به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همه چیز از یک پیشنهاد شروع شد؛ واکاوی زوایای پیدا و پنهان مقطعی فراموش نشدنی از تاریخ کشور یعنی سال ۸۸ با مولود نامیمونی به نام فتنه. وجهه اصلی ورود به این آشفته بازار مکاران، بازخوانی آن دوره عبرتآموز با تمرکز بر برخی رویکردها و تدابیر رهبر معظم انقلاب بود. بر این اساس کار شروع شد و جمعآوری اطلاعات مستند و روشنگر در کانون جستجو قرار گرفت.
به سراغ مسئولین ذیربط در مراکز و سطوح مختلف رفته و با آنها گفتگو شد؛ مانند دبیر و تعدادی از اعضای دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، دادستان کل کشور و برخی از دیگر مقامات قضایی، وزیر و رئیس ستاد انتخابات کشور، وزیر اطلاعات و رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، سخنگوی شورای نگهبان، برخی از اعضای هیأت رئیسه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، فرمانده نیروی انتظامی، رئیس سازمان صداوسیما و… از سوی دیگر با فعالان سیاسی حامی و دستاندرکار ستادهای انتخاباتی همه نامزدها از آقای احمدینژاد تا آقای موسوی و آقای کروبی و آقای رضایی و نیز افراد متعددی که در آن مقطع به دنبال حل و فصل مسائل پس از انتخابات بودند، گفتگو شد.
بیشتر بخوانید: موسوی چه چیزی را از رهبر انقلاب پذیرفت؟
به موازات این اقدامات با تنی چند از مسئولین دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی و دفتر حفظ و نشر آثار ایشان که شاهد و واسط و راوی فراز و فرودهایی از آن روزگار عبرتآموز بودند گفتگو شد و علاوه بر آن برخی از اسناد و مدارک ملاحظه گردید. برخی از این عزیزان از دفترهای یادداشت روزانهشان، سرمایه بیبدیلی در اختیار گذاشتند که تا مدتها میتوان از آن استفاده کرد.
روشن است که در این مقام درصدد بازگویی همه ابعاد فتنه ۸۸ و نیز بازخوانی جامع و مانع راهبریهای رهبر معظم انقلاب اسلامی نبودهایم و تنها به بازگویی برخی رویکردها و اقدامات اکتفا شده است. آنچه در پی میآید روایتی پرسشمحور و مبتنی بر گزیدهای از اخبار و اطلاعات است که به کوشش نویسنده گرامی، به استناد گفتگوها و مدارک در اختیار فراهم آمده است. امید است این روایت از باب «أنظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال» به معرفت و بصیرت جامعه بیفزاید.
***
انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ بعد از مقطعی برگزار شد که ایران موفقیتهایی در عرصههای مختلف به دست آورده بود. برای مثال در بحث منطقهای در دوران پس از جنگ ۲۲ روزه و به ویژه جنگ ۳۳ روزه بودیم که جبهه مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی به پیروزی شگرف و قدرتمندی رسیده بود و دوست و دشمن به نقش تعیینکننده جمهوری اسلامی در به ثمر رسیدن این پیروزی، معترف بودند. از سوی دیگر، پایداری ملت و نظام در پیشبرد دانش هستهای و موفقیتهای غیرقابل تصوری که در این خصوص به دست آمده بود، جمهوری اسلامی ایران را در شرایط ممتازی از نظر طرفهای خارجی - حتی دولتی مثل آمریکا قرار داده بود. غربیها به محوریت آمریکاییها به این نتیجه رسیده بودند رویهای که در رابطه با ایران در پیش گرفتهاند موفق نیست و باید آن را عوض کنند؛ شاهد مثال آنکه در چهار سال گذشته منتهی به ۸۸، اروپاییها تصمیم گرفته بودند به لحاظ ارتباطات دیپلماتیک با روش بایکوت کردن، ما را تحت فشار قرار دهند؛ نه تنها وزیر خارجهمان را نمیپذیرفتند بلکه در سطح معاون و مدیرکل وزارت خارجه نیز امکان مراودهای وجود نداشت.
حداکثر تماس و ارتباط ما با طرفهای اروپایی محدود شده بود به آقای سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا؛ آن هم در بحث هستهای این نوع ارتباط هم با چه ادا و اطواری از سوی طرف خارجی روبرو بود؛ اما چند ماه قبل از برگزاری انتخابات، این وضع تغییر کرد؛ آقای سولانا مرتب با طرفهای ایرانی اش تماس میگرفت، فرانسه در خرداد ماه از وزیر خارجه کشورمان برای سفر به آن کشور دعوت رسمی کرد، کشورهای دیگر از جمله آلمان هم شروع کردند به دعوت کردن. این تغییر رفتار، تنها محدود به دولتهای اروپایی و اتحادیه اروپا نبود بلکه دولت آمریکا که تا پیش از این به گفته وزیر خارجه اسبقش دنبال خشکاندن ریشه ملت ایران بوده و ما را محور شرارت نامیده بودند، در بیسابقهترین شکل، اقدام به تماس با جمهوری اسلامی ایران کرد؛ رئیسجمهور آمریکا در فروردین سال ۸۸ به رهبر معظم انقلاب نامه نوشت و از موضعی نرم خواستار همکاری در عرصههای مختلف شد.
مهمتر از این، نامه اوباما به حضرت آیت الله خامنهای در بیستم خرداد یعنی دو روز قبل از انتخابات است که به لحاظ زمانی، معنای آشکاری دارد. حدسشان این بود که بعد از انتخابات، جمهوری اسلامی ایران وارد مرحله جدیدی از قدرت میشود که دیگر با جمهوری اسلامی قبل از انتخابات، به لحاظ افزایش قدرت فرق میکند؛ لذا تصور میکردند باید قبل از آنکه ایران وارد آن مرحله شود باب ارتباط را بگشایند، البته این منطق رفتاری دولتمردان غربی است و به مقامات آمریکایی با انتخابات ۸۸ اختصاص ندارد.
