به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، متن پیشِرو یادداشت حجتالاسلام امیری، مدیر مؤسسه فقهالطب، طبنا در نقد و بررسی سخنان اخیر "استاد معظم علوی بروجردی" است.
چندی پیش، حضرت استاد علوی بروجردی (زید عزه) با رئیس و اعضای فرهنگستان علوم پزشکی دیدار و در آن جلسه نکاتی را نسبت به جایگاه علم طب، مسئله طب اسلامی، رجوع ائمه به طبیب و… مطرح کردهاند و از جمله بیان داشتهاند: «خود پیغمبر صلی الله علیه و آله هم که مریض میشدند به طبیب رجوع میکردند! امیرالمؤمنین علیه السلام به طبیب رجوع میکردند. امام صادق علیهالسلام به طبیب رجوع میکردند...!».
این اظهارات با واکنش برخی از چهرهها و فعالان حوزه طب اسلامی مواجه شده است؛ در ادامه متن یادداشت حجتالاسلام امیری در پاسخ به اظهارات اخیر آیتالله علوی بروجردی آمده است:
«سخنانی که استاد معظم، علوی بروجردی (زید عزه) در دیدار با اعضای فرهنگستان علوم پزشکی ایراد کردند، حاوی نکات صواب و ناصوابی بود که به بخشی از آنها بهتلویح یا تصریح اشاره میشود.
طلیعه قلم را با قدردانی از ایشان برای موضع صائبی که نسبت به جریان طب اسلامی اتخاد کردهاند قرار میدهم چرا که بهحق وجود یک نظام کامل طبی در اسلام را که ادعای باطل جریان طب اسلامی است، نقد و طرح کردند؛ ایشان بهدرستی نسبت به جریان حال حاضر طب اسلامی که با تیشه استظهارات بیضابطه خود به ریشه اسلام و دین میزنند، رویکرد سلبی اتخاذ نموده و با اخطار و تذکر به این جریانات فاروق حق از باطل شدند البته لازم به ذکر است که موقف نظری و ایجابی ایشان در طب و روایات طبی، قطعاً مورد امتنان ما و همکیشان ما نیست چرا که عدم اعتقاد به منشأ وحیانی علم طب و جایگاه شامخ طب قدیم در حفظالصحه و مخاطرات طب مدرن و پدیدههای مدرن، نزاعی است که با بسیاری از معظمین تمامی نخواهد داشت، اما این قدردانی منحصر در رویکرد سلبی ایشان نگاشته شده است که مورد اتفاق ما نیز هست.
حضرت استاد علوی بروجردی! (زید عزه) کسانی که متهم ردیف اول سیاستهای منحوس کنترل جمعیت و طرحهای شوم "وازکتومی" و "توبکتومی" رایگان در ایران هستند امروز در قامت لیدرهای سلامت معنوی و زعمای طب سنتی ظاهر شدهاند؛ جهالت و بعضاً خیانت تکنوکراتهایی که عمله و فعله سازمان صهیونیستی بهداشت جهانی در ایران هستند، مسبب حقیقی فجایع جمعیتی در عصر کنونی بوده است. فارغ از این مهم، همین جریانات در سالهای اخیر حوزههای علمیه را غیرپاسخگو و ناکارآمد در مباحث سلامت معنوی جلوه دادهاند و خواسته یا ناخواسته توسعهدهنده لائیسم مخفی بودهاند؛ به این متن عنایت بفرمایید: «…شما (منظور رئیس فرهنگستان علوم پزشکی است) با تأکید لفظی بر معنویت دینی از یک سو و بستن مسیر جریان اندیشه دینی در عرصه سلامت معنوی از سوی دیگر، عملاً راه را برای گسترش ایدهها و روشهای معنویت غیردینی و توسعۀ لائیسم مخفی میگشایید».
