به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ضایعه ارتحال فقیه اهل بیت (ع) و عالم جهادگر، حضرت آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی، توجه بسیاری از تاریخپژوهان و علاقهمندان را به ادوار گوناگون حیات آن فقید سعید جلب کرد. این گفتوشنود از آن روی به شما تقدیم میشود که طی آن، به بیان شمهای از خاطرات سیاسی و علمی خود پرداختهاند. امید آنکه مقبول آید.
در آغاز این گفتگو ابتدا از سوابق تحصیلی خود در نجف شروع بفرمایید تا سؤالات بعدی را مطرح کنیم.
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین (ع). بنده زمانی که در دبیرستان تحصیل میکردم، شهیدآیتالله سید محمدباقر صدر (رضوان الله تعالی علیه) با تفکر و اندیشههای خود در سطح نسل جوان، به ویژه دانشجویان مطرح شده بود و مخصوصاً به خاطر کتابهایی، چون «فلسفتنا» و «اقتصادنا» و مقالاتی که در نشریه «الاضواء» مینوشت، بسیار محبوب بود.
بنده پس از اتمام دبیرستان وارد حوزه شدم. تا آن موقع ایشان را بهعنوان یک چهره متفکر اسلامی میشناختم. در حوزه در حدود ۱۷، ۱۸ سالگی، دوره سطح را تمام کردم و وارد درس خارج شدم. بعضی از اساتیدی که درسهای سطح و بهخصوص سطح عالی را خدمتشان مشغول بودم، از شاگردان شهیدصدر بودند یا با ایشان ارتباط داشتند. همین امر موجب شد بنده هم خدمت ایشان بروم. بنده در حوزه نجف از آن ابتدا سه درس را شروع کردم. یکی درس شهیدصدر، دومی درس امام و سومی هم درس آیتالله خوئی بود. آقای صدر به واسطه شناختی که از پدرم داشتند، خیلی به بنده اظهار علاقه میکردند. من قبل از حضور در درس ایشان هم با ایشان ارتباط پیدا کرده بودم، ولی وقتی به درس ایشان رفتم، این ارتباط قویتر شد.
به هر حال بنده مکاسب و اکثر دروس را نزد آقای موحدی اصفهانی میخواندم که انسان بسیار محترم، مؤمن و متدینی بود. مقداری هم نزد جناب آقای سیدکاظم حائری درس خواندم که از شاگردان آقای صدر بود.
کدام ویژگیهای شهید آیتالله صدر از نظر شما برجستهتر بود؟
شهید صدر تفوق علمی عجیب و مهندس علمی خوبی در بحثهای فقهی و اصولی داشت. جامعیت علمی بالایی داشت و مسائل را بسیار خوب تحلیل میکرد و بر مبانی و ابعاد موضوعات، اشراف کامل داشت. ایشان جاذبههای شخصیتی فوقالعادهای داشت و لذا برای جوانان بسیار مطلوب بود. نسبت به شاگردانش فوقالعاده دلسوز و مهربان بود، طوری که انسان احساس میکرد ایشان از پدر هم به آنها نزدیکتر است! ایشان به شاگردانش علاقه بسیاری داشت و سعی میکرد آنها را از هر نظر تربیت کند. برای هر کاری برنامهریزی دقیق و سیستماتیک داشت و با برنامه کار میکرد.
چه مدت در محضر شهید صدر بودید؟
حدود ۱۲ سال و یک دوره از اصول و مقداری از اول طهارت تا مسائل دماء ثلاثه را نزد ایشان خواندم و از ایشان اجازه اجتهاد دارم.
ظاهراً تنها فردی هم هستید که از ایشان اجازه اجتهاد گرفته است...
بله، ایشان به هیچکس اجازه اجتهاد کتبی ندادند.
جنابعالی در صحبتهایتان از آن دوره، بهعنوان دوران علمی طلایی نجف یاد کردهاید. علت این امر چیست؟
همین طور است. حضور اساتید بزرگ در نجف، مخصوصاً حضرتامام، آیتالله خوئی و شهیدصدر با ویژگیهای برجسته علمی و شخصیتی این بزرگواران، فضای خاصی را در نجف ایجاد کرده بود. دیدگاههای جدید حضرت امام، بهخصوص در ابعاد حقوقی و فقهی مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی و طرح بحث ولایت فقیه و توجه به کلیت موضوعات بهجای تمرکز روی مسائل فرعی، بسیار بدیع بود و باب بحث را در موضوع ولایت باز کرد. آقای خوئی و آقای صدر هم امتیازات خاص خود را داشتند. از همینرو این دوره با امتیازات علمی خاصی که داشت به نظر من، عصر طلایی علمی نجف بود و اگر کسی واقعاً میخواست تربیت شود و درس بخواند، فرصت بسیار مغتنمی بود.
