به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هر چه به ماه مارس (دهه دوم اسفند) و پایان مهلت برای تفاهم سیاسی- تجاری میان آمریکا و چین بر سر تعرفههای تجاری نزدیکتر میشویم، نگرانی و التهاب بیشتری در مورد تداوم یک جنگ تجاری و پیامدهای آن بر اقتصاد و سیاست جهانی، احساس میشود.
بیشتربخوانید: وقتی جدال کنگره و کاخ سفید بالا میگیرد!
بر همین اساس شرکتها و بنگاههای بزرگ اقتصادی در سراسر دنیا و حتی سازمانهای جهانی همچون صندوق بینالمللی پول و کنفرانس توسعه سازمان ملل متحد (آنکتاد) هم نسبت به تداوم این جنگها و بازتابهای آن برای مجموعه اقتصاد جهانی هشدار میدهند. اما آیا این نگرانیها و هشدارها تاثیرگذار خواهد بود و دوطرف حاضر به مصالحه خواهند شد؟ گویا در این مورد هم نگاهها به یک نفر معطوف شده است، همان کسی که به قول یکی از نویسندگان کشورش همواره دوست دارد دیده شود و توجهات را به سمت خود معطوف کند.
در این دوران کوتاهی که از ریاستجمهوری دونالد ترامپ میگذرد وی چنان اصرار مداومی نسبت به بر هم زدن نظمهای پیشین و مستقر و بهوجود آوردن شرایط هرجومرج و آشفتگی -چه در داخل و چه در خارج از آمریکا- نشان داده است که اکنون برخی از او با عنوان «دونالد خرابکار» یاد میکنند. همین «دونالد خرابکار» بود که در ابتدای سال گذشته میلادی زیر میز توافقات تجاری ایالات متحده با سایر کشورها کوبید و اعلام کرد که باید در تمامی این توافقات و قراردادها تجدیدنظر اساسی صورت گیرد: «ما سالانه ۸۰۰ میلیارد دلار کسر تراز تجاری داریم (در روابط با اروپا) که علت آن پیمانهای بسیار احمقانهای است که امضا کردهایم. از این طریق آنها برای سالها فرصتهای شغلی و ثروت ما را بردهاند و به حماقت رهبران ما میخندند. این روند دیگر ادامه نخواهد داشت.» پس از چنین اظهارنظرهایی بود که ترامپ مساله تعرفههای تجاری و موازنه اقتصادی را به میان کشید و در این مورد حتی برای متحدان سیاسی آمریکا هم استثنا قائل نشد. اعمال تعرفههای ۲۵ و ۱۰ درصدی بر آلومینیوم و فولاد که شامل اتحادیه اروپا، کانادا و مکزیک هم میشد؛ پافشاری بر اصلاح پیمان نفتا و مذاکره با ژاپن بر سر رفع کسری تجاری آمریکا با این کشور، از جمله مهمترین اقدامات ترامپ در این زمینه بود. هرچند واکنش متقابل این کشورها در اعمال تعرفه بر کالاهای آمریکایی، دوطرف را به پای میز مذاکره کشاند، اما این مذاکرات با نتایج قطعی توام نشده و صرفا به راهحلهای موقتی همچون خودداری از اعمال تعرفههای جدید تا زمان استمرار مذاکرات، منتهی شده است.
همانطور که پیش از این اشاره شد از نظر ترامپ بزرگترین دستاورد قراردادهای تجاری پیشین برای آمریکا سرقت مشاغل و ثروت این کشور بوده و هدف از تغییرات کنونی حمایت از اقتصاد و صنایع و مشاغل داخل این کشور است. هرقدر این تحلیل برای تنشهای تجاری فعلی میان ایالات متحده و متحدانی، چون اروپا قابلتوجیه به نظر میرسد، اما در مورد رویارویی تجاری آمریکا و چین باید پذیرفت که این تحلیل و توجیه فقط ساده کردن صورت مساله است. به عقیده بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اقتصادی، رفع کسری موازنه تجاری و حمایت از اقتصاد و مشاغل آمریکا تنها بخش کوچکی از اهداف کلانی است که واشنگتن و بهخصوص شخص ترامپ در مقابله با پکن دنبال میکند. پیشرفت چشمگیر اقتصادی چین در دهههای اخیر این باور را به وجود آورده است که در آینده و در مدت زمانی نهچندان طولانی (شاید حداکثر دودهه) این کشور قدرت اقتصادی مطلق و برتر دنیا خواهد بود و این معنایی جز پایان هژمونی اقتصادی و به تبع آن سیاسی آمریکا در جهان نخواهد داشت. آنچه موفقیت چینیها را در این مسیر رقم زده و موجب شده آینده روشنی برای آنها پیشبینی شود، استراتژیهای کلان اقتصادی و برنامهریزیهای بلندمدتی است که تاکنون از سوی مقامات این کشور دنبال شده است. «جان تالر»، محقق و مدیر شرکت سرمایهگذاری «جیایتی» این ویژگی چینیها را به شکلی واضح توصیف میکند: «چین نقشهای صدساله در پیش رو دارد. آنها حتی از اینکه در ۷۵ سال پول از دست بدهند، ابایی ندارند، البته مشروط بر اینکه بدانند طی صدسال درنهایت به نفع آنها تمام خواهد شد. آنها قادرند چنین کاری بکنند، چون همهچیز در اختیار دولت است، اما نه سهامداران و نه هیچکس دیگری در آمریکا حاضر نیست حتی یک سال هم پول از دست بدهد.»
