به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، به واسطه یک دوست راضی شده که درباره گذشته اش حرف بزند. تمایلی ندارد به گذشته خود برگردد از بیان جزئیات خودداری میکند. حسرت روزهای جوانی بر باده داده بر سربساط را دارد اما با وجود از دست دادن گذشته و جوانی به آینده امیدوار است و تصمیم دارد بزرگ شدن فرزند آخر و در آینده نزدیک نوههاش را با دقت ببیند و لذت ببرد. ۵۱ سال دارد، به قول خودش ۹ سال است که پاک شده و آدم طور زندگی میکند.
خانواده ۶ نفرهاش گستردهتر شده یک عروس و یک داماد دارد و به زودی نوه دار نیز خواهد شد. شغلش آزاد است با یک ماشین کار میکند. از بیان خیلی خاطرات ترس دارد که مبادا کسی بداند که چه گذشته ای داشته است. چهرهاش شکسته شده اما سخت میتوان فهمید که سالهای متمادی مصرفکننده بوده است. بدون حاشیه سراغ تعریف زندگیاش می رود.
قصه زندگیاش را اینگونه آغاز میکند. «در کودکی مادرم را از دست دادم و ۱۵ سال بیشتر نداشتم که پدرم فوت کرد. خواهر و بردار زیاد داشتم اما همه آنها سر و سامان گرفته بودند. ۱۸ساله بودم که ازدواج کردم و در همان سال اول ازدوج پدر شدم. ۲۰ ساله بودم که اولین بار توسط یکی از دوستان، مصرف تریاک را آغاز کردم. اول تفریحی بود اما کم کم مصرف تریاک روزانه و در چند نوبت شد. هر از چندگاهی مواد مخدرهای دیگر همچون هروئین نیز مصرف کردم، اما در نهایت هیچ کدام به اندازه تریاک برایم لذت بخش نبود. راننده اتوبوس بودم و در تمام دوران ۲۲ ساله مصرفم هرگز برای ترک مواد مخدر تلاش نکردم. تنها یکبار تصمیم گرفتم و امروز ۹ سال است که بر تصمیمی که گرفتم، ایستادهام.»
من تریاک می کشیدم و همسرم درد
می پرسم چه شد که تصمیم گرفتی که ترک کنید؟ سرش را تکان می دهد و می گوید: «قصه اش تلخ است و همیشه برای خودم یادآوری می کنم که مبادا دست و دلم بلرزد. زمانی که مصرف مواد مخدر را شروع کردم، به دلیل تقسیم ارث و میراث، پول زیادی به دستم رسیده بود. به دنبال خوشی کردن بودم. حس تنهایی داشتم و برای فرار از این حس معتاد شدم. آن قدر مصرفم زیاد شد که از همه چیز افتادم؛ زن و بچه هایم برایم مهم نبودند. سه فرزند داشتم، اما هیچ کدام دلیل محکمی برای ترک اعتیادم نبودند تا اینکه روزی اتفاق تلخی افتاد؛ خمار بودم. در خانه نشسته بودم و فقط می خواستم خماری نکشم. همسرم دچار درد بدی شد، سینه اش درد گرفت و نمیتوانست نفس بکشد، اما برای من فقط مواد اهمیت داشت، متوجه می شدم همسرم درد دارد اما برایم مهم نبود. یکی از بچه ها به اورژانس زنگ زد و بعد از مدتی همسرم با اورژانس به بیمارستان رفت. بعد از اینکه حالم خوب شد تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. از کنارم همسرم را بردند و من پای بساط مشغول بودم. همان جا تصمیم گرفتم که ترک کنم و به کمپی رفتم و به خودم گفتم تا وقتی ترک نکنم به خانه برنمی گردم.»
چرا به دیدن همسرتان به بیمارستان نرفتید؟ «روم نشد، واقعا توان دیدن همسر و بچه هایم را نداشتم. برای اولین بار از اعتیادم خجالت کشیدم. تا آن زمان این حس را نداشتم اما به یکباره شرم کردم، از خودم از اینکه همسرم را اورژانس به بیمارستان برد و من پای بساط بودم.
در کمپ مربی خوبی داشتم، میدانست با من چه کار کند. از معتادان بهبودیافته بود، درک درستی از شرایط جسمی و روحی من داشت. اگرچه تصمیم گرفته بودم که ترک کنم اما ترک کردن بعد از این همه سال کار سختی بود و تحمل کردن این حد از درد کار نفسگیری بود، اما مربی به دلیل تجربه بالایی که داشت از نظر روحی به خوبی حمایت و کمک کرد تا در کنار گرفتن دارو، نیاز روحیام به مواد مخدر نیز برطرف شود.»