نحوه آشنایی شهید آیتالله صدر با تفکر حضرت امام در باب حکومت اسلامی چگونه بود؟
بنده در درس امام شرکت میکردم و پس از آنکه بحث حکومت اسلامی امام شروع شد، جزوههای این دروس را خدمت شهیدصدر میبردم. ایشان بسیار مجذوب مباحثی که امام در این باب مطرح میکردند شد و یک روز در درس فقه موضوع را مطرح کرد و گفت: این نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که یک مرجع از بحث ولایت فقیه در مکاسب، به بحث کلی حکومت اسلامی و امور سیاسی، اجتماعی و حاکمیتی رسیده باشد. ایشان طوری در این خصوص صحبت میکرد که گویی تازه عقده دلش باز شده است. ایشان از خواندن این جزوات بسیار خوشحال شد و به همه شاگردانش توصیه کرد این جزوهها را مطالعه کنند و به درس امام بروند. این واکنش شهیدصدر برای خود من هم بسیار جالب و عجیب بود.
نگاه شهید صدر به انقلاب اسلامی ایران چه بود؟ تحلیل شما از این رویکرد چیست؟
نگاه شهیدصدر به اسلام یک نگاه انقلابی بود که در کتابهای «فلسفتنا» و «اقتصادنا» قابل ردگیری است. ایشان مثل امام برپایی حکومت اسلامی را یک اصل میدانست و معتقد بود اجرای احکام و حدود اسلامی فقط با برقراری یک حکومت اسلامی میسر است و بعد اجتماعی اسلام بسیار مهمتر از بعد فردی آن است. ایشان در زمینه تاریخ اسلام و نقش ائمه (ع) در تاریخ اسلام مطالعات بسیار وسیعی داشت و به مناسبتهای مختلف به آن اشاره میکرد.
از ارتباط شهید صدر و حضرت امام چه خاطراتی دارید؟
شهید صدر از دو طریق با امام ارتباط داشت. یکی از طریق مرحوم آسیداحمد آقا که در درس ایشان شرکت میکرد. دیگری امثال مرحوم دکتر صادق طباطبایی، پسر مرحوم آیتالله سلطانی که با جریانات لبنان و عراق مرتبط و برادر خانم آسیداحمد آقا بود و هر وقت از آلمان میآمد، نزد آقای صدر میرفت. ایشان در آلمان در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مسئولیت مهمی داشت و در نشریهای که در آنجا چاپ میکردند، آرای بزرگان و علمای اسلامی را انتشار میداد. یکبار میگفت: به امام عرض کردم: ما هر مطلبی که آقای مطهری و دیگران نوشتهاند، چاپ کردهایم و حالا مطلب جدید میخواهیم. امام گفتند: به آقای صدر مراجعه کنید. شاید دیگرانی هم این ایده را داشتند، ولی کسی مثل امام این مطلب را در نظر داشت و مخاطب را به سمت ایشان هدایت کرده بود؛ لذا شهید صدر از همان ابتدا به امام ارادت پیدا کرده بود.
به هرحال شهید صدر در بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی، ارادت عجیبی به امام پیدا و بحثهای ایشان را دنبال میکرد. در هر مناسبتی هم به دیدار امام میرفت و خود من بارها در خدمت ایشان نزد امام رفتیم. امام هم فوقالعاده به شهید صدر علاقه داشتند و به ایشان احترام میگذاشتند، مخصوصاً در آن اواخر که امام در حصر بودند، تنها کسی که به دیدار ایشان میرفت، شهید صدر بود و دیگران از انجام این کار واهمه داشتند. پس از فوت حاجآقا مصطفی، شهید صدر سه چهار بار به دیدن امام رفت.
