجموع ملت ایران در مبارزات خود به این جمعبندی رسید تا زمانی که این دو پدیده در کنار هم باشند ما نمیتوانیم هیچرفرم و تغییری را ایجاد کنیم.
صحبتهای شما در حالی است که این نگاه وجود دارد که حضرت امام (ره) از ابتدا دنبال براندازی حکومت و رژیم نبودند و به اصلاح میاندیشیدند. به بیان دقیقتر ایشان از ابتدا نمیگویند باید بساط سلطنت برچیده شود و حکومت اسلامی بیاید. از ابتدای کار به اصلاح قائل بودند و این در تناقض با فرمایش شماست.
خیر، امام (ره) در برخی پیامهای خود اتمام حجت کردند. اتمام حجت فرق دارد، هرچند امام (ره) از ابتدا بنا را بر اصلاح گذاشته باشند. ایشان از نظر تاریخی به این جمعبندی رسیده بودند که در دوران استقرار توامان سلطه و استبداد به هیچوجه نمیتوانیم به اصلاح برسیم. اما اتمام حجت کردن فرق دارد. وقتی خداوند در قرآن به موسی میگوید برو علیه فرعون قیام کن ابتدا میگوید برو و با او اتمام حجت کن؛ آن هم با زبان لین. این به آن معنا نیست که قرآن معتقد است فرعون از فرعونیت خود دست برخواهد داشت، ولی اتمام حجت نه برای فرعون که برای مردم است. مخاطب اتمام حجت تودههای مردم هستند که بعدا نگویند شما میتوانستید با زبان خوش صحبت کنید و امکان داشت شاه به حقوق ما تن دهد و در برابر آمریکا بایستد. نکته مورد اشاره شما صحیح است و در سخنان امام (ره) وجود دارد، اما نه به این معنا که اعتقاد داشتند کار سلطنت با اصلاح درست میشود. آغاز هر حرکتی نیاز به اتمام حجت دارد.
ایشان برای اینکه جامعه را به این برسانند که مسیر اتمام حجت را طی کنند طبیعی است بگوید شاه به طرف مردم بیاید و در خدمت اسرائیل نباشد. آیا این به آن معناست که امام (ره) بر اساس تجربه تاریخی معتقد است شاه میتواند در کنار مردم قرار گیرد؟ خیر. اما برای اینکه برای مردم مشخص شود ما وظیفه خود را انجام دادهایم اتمام حجت میکند. گذشته از آن اصلا فرض کنید امام مسیر اصلاح را طی کره باشند. آیا امکان اصلاح ایجاد شد؟ قطعا ایشان مانند خیلی از اقشار ملت مسیر تجربه تاریخی را طی کرده است، اما فرض کنید امام (ره) تجربه تاریخی را طی نکرده و از اینجا میخواهد تاریخ را عوض کند. حاصل آن چه بود؟ نتیجه این بود که شاه هیچتوجهی به خواسته مردم ندارد. این چه چیزی را نشان میدهد؟ نشان میدهد که اساسا اصلاح در دوره پهلوی ممکن نبود. امام (ره) یک بار این تجربه تاریخی را تکرار کرده که به نظر من برای جامعه است نه برای اینکه تردید داشته باشد، ولی باز هم اصلاحی صورت نگرفت؛ بنابراین قطعا اگر امام (ره) اعتقاد داشت میشود با گفتگو و با طرح مطالبات، ساختار و جهتگیریهای رژیم را اصلاح کرد، آمریکاییها را از ایران بیرون و شاه را به حقوق اساسی ملت پایبند کرد، اصلا در مسیر انقلاب حرکت نمیکرد، این مساله تجربه شده است. در سال ۳۲ برخی از سیاسیون ما معتقد بودند میتوانیم آمریکاییها را سرعقل بیاوریم و با آنها مذاکره کنیم تا از طریق آنها استبداد را در کشور کاهش دهیم. یعنی به آمریکاییها بگوییم با این شیوه استبدادی با مشکل مواجه میشوید.
