یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامههای و جراید سراسر کشور سوم بهمنماه به شرح زیر است:
آمریکا در عراق آب در هاون میکوبد!
سعدالله زارعی در یادداشت امروز کیهان با عنوان " آمریکا آب در هاون می کوبد! " نوشته؛ پنجم دی ماه گذشته یعنی همین حدود ۲۵ روز قبل، «دونالد ترامپ» در سفر مخفیانهای که به یک پایگاه نظامی آمریکا در عراق داشت، گفت: «نیروهایمان را از سوریه خارج میکنیم و این کشور را از طریق عراق کنترل مینمائیم.» - خبرهای بعدی هم بیانگر آن بود که آنان برای «عراق» برنامهای دارند و بر این اساس این قلم حدود دو هفته پیش طی یادداشتی بخشهایی از توطئهای که با محوریت آمریکا علیه امنیت و ثبات عراق دنبال میشود را گوشزد نمود. این موضوع در عین حال ابعاد دیگری هم دارد و بد نیست موضوع را با طرح دو پرسش دنبال نمائیم، آیا طرح آمریکا برای افزایش نیروهای نظامی- و در نتیجه افزایش تحرک نظامی- در عراق عملی میشود یعنی همانگونه که آمریکاییها گمان کردهاند، عراقیها با آن کنار میآیند؟ هدف اصلی از تحرک نظامی و دامن زدن به ناامنی و بیثباتی در عراق، آنگونه که ترامپ گفت: برای ضربه زدن به سوریه است و یا هدف دیگری دارد؟ برای بررسی این موضوعات و پاسخ به این سؤالات توجه به نکات زیر لازم به نظر میرسد:
۱- آمریکاییها حتی اگر نیروهای نظامی خود را از سوریه خارج نکنند، نمیتوانند تأثیری بر معادله امنیتی سوریه برجای بگذارند و چه کسی است که نداند وقتی با وجود حضور حدود سههزار نظامی و حدود ده پایگاه نظامی، آمریکا قادر به اثرگذاری بر شرایط امنیتی نیست، در شرایط عدم حضور به طریق اولی چنین چیزی غیر ممکن است. پس میتوانیم با همین استدلال بگوئیم آنچه دونالد ترامپ در روز پنجم دی ماه در عراق گفت، امکان تحقق نخواهد داشت. پس بحث سوریه را باید از این معادله حذف کرد.
۲- آمریکاییها طی هفتههای اخیر بار دیگر فشار متمرکزی به طرفهای عراقی آوردند تا در مورد تحریم ایران، قواعد زورگویانه آمریکا را در روابط بغداد- تهران مد نظر قرار دهند. منابع موثق نزدیک به «هادی عامری» فاش کردند که مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا در سفر اخیر به عراق روی قطع همکاریهای ایران و عراق بهخصوص در حوزه انرژی تاکید کرده است. کما اینکه یکی از مهمترین دلایل سفر «برهم صالح» رئیسجمهور عراق به آمریکا حل و فصل این موضوع قلمداد شده است. اما واضح است که آمریکاییها از میزان چسبندگی روابط دو کشور بهخصوص پس از روی کار آمدن «عادل عبدالمهدی» خبر دارند و میدانند حفظ و حتی تقویت روابط با ایران برای عراق یک «راهبرد» غیر قابل جایگزین به حساب میآید و عراقیها به این سادگی به آن تن نخواهند داد و آمریکاییها برای متقاعد کردن طرفهای عراقی راه همواری پیش رو ندارند.