با این همه علاقه، چرا هیچوقت این دو بزرگوار خیلی به هم نزدیک نشدند؟
به نظرم یک دلیلش مشکل زبان بود، چون شهید صدر فارسی را خیلی خوب نمیفهمید. دلیل دوم سیر تحولات بود. آقای صدر شاگرد آقای خوئی بود. اوضاع مرجعیت در نجف و مرجعیت آقای حکیم و توجه بیشتر مراجع نجف به وضعیت عراق و توجه بیشتر امام به وضعیت ایران، سبب شد اختلاط این دو طیف چندان زیاد نباشد، درحالیکه اگر بیشتر بود، همفکری بیشتری هم ایجاد میشد. البته این اواخر داشت زمینهها فراهم میشد، ولی متأسفانه دیر شده و دیگر فرصت چندانی باقی نمانده بود. امام دچار مسائل ایران و انقلاب بودند و در عراق هم بعثیها بر خشونت و فشار خود افزوده بودند و برخوردهای بدی میکردند و کسانی را هم اعدام کردند. یادم هست مرحوم حاجآقا مصطفی به آقای صدر علاقه زیادی داشت، ولی بعد از اعلام مرجعیت آقای خوئی، یک مقدار هم از آقا موسی صدر و هم از شهید صدر دلگیر شد که البته ما با رفت و آمدهایمان بین این بزرگواران، تا حدودی مسئله را جبران کردیم.
من شاهد دوره طلایی حوزه نجف بودم با تشکیل حکومت اسلامی در ایران، شهید صدر در باره این حکومت نوپا چه دغدغههایی داشتند؟
ایشان بسیار نگران بود.
چرا؟
در عراق حزب و تشکیلات اسلامی تأسیس شده بود، اما در ایران چنین تشکیلاتی وجود نداشت و ایشان نگران بود که نکند مثل نهضت ملی نفت و حرکت آیتالله کاشانی یا انقلاب مشروطه، کسان دیگری سررشته کار را در دست بگیرند و انقلاب را به شکست بکشانند. یادم هست ایشان یکبار از آسیداحمد آقا پرسید: «اگر این حرکت به نتیجه رسید و حکومتی تشکیل شد، قرار است چه کسانی آن را اداره کنند؟» آسید احمد آقا پاسخهایی داد و از جمله اسم مهندس بازرگان را برد. شهید صدر گفت: «اینها برای خودشان تشکیلات و ساختار فکری و نظری خاصی دارند، آیا به تئوری امام معتقدند؟»
غرض اینکه ایشان این نگرانیها و دغدغهها را داشت، ولی با شنیدن خبر هر پیروزیای حقیقتاً و از صمیم دل خوشحال میشد. در روز ۲۲ بهمن، دیگر درس ایشان درس نبود. از مدتها قبل تعداد طلبههایی که در درس ایشان حضور پیدا میکردند زیاد شده بود و ایشان در مسجد طوسی و مسجد جواهری درس میداد. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری و تعداد طلبهها خیلی زیاد بود. شهید صدر درس را با این عبارت آغاز کرد که: «امروز با انقلابی که در ایران رخ داد، آرزو و هدف اصلی انبیا محقق شد!» در آن اوضاع و شرایط عراق، بیان چنین جملهای حقیقتاً جسارت میخواست و حساسیت بعثیها را علیه ایشان برانگیخت. بعد از آن هم دیگر درس ایشان بیشتر از هفت، هشت جلسه طول نکشید! پس از درس هم تظاهراتی انجام شد و طلبهها در نجف راه افتادند و عدهای دستگیر شدند.