پیشبینی رهبر انقلاب از رفتار غربیها در دوره مجلس ششم
بد نیست به خاطره یکی از نزدیکان رهبر انقلاب اشاره شود. همه کم و بیش میدانند که آقا برخی از مواقع برای پیادهروی به ارتفاعات میروند. این خاطره مربوط به اواخر سال ۸۲ است؛ موقعی که جمعی از نمایندگان مجلس ششم رد صلاحیت شده بودند. در آن شرایط، یکی از نمایندگان عضو حزب مشارکت در مجلس ششم، گفته بود که اتحادیه اروپا در قضیه رد صلاحیتها کوتاه نمیآید و اگر این افراد رد صلاحیت بشوند، آنها ارتباطاتشان را با ما قطع میکنند. آقا از مسئول تیم حفاظتشان میپرسند چه خبر؟ او هم این خبر را برای ایشان نقل میکند و سپس میپرسد آیا آنها چنین میکنند؟ آقا میگویند خیر؛ اروپاییها دنبال منافع خودشان هستند؛ البته اگر کسانی روی کار باشند که چراغ سبزی به غربیها نشان دهند، غربیها بدشان نمیآید آنها روی کار بیایند. شاید یک هفته یا بیشتر از ده روز نگذشته بود که مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت: ما کاری با مشکلات داخلی ایران نداریم؛ ما هرکس که در ایران قدرت در اختیارش باشد، با او ارتباط برقرار میکنیم؛ بنابراین همچنان که رهبر انقلاب بارها تأکید کردهاند، منطق رفتار دشمن واضح است: کوتاه آمدن در صورت اقتدار، فشار آوردن در صورت ضعف. اگر همه مسئولین به عنوان خدمتگزاران ملت و خواص و نخبگان به عنوان امنای ملت، فقط به همین منطق رفتاری دشمن، باور داشته و به آن در شعار وعمل پایبند باشند، به آسانی میتوانیم بفهمیم راه کدام است و بیراهه کدام.
به هر حال غربیها براساس اطلاعاتی که از آرایش انتخاباتی و موقعیتهای اجتماعی نامزدها داشتند به این نتیجه رسیده بودند که انتخابات منجر به تغییری در گفتمان حاکم در ایران نمیشود؛ اگرچه داشتن این پیشبینی مانع از آن نبود که برنامههای خودشان را هم دنبال کنند تا کشور و ملت، نتوانند از این فرصت و موقعیت طلایی استفاده حداکثری کنند. شاید این حقیقت که آقا نیز بر آن تأکید داشتهاند که «فتنه پس از انتخابات، ظلم بزرگی به نظام بود.» یکی از علتهایش همین تغییر موضع پیش و پس از انتخابات بیگانگان است؛ قبل از انتخابات، اروپاییها و آمریکاییها با تغییر رویه گذشتهشان و از موضع پایین شروع کردند به ارتباطگیری و حرف زدن با رهبری معظم و مسئولین کشور و یک دفعه ظرف ده روز ورق برگشت، اوباما و غربیها شروع کردند به لُغُز خواندن برای ایران. این تغییر موضع ناشی از حوادث پس از انتخابات در حوزه بینالملل، واقعیتی است که همه کسانی
که به نحوی با آن سروکار داشتهاند به آن اذعان دارند؛ برای مثال دبیرکل حزب مردمسالاری میگوید: «پیش از انتخابات سال ۸۸ برای شرکت در اجلاس اقتصادی مرتبط با کشورهای آسیایی و ماوراء قفقاز به لهستان رفتم و یک سال بعد نیز مجدداً در همان اجلاس شرکت کردم، دیدم نوع نگاهها و مباحث مرتبط با جمهوری اسلامی ایران در سال ۸۹ نسبت به سال گذشته فرق کرده است و به خاطر حوادث پس از انتخابات، الکی به مواضع ما گیر میدهند و معلوم بود که آن حوادث به اقتدار ما در حوزه سیاست خارجی خیلی ضربه زده است.»
حال جای این پرسش هست که آیا اگر همانند انتخابات دورههای قبل و بعد از سال ۸۸ همه در برابر قانون تسلیم بودند و ادعاهای خود را از مجاری قانونی پیگیری میکردند، دشمنان ملت بیش از پیش در موضع ضعف قرار نمیگرفتند؟ آیا اتکاء به آراء چهل میلیونی مردم، راه را برای تأمین مقتدرانه منافع ملت در عرصه خارجی هموار نمیکرد؟
پرسش چالشبرانگیز رهبر انقلاب از موسوی
یکی از تلخترین و فراموش نشدنیترین رخدادهای سال ۸۸ این بود که بیگانگان از جمله مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی شروع کردند به حمایت از کسانی که حاضر نبودند نتایج انتخابات را بپذیرند و موجبات درگیری و آشوب را فراهم کردند. برای نمونه باراک اوباما رئیس جمهور وقت ایالات متحده در ۵ تیر ۱۳۸۸ در حاشیه اجلاس گروه دی ۸ گفت: «موسوی به منشأ الهام آن دسته از هموطنان خود تبدیل شده است که خواهان گشایش به سوی غرب هستند. او نماینده بسیاری از افراد است که در خیابانها هستند و شجاعت فوقالعادهای از خود نشان میدهند.» امری که خارج از انتظار نبود؛ اینکه دشمنان ملت ایران، همیشه به دنبال ایجاد ناامنی و خشونت و بیاعتبارسازی حیثیت جمهوری اسلامی ایران باشند تعجببرانگیز نبوده و نیست؛ فلذا به گفته برخی از مسئولین دفتر و نزدیکان رهبر معظم انقلاب، ایشان بارها برای گردانندگان حوادث پس از انتخابات پیغام صریح دادند که مرزتان را با بیگانگان مشخص کنید. علاوه بر اینکه، آقا پیش از انتخابات از آقای موسوی خواسته بودند مراقب گفتار و رفتارش باشد که دشمنان ملت از آن سوء استفاده نکنند؛ در همان ساعات اول پایان انتخابات نیز به او پیغام خصوصی دادند که این را شما دارید شروع میکنید، اما نمیتوانید تا آخر کنترل کنید؛ میآیند دیگران سوءاستفاده میکنند.». همچنین در ملاقات روز یکشنبه ۲۴ خرداد با یادآوری هشدار فوق، از او میپرسند چرا در برابر سوءاستفاده دشمن موضع نمیگیرید؟ پرسشی که تاکنون بیپاسخ مانده است و خاطره تلخ استعفای ناگهانی و بیخبر آقای موسوی از سمت نخست وزیری را به یاد میآورد. خاطرهای که اشاره به آن پندآموز است.