۳- آمریکاییها با تأکید بر لزوم افزایش نیروها و پایگاههای نظامیشان سعی دارند ظرفیت اعمال قدرت خود را به رخ طرفهای عراقی بکشانند و از این طریق تصویر قبلی خود که در چشم حتی گروههای هوادار آمریکا بسیار ضعیف مینمود را اصلاح نموده و مانع فروپاشی بقایای قدرت و نفوذ خود در این کشور شوند. همه به یاد دارند که در جریان انتخاب نخستوزیر در عراق، آمریکاییها با دور زدن نتایج انتخابات پارلمانی اردیبهشت ماه، فردی را که گرچه متعلق به آنان هم نبود، به نخستوزیری برسانند تا از طریق او به مطالبات بعدی دست پیدا کنند. براین اساس با کمک دلارهای سعودی، منتخبین عراقی را به «هتل بابل» بغداد فراخواندند و علیرغم آنکه رهبران و منتخبین بعضی از احزاب شیعی به این هتل آمدند، اما در نهایت به نتیجه نرسیدند و انتخاب رئیس مجلس، رئیسجمهور و نخستوزیر در خارج از هتل رقم خورد و آمریکا به شکستی فاحش رسید تا جائی که مشاور عرب دونالد ترامپ- ولید فارس- در توییت خود نوشت ایران سه بر هیچ از آمریکا برد. البته این تنها باخت آمریکاییها از جبهه مقاومت در عراق طی دو سال اخیر نبود؛ اعلام پایان حکومت داعش در عراق و تحقق آن توسط سردار سلیمانی با اینکه آمریکاییها با نمایشی دروغین «ائتلاف ضد داعش» تشکیل داده بودند و شکست پروژه تجزیه عراق که مورد حمایت وزارت خارجه آمریکا بود، همه نمونههای دیگری از شکست آمریکا از جبهه مقاومت طی دو سال اخیر است. پس بازسازی چهره آمریکا از کشوری که کاری از او برنمیآید به کشوری که ابتکار عمل در دست آن است برای مقامات واشنگتن یک ضرورت به حساب میآید. اما چه کسی باید باور کند که آمریکا ابتکار عمل را در دست دارد؟ طبعاً طرفهای عراقی و بهخصوص آنها که طی همین ماههای اخیر و پس از دور خوردن آمریکا به مناصب عراقی دست پیدا کردهاند به عبارت روشنتر رئیس مجلس، رئیسجمهور و نخستوزیر و بخصوص نخستوزیر و «شیعیان» باید باور کنند که بدون آمریکا نمیتوان مسایل امنیتی- سیاسی و اقتصادی عراق را حل و فصل کرد. اما چگونه؟
۴- با مرور تحولات دو منطقه شمالی و جنوبی عراق- اربیل و بصره - به پاسخ این سؤال میرسیم. منطقه شمالی کماکان یک مطالبه دارد و آن تسلط بر استان نفتی کرکوک است و جنوبیها از دولت مطالبه وضع معیشتی بهتر دارند. این دو امروز دستمایه تحرک آمریکاییهاست. آمریکاییها علیرغم آنکه در شکست پروژه همهپرسی مهر ۹۶ اقلیم از سوی کردها به شدت زیر سؤال هستند، در عین حال امروزه به مقامات اربیل القا میکنند که با توجه به ضعف کابینه عادل عبدالمهدی و تداوم مناقشات بر سر انتخاب هشت وزیر، شما میتوانید مطالبه کرکوک را زنده کنید براین اساس همین دیروز یک هیئت کردی راهی بغداد شد تا پروندهای که طی حدود یک سال و نیم اخیر به سمت بغداد چرخیده است را به عنوان شرط کردها برای همکاری با عبدالمهدی فعال نمایند. از آن طرف و در حالی که هنوز دولت عبدالمهدی مستقر نشده است، گروهی از ساکنان بصره به طرح مطالبات گسترده از آن روی آوردهاند.