این نگاه توسط چه گروههایی دنبال میشد؟
خیلی از آقایان جبهه ملی آن را بیان میکردند. در دهه ۳۰ چه قبل از کودتای آمریکاییها و چه بعد از کودتا برخی جریانات سیاسی معتقد بودند میتوانیم آمریکاییها را قانع کنیم که با این استبداد شما در ایران دوام نخواهید آورد. یکی از نشانههای این موضوع نزدیک شدن جبهه ملی به دولت علی امینی بود. این جریان کاملا با دولت وی پیوند خورد، چون امیدوار بودند امینی بهعنوان عنصری که آمریکاییها او را روی کار آوردند، بتوانند استبداد شاه را کاهش دهند. این رویکرد منجر به شکست شد. بلافاصله استبداد به آمریکاییها پیام داد که شما از علی امینی چه میخواهید؟ هر چه میخواهید من به بهترین وجه آن را تامین میکنم. درست است که علی امینی مهره مهمی برای آمریکاییها بود، آمریکاییها او را کنار زدند و تا پیروزی ملت ایران در بهمن ۵۷ وی هیچجا محلی از اعراب نداشت، چراکه شاه در سفری به حاکمان و دولتمردان آمریکا گفت: شما برای اهدافی از علی امینی پشتیبانی میکنید. من همه آن اهداف را تامین میکنم.
ما آن وجه ماجرا را هم آزمودیم. برخی معتقد بودند میتوانیم با گفتگو با دربار، شاه را به سمت ملت بیاوریم تا او در مواجهه با بیگانگان به منافع ملت پایبند باشد. گروهی معتقد بودند در برخی مسائل روشن مانند سهم ایران از نفت استخراج شده از چاههای خود میتوان دربار را به سمت ملت کشاند. در آن مقطع ایران در نفت استخراج شده از چاههای خود ۱۶ درصد سهم داشت و این در حالی بود که سعودیها از نفت خود ۵۰ درصد سهم میبردند. این مساله ظلمی فاحش بود و عدهای معتقد بودند میتوانیم با طرح این ظلم مشخص با دربار، خواسته ابتدایی و پیشپاافتاده افزایش سهم خود از نفت را بر انگلیسیها و آمریکاییها تحمیل کنیم. آیا نتیجه داد؟ باز هم تجربه تاریخی نشان داد استبداد، از بین مردم و بیگانه کدام یک را انتخاب کرد؛ بنابراین نصیحتهایی که برخی ملیون به شاه میکردند که در این مساله به نهضت ملی شدن صنعت نفت کمک کند تا وضع ملت قدری بهبود یابد، نتیجه نداد. اصلا قرار نبود علیه انگلیس و آمریکا و استبداد انقلاب شود. هیچکدام از اینها نبود. بلکه مطالبهای در سطحی ابتدایی بود. در این حد که ۱۶ درصد سهم نفت به ۵۰ درصد برسد و قدری وضع ملت از آنچه بود بهتر شود.
ما در سال ۳۲ شاه را به هیچوجه در کنار مردم نمیبینیم. او سر قیمت نفت هرگز از مردم دفاع نمیکند. در مقابل، زمانی که مردم از حق خود دفاع میکنند چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا قبول میکنند؟ پاسخ روشن است. تحریم میکنند که ایران را به دادگاههای مختلف میبرند. درنهایت هم کودتا کرده و این خواسته را سرکوب میکنند. از پیوند عمیق استبداد و استعمار گفتید. این در حالی است که گفته میشود شاه آنقدرها هم که شما اشاره داشتید وابسته به بیگانگان نبود و به عکس تا حد زیادی ملیگرا هم بود و در جاهایی حتی نسبت به آمریکاییها نیز مواضع تندی اتخاذ میکرد. در این ارتباط میتوان به تنشی که گفته میشود شاه در سال ۵۳ با آمریکا ایجاد کرد، اشاره کرد. تنشی که منجر به افزایش قیمت نفت شد و رشد اقتصادی قابل توجهی را در همان سالها به همراه داشت.