در نیمه شهریورماه سال ۶۷ که کمتر از دو ماه از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی ایران و عملیات فروغ جاودان سازمان تروریستی منافقین با پشتیبانی دشمن بعثی نگذشته بود، آقای موسوی با استعفای خود همه را غافلگیر کرد؛ هرچند در اینجا درصدد واکاوی آن نیستیم، اما آنچه از یادآوری این رخداد تاریخی (به تناسب رفتار وی پس از انتخابات) جای تفکر دارد پاسخ فراموشناشدنی رهبر کبیر انقلاب است. طبق پاسخ امام خمینی (قدس سره)، ایشان و دیگر مسئولین از استعفای نخستوزیر بیاطلاع بودند و پس از چاپ استعفا در روزنامه جمهوری اسلامی، همگان از آن مطلع شدند و چنین رفتاری به ویژه نسبت به امام که بیدریغ هرگونه حمایتی را از وی به عمل آورده بودند بسیار تعجببرانگیز و قدرناشناسی بود؛ اما مهمتر از آن، امام امت در پایان هشداری عبرتآموز داده بودند:
«همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوءاستفاده کنند. مردم ما از این گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیدهاند. این حرکات هیچ تاثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت».
به راستی چرا عدهای براقدام ضدملی و ضدانقلابی حمایت صریح دشمنان ملت از گردانندگان حوادث پس از انتخابات ۸۸ چشم فرو بستند و علیرغم هشدارهای خصوصی و علنی رهبر انقلاب (پیش و خصوصاً پس از انتخابات) حاضر نشدند از مداخلات بیگانگان اعلام تبری کنند؟
در تحلیل رخدادهای پس از انتخابات ۸۸ باید از خلط دو مطلب اجتناب کرد؛ یکم اینکه فعالیت گسترده و سازمان یافته پس از انتخابات خود را از زبان بعضی چهرهها بزند، از زبان آقای …، زبان آقای…، و تا حدودی از زبان آقای… و این افراد و مجامعشان بلندگوی مرکزیت فوق شدند. اگر این افراد و گروهها داخل کار نبودند مسائل تا این حد گسترش پیدا نمیکرد.
بدون تردید یکی از اصول مورد تأکید امام و رهبری معظم، مرزبندی با دشمنان ملت و خواست و تبلیغات آنها است. رهبر انقلاب اصرار داشته و دارند افراد و گروهها در زمین دشمن بازی نکنند و بهانه به دست بیگانگان ندهند ولیکن عدهای فهمیده یا نفهمیده، موجی را در سال ۸۸ به راه انداختند که دشمن بر آن سوار شد و هزینههای جبرانناپذیری بر کشور تحمیل کرد. متأسفانه یکی از اشتباههای مهلک برخی افراد و گروهها این است که گمان میکنند به کمک انواع حمایتهای بیگانگان میتوانند به هدف مورد نظرشان برسند، اما غافلند از اینکه اغلب بارکش دشمنان ملت میشوند و به تعبیر امام (رحمة الله علیه)، دشمن حرف خود را از زبان خودیها میزند.
ماجرای پاسخ رهبر انقلاب به نامه یکی از افراد مشهور
هرکس دوران رهبری امام را درک کرده باشد و یا بیانات ایشان را مطالعه کند نمیتواند این حقیقت را پنهان دارد که حضرت امام، چقدر در برابر مداخلات دشمن در امور کشور به ویژه در عرصه سیاسی حساس بودند و چه موضع محکم و عزتآفرینی داشتند؛ چرا که مداخله بیگانگان، نقض استقلال ملت و کشور است. این موضع امام، منطبق بر آموزههای دینی و رفتاری عقلانی بود که رهبر انقلاب نیز همواره بر آن پای فشردهاند. اضافه بر آنکه در این قبیل موارد که پای حمایت و مداخله بیگانگان در مسائل داخلی به میان میآید، برای آقا قابل قبول نبوده و نیست که ببینند مسئولین با نخبگان به وظیفهشان در بیزاری نسبت به دشمن، کوتاهی میکنند و یا آن را نادیده میگیرند. از نظر ایشان، این کوتاهی، خود جرمی مستقل و گناهی نابخشودنی است؛ کما اینکه به گفته یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب، در جریان رفت و آمدهای گوناگون و متعددی که از از جریانهای سیاسی و حامیان نامزدهای چهارگانه ریاست جمهوری در سال ۸۸ به دفتر رهبر انقلاب داشتند، بعدازظهر یکی از روزهای تیرماه که هنوز یک ماه از انتخابات نگذشته بود، وقتی آقا از ملاقات رئیس ستاد انتخاباتی آقای موسوی با یکی از مسئولین دفترشان مطلع شدند، فرموده بودند که اینها واقعاً نمیفهمند چه کار زشت بزرگی کردهاند؟ صرفنظر ازآنچه تا انتخابات شد، همین اعلام مخدوش بودن انتخابات بدون هیچ دلیل و سپس به میدان کشیدن مردم و کارهایی که امروز دشمن را به طمع انداخته، کم جرمی است که حالا بعضاً طلبکار هم هستند؟!