در واقع آنچه در بصره به خصوص در این وقت سال مشاهده میشود یک مطالبه فراگیر مردمی نیست بلکه مطالبهای است که توسط جریانات خاصی دنبال میشود. البته این قلم منکر دشواریهای معیشتی مردم بصره و استانهای جنوبی دیگر عراق نیست، اما اینجا سخن ما این است که در این روزها که مشکلات جنوب کمتر شده و مسئله برق تا حد زیادی حل شده و دولت جدید استقرار پیدا نکرده است، شعلهور شدن اعتراضات ضددولتی طبیعی به نظر نمیرسد. تحرکات آمریکاییها و سعودیها در منطقه جنوب مسبوق به سابقه است و نیز اتصال آنچه در شمال عراق و در حوالی موقعیت نظامی آنان در این مناطق وجود دارد و آنچه در جنوب در جریان است موضوعی شناخته شده است. در تابستان گذشته تعداد زیادی از عوامل آمریکایی و سعودی که اعتراضات بصره را به سمت تخریب اماکن سوق میدادند، دستگیر شدند و این نشان میدهد موضوع، مشکلات مردم بصره و... نیست بلکه موضوع نوع نظام حکومتی و اتصال آن به جبهه مقاومت مطرح است. کما اینکه درست در همین ایام یکی از فعالان شیعه عراقی که در جریان نشستهای «هتل بابل» با طرح سعودی آمریکایی برای انتخاب مقامات ارشد عراق همکاری داشت در مصاحبه با یک خبرگزاری ایرانی گفت: عراق وارد بلوکبندی منطقهای نمیشود که منظور او این بود که ایران وارد بلوک مقاومت نمیشود! همینها به همراه عوامل آمریکایی در حین تنشهای بصره به مقرهای «حشد الشعبی» که حافظان امنیت و از فرزندان همین مردم بصره بودند، حمله کرده و از بین بردند.
۵- کاملا واضح است که موضوع آمریکا در عراق، هویت مقاومتی این کشور است که واقعا به هیچ قیمتی نمیتوان از آن جدا کرد. مردم عراق در طول ۶۰-۵۰ سال اخیر بارها از قدرتهای بینالمللی و عوامل منطقهای آنان ضربه خوردهاند و همین الان هم شاهد تحریکات عوامل سعودی علیه خود هستند، از سوی دیگر اعتقاد به آرمانهای بلند شیعی که رهایی از سیطره دشمنان اسلام و اعلای کلمه توحید است، چیزی نیست که در عراق استثنا بپذیرد. پس عراق خواه ناخواه حتی اگر بعضی از رهبران غربزده شیعی از آن اکراه داشته باشند عضو طبیعی جبهه مقاومت است. آمریکا در این میان میخواهد برخلاف مسیر رودخانه شنا کند و طبیعی است که به نتیجه نمیرسد. کافی است آنان کمی به عقب نگاه کنند و وضع روابط ایران را با دولتهای علاوی، جعفری، مالکی و عبادی بررسی نمایند تا ببینند روابط تهران بغداد حتی در دوره ایاد علاوی که مورد توجه مقامات آمریکایی هم بود بسیار بهتر از روابط بغداد با هر پایتخت دیگری بوده است.
آمریکا گمان میکند با فشار نظامی به شمال و جنوب عراق از یک طرف موقعیت دولت بغداد و بخصوص موقعیت عادل عبدالمهدی را تضعیف میکند تا جایی که قادر نباشد بار رابطه گرم و رو به گسترش بغداد- تهران را بر دوش بکشد و از سوی دیگر دو منطقه مهم سرمایهگذاری ایران را برای جمهوری اسلامی ناامن نماید. آمریکا میداند که طی حدود ۱۵ سال گذشته ایران سرمایهگذاریهای مهمی در استانهای سلیمانیه و اربیل و نیز بصره، ناصریه و... کرده است و به خصوص در حوزه انرژی به مهمترین شریک عراق تبدیل شده است. از منظر آمریکاییها اگر ایران حتی فقط با یکی- دو همسایه خود در حوزه انرژی قراردادهایی ببندد، تحریمهای آمریکایی قادر به بستن راه انرژی ایران نیست و از این رو قطع روابط عراق با ایران برای واشنگتن یک ضرورت استراتژیک تلقی میشود. از آن طرف از نظر مقامات عراقی قطع رابطه انرژی بین دو کشور دومینویی است که آثار سیاسی، امنیتی و اجتماعی آن به همه بخشهای عراق تسری مییابد و این چیزی نیست که عراقیها بتوانند به آن تن دهند. عراقیها قطعا نمیتوانند میان تمایلات قدرتی بینالمللی که در روزهای حادثه در کنارشان قرار ندارد و حفظ رابطه با قدرتی منطقهای که در کنارشان است و در روز حادثه، صمیمیترین کمککار و دوستشان است، اولی را انتخاب نمایند. از این روی با جرأت میتوان گفت که آمریکا در عراق آب در هاون میکوبد!