سال ۵۳ قیمت نفت چندین برابر میشود. آیا این نتیجه اقدامات شاه بوده است؟ فرض کنیم این تصمیم را شاه گرفته باشد. واکنش غرب در این باره چیست؟ آیا نفت ایران را تحریم میکنند؟ ما را به دادگاه میبرند؟ از طریق سایر کشورهای مرتجع منطقه به ما فشار میآورند؟ نفت ما را از رده خارج میکنند؟ به هر حال همه این ابزارها را در اختیار دارند.
در این مقطع عربستان چندین برابر ما توان تولید نفت دارد و میتواند خلأ نفت ایران را در بازارهای جهانی پر کند. به بیان دقیقتر عربستان میتواند نفتی را که میخواهیم گران بفروشیم ارزان به فروش برساند و ما را از مدار خارج کند؛ بنابراین همچنان این سوال وجود دارد که چه عاملی موجب افزایش قیمت نفت میشود؟ آیا این موضوع به همه تولیدکنندگان اوپک برمیگردد؟ یعنی همه تصمیم میگیرند در برابر غرب بایستند؟ عربستان، امارات، قطر و... یکباره تغییر ماهیت میدهند؟ اینها هم نیست.
قضیه افزایش قیمت نفت چیست که امروز این بحث را مطرح میکنند که در سال ۵۳ قیمت نفت توسط شاه افزایش داشته و در سال ۵۷ آمریکا با شاه برخورد کرد و او را از قدرت پایین کشید. گذشته از آنکه اگر قرار بود واکنشی تنبیهی صورت گیرد باید در همان سال ۵۳ انجام میشد، واقع ماجرا از این قرار است که بعد از شکست آمریکاییها در ویتنام آنها تصمیم گرفتند در مناطق استراتژیک جهان حضور پیدا نکنند و این ماموریت را به یکسری نیروهای تابع یا افراد وابسته به خود تحت عنوان ژاندارم واگذار کنند. در منطقه ما یعنی در خلیجفارس شاه ژاندارم آمریکا شد و به این افتخار میکرد و بدش هم نمیآمد به او ژاندارم گفته شود.
مثلا در آسیای جنوب شرقی آمریکاییها کره را انتخاب کردند. شاه از این تز به منتهاالیه ممکن حمایت کرد. تزی که دکترین نیکسون محسوب میشد و عبارت بود از اینکه قیمت نفت را افزایش دهیم و از محل درآمد ناشی از افزایش قیمت نفت، هزینه تامین سلاح در نقاط مختلف جهان فراهم شود که با این تامین سلاح، منافع آمریکاییها و اقتدار آنها حفظ شود. بهعنوان مثال اگر در منطقه ما فرضا در پاکستان خیزشی علیه آمریکاییها صورت گرفت، نیازی به حضور مستقیم آنها و ایجاد درگیری نباشد. کمااینکه چنین هم شد. سلاحهای آمریکایی بود که توسط شاه در آنجا نقشآفرینی میکرد یا در عمان که مردم علیه سلطه آمریکا طغیان کردند این سلاحها بود که طغیانشان را سرکوب کرد. در سایر نقاط نیز وضع به همین منوال بود.
بر اساس این دکترین قیمت نفت یکباره چند برابر شد، اما آمریکاییها قطعا نمیخواستند این موضوع را به صورت آشکارا اعلام کنند. طبیعی است که نمیخواستند مسئولیت این سیاست را بپذیرند، چون افزایش قیمت نفت فشار شدیدی روی برخی کشورها نظیر ژاپن، چین، هند و نیز اروپا وارد میکرد.