شاهد مثال دیگر آنکه در همان روزهای نخست برافروخته شدن آتش فتنه، یکی از افراد مشهور نامهای به رهبر انقلاب مینویسد و ادعاهایی را مطرح میکند از سنخ آنچه کم و بیش همان فرد و دوستانش در جامعه منتشر کرده بودند. رهبر انقلاب برای نویسنده پیام میدهند و از جمله او را در برابر این پرسش قرار میدهند که مگر نمیگویید راهپیمایی ۲۵ خرداد راهپیمایی سکوت بود؛ چرا حمله به بسیج و تلاش برای تصرف آن و دستیابی به اسلحه موجود در پایگاه را محکوم نکردید؟ چرا وقتی حمایت مقامات آمریکایی و صهیونیستی را دیدید، از آنها اعلام بیزاری نکردید؟
اگر فقط همین دو پرسش رهبری انقلاب را پاسخ میدادند، برادریشان را با انقلاب و مردم ثابت کرده بودند. افسوس که چنین نکردند و خود و کشور و ملت را به دردسر انداختند.
ممکن است کسانی که شرایط انتخابات سال ۸۸ را درک نکرده و یا از واقعیات تاریخی مرتبط با آن زمان بیاطلاع بوده باشند این پرسش آزاردهنده بارها ذهنشان را درگیر کرده باشد که چرا تلاشی برای خاموش کردن آتش شعلهور فتنه به عمل نیامد و اگر چنین شد چرا به نتیجه نرسید؟ و چه کسانی مسبب شکست این قبیل خیرخواهیها بودند؟
در پاسخ باید گفت: کم نبودند افرادی که از موضع نظام یا احساس مسئولیت انقلابی و عقلی، تلاشهای وافری کردند تا آتش فتنه خاموش شود، اما صد افسوس که همگی بینتیجه ماند. برای مثال به مذاکراتی اشاره میشود که با یکی از مسببان حوادث پس از انتخابات و از مسئولین سابق کشور صورت گرفته بود تا نامبرده پشتسر آرمانهای ملت بایستد؛ او ابتدا این عذر را بازگو میکند که خود و دوستانش به گفتار و رفتار آقای احمدینژاد همچنان معترضند و نمیخواهند چنین تصور شود که اعتراضهای خود را پس گرفتهاند. گفته میشود شما میتوانید هر نظری در مورد عملکرد دولت داشته باشید و آن را در هر زمان و به هر نحو که لازم میدانید اعلام کنید؛ مطالبه اصلی از شما این است که به شعارهای قانونگراییتان ملتزم باشید، از دخالتهای بیگانگان و تشنجآفرینیها اعلام تبری کنید و به اردوکشیهای خیابانی پایان دهید. ابتدا این خواسته پذیرفته میشود و حتی او متنی را هم تهیه میکند، اما به دلایل نامعلوم هیچگاه حاضر به انتشار آن نمیشود.
مورد دیگری که بازگو میشود مربوط به برخی رایزنیهای صورت گرفته با آقای موسوی بوده که مفصل و متعدد و دارای رفت و برگشتهای زیادی است. برخی از رایزنیها توسط افرادی صورت گرفته بود که طرف اعتماد و اضافه بر آن طرف مشورت آقای موسوی برای نامزدی در انتخابات هم بوده اند. در دفعات مختلف، آقای موسوی ضمن طرح برخی تصورات و ادعاها، ابتدا همراهی نشان میدهد و افراد رایزن را به نمایندگانش ارجاع میدهد، اما هر بار که مراجع مسئول با پیشنهاد داده شده موافقت میکنند و افراد رایزن، طرح را به مرحله اجرایی میرسانند، همه چیز به خانه اول برمیگردد؛ حرفی جدید و طرحی جدید و روز از نور روزی از نو.
این قبیل خیرخواهیها به موجب این تصمیم بوده است که راه را برای بازگشت این افراد به آغوش نظام باز نگه دارند و خدا میداند که اگر به این تلاشهای بیوقفه و خداپسندانه و انقلابی، پاسخ مثبت میدادند چگونه نزد خدا و خلق، عزیز میشدند و در چه جایگاه مبرز سیاسی و اجتماعی قرار میگرفتند.
در اینجا بحثی فنی و جدی مطرح است که جای شرح و بسط آن نیست و باید در فرصتی مناسب مبانی و آثار آن توضیح داده شود، ولی در چند جمله میتوان استدلال آن را این گونه نوشت:
لزوم محکومیت و اعلام بیزاری نسبت به دخالتهای بیگانگان علاوه بر اینکه منشأ اعتقادی و انقلابی دارد، یک الزام حقوقی هم هست و کسانی که در این قبیل موارد به وظیفهشان عمل نمیکنند، برخی از شرایط قانونی برای ادامه و یا پذیرش مسئولیت را از دست میدهند؛ چرا؟ زیرا هرگونه موضعگیری بیگانگان در مسائل داخلی کشورها و احیاناً اقداماتی که به دنبال آن میکنند، نوعی نقض حاکمیت ملی و استقلال سیاسی است. از سوی دیگر کسانی که عهدهدار مسئولیتی در حکومتهای ملی شدهاند و یا به دنبال آن هستند (به ویژه در سطوح کلان و تصمیمگیر) موظف به دفاع از حاکمیت ملیاند و کوتاهی در دفاع از حاکمیت ملی و استقلال کشور از جمله در برابر مداخلات بیگانگان، نقض مبانی حقوقی مسئولیت است که حسب مورد، مشروعیت و صلاحیت فرد را مخدوش میکند.