مخالفان افایتیاف چه راهکاری دارند
یوسف مولایی استاد دانشگاه در یادداشت امروز ایران با عنوان " مخالفان افایتیاف چه راهکاری دارند " نوشته؛ مخالفان FATF در ایران بر نپیوستن به کنوانسیونهای پالرمو و CFT اصرار دارند. این در حالی است که تبعات نپیوستن به این کنوانسیونها و عدم قبول شروط FATF تبعاتی کاملاً روشن و واضح هستند که مدتهاست درباره آنها صحبت میشود. اکنون سؤال میتواند این باشد که راهحل جایگزین مخالفان FATF برای نپیوستن به کنوانسیونهای یاد شده چیست و به عبارت دقیقتر آیا برای فرار از تبعات عدم قبول این کنوانسیونها گزینهای وجود دارد یا خیر؟
ساز و کارهای بینالمللی در ماهیت خود کشورهای مختلف و نهادهای غیر ملی را درگیر خویش میکنند و بنابراین نمیتوان با یک راهکار ملی آثار فراملی ناشی از این سازوکارها را مرتفع کرد. چرا که اراده چندین کشور و نهاد بینالمللی پشت آن قرار دارد و تبعات آن هم ناظر به همین اراده فراملی است. ما درخصوص موضوع FATF با وضعیتی مواجه هستیم که تصمیمگیری درباره قبول یا عدم قبول شروط و استانداردهای آن در حیطه اختیارات ما قرار دارد، اما تبعات ناشی از نپیوستن آن خارج از حوزه این اختیارات است. چرا که ما اساساً در این زمینه با یک اراده بینالمللی مواجه هستیم که خود به واسطه همراستا شدن و هماهنگ شدن بخش عمدهای از ارادههای ملی کشورها به وجود آمده است. در واقع FATF کار خاصی انجام نمیدهد جز تهیه گزارشها و توصیههایی از موارد مربوط به پولشویی و تأمین مالی تروریسم در کشورها. آنچه درخصوص این مسأله مهم است، میزان نافذ بودن گزارشهای آن است تا حدی که تقریباً تمام کشورها به جز موارد بسیار اندک و نادری خارج از چارچوب این توصیهها اقدام به برقراری ارتباطات بانکی نمیکنند. این یعنی آنکه گزارشدهی منفی این مرکز درباره وضعیت نظام بانکی و اقتصادی یک کشور مساوی خواهد بود با قفل شدن اکثر یا تمام تراکنشهای مالی آن کشور.
برای عبور از این وضعیت و دور زدن آن دو راه میتواند وجود داشته باشد؛ یکی روی آوردن به تبادلات فیزیکی مالی یعنی همان نقل و انتقال چمدانی پول و دیگری ایجاد نهادی موازی در عرصه بینالملل. راه حل اول بدون شک برای اداره امورات کشوری، چون ایران با نیازهای گسترده ارزی و پولی به هیچ عنوان پاسخگو نیست. درخصوص راهحل دوم هم بایستی یک بلوک خاص در دنیا برای تشکیل نهادی مشابه و موازی وجود داشته باشد حال آنکه به جز موارد انگشت شمار و محدودی، تمام کشورهای دنیا اعم از حامیان و رقبای آمریکا، سازوکار FATF را پذیرفته و با آن همکاری میکنند. این یعنی آنکه حتی اگر کشوری، چون ایران برای تشکیل یک نهاد موازی دور خیز کند، تقریباً هیچ شریکی در دنیا پیدا نخواهد کرد؛ بنابراین در حوزه بینالمللی تقریباً هیچ راه گریزی از قفل شدن و فریز شدن سیستم نظام بانکی کشور نیست. شاید برخی بگویند حتی با قفل شدن کامل سیستم مراودات مالی کشور باز هم امکان اداره امورات مملکت نظیر فروش نفت و دریافت پول آن یا جلو بردن پروژههای مختلف و ... وجود دارد که در این صورت همان مدعیان باید درباره چگونگی آن هم توضیح بدهند. خصوصاً درباره کشوری، چون ایران که ذیل تحریمهای مضاعف و سنگین امریکا هم قرار دارد و قسمتی از نظام بینالملل مترصد کوچکترین فرصت برای انزوای کامل آن است.