این متن بخشی از نامه شجاعانه حجتالاسلام مظاهری سیف، در استعفا از گروه سلامت معنوی فرهنگستان علوم پزشکی است؛ ایشان بهعنوان کسی که مدت مدیدی در عضویت گروه سلامت معنوی فرهنگستان علوم پزشکی بودهاند، دلیل استعفای خود را جریانی معرفی میکنند که توسعهدهنده "لائیسم مخفی" است.
استاد معظم! جریاناتی که عملاً در توسعه لائیسم مخفی و روشهای معنویت غیردینی و بستن راه پژوهشهای حوزوی گام برمیدارند، علیالاصول نباید به محضرتان شرفیاب شوند یا دستکم نباید بدون توبیخ و عتاب شما، از محضرتان مرخص شوند؛ این همان سلوکی است که ما از حضرت آیتالله العظمی بروجردی (ره) شنیدهایم و خواندهایم؛ قدری به خود آییم و ببینیم که روی به کدامین سوی داریم و آب به کدامین جوی میریزیم چرا که "نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند و نه هر که آینه سازد، سکندری داند! ".
استاد معظم بروجردی در بخشی از ایرادات خود، که حقاً تأسفبرانگیز و تعجبپرور است کراراً و مراراً و نه یک بار و نه دوبار، بلکه سه مرتبه فرمودهاند: "خود پیغمبر صلی الله علیه و آله هم که مریض میشدند به طبیب رجوع میکردند، امیرالمؤمنین علیه السلام به طبیب رجوع میکردند. امام صادق علیه السلام به طبیب رجوع میکردند".
شما را نمیدانم! اما این حقیر بهعنوان طلبهای که از بُن دندان به جامعیت علم معصومین علیهم السلام، که انعکاسی از انوار الهی است باور و یقین دارد، از تکرار این سخنان شرم کرده و خجالت میکشم البته مماثل این ایرادات را نیز از بزرگورانی دیگر همچون آیتالله علمالهدی نیز شنیدهایم؛ فیالمثل ایشان هم در بخشی از سخنان مشعشع خود فرموده بودند: «اگر در اسلام طبی وجود داشت، آیا ممکن بود امام صادق (ع) آن را ندانند و در مقام درمان بیماری خودشان به یک طبیب کافر مراجعه کنند در حالی که در اسلام طب وجود دارد».
صادقانه معترف و مُقرّم که در موسم فعلی این دست سخنان، از حلقومهای زیادی پرتاب میشود که بله "ائمه علیهم السلام علم طب نمیدانستند! " یا احیاناً "آنها عالم به علوم معاش خود نبودهاند! " یا مثلاً "شأن آنها اجل از ورود به این امور بوده! ".
این سخنان باطل مُعتَقدات بخش معظمی از حوزویان ما است؛ این خبط و خطای عمیق نظری نهتنها دامنگیر پارهای از حوزویان است بلکه بخشی از خواص نیز دچار این معضل لاینحل هستند و همین جهالت خواص است که موجب پر و بال گرفتن مشتی شارلاتان بیسواد در حوزه روایات طبی شده است.
نگارنده سر بسط این مقال را در اینجا ندارد، اما سربسته و بهقدر شناخت و آگاهی عرض میکند که آنچه ما احصا کردهایم این است که در منابع معتبر روایی شیعه، حتی یک روایت (تلویحاً یا تصریحاً) مبنی بر رجوع معصومین علیهم السلام به طبیب یا امر به احضار طبیب برای درمان خود، یا استفاده از نسخه درمانی یک طبیب برای وجود مبارکشان، نیافتهایم و ندیدهایم.
بهعنوان کسی که در روایات این باب بهطور مستوفی فحص و بحث کرده است و در حال نگارش یک مقاله علمی پژوهشی در این موضوع است، عرض میکنم که جناب آقای علوی بروجردی بزرگوار، حتی یک روایت معتبر در منابع شیعه برای اثبات مطروحات حضرتعالی و دیگر اقرانتان وجود ندارد.