برای مثال وقتی اشخاصی مانند رئیس جمهور و نمایندگان مجلس، سوگند میخورند پاسدار قانون اساسی باشند، یکی از نشانههای التزامشان به قانون اساسی، دفاع از حاکمیت ملی و استقلال کشور است.
بنا بر استدلال فوق، آیا صاحبان سمتهای مهم و یا نامزدهای این سمتها که در برابر مداخلات بیگانگان سستی میکنند و یا با مواضع و رفتارشان دشمن را به طمع میاندازند و موجب افزایش فشار بر ملت میشوند، صلاحیت قانونی استمرار و یا شرایط عهدهداری این سمتها را دارند؟ آیا میتوان آنها را ملتزم به قانون اساسی و منافع ملی دانست؟
یکی از ابعاد اصلی فتنه که متأسفانه کمتر به آن توجه شده، ادعای دفاع از جمهوریت نظام و قانونگرایی بود، در حالی که اصولاً نوک پیکان فتنه، حرکتی قانونستیزانه و کودتا علیه جمهوریت نظام به نام جمهوریتخواهی بود. دشمن دانا بر اساس نسخههای تجربه شده، دنبال آن بود که به شیوههای دیکتاتوری مبتنی بر زور درگیریهای خیابانی و تزویر ناشی از پروپاگاندای تبلیغاتی مثل دروغ بزرگ (که باورش آسانتر میشود) و یا کشتهسازیها (که بر تحریک عواطف استوار است و بر هیجانات میافزاید) و… به طور مشخص، رهبری را به سازش کشد و با نفی جمهوریت نظام، اساس اسلامیت را هم فروپاشد؛ زیرا به فرموده رهبر انقلاب، اسلامیت نظام بدون جمهوریت، بیمعنا است و وقتی تیرشان به سنگ خورد و مشاهده کردند که ایستادگی بر پای جمهوریت نظام ریشه در اسلامیت نظام دارد، پردهها را کنار زدند و فریاد برآوردند که «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است.»؛ فریاد «مرگ بر اصل ولایت فقیه» در دستور کار قرار گرفت و عکس امام را پاره کردند و در چاه ویل اهانت به امام حسین (علیه السلام) و هتک حرمت عاشورا سقوط کردند. این ظلمها و جرمهای نابخشودنی در شرایطی به وقوع پیوست که برخی از سیاسیون، جاده صافکن دشمن شدند و دست و نقشه دشمن را ندیدند و هرچه فریاد برآورده شد، از دشمنان ملت ایران تبری نجستند.
فلذا بیشترین و سنگینترین فشاری که به آقا آورده شد این بود که رهبر انقلاب، قانون را بر اساس منویات سیاسی عدهای زیر پا گذارند و با ابطال آراء مردم، جمهوریت نظام را وتو کنند. عین تعبیر معنادار ایشان در جلسه با نمایندگان ستادهای چهارگانه نامزدهای انتخابات در روز سه شنبه ۲۶ خرداد ۸۸ چنین بود: «ابطال، یعنی زدن توی دهن مردم؛ چهل میلیون آدم آمدند پای صندوق رأی دادند، من بگویم شما غلط کردید رأی دادید؛ و چنین چیزی مگر ممکن است؟ مطلقاً من این را قبول نخواهم کرد».
موضع آشکار آقا که بارها تکرار شد کوتاه و گویا و صریح بود؛ مطمئن باشید من زیر بار حرف باطل و غیرمنطقی نمیروم و تا زندهام از رأی مردم دفاع میکنم. در گفتگوهایی که دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای با تعدادی از فعالان و متصدیان ستادهای نامزدهای معترض به نتیجه انتخابات ۸۸ داشته است، آنها هم بر حقیقت فوق اجماع داشتهاند. به گفته آقای غلامحسین کرباسچی، جمعبندی دوستانشان که در جلسه ۲۶ خرداد حضور داشتند این بود که آقا زیر بار ابطال انتخابات نمیروند.
در اینجا برای درک کامل موضع آیتالله خامنهای، شایسته است به توضیح مختصری درباره مبانی فکری ایشان در حوزه حکومت و جامعه توجه شود. رهبر انقلاب همچون امام خمینی معتقدند جمهوری و اسلامی را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد؛ به تعبیر آیتالله خامنهای، جمهوری اسلامی یا همان مردمسالاری دینی، یک حقیقت بسیط است نه مرکب و این مردمسالار بودن، ناشی از دین و «ما انزل الله» است. در یکی از جلساتی که رهبرانقلاب با اعضای مجلس خبرگان داشتند در تبیین منشأ اظهار میدارند:
«مردمسالاری نظام اسلامی و رعایت حقوق مردم از جمله حق انتخاب آنها در اسلام حق الله رقیب حقالناس نیست؛ نقطه مقابل حقالناس نیست. حق مردم، همه حقوق مردم، از جمله حق انتخاب که قطعاً برای مرده وجود دارد در امر حکومت، این ناشی است از حکم الهی. همه حقوق مردم اعتبارش متخذ است از حاکمیت خداوند و آنچه که خدای متعال مقرر فرموده است؛ لذا در قرآن کریم آنجایی که تجاوز و تعرض به حقوق مردم است- مثل مسئله ربا که تعرض به اموال مردم است - تعبیر شده است «فأذنوا بحربٍ من الله»؛ این حرب الهی است. با اینکه این تجاوز به حقوق انسانها است، اما جنگ با خدا است. یا در آنجایی که فساد فیالارض است که «ویسعون فیالأرض فساداً»، این «یحاربون الله و رسوله» است، این حرب الهی است؛ تعرض به حقوق مردم است، اما محاربه با خدا است؛ چون حقوق مردم، آنچه که متعلق به مردم است با همه وسعتی که دارد، این تکلیف الهی است، حقی است که خدا برای مردم معین کرده است، تکلیفی است که خدا برای کسانی که امور مردم را برعهده دارند، نسبت به مردم بر دوش آنها گذاشته است؛ لذا جمهوری اسلامی یک مرکب