رد پای طالبان در انتخابات افغانستان
سید رحیم نعمتی در یادداشت امروز جوان با عنوان " رد پای طالبان در انتخابات افغانستان " نوشته؛ تنها یک روز بعد از اینکه فرصت نامنویسی برای داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری افغانستان تمام شد، انفجار مهیبی یک مجتمع نظامی در ولایت میدان وردک واقع در مرکز افغانستان را در هم کوبید. در حالی که گفته میشد حدود ۱۰۰ عضو نظامی در این حمله انتحاری کشته شدهاند، بعداً معلوم شد که تعداد کشتهها ۱۲۶ تن بوده و همگی هم جزو نیروهای نظامی بودهاند. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، مسئولیت این حمله را به عهده گرفته تا اینکه نشان بدهد طالبان به موازات جریان مذاکرات و تحرکات و سفرهای اخیر زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان، گزینه نظامی را نه تنها کنار نگذاشته بلکه با انجام عملیاتی نظیر این برخوردار از توان بالایی نیز هست. نکته قابل توجه در ارتباط دست کم نمادین این حمله با ثبت نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل صفبندیهای سیاسی جدید است که طالبان هم میتواند نیمنگاهی به این صفبندیها داشته باشد.
رقابت بین محمد اشرف غنی و دکتر عبدالله عبدالله برای انتخابات ریاست جمهوری در تیرماه آینده از قبل روشن بود چرا که این دو در انتخابات قبلی برای فروپاشی کامل سیاسی کشور مجبور به مصالحهای تحت عنوان دولت وحدت ملی و تقسیم قدرت شدند و حالا که زمان انتخابات جدید رسیده دیگر نیاز به این عنوان و فرمول نیست. به این دلیل بود که معرفی این دو به عنوان نامزدهای انتخاباتی مایه تعجب کسی نشد، اما آمدن بازیگران پرنفوذ دیگر با تیمهایی غیرمنتظره به طور کلی صحنه رقابت را هم برای این دو و هم برای کل افغانستان تغییر داده است. محمد حنیف اتمر یکی از این افراد است که کارنامهای از فعالیت در وزارت امنیت ملی (خاد) در زمان ببرک کارمل، محمد نجیبالله تا مشاور امنیت ملی اشرف غنی از او شخصیتی پیچیده ساخته است. او از هم اکنون یونس قانونی، رهبر حزب افغانستان نوین و محمد محقق، یکی از رهبران حزب وحدت اسلامی، را به عنوان معاونین خود تعیین کرده تا بتواند در جبهه خود دو شخصیت با نفوذ از اقوام تاجیک و هزاره داشته باشد. نکته جالب توجه اینجا است که اشرف غنی و عبدالله عبدالله هم به موضوع قومیت در انتخاب معاونین خود توجه دارند، به نحوی که اشرف غنی امرالله صالح از قوم تاجیک را به عنوان معاون اول و سرور دانش از قوم هزاره را به عنوان معاونین اول و دوم خود انتخاب کرده و عبدالله عبدالله هم به ترتیب عنایتالله بابر فرهمند، رئیس دفتر ژنرال دوستم، از قوم ازبک و اسدالله سعادتی از قوم هزاره را انتخاب کرده است.
این نوع نگاه قومیتی در تیم گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی افغانستان، هم دیده میشود که باید او را پدیده جدید و قابل توجه این دوره از انتخابات ریاست جمهوری افغانستان دانست. هرچند که او با انتخاب فضلالهادی وزین از قوم ازبک و حفیظالرحمن نقی از قوم تاجیک به عنوان معاونین خود نگاه قومیتی را حفظ کرده و دیدار یک ماه قبل او با ژنرال دوستم هم تأییدی است بر این نکته، اما باید توجه داشت که تکیه اصلی او بر قوم پشتون افغانستان است که چیزی حدود ۴۲ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. در واقع، او میخواست از سوی ائتلافی از احزاب نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود، اما بعد از ناکامی در این کار، منحصراً از سوی حزب خود معرفی شده که حزبی از قوم پشتون است.