در دریای مرویات معتبره غوص کنید و در انبوهی از ابواب روایی غور کنید، از «بای» بسمالله تا «تای» تمت کتاب شریف «الکافی» را شخم بزنید، «من لایحضر» و «تهذیب» شیخین را زیر و زبر کنید، «المحاسن» جناب برقی، «امالی» مفید و «قرب الاسناد» حمیری را واو به واو بکاوید، هرگز و هرگز نخواهید توانست حتی یک روایت معتبر، دال بر رجوع ائمه علیهم السلام و پیغمبر اکرم صلوات الله علیه به طبیب بیابید.
مطمئن باشید یک رویات مضبوط بلکه یک خط و بلکه یک کلمه معتبره، دال بر مطروحات شما وجود ندارد چرا که اگر چنین نبود تا به حال لیبرالها و سکولارهای حوزوی آذانِ کون و مکان را ناشنوای مادرزاد کرده بودند.
حال جای سؤال است که معظمِ گرام با کدام دلیل و بینهای و با چه روایت و سنت و حجتی، اینگونه قاطعانه و جازمانه، آن هم نه یک بار و دوبار، بلکه سه مرتبه مؤکدا فرمودهاند: "پیغمبر (ص)، امیرالمؤمنین (ع) و امام صادق (ع) به طبیب مراجعه میکردهاند! " حاشا به این سخنان! حاشا به این اعتقاد باطل!
حضرت استاد علوی بروجردی! لازم میدانم از شما خاضعانه و متواضعانه بخواهم قدری در سخنانتان درنگ کنید و با خود مرور کنید که؛ چنین معتقَداتی زیبنده بزرگوارانی، چون شما هست؟ بهعنوان طلبهای ساده که کتاب "الحجه" الکافی را چند بار تورق نموده و در روایات کتب معتبر زیادی همچون "بصائر الدرجات" مداقه نموده عرض میکنم که آنچه ما از علم این انوار مقدسه فهمیدهایم مغایر با ادعای گزاف رجوع معصومین به طبیب است؛ ایکاش برخی معظمین بهقدر آن عنایتی که به قیل و قالهای بیفایده محشیان کفایه میکنند، به روایات معتبر ذیل آیه شریفه "وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا" عنایت میکردند.
در این مقال، برای اینکه حرف را لااقل تا دروازه علم پیش آورده باشیم، به طور گذرا و از باب مشت نمونه خروار، به برخی از مویدات اشاره میکنم:
"عن جابر، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ، فَقَالَ لِی: «…یَا جَابِرُ، عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلى مَا تَحْتَ الثَّرى…». (الکافی ج. ۱، ص. ۲۷۱). ما علم ائمه علیهمالسلام را با این دست روایات شناختهایم نه با الفاظی، چون «مرشد» که در افواه عامه مردم ارتکازی سطحی و نازل دارد.
«عن أبی عبدالله علیهالسلام، قال: سألته عن قول الله: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ما هی؟ قال: «أسماء الأودیة، و النبات، و الشجر، و الجبال من الأرض». (البرهان، ج. ۱، ص. ۱۲۸). بدون شک اسم نبات، شجر و… مساوق با مسمی آن، یعنی مضار و خواص آنها است.