آمریکاییها به شاه اجازه دادند یکسری حرفهای تبلیغاتی نظیر آنکه چرا باید نفت ارزان باشد؟ و مگر کالاهای شما ارزان است؟ و... بزند. مواردی بسیار سطحی مطرح شد که امروز با مرور آنها خندهتان میگیرد که شاه این چنین صحبت میکند. حرفها همگی تبلیغاتی بوده و ماهیت شاه تغییری نکرده بود. اگر بنای شاه دفاع از منافع مردم بود آنجا که مردم آماده شدند هزینه را بپردازند و با غرب هم درگیر شدند- و از قضا موفق هم بودند- باید وارد عمل میشد. مردم ایران در سال ۳۲ مطالبه کردند درصدی به قیمت نفت اضافه شود، اما ملاحظه میشود که در این مقطع شاه در کنار مردم نیست و برعکس در کنار غرب است.
گذشته از آن، اینجا بحث به کلی متفاوت است. چندین برابر شدن قیمت نفت امکان نداشت الا اینکه سعودیها و سایر اقمار هم از این دستور پیروی کنند. مستلزم آن بود که دستوری بیاید و همه بهطور هماهنگ بر اساس آن عمل کنند و الا اصلا شاه توان چنین کاری را نداشت. اگر شاه میخواست یک روزه انقلابی و طرفدار منافع مردم شود، امکانش وجود نداشت مگر اینکه مردم را وارد میدان میکرد. مثل جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت که با مردم پیوند میخورد و در مقابل نیز مسائلی مثل تحریم و فشارهای بینالمللی ایجاد میشد؛ اما هیچکدام از این مسائل رقم نخورد.
ضمن اینکه گاهی مواقع در تبلیغات اذعان دارند شاه و سایر کشورهای منطقه با هم این کار را کردند، چون نمیتوانند بگویند شاه تنهایی چنین کرد. تولید ایران آن زمان ۶ میلیون بشکه بود و عربستان نیز حدودا هفت میلیون بشکه تولید نفت داشت. اما عربستان امکان این را داشت که ۱۱ تا ۱۲ میلیون بشکه تولید داشته باشد. اگر دستور آمریکاییها نبود سعودیها بلافاصله نفت ایران را از صحنه حذف میکردند. جالب آنجاست که در آثار خود سران پهلوی مثلا آقای عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه در همان سالها آمده است که میگوید ما اصلا از افزایش قیمت نفت اطلاع نداشتیم. شاه هم صرفا گمان میبرد و حدس میزد که قرار است قیمت نفت افزایش داشته باشد. دیگران هم در خاطرات خود بر همین موضوع صحه میگذارند.
اگر شاه میخواهد چنین حرکتی انجام دهد باید مسئولان را بخواهد و بگوید ما میخواهیم علیه غرب چنین کنیم و برای شرایط ویژه تحریم و... آماده باشید و مثلا با مردم سخن بگوید که ما میخواهیم چنین و چنان کنیم. هیچیک از اینها نیست. این بحثها در سال ۵۳ اساسا وجود ندارد. همانطور که گفتم برای چند درصد غرب ما را با فشاری مواجه میکند که دولت وقت مجبور است اوراق قرضه بفروشد و به مردم آگاهی دهد و آنها را در صحنه نگه دارد، لذا چند برابر شدن قیمت که حکایت دیگری است.
در توضیح مکانیسم موجود در آن مقطع باید بگویم یک درآمد نفت ایجاد میشود و این درآمد عمدتا در صندوقی قرار میگیرد. در واقع یک صندوق ایجاد میشود که آمریکاییها مستقیم میتوانند از این صندوق پول سلاحهایی را که به ایران میدهند، برداشت کنند. آمریکاییها هم تشخیص اینکه چه سلاحهایی وارد ایران شود و هم برداشت پول را خودشان انجام میدادند.