بنابراین، حکمتیار در این دور از انتخابات رقیبی جدی برای اشرف غنی است که او هم تباری پشتون دارد و گفته میشود جناح تکنوکرات پشتون از او حمایت میکند. در این میان، طالبان با ترکیب عمدتاً پشتون نقش تعیینکنندهای در رقابت بین اشرف غنی و حکمتیار دارد و هر کدام که بتواند حمایت این گروه را به خود جلب کند، خواهد توانست رأی بیشتری را از پشتونها به دست بیاورد. باید گفت که شانس حکمتیار در این کار بیشتر از اشرف غنی است، زیرا نه تنها مثل غنی کارنامه ضد طالبانی ندارد بلکه سالها با طالبان هم جبهه بود و با وجود پیوستن به فرایند صلح در دو سال قبل، اما به نظر نمیرسد که کانالهای خود با طالبان را از دست داده باشد. علاوه بر این، باید توجهی خاص به نقش پاکستان داشت که قبل از پیوستن به این فرایند در آن کشور مستقر بود و از او حمایت میشد. در واقع، حکمتیار در نظر پاکستان میتواند گزینهای مناسبتر از دیگر رقبا و حتی اشرف غنی باشد تا در صورت رسیدن او به قدرت فضایی برای ورود طالبان به قدرت باز کند و در این صورت، نه تنها فرایند صلح افغانستان جهت مشخصی پیدا کند بلکه خیال پاکستان از چگونگی ترکیب قدرت در افغانستان راحت بشود. بنابراین، حملاتی نظیر میدان وردک را نمیتوان صرفاً در جهت سابق ارزیابی کرد بلکه میتوان از این حملات طالبان زاویهای به انتخابات باز کرد به این معنا که حالا و با حضور حکمتیار امکان تشکیل یک جبهه متحد پشتون برای طالبان به وجود آمده است.
کشتی طوفانزده مطبوعات
علیرضا صدقی کارشناس مسائل سیاسی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " کشتی طوفان زده مطبوعات " نوشته؛ چند روزی بود که از گوشه و کنار خبر میرسید معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی استعفا کرده است. روز گذشته این خبر از سوی سلطانیفر که حالا باید او را معاون سابق امور مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دانست، تایید شد. پیشتر، اما در گمانهزنیهای مطبوعاتی پیرامون دلایل استعفای سلطانیفر آمده بود: «دخالتهای برخی مسئولان وزارتخانه در امور معاونت مطبوعاتی، عدم تخصیص یارانه مطبوعات و بدقولی سازمان برنامه و بودجه؛ از دلایل استعفای محمد سلطانیفر است». بر فرض صحت این گمانهها این بار باید بیش از گذشته نسبت به حال وخیم و در احتضار مطبوعات و رسانههای داخلی نگرانی و بیم داشت. ناگفته پیدا است که مدیریت سلطانیفر هم مانند اسلافش خالی از اشتباه و خطا نبوده است، اما شاید بتوان استعفای او را بهانهای کرد برای بازخوانی حال و روز مطبوعات و رسانههای مکتوب در شرایط فعلی کشور؛ مطبوعاتی که نقشی کمنظیر در اقبال مردمی نسبت به رایآوری دولتهای یازدهم و دوازدهم داشتند، در زمان تصدی مسئولیت این دو دولت هم با بیمهری، بیتوجهی و کمدیدنهای فراوان روبهرو شدند.