روایات در باب علم امامت به قدری تواتر معنوی دارد که قابل احصا نیست، اما از آنجا که در حوزه علمیه آذان طلاب به افواه رجال و قیل و قالهای فی مابین آنها، بیشتر از قال الصادق و قال الباقر علیهما السلام مانوس است، یک نمونه از بزرگ متکلم شیعه نیز نقل میشود؛ علامه حلی (ره) در کشفالمراد مینویسد:
"از جمله ادلة حُسن بعثت این است که بعضی از اشیاء برای ما سودمند است مانند بسیاری از غذاها و داروها و بعضی از آنها برای ما زیانمند است مثل بسیاری از سموم و گیاهان و این در حالی است که عقل نمیتواند آنها را دریابد و با بعثت پیامبران این فائده بزرگ تأمین میشود….» (کشف المراد، ص. ۲۷۱)
سؤال اینجاست زمانی که یکی از ادله حسن بعثت، "علم طب و سلامت" است، چگونه میشود که امامی که معلم پیامبران الهی است، خود شامل این ادله نشود و از علم طب بیاطلاع باشد؟ آیا میشود انبیا را عالم به طب بدانیم، اما معلم انبیا را که وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص) هستند عالم به علوم معاش ندانیم؟!
نه تنها دلیلی بر رجوع معصومین علیهمالسلام به طبیب وجود ندارد بلکه بنابر شهادت مرویات عدیده معتبره، گاهاً معصومین علیهمالسلام در قامت یک طبیب، نسخههای درمانی ـ. و نه پیشگیرانه ـ. تجویز مینمودند حتی از آن بالاتر به اطبا نیز امر و نهی پزشکی میفرمودهاند.
چگونه ممکن است امامی که به طبیب امر و نهی پزشکی میکند، خود به او مراجعه کند و محتاج علم او باشد؟! فیالمثل در روایت کتاب «عیون اخبار الرضا» وارد شده است که یاسر خادم نقل میکند که زمانی که غلامان حضرت رضا علیهالسلام نیاز به فصد پیدا کردند، امر فرمودند که طبیب حاضر شود و برای هر کدام رگ مخصوصی را فصد کند؛ تعبیر روایت را عنایت کنید:
"… فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ وَجَّهَ أَبُو الْحَسَنِ إِلَى بَعْضِ الْأَطِبَّاءِ فَقَالَ لَهُ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ کَذَا وَ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ کَذَا وَ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ کَذَا وَ افْصِدْ هَذَا عِرْقَ کَذَا ثُمَّ قَالَ یَا یَاسِرُ لَا تَفْتَصِدْ أَنْتَ…" (عیون اخبار الرضا علیه السلام، باب ج. ۲، ص. ۲۲۷)
امام رضا علیهالسلام (که تمام اطبای عالم فدای ایشان) به مثابه یک طبیب برای هر کدام از غلامان نسخهای جدا داده و به طبیب امر میکنند که فلان رگ و فلان رگ را فصد کن؛ سپس به یاسر میفرمایند که تو نیاز به فصد نداری و….
کسانی که دستشان بر آتش داغ علوم حوزه سلامت و طب قدیم است نیک میدانند که اعمال یداوی و علیالخصوص فصد، از مسائل خطیر و مهم و البته مختص اطبای حاذق است؛ اینکه امام علیهالسلام در مسئله فصد (به عنوان یک امر مهم و خطیر پزشکی) آن هم در حضور یک طبیب نسخه دادهاند، به زبان ساده و قابل فهم یعنی:، چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
حال سؤال از جناب آقای بروجردی بزرگوار و سرورانی، چون ایشان که قائل به رجوع معصومین علیهمالسلام به طبیب هستند این است که با این دست احادیث چه میکنید؟! سربسته و به قدر عنایت عرض میشود که چرا هیچ روایتی نداریم که فیالمثل امام علیهالسلام به سؤال درمانی یک سائل بیمار پاسخ نداده باشند؟ یا فیالمثل چرا این انوار مقدسه به جای ارجاع این بیماران به طبیب، خود پاسخگوی آنان بودهاند؟ چرا حضرات هیچگاه نفرمودهاند که پاسخ این سوالات در شان ما معصومین نیست و باید به طبیب مراجعه نمایید؟!