بنده در این ارتباط به فرازی از خاطرات علم، وزیر دربار اشاره میکنم که مشخص شود اصل قضیه افزایش قیمت نفت چیست و محل هزینه کرد آن از چه قرار است. ۱۵/۶/۵۵ علم میگوید: «بعد عرض کردم یک خبر خیلی محرمانه از منابع انگلیسیها شنیدم که به عرض میرسانم. آن این است که منابع پنتاگون به کمپانی ژنرال داینامیک، سازنده هواپیمای اف۱۶، فشار آوردند که باید قیمتها را دو برابر برای ایران حساب کنید و بگویید حساب سابق ما اشتباه بوده. بهعلاوه انفلاسیون در قیمتها تاثیر گذاشته است، چون ایران خیلی علاقهمند به این هواپیماها است، هر قیمتی بدهید میخرند. شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند: در دل خودم نیز چنین شکی پیدا شده بود که به تو گفتم از سفیر آمریکا بپرسید قیمت جمعی که برای هواپیما به کنگره گفتهاند برای ۱۶۰ عدد یا برای ۳۰۰ عدد است. اما ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما را ۵/۶ میلیون دلار گفتهاند. چطور الان زیرش میزنند و میگویند هر هواپیما ۱۸ میلیون دلار. از سه برابر هم بیشتر. عرض کردم همین کاری است که درمورد ناوشکنها کردهاند که قیمت یکباره از ۲۸۰ میلیون دلار برای ۶ عدد به ۶۰۰ میلیون دلار رسید و ما هم خریدیم. قطعا آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پولهای نفت را بالا بکشند. (جلد ششم صفحه ۲۳۶ و ۲۳۷ کتاب خاطرات علم).
شاه هم که بدیهی است هیچحرفی نمیزند، اعتراضی نمیکند و اجازه میدهد آمریکاییها هرطور که صلاح میدانند حساب کنند.
همانطور که مشاهده میشود آمریکاییها بخش اعظمی از منابع حاصل از افزایش قیمت نفت را در اختیار دارند. بخش دیگری هم وجود دارد که باید به اروپاییها بازگردد. شما در آن ایام نگاه کنید که شاه چه حاتمبخشیهایی میکند. یک میلیون پوند به فاضلاب لندن میدهد. به متروی سوئیس همینقدر پول میدهد. اینها چیزهایی است که میبخشد. همچنین وامهای متعددی به اروپاییها میدهد. به بیان دقیقتر اروپاییها هم عمدتا اضافه پول نفت را از طریق حاتمبخشیهای شاه دریافت میکنند؛ بنابراین نه در این قضیه بحث اراده شاه مطرح است و نه نوع مصرفش در اختیار او است و نه شاه اساسا اطلاع از این قضیه دارد و نه ملت ایران اطلاع دارند که بتوانند در این قضیه واکنشی نشان دهند. هیچیک از اینها نیست. منتها امروز یک بازی تبلیغاتی درآوردند که شاه برای دفاع از منافع مردم ایران اقدام کرد و بعد هم پاسخ این اقدام را در سال ۵۷ دید. این خیلی از لحاظ استدلالی سست است، یعنی غربیها چندین سال حرکت ضدمنافع خود را تحمل و در سال ۵۷ تلافی و شاه را سرنگون کردند. این استدلال از منظری دیگر هم قابل نقض است. آمریکاییها کودتاهای متعدد را طراحی کردند تا شاه را بازگردانند. حتی در آخرین لحظههای پیروزی انقلاب در روز ۲۲ بهمن در خاطرات سالیوان هست که برژینسکی گفت: ما میتوانیم دوباره کودتا کنیم. سالیوان میگوید من واکنشی تند نشان دادم و گفتم مستشاران ما در ستاد بزرگ ارتشتاران به محاصره مردم افتادهاند و من در فکر نجات دادن آنها هستم و در چنین شرایطی تو در فکر کودتا هستی.