انضمامی نیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی، تا یکی بگوید که من طرفدار جمهوریتم بیشتر، یکی بگوید من طرفدار اسلامیتم بیشتر؛ این جوری نیست. اصلاً میتوان گفت: مرکب نیست، بلکه یک حقیقت است. آن جمهوریای است، آن اتکاء به آراء مردمی است که خدا آن را مقرر کرده است، خدا موظف کرده است ما را که در این زمینه رأی مردم را، انتخاب مردم را، اراده مردم را معتبر بشماریم. در نهجالبلاغه یک جایی امیرالمؤمنین (علیه الصلاة والسلام) راجع به تضییع حقوق مردم صحبت میکنند، میفرمایند کسی که این کارها را بکند «کان حرباالله»؛ این محارب خدا است. جمهوری اسلامی یعنی آن نظام سیاسیای که برای مردم، حق قائل است، با همه این سعهای که برای حق مردم وجود دارد و در همه این قلمرو عظیم با اتکاء به اراده خدا وتشریع الهی؛ بنابراین کسی اگر با اعتقاد به اسلام به حق مردم تعرض کند، تجاوز کند این منتظر عقوبت الهی باید باشد. مشکل ما در نظام جمهوری اسلامی فقط این نیست که مردم به ما بدبین میشوند یا از ما عقیدهشان برمیگردد، مشکل ما تکلیف شرعی هم هست ولو مردم نفهمند؛ یکجایی، یک حرکتی را انجام بدهیم، تضییع حقوق انسانها بشود، هیچکس هم نفهمد. تبلیغات هم آن چنان پر سروصدا باشد، مثل تبلیغات همین غربیها و همین آمریکاییها که در همین آراء رئیس جمهوری کنونی آمریکا اکثریت را با جاروجنجال و سروصدا زدند کنار، اقلیت را جای اکثریت نشاندند؛ تبلیغ هم کردند، مدعی دموکراسی هم هستند. این جور نیست که تبلیغات را هم حالا سروصدایش را بالا کنیم، هیچکس هم نفهمد که اینجا تعرض شد به حقوق مردم و پایمال شد حق مردم، قضیه حل باشد، نخیر؛ مشکل ما، مشکل تکلیف شرعی هم هست، یعنی هرکسی در سرتاسر این پیکره عظیم حکومت - که حکومت، متمرکز و متجلی نیست فقط در شخص رهبری، همه اجزای حکومت، همه در این مردمسالاری دینی و وظایفی که از این ناحیه برعهده آنها است سهیمند؛ چه رئیس جمهور باشد، چه رئیس یک قوه باشد، چه نماینده مجلس باشد، چه مسئولیتی در هر گوشهای داشته باشد- تکلیف همه این عرض و طول وسیع این است که حقوق مردم را رعایت کنند لله؛ این دو تا با هم همراهند، یکی هستند. حق مردم ناشی از حق الهی و تکلیف الهی است. این پایدارترین وسیله است و مستحکمترین وسیله است برای حفظ حقوق مردم.»
از سوی دیگر باید به این واقعیت مهم اذعان داشت که یکی از تفاوتهای اساسی انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها این بوده است که انقلاب اسلامی پس از واژگونی رژیم دیکتاتوری و وابسته پهلوی و در شرایطی که هنوز تثبیت نشده و معلوم نبود بتواند در برابر انواع توطئهها دوام بیاورد و کمتر از سه ماه از پیروزیاش نگذشته، نوع نظام سیاسی را به رأی و انتخاب مردم واگذار کرد و با رأی مردم، قانون اساسی تدوین شد و بر اساس آن و به موجب انتخابات مختلف، نهادهای قانونی یکی پس از دیگری سامان یافت. مهمترین علت چنین تفاوتی بین انقلاب اسلامی و دیگر انقلابهای جهانی، ناشی از دینی بودن حکومت و رهبری بر اساس آموزههای دینی بوده است. اهتمام حضرت امام به این حقیقت در طول ده سال رهبری پربرکتشان، جای تحقیق بسیار دارد و ایستادگی بر رأی مردم توسط جانشین امام نیز وجه مهمی از مکتب امام و حاکمیت خط و راه امام است که عین اسلامیّت است. به موجب همین اعتقاد است که میبینیم رهبر انقلاب بر سر برگزاری انتخابات در موعد مقرر میایستند و نامه رئیس جمهور هشتم و رئیس مجلس ششم را در به تأخیر انداختن انتخابات نمیپذیرند و در پی مشارکت حداکثری مردم، سر به سجده فرو میآورند و از انجام این تکلیف الهی به شکل زائدالوصفی خوشحال میشوند؛ صرفنظر از اینکه در انتخابات گزینه مدنظر خودشان رأی آورده است یا گزینه دیگری، بدون توجه به اینکه فرد منتخب آقای خاتمی است یا آقای احمدی نژاد با آقای روحانی. در انتخابات سال ۸۸ نیز رهبر انقلاب همواره از چهل میلیون رأیدهنده سخن گفتهاند و رأیدهندگان را چاق و لاغر نکرده و آنها را به رأیدهنده خوب و رأی دهنده بد تقسیم نکردهاند. اضافه بر آن برای اینکه بیش از پیش ویژگی نگاه آقا به جامعه و چگونگی ارزیابی تحولات آن آشکار شود، دانستن این مطلب مفید است که پس از برگزاری راهپیمایی شکوهمند ۲۲ بهمن سال ۸۸ جمعی از متصدیان برگزاری انتخابات، دیداری با ایشان داشتند؛ رهبر انقلاب با تحلیل آثار و تبعات با گسترده راهپیمایی ۲۲ بهمن در آن شرایط خاص، تجمع فتنهشکن نهم دی را عنایتی الهی دانستند و از جمله تصریح کردند بسیاری از مردمی که تحت تأثیر القائات سوء پس از انتخابات قرار گرفتند و حتی در راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ در تهران شرکت کردند، همانها در حماسه نهم دی نقش آفریدند و بر عظمت آن افزودند و در جمع شدن بساط فتنه کمک کردند.