در مجموع انقلاب ایران که با رهبری یک مرجع صورت گرفت و منجر به سقوط رژیم سلطنتی در ایران شد، از نظر شهید صدر نقطه عطف تاریخی بود. ایشان عمری در انتظار چنین روزی بود و آن روز هم در درس گفت: «اگر این حکومت محقق شود، استعمار از بین میرود و این انقلاب منشأ تحول بزرگی در منطقه و تاریخ اسلام خواهد بود.» به نظر من فهم ایشان از اسلام مانند فهم امام، بسیار اصولی و اجتماعی بود. هر دو بزرگوار این مبنا را داشتند و بسیار هم زحمت کشیدند. خدا به امام توفیق داد این کار بزرگ را به نتیجه برسانند و به شهید صدر هم توفیق شهادت در این راه را داد. شهید صدر میگفت: «احساس میکنم خداوند توفیق بزرگی به امام داد و ایشان کارهای بزرگی خواهند کرد.» بعد هم آن جمله معروف را گفت که «در امام ذوب شوید، همانطور که ایشان در اسلام ذوب شده است.» قبل از پیروزی انقلاب، بعضیها که در بیوت دیگر مراجع خدمت میکردند و امام را هم درست نمیشناختند، برای ایشان پیغام میدادند که: چرا روی ایشان متمرکز شدهاید؟ ایشان میگفت: اینها درست تشخیص نمیدهند! وقتی هم که انقلاب اسلامی پیروز شد، با همین تعبیری که عرض کردم، در واقع خواست به همه بفهماند که راه درست این است و مسیر را گم نکنید.
چه شد به ایران مهاجرت کردید؟ آیا خودتان تصمیم گرفتید یا کسی به شما توصیه کرد؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همه میدانستیم رژیم بعثی ما را راحت نخواهد گذاشت! سه، چهار سال قبل از آن در قضیه اخراجها، حدود ۴۰ روزی در زندان بعثیها در بغداد بودم. در آنجا بود که فهمیدم بعثیها چه جرثومههای فسادی هستند. به همین دلیل به شهید صدر گفتم: اینها شما را آسوده نخواهند گذاشت و اولین و اصلیترین هدفشان شما خواهید بود، بنابراین بهتر است که به ایران مهاجرت کنید. اوضاع واقعاً خطرناک بود. ایشان به من گفت: فعلاً شما برو تا بعد با هم تماس داشته باشیم و ببینم چطور میتوانم بیایم. خود ایشان هم بیمیل نبود که بیاید. واقعیت این است که اگر من هم یک هفته دیگر مانده بودم، قطعاً دستگیر میشدم؛ بنابراین به کویت رفتم و از آنجا به ایران آمدم.
چه سالی؟
اول فروردین سال ۱۳۵۸. آن موقع حضرت امام در قم بودند و وقتی مرا دیدند، خیلی تعجب کردند و پرسیدند: اوضاع در عراق چگونه است؟ عرض کردم: وضعیت خطرناکی است و آقای صدر هر لحظه در معرض شهادت هستند! امام تصور میکردند بعثیها هنوز آنقدر وقیح نشدهاند که یک مرجع دینی را بکشند.
پخش خبر آمدن ایشان از خبرگزاریهای اینجا هم مزید بر علت شد. اینطور نیست؟
همینطور است. قضیه را در اینجا لو دادند و من هیچوقت هم دلیل این کارشان را نفهمیدم! آن روزها هر حرکتی که در عراق میشد، به حساب آقای صدر مینوشتند! مضافاً بر اینکه خود ایشان هم با تأیید انقلاب اسلامی، برگزاری مجلس فاتحه برای شهید مطهری و امثال این کارها، خود را بیش از پیش در معرض خطر قرار میداد. تنها مجلس ختمی که در نجف برای شهیدمطهری گرفته شد، مجلس فاتحهای بود که آقای صدر گرفت. این نوع کارها از نظر بعثیها مذموم بود و مقابله با آنها محسوب میشد. بنده و برخی از دوستان شهید صدر، متوجه این خطرات بودیم و میخواستیم به هر نحو ممکن ایشان را از آن مهلکه بیرون بکشیم، اما این فکر فقط در ذهن خواص بود. نفهمیدم چه شد که سر از خبرگزاریها درآورد و بعد هم نامه امام به ایشان منتشر شد، چون امام عمیقاً معتقد بودند رژیم بعثی ایشان را نمیکشد. با انتشار نامه امام، حساسیت رژیم بعث نسبت به آقای صدر زیاد شد و درحالیکه همه تصور میکردند این حساسیت موجب خواهد شد که جان ایشان حفظ شود، قضیه برعکس شد! با شروع جنگ هم معلوم شد صدام برای حفظ خودش، حاضر است همه ملتش را بکشد و مرجع بودن یا نبودن فرد اصلاً برایش مطرح نیست.