بیشتر بخوانید:چرا معتادان متجاهر دوباره به دام اعتیاد میافتند؟
در هنگام صحبت کردن کمتر نگاه می کند، مدام به اطرافش نگاه میکند. با دستاهایش بازی میکند. علت اینکه حاضر شده از زندگیاش بگوید تنها یک چیز است که بگوید اگر ارادهای وجود داشته باشد، حتما مواد مخدر قابل ترک است. تاکید دارد که هرگز کسی را مجبور به ترک اعتیاد نکنید زیرا تا فرد خود نخواهد این ترک کردنها بی نتیجه خواهد بود.
تاثیر مربی خوب در ترک اعتیاد
از او میپرسم که مربی خوب چه قدر در ترک اعتیاش تاثیر داشته است، محکم میگوید: «خیلی دخترم، خیلی. فردی که مربی من بود و همچنان هست، کسی است که خود سالها مصرفکننده بود و یک روز متوجه می شود که اگر ترک نکند، میمیرد. من تجربه تنها یک کمپ را دارم اما از کسانی که بارها به کمپ رفتند و هنوز مصرفکننده بوند، پرسیدم که چرا بعد از ترک دوباره مصرف میکنید، متوجه شدم در کنار نبود اراده کافی، مربی خوبی نیز نداشتند. ترک اعتیاد کار سختی است و هر کسی نمیتواند دردی که فرد مصرفکننده برای ترک تحمل میکند را درک کند. کاش کسانی که تصمیم دارند به افراد معتاد کمک کنند، درک درستی از آنها داشته باشند.»
حق ندارم سوالات خصوصی بپرسم شرط مصاحبهاش همین است. چندین بار تاکید می کند بنویسم که هرگز کسی را برای ترک اجبار نکنید و از تصمیم گیران حوزه اعتیاد نیز خواست که بر افراد مربی در کمپها نظارت دقیق داشته باشند، زیرا بسیاری از افرادی که می خواهند اما نمی توانند ترک کنند به دلیل این است که افرادی که به طور مستقیم با آنها در کمپ در ارتباطند، برخورد و رفتار مناسبی با مددجویان ندارند و امیدواری برای ترک به این افراد را نمیدهند.
در لحظه خداحافظی میگوید: «اعتیاد پایان راه نیست فقط کافیه بخواهیم. البته بیچاره معتادان به مواد مخدر صنعتی چراکه ترک این مواد خیلی سخت است اما تاکید می کنم شدنی است.»
منبع:مهر
انتهای پیام/
البته جدای از شوخی اگه قصد ترک داشته باشی فقط و فقط از طریق روش تدریجی و مراکز درمانی امکان پذیره و اله بخوای یدفه کنار بزاری شاید از هر 1000000000 نفر یک نفر بتونه که بعید میدونم با این همه مشکلات ذهنی و اقتصادی شما جزو اون یک نفر باشی. در پناه حق باشی
انقدر که از سر کار پاس میگرفتم میومدم خونه و بعد از مصرف برمی گَشتم، سه سال اینجوری گذشت
کارم به خطر افتاد و مجبور به ترک شدم و به لطف خدا با بوپره نورفین آَشنا شدم، کمی گرون هست اما داروی کم خطریه
اما خود این دارو ۴سال دیگه منو اسیر کرد
مدام یا خمار بودم یا منگ و لوچ!
دلم برای حالت عادی تنگ شده بود، بخصوص که بعضی شبها بخاطر مصرف زیاد خواب از سرم می پرید و تا صبح دعا میکردم این وضع تموم شه...
من هم بشکل کاهش تدریجی ترک کردم
سه هفته طول کشید
اول فهمیدم که بهیچ عنوان قبل از ظهر نباید مصرف کنم، هفته اول خیلی سخت بود صبح تا بعد نهار تحمل می کردم، چنان دردی داشتم که انگار به استخون های من برق وصل شده...
هفته دوم کمی آرومتر شدم، وعده عصر رو هم حذف کردم، و فقط برای اینکه بتونم شب بخوابم ، آخر شب سه چهار مرتبه قرص را روی زبانم میکشیدم و بعداز نیمساعت که دارو اثر میکرد من بخواب میرفتم
راستش الان وسط هفته سوم هستم ، وچهار روزه که دیگه شب هم مصرف ندارم و روزها کمی کسل هستم که این کسالت رو عاشقانه به جون میخرم چون هیچ چیز ارزنده تر از آزادی و آزادگی نیست
نه اراده من
که اراده تو انجام پذیرد، آمین