حضرت آقای علوی بروجردی! سؤالی که باید هزار بار از خود بپرسید و در آن عمیقا تامل کنید این است که امامی که در کثیری از موضوعات طبی آن هم به گواه روایات عدیده معتبره، درمان و نسخه بیماران را فرموده است و در مقام یک طبیب ـ. و نه مرشد ـ. بیماران را درمان نموده است، چگونه قادر به درمان امراض جسمانی خود نیست؟ آیا به ما حق نمیدهید که با این ادله بلند فریاد بزنیم: «حاشا به این اعتقاد باطل!»
برخی اشکال کردهاند که: "اگر ائمه علیهمالسلام عالم به علم طب بودهاند، پس چرا به مانند مسجد، مطب یا بیمارستان احداث ننمودهاند؟ و از آن بالاتر چرا به مردم توصیه رجوع به اطبا و حتی اطبای غیر مسلمان را نیز نمودهاند؟ "
برای پاسخ و تقریب به ذهن، مسئله را با این مثال روشن میکنم؛ اگر ما ادعا کنیم که ائمه علیهمالسلام آداب و فنون معماری را به طور تام و تمام میدانستند، آیا صواب است که حضرات اشکال کنند که چرا پیامبر صلواتالله علیه، فلان معمار یا بنا را فرستاد تا فلان مسجد یا فلان بنا را بسازد؟ یا چرا همه خشتهای فلان مسجد را پیامبر صلواتالله علیه ننهاد؟!
پاسخ و حکمت این دست امور بدیهیتر از آن است که نیاز به شرح و بسط در این سیاهه را داشته باشد چرا که کسی توقع ندارد ـ. و نباید داشته باشد ـ. که مثلا امام صادق علیهالسلام در بحبوحه انحرافات عقیدتی و جهل مردم به احکام الهی ـ. آن هم در حالی که علم طب توسط انبیا در دست مردم قرار گرفته است ـ. مطب یا بیمارستان دایر کنند؛ به این فراز از حدیث عنایت کنید:
"… وَ کَانَتِ الشِّیعَةُ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَایَعْرِفُونَ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ، فَفَتَحَ لَهُمْ، وَ بَیَّنَ لَهُمْ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُم…" (الکافی، ج. ۳، ص. ۵۹)
آنچه در این فراز به تصویر کشیده شده است، وضعیت نابسامان فرهنگی و فقهی شیعه است، به گونهای که شیعیان در روزمرهترین نیازهای فرهنگی و فقهی خود، یعنی شناخت آموزههای حلال و حرام تهیدست و فقیر بودهاند؛ هر چند به تدبیر امام باقر علیهالسلام این آشفتگی و از هم گسستگی به قرار و سامان میانجامد، اما از اساس طرح این سؤال که چرا مثلا امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام خود مطب یا بیمارستان احداث ننمودهاند غلط و باطل است، آن هم در دورانی که شهادت، اسارت، حبس، تبعید و حصر مانع از فعالیت علمی ائمه علیهمالسلام بوده است.
گاه حیرت میکنم که چگونه ممکن است سرورانی چنین درگیر با فقه و فقاهت، بهویژه در این عصر وفور امکانات الکترونیکی و پژوهشی، اینقدر دور از آبادی روایات و مبانی کلامی شیعه سخن کنند و قلم بزنند و ادعاهای سخیفی، چون رجوع معصومین به طبیب را مطرح نمایند؛ یا لَلعَجَب! سخن شما سروران گران را باور کنیم یا کثیری از آیات و روایات و براهین کلامی را؟ در آخر باید عرض شود که نه تنها محمل سترگی برای این ادعای سخیف وجود ندارد بلکه تمامی ادله، مثبت خلاف آن است.
باید یکبار جدی و به دور از تعصبات و هیجانات ایجاد شده از ظواهر تکنولوژیک پزشکی مدرن، از خود بپرسیم که چگونه برای بشری با این همه بشره، شان طب و طبابت قائل هستیم، اما برای امامی که علم "ما کان، ما یکون و ما هو کائن" دارد قائل نیستیم؟!