آیا پس از بازگشت به ایران، همچنان با شهید صدر ارتباط داشتید؟
بله، در منزل ما در نجف تلفنی معمولی بود که، چون معروف نبود، رژیم بعثی آن را کنترل نمیکرد. به آنجا خبر میدادیم و شهید صدر میآمدند و صحبت میکردیم. دو، سه بار هم همسرم را به نجف فرستادم که رفت و از ایشان نامه گرفت و آمد. اینجور کارها در شرایط آن روز عراق، کارهای پرخطری بودند، اما چاره نبود. این ارتباط تا وقتی که منزل ایشان را محاصره کردند وجود داشت، ولی بعد قطع شد.
مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق چگونه تشکیل شد و شما چه مسئولیتی در آن داشتید؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دولت عراق روی جوانان مسلمان عراقی خیلی حساس شده بود و اعضای حزبالدعوه را دستگیر میکرد. عده زیادی از اعضای این حزب، از جمله آقای مالکی و آقای ابوزینب - که شهید شد - به ایران آمدند و ما از طریق برادران سپاه، به آنها کمک میکردیم. در آن زمان شهیدچمران، وزیر دفاع بود و در پادگانی به آنها آموزش میداد. حدود یک سال بعد جنگ ایران و عراق شروع شد. ما سعی کردیم با کمک علمایی چون: آقای حائری، آقای تسخیری، آقای اشکوری، آقای نعمانی و... که با عراق و شهید صدر در تماس بودند، یک تشکیلات علمایی راه بیندازیم. در اواخر سال ۱۳۵۹ آقای حکیم هم به ایران آمد و تشکیلاتی به نام «جماعهالعلماء» - که چیزی شبیه جامعه روحانیت مبارز بود- به راه افتاد. حضرت آیتالله خامنهای در آن دوره، از طرف امام مسئولیت پیگیری مسائل عراق را به عهده داشتند. اعضای «جامعهالعلماء» همه از علمای نجف بودند. کربلاییها هم تشکیلاتی داشتند که بیشتر سر و کارشان با مرحوم آقای منتظری و سیدمهدی هاشمی بود. این چندگانگیها به نفع عراق نبود، مخصوصاً هم که جنگ شروع شده بود و ضرورت تشکیل یک مجلس قوی احساس میشد؛ لذا به پیشنهاد حضرت آقا همه این گروهها جمع شدند و مجلس اعلی تشکیل شد. ایشان مستقیم به بنده زنگ زدند. تا پیش از آن با ایشان سلام و علیک داشتیم، ولی از آن به بعد این رابطه بسیار نزدیک شد. ایشان تکتک افراد را دعوت کردند. آقایان کربلایی هم بودند. فردی هم عدهای از کربلاییها را تحت عنوان «العملالاسلامی» جمع کرده بود. مقام معظم رهبری همه را در مجلس اعلی جمع کردند و مجلس اعلی تشکیل و اساسنامهای تنظیم شد. انتخابات صورت گرفت و رئیس و سخنگو انتخاب شدند. دورههای اول مجلس اعلی یک ساله بود و من دو، سه بار به عنوان رئیس انتخاب شدم.
از ارتباط خودتان با حضرت امام در این دوره برایمان بگویید؟
امام تأکید زیادی روی این نکته داشتند که درس را رها نکنید و بسیار روی این موضوع حساس بودند و همواره تأکید میکردند که حوزه را رها نکنم. همینطور هم شد و من از روزی که به قم آمدم، درس، بحث و تألیف را شروع کردم. امام به بنده اجازه مطلق هم داده بودند. آقای رسولی میگفت: شما چه کردهای که امام این اجازه را به شما داده است؟ مدتهاست هر کسی از ایشان اجازه میخواهد، نمیدهند، ولی به شما اجازه دادهاند. امام عنایت خاصی به بنده داشتند و در نجف هم مرا در لیست خاصی قرار داده بودند و از طریق آقای آشیخ عبدالعلی قرهی، شهریه خاصی را به من و برخی دیگر میرساندند. امام از بحث خوششان میآمد و شاگردانی را که اشکالات زیادی را مطرح میکردند، مورد لطف قرار میدادند. یکی از افسوسهای بزرگ زندگی من این است که چرا در نجف که آنقدر راحت در خدمت امام بودم، فقط به درس و بحث بسنده کردم، درحالیکه میشد از امام بهرههای فراوان برد.
