حمید داودآبادی نویسنده و جانباز دفاع مقدس با انتشار تصاویری از شهید علی زنگنه در اینستاگرام خود، روایتی جالب از این شهید بزرگوار منتشر کرد.

شهیدی  که خاک پای همرزمانش را بوسید +تصویر

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، شهدای هشت سال دفاع مقدس و  شهدای مدافع حرم با نثار جان خود و با الگوگیری از مکتب عاشورا و قیام امام حسین(ع)، موجب حفظ و احیای فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) شدند، به گونه‌ای که عزت و اقتدار امروز ایران در عرصه‌های مختلف به خاطر ثمره خون شهداست. شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای دفاع از حرم به عنوان نماد ایثار، شهامت، شجاعت، آزادی، استقلال، صداقت، معنویت، افتخار و پایمردی ملت ایران، باید همیشه و در همه حال در فضاى جامعه ما زنده باشند و از این رو، زنده نگه داشتن یاد و نام این شهدا و الگو گرفتن از زندگی این بزرگواران و گام نهادن در مسیر حرکت و راه آنهاست.

حمید داود آبادی جانباز و  نویسنده دفاع مقدس با انتشار تصاویری از شهید علی زنگنه  و همرزمانش  در اینستاگرام خود  نوشت:

«علی زنگنه» جوان ساده‌دل، پاک و درعین حال شجاعی بود که قبلاً در گردان شهادت با او همرزم بودم. بچه‌هایی که در عملیات بدر همراه علی بودند، از رشادت و حماسه‌آفرینی او زیاد صحبت می‌کردند و این‌که در عملیات، چندین تانک را منهدم کرده بود.

علی خیلی دل‌رحم و زودرنج بود. شب در چادر نشسته بودیم که علی از چادر فرمادهان بیرون آمد و وارد چادر ما شد. بغض گلویش را گرفته و اشک در چشمانش حلقه زده بود. نمی‌توانست خودش را کنترل کند.

قرآن‌ها جلومان باز بودند و طبق روال هر شب، درحال قرائت سوره‌ی واقعه بودیم. نگاهی به همه‌ی بچه‌ها انداخت.

خوب که همه را از نظر گذراند، گفت: باشه، دمتون گرم. من چه بدی در حقتون کردم که می‌روید پهلوی برادر یاسر می‌گید علی همه‌ش شوخی می‌کنه؟ اذیت می‌کنه؟ خب اگه من بد هستم، اول به خودم بگین. گریه‌اش درآمد و ادامه داد:

من همه‌ی شما رو دوست دارم. به‌خدا من خاک پای همه‌تونم. من اگه شوخی می‌کنم، واسه اینه که می‌خوام خوش باشیم.

سراسیمه از در بیرون رفت، چند جفت پوتین در دستش بود که وارد چادر شد. درحالی که اشکش جاری بود، وسط جمعی که نشسته بودیم ایستاد. کف خاکی پوتین‌ها را به سرو صورتش مالید، بوسید، به لبانش کشید و گفت: من خاک پاتونم، من غلام‌تونم. به‌خدا افتخار می‌کنم که خاک کف کفشاتون رو بمالم به صورتم. «ابوالفضل نقاد» و «ابراهیم احمدی‌نژاد» بلند شدند و جلوی او را گرفتند. گریه‌اش شدیدتر شد. همه مات و مبهوت از آن‌چه می‌گذشت، به او نگاه می‌کردیم.

به‌زور که آوردیمش‌ داخل‌ چادر، رفت سراغ‌ ساکش‌. زیپ‌ آن‌ را باز کرد و هرچه داخلش‌ بود، وسط‌ چادر خالی‌ کرد. بچه‌ها مبهوت‌ ماندند که‌ قصد علی‌ از این‌ کار چیست‌؟ ضبط‌ صوت‌ کوچک‌ (میکروضبط‌) خود را برداشت‌، رو به‌ حسین‌ کرد و گفت‌:
بیا داداش، از این ضبط‌ صوت‌ خوشت‌ می‌اومد؟ بیا بگیرش. نگو نه‌. خودم‌ دیدم‌ خوشت‌ اومده‌ بود.

دست مرا گرفت‌ و دو بلندگوی‌ استریویی‌ کوچک‌ ضبط‌ را میان دست‌هایم‌ گذاشت‌ و گفت‌: بیا داداش‌ جون‌، اینم‌ مال‌ تو. ضبطش‌ مال‌ اون‌، بلندگوش‌ مال‌ تو. تو ضبط‌ داری‌. اینم‌ می‌دم‌ هر وقت‌ باهاش‌ نوارای‌ آهنگران‌ رو گوش ‌کردی، ‌ یاد منم‌ باشی‌. اون‌ وقت‌ برام‌ فاتحه‌ بخونی‌.

شهیدی  که خاک پای همرزمانش را بوسید +تصویر

گریه‌ام گرفته‌ بود. چرا این‌ جوری‌ می‌کرد؟ پیراهن‌ نظامیش‌ را به یک‌ نفر داد. شلوار نویش‌ را به‌ دیگری‌. جز یک‌ دست‌ لباس‌، دیگر چیزی‌ داخل‌ ساکش‌ نبود. آن‌ وقت‌ بود که‌ لبانش‌ به‌ خنده‌ باز شد، ولی‌ اشک‌ هنوز از گوشه‌ی‌ چشمانش‌ جاری‌ بود. رو کرد به‌ بچه‌ها و با تبسمی‌ زیبا گفت‌:

حالا از من راضی‌ هستید؟ به‌خدا چیز دیگه‌ای‌ ندارم وگرنه‌ برای یادگاری‌ می‌دادم‌ به‌ شما. ولی‌ خداوکیلی‌ اگه‌ به‌ هر کدوم‌ شما بی‌تربیتی‌ یا بی‌ادبی ‌کردم، ‌ منو ببخشید و حلالم‌ کنید. خداوکیلی‌ حلالم ‌کنید. باشه‌؟ و حالا این‌ ما بودیم‌ که‌ با گریه‌ او را در آغوش‌ گرفته بودیم‌ و می‌بوسیدیم‌. صورت‌ زیبایش‌ بوی‌ خاک‌ می‌داد؛ خاک‌ کف‌ پوتین‌ بچه‌ها.