ببینید آنها در چه شرایطی به فکر کودتا بودند. انقلاب ایران چنان گسترده بود که آمریکاییها را مستاصل کرد و الا آنها همچنان به فکر بازگشتن به قدرت بودند. حتی وقتی آمریکاییها شاه را به آمریکا بردند هدف اصلی این بود که نیروهای طرفدار غرب را متحد سازند. همه افسران ارتش و افسران عالیرتبه ساواک ذیل سایه شاه کار میکردند. آمریکاییها برای نشان دادن حمایتشان از شاه و ایجاد اتحاد در میان نیروهای غربگرا شاه را به آمریکا بردند.
این که بگوییم شاه به نفع مردم کار کرد، اما هیچ پایگاهی نداشت و یک روز آمریکاییها تصمیم گرفتند او را ببرند حرف سستی است و کسانی که این حرف را میزنند خیلی حرف بیمنطقی میزنند. وقتی کسی در مسیر خدمت به مردم حرکت کرده باشد به این راحتی نمیتوان او را برکنار کرد، آن هم با تصمیمی بیرونی. اگر کسی خدمت کرده و در میان مردم ریشه داشته باشد امکان ندارد چنین شود. غربیها چندین سال برنامهریزی کردند تا قاجار با آن حجم از فساد را بردارند و درنهایت هم به کودتا متوسل شدند. در حالی که اینجا برعکس است و میخواستند کودتا علیه مردم انجام بدهند تا شاه را برگردانند.
فرمایش شما متین است. اما در کنار شاخصهای اقتصادی کلان مورد اشاره شما، هنوز خیلیها از شرایط اقتصادی قابلقبول آن زمان و ثبات قیمتها سخن میگویند. به هر ترتیب گفته میشود عملکرد اقتصادی شاه در آن زمان این ثبات قیمتها را به همراه داشت. پیشرفتهای کشور هم در سالهای ابتدایی دهه ۵۰ این موضوع را تایید میکند. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟
وقتی قیمت نفت افزایش پیدا کرد بخشی از درآمد افزایش قیمت نفت در واردات و واردات عمدتا کالاهای مصرفی هزینه شد. بر این اساس طبیعتا وفور کالا در کشور ایجاد شد. اینکه میگویند در سالهای ۵۳، ۵۴ و ۵۵ به لحاظ اقتصادی وضع بدی نداشتیم عمدتا به افزایش قیمت نفت چند برابری بازمیگشت و برای اینکه این درآمدها بهگونهای به غرب بازگردد، همهچیز به حوزه تسلیحات محدود نمیشد و کالاهای دیگر مثلا رب گوجه فرنگی از آمریکا وارد میشد. این سطح از واردات بازار را اشباع میکرد و به تبع آن قیمتها افزایش نداشت.
اما به محض اینکه آمریکاییها به هدف خود در ارتباط با دپوی سلاح رسیدند در اواخر سال ۵۵ قیمت نفت کاهش یافت. این خود بحثی است که در خاطرات علم هم به آن اشاره شده است. وقتی تصمیم میگیرند قیمت نفت را کاهش دهند شاه اساسا هیچنقشی ندارد که بتواند قیمت نفت را ثابت نگه دارد. در ادامه بحران اجتماعی ایجاد میشود و قیمتها بهشدت افزایش مییابد و شاه ستاد مبارزه با گرانفروشی ایجاد میکند و در دستگیریهای گسترده صورت میگیرد.
مستند «ارثیه پدری» بهطور مفصل به این موضوع میپردازد و دادگاههای مختلف صنوف را در این خصوص مورد بازخوانی قرار میدهد. در خاطرات علم هم به این موضوع اشاره شده و از کمبودها و گرانیهای ایجادشده سخن به میان آمده در واقع بحرانهای زیادی در ارتباط با این مساله ایجاد میشود، لذا چیزی که برخی از آن سخن میگویند، به قیمت نفت بازمیگردد نه به کارهای پهلویها.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/
چرا افزایش قیمت نفت در سال 53 محصول اقدامات شاه نبود؟