واقعیت این است که ما عمق امام را درک نکردیم و فقط مرجع، عالم و استاد بودن ایشان را فهمیدیم. بیانات خاص امام، مخصوصاً پس از شهادت حاجآقا مصطفی واقعاً آموزنده بودند، ولی عمق امام خیلی بیش از اینها بود، خودسازی امام چیزی ورای جنبههای علمی، فکری و عرفانی ایشان بود. جوهره و فلز ایشان، چیزی غیر از اینهاست. کمالی که برخی از بندگان خاص خدا به آن میرسند، چیزی غیر از علم، فلسفه و عرفان و حاصل تلاش مستمر و مجدانه برای خودسازی است. امام توانسته بودند خود را تربیت کنند و به آن کمالات برسند. اینجور چیزها را نمیشود با کتاب و بحث و درس یاد گرفت. نفس مرشد میخواهد.
اگر در آن دوره امام را درست میشناختم، به هر قیمتی بود میماندم و استفاده میکردم، مخصوصاً که امام طلبههای درسخوان را خیلی دوست داشتند. امام حقیقتاً الگو، اسوه و نسخه کامل هستند. ایشان ۱۳ سال در نجف بودند و هر شب به حرم میرفتند. مطمئن هستم تنها امام مقید بودند هر شب به حرم بروند و بقیه چنین عادتی نداشتند. توان روحی و تصرف امام در همه امور، شگفت آور بود. امام جز خدا چیزی نمیدیدند. شجاعت و نترسی ایشان هم در جهت خدا بود. ما واقعاً عالمی به جامعیت امام نداریم. بعد هم که خدا به ایشان این توفیق بزرگ را داد که چنین حرکت بزرگی را رهبری کنند. این توفیقی است که خداوند فقط به بعضی از انبیا داده است. امام با این حرکت معادلات کل دنیا را به هم زدند.
به نظر شما این توفیقات بیش از هر چیز مدیون کدامیک از ویژگیهای امام بود؟
اخلاص و اشراف خوبی که خدا به ایشان عطا کرده بود. امام روح اسلام و قرآن را بهدرستی درک کرده بودند که موضوع بسیار مهمی است. فهم روح اسلام بسیار مهم است و امام این را خوب فهمیده بودند و با اخلاص تمام به آن عمل میکردند. امام تسلیم محض خداوند بودند. هر بخشی از زندگی و سیره امام الگوی عملی برای همه طلبهها و مهمترین نیاز حوزههای امروز است. زندگی امام برای تمام رهپویان حقیقت نسخه موفقی است.
حضرتعالی ارتباط وثیقی با رهبر معظم انقلاب دارید. درباره ویژگیهای ایشان و نقش رهبریشان پس از رحلت امام نظر خود را بیان بفرمایید؟
خداوند به ایشان هوش و ذکاوت سرشاری عطا کرده است. این نکته را از افکار ایشان بهخوبی میتوان درک کرد. ایشان بسیار هوشمند هستند و مطلب را خوب درک میکنند. ابزار کار هم دستشان هست. در مسائل رجالی خیلی کار کردهاند و بر این موضوع مسلط هستند. همچنین بر قواعد فقهی اشراف خوبی دارند. اینها لوازم نیروی فقاهتی و اجتهادی است. الحمدلله اساتید خوبی هم داشتهاند. عمده قدرت اجتهاد است که خداوند در وجود ایشان نهاده است. اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالایی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان هست. ایشان اهل تتبع و مطالعه زیاد هستند و زیاد کار میکنند و از نظر دقت فقهی کمنظیرند.
با توجه به مسئولیتهای متعدد و سنگین رهبری، این توانایی علمی شگفتانگیز است...
همینطور است. ایشان در کنار این همه مسئولیت، درس خارج فقهشان را هم به شکل منظمی برگزار میکنند. دلیلش این است که ایشان جوهر و مایهاش را دارند و مطالب را خوب و عمیق درک کردهاند.