اکنون به نظر میرسد که ترامپ و تیم اقتصادی او در کاخ سفید دقیقا روی همین نقطه دست گذاشتهاند؛ یعنی برهم زدن برنامههای درازمدت اقتصادی چین و درنهایت تضعیف اقتصاد این کشور. موضوع تعرفههای تجاری و کسری موازنه آمریکا در برابر چین که در حال حاضر ترامپ مدعی تلاش برای تغییر آن است، تنها بخشی از برنامه کاخ سفید برای تضعیف اقتصاد چین و تخریب برنامههای بلندمدت آن است. محدود ساختن صنایع و فناوریهای نیمههادی، مخابراتی و هوشمند شرکتهای چینی یکی دیگر از هستههای مرکزی این مبارزه را شکل میدهد. بازداشت مدیر شرکت هواوی به بهانه نقض تحریمهای ایران و قرار دادن نام این شرکت و برخی دیگر از سرمایهگذاران چینی در فهرست سیاه همکاری با دانشگاههای آمریکا در همین راستا انجام میگیرد. در مورد آخر دانشگاههای آمریکا مکلف شدهاند ضمن لغو قراردادهای همکاری خود با شرکتهای چینی، از هرگونه همکاری و سرمایهگذاری مشترک با این شرکتها بپرهیزند و چنانچه دانشگاهی در این مورد همکاری نکند از امتیازات تحقیقاتی از جمله صندوقهای سرمایه و تامین مالی دولت فدرال محروم خواهد شد. علاوهبر این سفر اخیر مایک پمپئو به سه کشور اروپای مرکزی یعنی لهستان، اسلواکی و مجارستان را هم به تلاش جهت محدود کردن فعالیتهای سرمایهگذاران چینی بهخصوص شرکتهای مخابراتی، در این کشورها مرتبط دانستهاند.
در حالی که هنوز مهلت دو کشور برای دستیابی به توافق خاتمه پیدا نکرده است، در مورد امکانپذیر بودن دستیابی به چنین توافقی دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. برخی با دیدگاهی خوشبینانه معتقدند که جنگی طولانیمدت وجود نخواهد داشت و دوطرف بنابر ضرورتهای اقتصادی به تفاهم خواهند رسید؛ هر چند دستیابی به چنین تفاهمی ممکن است نسبت به توافق میان آمریکا و متحدانش، به زمان بیشتری نیاز داشته باشد. اما در مقابل این دیدگاه خوشبینانه، برخی نیز امید چندانی به پایان یافتن این مناقشه در کوتاهمدت و حتی در میانمدت ندارند.
استدلال آنها نیز درخور توجه است چراکه از نظر آنها هدف آمریکا و ترامپ چیزی جز متوقف کردن رشد اقتصادی چین و در هم ریختن بنای اقتصادی و به تبع آن سیاسی این کشور نیست. نگریستن به موضوع از چنین زاویهای، نگرانیهای عمیقی را در مورد نتایج و پیامدهای جنگ تجاری و اقتصادی دو کشور و سرایت احتمالی آن به دیگر کشورها به وجود آورده است.
بر همین اساس چندی پیش صندوق بینالمللی پول هشدار داد که ورود آمریکا و چین به یک جنگ تجاری تمامعیار جهان را فقیرتر و خطرناکتر خواهد کرد و آثار زیانبار آن نهتنها دامن بنگاههای بزرگ اقتصادی را خواهد گرفت بلکه بر سطوح پایینتر یعنی خانوارها هم تاثیرگذار خواهد بود. کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل متحد (آنکتاد) هم تاکید میکند که اگرچه این جنگ تجاری ممکن است در ابتدا به نفع برخی کشورها (مانند اتحادیه اروپا، کانادا، برزیل، مکزیک، ژاپن و حتی پاکستان و ویتنام) تمام شود، ولی درنهایت تاثیرات منفی این جنگ تجاری بر آثار مثبت آن چیره خواهد شد و کسادی اقتصاد، برهم خوردن نظم بازارهای مالی و واحدهای پولی تنها بخشهایی از پیامدهای ناگوار آن است؛ بنابراین باید پذیرفت که در صورت وقوع یک جنگ تجاری طولانیمدت و احتمالا تلافیجویانه از سوی دو کشور، این جنگ هیچ برنده و بازنده واقعیای نخواهد داشت و این کل اقتصاد جهانی است که به خطر خواهد افتاد.