با این اوصاف، آیا اگر آیتالله خامنهای در سال ۸۸ تسلیم فشارها میشدند و با زیر پا گذاشتن قانون، آراء چهل میلیون رأیدهنده را باطل میکردند، راه را بر دیکتاتوری هموار نکرده بودند؟
فتنه ۸۸ علاوه بر اینکه حیثیت نظام اسلامی را در نزد جهانیان لکهدار کرد، در داخل کشور نیز ذهنیت جمع زیادی از مردم را که صادقانه در انتخابات شرکت کرده بودند، مشوش کرد؛ بنابراین ممکن است گفته شود طرح ادعای تقلب منجر به آن شد که بخشی از نخبگان و آحاد رأی دهندگان نسبت به درستی نتیجه اعلام شده دچار ابهام شوند. چرا به این واقعیت توجه نشد؟ پاسخ آن است که نه تنها به این واقعیت توجه شد، تلاشهای گوناگونی هم برای ابهامزدایی به عمل آمد که ریشه در اعتقاد رهبر انقلاب به حق دانستن جامعه و صیانت از حقالناس داشت. حرف دیدار با نمایندگان ستادهای نامزدهای انتخابات ۸۸ دو جمله بود؛ ایستادگی بر موضع ابطال باطل و احقاق حق. آقا در انتخابات سال ۸۸ همان موضع و رفتاری را داشتند که در انتخابات پیش و پس از آن سال داشتند؛ یعنی ایستادگی صادقانه بر موضع صیانت از رأی مردم که مصداق جمهوریت نظام و به تعبیر دینی و رسایشان حقالناس بوده و هست؛ فلذا حرف نخست آقا این بود که اصرار بر ابطال انتخابات آن هم بدون منطق و مدرک، اصرار باطلی است؛ اما، چون حقالناس شقوق متعددی دارد که یکی از آنها رفع شبهه از حقیقت رأی است، حرف دوم رهبر انقلاب این بود که ابهام داشتن در نزد عدهای، یک واقعیت است و توجه به این واقعیت و کشف حقیقت، انتظار حقی است که رهبری پای آن ایستاده است.
«آنچه که دوستان گفتند، تقریباً یک بیان دیگری بود از همان شکل جمعبندی شدهای که آقای الویری بیان کردند؛ و خب اینها همه واقعاً شبهه است و در ذهن کسانی وجود دارد و باید هم این شبهات را برطرف کرد، یعنی اگر چنانچه نگاه به مسائل دیگر هم نبود، بالاخره یک جمعی از دوستان و اهالی انقلاب نسبت به یک قضیهای اگر ابهام دارند، درستش این است که ما ترتیبی بدهیم، کاری بکنیم که این ابهام برطرف بشود. [اما]راه دارد؛ راه قانونی دارد.»
رهبر انقلاب سپس به منطقشان در مواجهه با مسئولین در مقاطع گوناگون و درعین حال اصرار بر منطق شبهه زدایی اشاره کردند: «البته من خودم شخصاً در این انتخابات هم مثل همه انتخاباتهای گذشته - همه شماها مسئولین هستید، بوده اید و ممشای بنده را میدانید - به مسئولین کشور، به وزارت کشور، به شورای نگهبان، اعتماد کردم؛ درحالی که میدانید در موارد متعدد، مسئولین از سلایق مختلف بودند، اما من به مقام مسئولی که میشناسم و قاعده کار او را میدانم اعتماد میکنم در این نوبت هم همین جور است، من اعتماد میکنم؛ اما این اعتماد من موجب نمیشود که اگر چنانچه شبههای در ذهن کسانی هست، این شبهه دنبال نشود و تعقیب نشود و بررسی نشود و حقیقت قضیه آشکار نشود؛ نه، شبهات را برطرف کنید.»
و آنگاه خیال همه را از نامزدها و شورای نگهبان و وزارت کشور راحت کردند: «من به آقای مهندس موسوی هم گفتم؛ ایشان هم قبول کرد از من که راه، راه قانونی است؛ از همان طریق قانونی مشی کنند، من هم قرص و محکم پشتش میایستم. شما بدانید من با آقایان شورای نگهبان و با آقایان وزارت کشور رودربایستی ندارم؛ میایستم پایش تا اینکه این قضیه حل بشود.»ای کاش افراد مدعی با این موضع آقا به دنبال کشف حقیقت رأی مردم برمی آمدند تا سیهروی شود هرکه در او غِش باشد؛ لیکن چنین نشد؛ چرا؟ رهبر انقلاب در پایان همین جلسه با نمایندگان ستادهای نامزدها که تنی چند از اعضای شورای نگهبان و مسئولین وزارت کشور نیز حضور داشتند تأکید کردند تمام صندوقهایی که نامزدها در مورد آن هر نوع شکایتی اعم ازعدم حضور نمایندگان نامزدها یا مخدوش بودن آراء و… دارند، و یا به شکل تصادفی، تعدادی از صندوقها را بازشماری کنند و اگر تفاوت معناداری مشاهده شد کار را تا بازشماری همه صندوقها ادامه دهند.