از فردای آن شب، علی دیگر علی قبلی نبود. کم‌تر شوخی می‌کرد و دیگر مثل همیشه، خنده بر لبانش نقش نمی‌بست.

بهمن ۶۵ میانه‌ی عملیات کربلای‌ ۵‌، سیدمحسن‌ موسوی را که دیدم، گفت‌: علی‌ زنگنه‌ هم‌ پرید، بغضم‌ که‌ تا آن‌ لحظه‌ فروخورده‌ بودمش‌، ترکید.

سید سرش را پایین انداخت‌ و گفت‌: تا صبح‌ پیاده‌روی‌ کردیم‌ که رسیدیم‌ وسط‌ خاکریزهای‌ عراق‌. نمازصبح‌ رو که‌ خوندیم‌، با صدای‌ تانک‌ها که‌ به‌طرف خاکریز می‌اومدن‌، آماده‌ حمله‌ شدیم‌. تا چشم‌ کار می‌کرد، تانک‌ بود که‌ می‌اومد. قرار شد بچه‌ها برن اون‌طرف‌ خاکریز و هر کدام‌ تانکای‌ جلویی‌ رو بزنن. همه‌ی بچه‌ها که‌ سی‌ چهل‌ نفر بیش‌تر نمی‌شدیم‌، توی‌ دشت‌ که‌ از کف‌ دست هم صاف‌تر بود، پخش‌ شدند و جلوی‌ تانک‌های‌ وحشت‌ناک‌ سینه سپر کردند.

جداً سینه سپر کردند. نه‌ خاکریزی‌ بود، نه‌ چاله‌ یا سنگری‌ که بشه‌ توش‌ پناه‌ بگیرن‌. همه‌ شده‌ بودند آر.پی.‌جی‌زن‌. هر کی‌ یک‌ قبضه‌ی ‌آر.پی.‌جی‌ پیدا می‌کرد، دو سه‌ تا گلوله‌ برمی‌داشت‌ و می‌رفت‌ جلو.

یه تانک‌ خیلی‌ داشت‌ به‌ خاکریز نزدیک‌ می‌شد؛ علی‌ هم‌ از شکاف وسط‌ خاکریز مدام‌ درحال‌ شلیک‌ گلوله‌ بود. تا دید تانک‌ داره‌ نزدیک‌ می‌شه‌، پرید اون‌ طرف‌ خاکریز و درحالی‌ که‌ موشک‌ رو توی‌ آر.پی.‌جی ‌گذاشته‌ بود، روبهروی‌ تانک‌ عراقی‌ صاف‌ وایساد. تانک‌ از حرکت‌ ایستاد و لوله‌اش ‌رو به‌ طرف او نشانه‌ رفت‌. هنوز فریاد الله‌اکبر علی‌ کامل‌ نشده ‌بود که‌ گلوله‌ مستقیم‌ تانک‌ وسط‌ پاهاش‌ روی‌ زمین‌ منفجر شد و از علی بجز مقداری‌ گوشت‌ و خونابه‌، چیزی‌ به‌ زمین‌ برنگشت‌.

سالها بعد، ۶ اسفند ۱۳۷۳ مقداری استخوان‌ شکسته، ‌ همراه‌ پلاکی‌ ترکش‌ خورده‌ از بدنی‌ بازگشت‌. شماره‌ی پلاک‌ را که‌ استعلام‌ کردند، با ماژیک‌ آبی‌ بر روی‌ پرچم‌ سه‌رنگ‌ کشیده‌ شده‌ روی‌ تابوت‌ نوشتند: «علی‌ زنگنه‌ قرچک‌ ورامین»

شهید "علی زنگنه" متولد: ۱۳۴۵ شهادت: ۲۰ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۵۰ ردیف ۳۸ شماره‌ ۱۴

شهید "ابوالفضل نقاد" متولد: ۱۳۳۸ شهادت: ۵ مرداد ۶۷ عملیات مرصاد - اسلام‌آباد غرب. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ ۲۶ ردیف ۱۴ شماره‌ ۳۰

شهید مفقودالاثر "ابراهیم احمدی‌نژاد" متولد: ۱۳۴۶ شهادت: ۲۶ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار یادبود: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۶۱ شماره‌ ۱۵

شهید "سیدمحسن موسوی" متولد: ۱۳۴۷ شهادت: ۷ بهمن ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۳۸ شماره‌ ۳

حمید داودآبادی

شهیدی  که خاک پای همرزمانش را بوسید +تصویر

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ولی کریمی
۲۱:۱۹ ۰۸ تير ۱۳۹۹
حسین کریمی داداشمه چه اتفاقی تو گوگل دیدمش
Iran (Islamic Republic of)
ملکوت
۱۰:۵۲ ۰۳ بهمن ۱۳۹۷
روح شهیدان شاد باد و یادشان گرامی باد.