قطع دارم که حضرت استاد علوی بروجردی به مانند دیگر اقران خود، به حدیث مجعوله «تابیر نخل» و روایت "انتم بامور دنیاکم اعرف منی" اسناد نمیدهند و اساسا آن را قبول ندارند (انشاالله) همچنین یقین و رجاء واثق دارم که عمده سرورانی که منکر علم معصومین علیهمالسلام در علوم معاش میشوند، اعتقاد قلبی آنان خلاف آن است و اساسا این انوار مقدسه را «خُزان العلم» میدانند، در این شک و مناقشهای ندارم.
اما سؤال اینجاست که با چه دلیل و مدرک معتبری باید علم طب و طبابت را از دایره علوم این انوار مقدسه مستثنی کنند؟ اگر اعتقاد به جامعیت علم ائمه ضلالت است، ما را با ادله و براهین خود از این ضلالت خارج کنید؛ در این مقال از باب انصاف و بیان نقض و ابرامهای مرسوم طلبگی به دو مستند معروف و مالوف که قائلان به قول باطل رجوع ائمه علیهمالسلام به طبیب مطرح میسازند، اشاره میشود تا آرای عقول عقلا خود قاضی فی مابین ادله باشند.
مستند اول) داستان رجوع پیامبر اکرم صلوات الله علیه به طبیب: در کتاب الطبقات الکبری، نگاشته ابن سعد متعصب سنی مذهب، جلد ۱، صفحه ۳۸۵ چنین آمده: "عبارت: …کانت العرب تنعت له فیتداوی بما تنعت له العرب. وکانت العجم تنعت له فیتداوی…. ترجمه مضمون: وقتی پیغمبر اکرم صلوات الله علیه بیمار بودند عربها برخی از داروها را پیشنهاد میکردند و ایشان خود را با آنها معالجه میکردند و مردم غیر عرب نیز گاه دارویی پیشنهاد میکردند و حضرت خود را با آن مداوا مینمود! "
مستند دوم) داستان رجوع امیرالمومنین علی علیه السلام به طبیب: در کتاب مقتل امیرالمومنین، نگاشته ابن ابی الدنیا، صفحه ۶۴ چنین آمده: "چون ابن ملجم، علی علیهالسلام را ضربت زد، ابن اثیر کندی را که پزشک بود، بر بالین علی فراخواند و…"
۱. تصریح میشود که هیچ منبع روایی معتبری در شیعه اشارهای به رجوع ائمه علیهمالسلام به طبیب نشده است.
۲. منابع مذکور تاریخی همگی از کتابهای عامه نقل شده و عمدتا نگارندگان آن از متعصبان سنی مذهب بودهاند و به مبانی کلامی شیعه نسبت به علم ائمه و پیامبر اکرم صلواتالله علیه اعتقادی نداشتهاند؛ "ابن سعد" که یک سنی مذهب متعصب بوده و در بسیاری از موارد در شرح حال شخصیتهای شیعه و نقل وقایع مربوط به شیعه کینهورزی خود به شیعیان را اظهار کرده است؛ شبیه به این مسئله نیز برای جناب "ابن ابیالدنیا" مطرح است.