غیر از ابعاد علمی و فقهی، چه ویژگیهایی را در ایشان برجسته میبینید؟
حضرت آقا از نظر روحی و نفسی، غیر از مجاهدت خودشان، از محضر اساتید برجستهای، چون حضرت امام و امثال مرحوم حاج مجتبی قزوینی بهرههای فراوان بردهاند. استاد و مرشد در زندگی انسان تأثیر بسیار زیادی دارد. دیدن استاد، مرشد اخلاقی و نفس گرم مربی اخلاق بسیار مهم است. ایشان اشراف کاملی بر مسائل سیاسی دارند و انصافاً بینش سیاسی ایشان بینظیر است. دیگران نه در این زمینه این اشراف را دارند و نه از چنین بینشی برخوردارند. همچنین است در مورد ایستادگی، صبر و مقاومتشان در برابر استکبار جهانی، به ویژه امریکا. ایشان پس از رحلت امام توفیقات بینظیری را برای جمهوری اسلامی رقم زدند. خداوند هم مثل امام ایشان را مدد کرد. یکی از این مددها تأکید بر حفظ و تقویت قوای دفاعی و نظامی کشور است. ایشان کمبودهایی را که در جنگ داشتیم، با گوشت و پوست خود احساس کرده بودند و میدانستند به دلیل همان کمبودها بود که امام ناچار شدند قطعنامه را بپذیرند.
چون به جبههها میرفتند و مسائل را از نزدیک لمس کرده بودند، به تقویت بنیه نظامی و دفاعی کشور همت گماشتند و امروز یکی از ابزارهای مهم قدرت حقیقی ما، همین نیروی نظامی و دفاعی کشور است. دیگر ویژگی ایشان بصیرتدهی و آگاهیبخشی به مردم و نگهداشتن آنها در صحنه است، زیرا مردم و قدرت نظامی و دفاعی، عوامل اقتدار جمهور اسلامی هستند و ایشان در هر دو زمینه رهبری درخشانی داشتهاند. یکی از ویژگیهای برجسته زندگی ایشان، سادهزیستیشان است. خود ایشان، خانواده و فرزندانشان، در نهایت سادگی زندگی میکنند. دیگر ویژگی ایشان علاقه به علمآموزی است. خوشبختانه فرزندان ایشان هم اهل فضل هستند و دور از مسائل اقتصادی و همه با بصیرت و متدین. وسعت اطلاعات ایشان در زمینههای مختلف از جمله جریانات سیاسی، نهضتها، دانشگاه، احزاب، اوضاع روز، وضعیت فرهنگی جامعه و... بینظیر است. ایشان انصافاً ذخیره الهی و برکت بزرگی هستند و باید قدرشان را بدانیم.
در پایان اشارهای هم به کار عظیم فرهنگی «دائرهالمعارف فقه شیعه» کنید؟
این هم از برکات وجود آقاست. در سال ۱۳۶۹ که به جلسات استفتای ایشان میرفتم، درباره ۱۰، ۱۵ جلد دایرهالمعارف نشر کویت - که کار بسیار ارزشمندی بود- با ایشان صحبت کردم. این کتاب فقط درباره مذاهب اربعه است و اسمی از شیعه در آن برده نشده است. حضرت آقا فرمودند: اگر بشود شبیه به این دایرهالمعارف درباره شیعه درست کرد، کار بسیار بزرگی خواهد بود. سپس ابلاغ این کار را به بنده دادند و من در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم! بنده منزلم را دفتر کار و دوستانی را جمع کردم و برایشان توضیح دادم که قرار است چه کار کنیم. سپس همه دایرهالمعارفهای مربوطه را گردآوری کردیم تا ببینیم چگونه کار کردهاند و مدخلها را چگونه باید انتخاب کرد. این کارهای مقدماتی شش ماه طول کشید و ما همه دایرهالمعارفهای تخصصی را بررسی کردیم و سپس برای تدوین دایرهالمعارف شیوهنامهای نوشتیم و چاپ کردیم. کل کتابهای فقهی را جمعآوری و برای بعضی از آنها از جمله جواهر، کتب فقهی شیخ طوسی و... معجم درست کردیم. بعد هم در موضوعات اصلی شروع به کار کردیم و الحمدلله حاصل کار، خیلی خوب شد. چون این دایرهالمعارف الفبایی است، کار کردن با آن بسیار راحت است و عظمت فقه شیعه را به دنیا نشان میدهد. انصافاً روی این کار زحمت زیادی کشیده شده است. یکبار آیتالله صافی گلپایگانی تشریف آوردند و وقتی این مجموعه را دیدند و کمی مطالعه کردند، به ما تبریک گفتند و فرمودند: انصافاً خدمت بزرگی به فقه شیعه شده است.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/