جنگ تجاریای که آمریکا علیه چین به راه انداخته، هماکنون برخی تاثیرات منفی خود را بر اقتصاد چین نشان داده است. بر اساس آخرین آمار ارائهشده، رشد اقتصادی این کشور در ربع آخر سال ۲۰۱۸ در پایینترین سطح خود از سال ۲۰۰۹ قرار گرفته است و در صورت تداوم تنشها تنزل بیشتر آن نیز ممکن خواهد بود. ترامپ نیز در سخنرانی چهارم ژانویه اعلام کرد که چینیها در شرایط خوبی نیستند و این ما را در موقعیت بسیار قوی قرار میدهد. اما مساله مهم و قابل توجه این است که برخلاف تمرکز ترامپ روی اوضاع چین و تاثیر سیاستهایش بر این کشور؛ صاحبان صنایع، سرمایهگذاران، اقتصاددانان و حتی برخی سیاستمداران کهنهکار آمریکایی توجه خود را به وضعیت اقتصادی ایالات متحده و تاثیر این جنگ تجاری بر شرایط آن معطوف کردهاند. چندی پیش «جروم پاول»، رئیس بانک مرکزی آمریکا ضمن مثبت بر شمردن اوضاع اقتصادی آمریکا به لحاظ نرخ بیکاری و تورم، هشدار داد که اختلافات تجاری با شرکای بزرگ میتواند بر هم زننده این شرایط باشد. از نگاه وی اتفاقاتی که در جریان است باید جدی تلقی شود هر چند پیشبینی نتایج آن دشوار است. مدتی پس از اظهارات پاول برخی اتفاقاتی که او آنها را جدی میدانست به وقوع پیوست.
افت ۱۰ درصدی ارزش تجاری شرکت «اپل» بهعنوان غول تکنولوژی دنیا و باارزشترین کمپانی جهان در سال گذشته میلادی و همچنین افت ۳ درصدی «میانگین صنعتی داو جونز» از عمدهترین این اتفاقات محسوب میشد. علاوهبر این در ماههای اخیر برخی صاحبان صنایع با تشکیل ائتلافی با نام «آمریکاییهای طرفدار تجارت آزاد» که متشکل از ۶۰ گروه صنعتی بودند، نسبت به سیاستهای ترامپ و پیامدهای آن برای منافعشان معترض شدند. صاحبان صنایع آمریکا از دولت خواستند زودتر به این تنشهای تجاری پایان دهد چراکه این کشاورزان، دامداران و تولیدکنندگان هستند که از این اقدامات و اختلافات متضرر شدهاند. در کنار همه اینها تعدادی از مدیران ارشد حوزه سرمایهگذاری نیز به سرمایهگذاران و شرکتهای بزرگ درمورد احتمال وقوع بیثباتی اقتصادی و لزوم بازنگری آنها در استراتژیهای بلندمدتشان توصیههای جدی داشتهاند.
در هر حال آنگونه که مشخص است جهان بههم پیوسته اقتصادی و وابستگیهای فزاینده سرمایهها و منابع به یکدیگر باعث شده تا پیامدهای جنگ اقتصادی و تجاری که ترامپ به راه انداخته زودتر از حد تصور به خانه بازگردد. در واقع اگر اقدام اولیه در به راه انداختن این چالش اقتصادی و تجاری را بتوان در تمثیلی ساده با پرتاب یک بومرنگ مقایسه کرد، باید دانست که ذات آن با برگشتپذیری به مقصد اولیه همراه بوده است. اما سوال مهم و اساسی این است که پرتابکننده آن به چه میزان از این خاصیت بازگشتپذیری و پیامدهایش مطلع است؟ پاسخ به این سوال، بهویژه در مورد ترامپ، بسیار مشکل به نظر میرسد و دقیقا به همین دلیل است که فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران خبره آمریکایی، بیش و پیش از آنکه نگران رویکرد و عکسالعمل چینیها باشند، از ناپختگی و شاید لجاجتهای رئیسجمهور خودشان واهمه دارند.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/