۳. همچنین در هیچ کدام از منابع مذکور گفته نشده است که معصومین علیهمالسلام از نزد خود به طبیب رجوع کردهاند یا مثلا گفته نشده که خود حضرات درخواست احضار طبیب را کرده باشند بلکه در تمام منابع تصریح شده که برای حضرت طبیب آوردهاند (مردم و اصحاب طبیب آوردند) باید متذکر بشوم که طبیب را همان مردمی بر بالین امیرالمومنین علیه السلام حاضر نمودند که بعد از شهادت پیغمبرشان خلافت بلافصل جانشینش را غصب نموده و چندی بعد دختر مطهرهاش را به شهادت رساندند؛ جناب آقای بروجردی! طبیب را همانهایی حاضر نمودند که راضی به غصب خلافت و شهادت دختر رسول خدا (ص) بودند؛ از چنین مردمی توقعی بیش از این نیست که در حضور امام مجتبی علیهالسلام ـ. که کوچکترین علم در سینه حضرت علم طب و طبابت است ـ. بر بالین امیرالمومنین علیه السلام طبیب حاضر کنند. (بماند که همان نسخه شیر نیز، به دستور امام مجتبی علیهالسلام بوده است)
۴. بر فرض پذیرش گزارشات مذکور و اینکه هیچکدام به خواست و امر معصومین علیهمالسلام نبوده، سؤال اینجاست که چرا مثلا امام حسن علیهالسلام یا دیگر امامان راضی به حضور طبیب شدهاند؟ پاسخ این است که علت قبول و پذیرش طبیب بعضا علل و حکمتهای سیاسی و اجتماعی داشته است مثلا حکمتهایی، چون ثبت شهادت و نحوه به شهادت رسیدن حضرات یا ثبت ظلم و ستم خلفا در تاریخ و … داشته است؛ اساسا برای شیعه معنا ندارد که امام به عنوان خزانهدار علم الهی، مجهولی داشته باشد و طبیبی به سؤال او پاسخ دهد یا ابهام او را رفع کند.
۵. تنها مسئلهای که ائمه برای آن طبیب خواستهاند، بحث فصد یا حجامت و مسائلی از این دست بوده است؛ این امر هم بدیهی است که اساسا مسئله فصد و حجامت عملی است که باید توسط شخصی غیر از محجوم یا مفصود انجام شود، چیزی شبیه به دلاک یا مُغَمز در گرمابه! و عجب آن است که در تمام روایاتی که اشاره به حضور حجام یا فصاد بر بالین امام شده است، خود حضرت مواضع حجامت یا فصد را برای طبیب مشخص کردهاند و به تعبیر دیگر، طبیب آنچه را که امام فرموده اجرا کرده است.
نگارنده در آخرین فقره، سؤالاتی را در مقام گلایه و مویه مطرح میسازد که جوابشان را نمیداند و مایل است سرورانی، چون حضرت مستطاب استاد علوی بروجردی (زیده عزه) و هم اقران ایشان که احتمالا پاسخ را میدانند، نگارنده را نیز از آن آگاه سازند!
چرا باید برخی از اساتید نشست دورهای اساتید را گاهاً دارای مواضع منفعلانه نسبت به انقلاب اسلامی ببینیم و از ایشان عتاب و خطابی نسبت به برخی لیبرال مسلکان و سکولار منشان حوزوی نشنویم؟ چرا باید گاها برخی را یا زمینگیر و در عزلت صوفیانه ببینیم یا برخی را در حال ترکتازی در زمین دشمن؟
چرا باید بزرگواری، چون استاد مظاهری سیف بر ارادههای برخی جریانات واقف باشند، اما برخی سروران که شأن انتشار رساله عملیه را دارند از این امر بیاطلاع یا دست کم، کم اطلاع باشند؟
چرا برخی سروران نباید نسبت به دیدارها و ایرادات خود، قدری سنجیدهتر عمل کنند و قدری عالمانهتر و مستندتر نسبت به مسائل کلامی شیعه سخن کنند؟
با چه ادله معتبری به خود اجازه دادهایم که علم این انوار مقدسه را به بهانههای واهی حد بزنیم و ایشان را از علوم معاش و خاصه علم طب خلع ید نماییم؟!
چرا باید پزشک متدین و محققی، چون دکتر "سید سعید اسماعیلی" دائما از کیان روایات طبی و شأن ائمهعلیهمالسلام دفاع کنند، آنگاه برخی بزرگواران و سروران حوزوی به اعتبار و آبروی اسلام و ائمه علیهمالسلام چوب حراج بزنند؟
و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین»
منبع: تسنیم
انتهای پیام/