جا دارد به نقل دیگری هم اشاره شود تا همگان درباره واقعی یا دروغ بودن ادعای تقلب، خود قضاوت کنند. دو سه روز پس از برگزاری انتخابات، آقای علی عبدالعلیزاده که یکی از افراد شناخته شده حامی آقای موسوی بود، به دیدار یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب میرود. وقتی از مسائل پیش آمده خیلی اظهار نگرانی و ناراحتی میکند و خواستار تلاش برای حل و فصل مسائل میشود، آن عضو دفتر آقا از او میپرسد شما به عنوان کسی که استاندار و وزیر بودهاید، احتمال میدهید تقلب شده باشد؟ او کمی درنگ میکند و پاسخ میدهد؛ نه. میپرسد: پس حرف حسابتان چیست؟ او میگوید من همه این حرفها را قبول دارم، ولی برایم این مسئله قابل حل نیست که در شبستر، رأی آقای موسوی شده دو هزارتا، رأی آقای احمدینژاد شده سه هزار تا؛ اصلاً باورکردنی است؟ او همچنین میگوید برخلاف دورههای قبل، آراء در حوزههای انتخابیه شمرده نشده و نیز آن فرمهای شماره چند و چند تکمیل نشده است. عضو دفتر رهبر انقلاب به او میگوید: اگر شما در مورد درستی نتایج اعلام شده انتخابات برای شبستر تردید دارید، حاضریم پس از کسب موافقت رهبر انقلاب و هماهنگی با نهادهای مسئول به اتفاق هم برویم همین شبستری که شما میگویید، شروع کنیم بازشماری، هر صندوقی که شما گفتید. اگر دیدیم آراء مخدوش بود، میرویم سراغ همه صندوقهای شبستر؛ بعد میرویم سراغ صندوقهای استان آذربایجان شرقی، اگر دیدیم اشکال دارد، میرویم سراغ همه صندوقها در سراسر کشور. اما آیا قول میدهید پای نتیجه این بررسی بایستید؟
به هر حال آراء شبستر از ستاد انتخابات کشور دریافت میشود. آقای موسوی در شبستر، سی ونه هزار و خردهای رأی آورده بود و آقای احمدی نژاد، سی و هفت هزار و خردهای. اصلاً دو هزار و سه هزار تا نبود؛ اضافه بر آنکه، رأی آقای موسوی هم بیشتر بود. اشکال دوم و سوم او نیز پس از بررسی مشخص شد که خلاف و نادرست بوده است. وقتی رهبر انقلاب از ادعای طرح شده درباره شمارش آراء شبستر مطلع میشوند اظهار میدارند: اِ! عجب! آقای موسوی هم در ملاقاتش با من همین حرف را زد؛ همین دو سه هزار را گفت. ایشان تعجب میکنند چگونه بر اساس چنین اطلاعات نادرستی، فضای دروغپراکنی راه انداخته شده است.
این عضو دفتر آقا به همان فردی که چنین ادعاهایی را مطرح کرده بود زنگ میزند و نتیجه بررسیها را میگوید. متأسفانه اخبار واصله به دفتر رهبر انقلاب حکایت از آن میکرد که همچنان این قبیل اطلاعات نادرست در جلسات حامیان نامزدهای معترض نقل و براساس آن تحلیل و نتیجهگیری میشود.
پندآموز است اگر به نمونهای ویژه از تلاشهای ابهامزدا اشاره شود و اقداماتی که به دنبال آن بود تا به کمک روشهای متعارف قانونی و یا حکم تا حکومتی و حتی سازوکارهای عقلانی، حق را برآنهایی که به دنبالش بودند عیان سازد و هیچ راز سر به مُهری باقی نماند. با شنیدن این خاطره، کمی تفکر کنیم که چرا از این قبیل پیشنهادهای حقیقتیاب استقبال نشد؟
آقای ابوترابی که در سال ۸۸ نایب رئیس مجلس بود و ضمناً با طیفهای مختلفی از دانشگاهیان از جمله متصدیان ستاد آقای موسوی مثل آقای فاتح و… در ارتباط بود، از آقای جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی میخواهد جلسهای با جمعی از دانشگاهیان داشته باشد و حرفهای آنها را بشنود و به سؤالاتشان پاسخ دهد. افراد شرکتکننده در جلسه از اعضای انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها بودند که در طول سه دهه گذشته همفکر و حامی آقای موسوی بودهاند. وقتی که از سوی حاضران مسائل مختلفی مثل تقلّب و واقعی نبودن نتیجه اعلام شده مطرح میشود، آقای جلیلی پیشنهاد راهگشایی را با آنها مطرح میکند و میگوید اگر شما معتقدید تقلب شده و آقای موسوی پیروز انتخابات است، یک راهش بازشماری آراء بود که هم شما نپذیرفتید و هم وقت آن گذشت؛ ولی این تنها راه اطمینان در رسیدن به حقیقت نیست؛ شما که دانشگاهی هستید و در بینتان اساتید جامعهشناسی هم هست، بیایید یک پروژه تحقیقاتی را طراحی کنید، ما هم به عنوان دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی از شما و کارتان پشتیبانی مادی و معنوی میکنیم، ببینیم از همین طرق نظرسنجی، مردم در ۲۲ خرداد به چه کسی رای دادهاند؟ نتیجه هرچه شد، هم ما به عنوان مسئول قبول میکنیم و هم شما از طرف آقای موسوی قبول کنید؛ اما متأسفانه این پیشنهاد راستیآزمایی هم پذیرفته نشد. واقعاً انسان شگفتزده میشود که کدام نظام سیاسی حاضر است چنین پیشنهادی را به معترضین بدهد و شگفتی بیشتر آنکه چرا معترضین نباید بپذیرند؟! به نظر میرسد پاسخ جز این نیست که هر فرد و جمع و نظام سیاسی که اطمینان به درستی عملش داشته باشد، نگرانی از این قبیل راستیآزماییها ندارد و به قول معروف آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.
پس اگر مسببان حوادث پس از انتخابات، حقیقتاً معتقد بودند آراء مردم جابهجا شده است، چرا حاضر نشدند به اتکاء موضع صریح و قاطع رهبر انقلاب به بازشماری آراء تن دهند؟
منبع: کتاب فتنه تغلب
انتهای پیام/