مطبوعاتی که این روزها از یک سو دستبهگریبان قیمتهای نجومی کاغذ و چاپ شدهاند و از سوی دیگر، دلمشغول ممیزیهای نوشته و نانوشتهاند. به اینها باید تهدیدهای رقبای تازه از راه رسیده را هم اضافه کرد. رقبایی که با بهرهگیری از حداقل هزینهها، حداکثر سرعت اطلاعرسانی و رها بودن از ساختار ممیزیها، در بسیاری زمینهها گوی سبقت را از رسانههای مکتوب کمجان و کمرمق این روزهای ایران گرفتهاند. فراوانی تهدیدها و بروز تحدیدهای متعدد در ساختار روزنامهنگاری ایران، حال رسانههای مکتوب را از گذشته وخیمتر کرده و توان فعالان این عرصه را به حداقل رسانده است. با بروز چنین وضعیتی، ایجاد تغییرات بنیادی در عالیترین سطح تصمیمگیری و تصمیمسازی مطبوعات در کشور به هر بهانهای که باشد، نگرانیهایی جدی را برای فعالان رسانهای در کشور ایجاد میکند. نگرانیهایی که ناشی از بیم نسبت به تغییر استراتژیهای حداقلی همین معاونت مطبوعاتی است. موضوع اصلی بر سر جانشینهای احتمالی سلطانیفر است. جانشینی که میتواند نقشی تعیینکننده در سرنوشت رسانههای مکتوب طی دو سال پایانی دولت روحانی داشته باشد. بسته به خاستگاه و اردوگاه سیاسی و فکری جایگزین معاون امور مطبوعاتی، قبض و بسطهایی جدی فراروی فعالان رسانهای کشور قرار میگیرد.
اگر مدیر راهیِ معاونت امور مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از اردوگاهی باشد که با رویکردی امنیتی، نگرشی از بالا به پایین و متکی بر کنترل حداکثری مطبوعات سکان امور عالیترین مرجع دولتی تصمیمگیری در حوزه رسانههای مکتوب را بهدست بگیرد، بیگمان نمیتوان انتظاری قابل اعتنا و احترام از او داشت. مسئله نگرانکننده اینجا است که برخی گمانهها حکایت از آن دارد که شخصیتهایی نامآشنا و در این منظومه فکری گزینههای احتمالی جایگزینی سلطانیفر هستند. شخصیتهایی که به نظارت سخت بر مطبوعات، جلوگیری از آزادی عمل رسانههای مکتوب و سوار بر ماشین بازبینی و ممیزی اعتقاد راسخ دارند. گرچه نمیتوان به هیچیک از این گمانهها توجهی جدی داشت، اما نباید از کنار آنها هم به سادگی عبور کرد. باید باور داشت که مطبوعات با حال و روز فعلیشان بیشاز مدیریت قهرآمیز و رویکردهای نظارتی سخت، به حمایت و همراهی و همدلی نیاز دارند. باید دانست که مطبوعات و دیگر رسانههای مکتوب از دوران طلایی عبور کردهاند و امروز بیشتر به پیری فرتوت میمانند که به سختی ادامه حیات میدهد. رسانههایی که از تهیه مطلب و محتوا تا نحوه انتشار و مواد مصرفی مورد نیازشان را به دشواری و تحت سختترین شرایط بهدست میآورند. صفحههای روزنامههایی که با خون دل بسته میشوند و بیم و امیدهای فراوانی که اهالی رسانه را فرا گرفته است. برای کشتی طوفانزده مطبوعات باید چارهای اندیشید. باید نسبت به این نگرانیها و بیمها توجه بیشتر و جدیتری صورت گیرد. باید از ظرفیتهای کمنظیر و بلکه بینظیر فعالان رسانههای مکتوب حمایت شود و بسیار بایدهای دیگری که هر یک میتواند ضامن بقای یک نشریه، روزنامه یا رسانه مکتوب دیگری باشد.
برخلاف آنها که مدعیاند عمر رسانههای مکتوب و روزنامهها به پایان رسیده است، تجربه جوامع توسعهیافته نشان میدهد که علیرغم وجود شبکههای اجتماعی متعدد و متکثر، باز هم این روزنامهها هستند که میتوانند و باید در راستای ایجاد چرخه عادلانه اطلاعات و امکان دسترسی همگانی به اطلاعات گام بردارند. اما این رسانهها با چنین بدن نحیف و رنجوری را کی توان پیمودن این مسیر است. وضعیتی که بیگمان بسیاری از مسئولان امر در سطوح عالی تصمیمسازی کشور هم به آن اذعان دارند. لیکن نشانها و نشانهها حکایت از تصمیمی دیگر دارند. با تمام این اوصاف، اما امید میرود تا این بیمها بیهوده باشد و تدبیر در دستور کار دولت تدبیر قرار گرفته باشد.
انتهای پیام/