به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از یاسوج ، هدف از ساخت سینما در شهرهای کوچکی مثل یاسوج بسیار ساده بود. سینما علاوه بر آنکه محیطی تفریحی برای خانوادهها فراهم میکرد از طریق فیلم، گفتمان جاری در حکومت وقت را آرام و نرم به این منطقه از کشور منتقل میکرد.
در واقع ساخت سینما برای حکومت در بلند مدت مزایایی داشت که بدون محاسبه سود، زیان و تعداد مخاطبان احتمالی در شهر پنج هزار نفری یاسوج با بافتی عشایری و روستایی تصمیم به ایجاد سینما گرفته شد.
ظرف یک سال در بهترین و در دسترسترین نقطه شهر یاسوج، سینما ساخته شد، نامش را دنا نهادند و با استقبال مردم رو به رو شد.
سینما باعث رونق اطراف خود هم شد تا جایی که هسته مرکزی شهر یاسوج در اطراف سینما شکل گرفت.
در همه سالهای جنگ و پس از آن سینما همچنان فعال بود و در شهری که امکانات تفریحی، زیرساختی و فرهنگی نداشت سینما تنها زیرساخت فرهنگی محسوب میشد.
اما در دهه هشتاد و زمانی که سینما در کشور وارد فضای گفتمانی جدید شد و سینما میرفت تا گفتمان غالب حکومت را همچون سایر کشورها تبلیغ کند تنها سینمای یاسوج را تخریب کردند تا سینمای مدرنی به جای آن بسازند و حالا پس از ۱۷ سال بر جای آن ساختمانی در حال ساخت است که بر اساس وعدههای شهردار سابق در شهریور ۹۴ قرار بود طبقه هفتم آن به هنر هفتم اختصاص یابد.
بر اساس تحقیقات میدانی خبرنگار ایرنا در حال حاضر در جای سینمایی که قرار بود ۱۸ ماهه ساخته شود ساختمان ۵ طبقهای سبز شده که همه طبقات آن ارتفاعی یکسان دارند و ۴۲ ماه هم گذشته و هیچ نشانهای از سینما در آن نیست.
در حالی که برای طراحی سالن تخصصی و استاندارد سینما، ارتفاع تا سقف، دست کم باید ۷ متر و بدون هیچ ستونی باشد. آن چیزی که در سازه فعلی به چشم نمیخورد جای سینماست.
با این فرض که احتمالا سینمایی هم در این مکان ساخته میشود باز این سوال ایجاد میشود که آیا الزامات پدافند غیرعامل در ساخت سالن سینما با ظرفیت دست کم ۱۰۰ نفر در طبقه پنجم یک بنا در شهری زلزله خیز رعایت شده است و آیا منطقی است سالن سینما که فضایی برای اجتماعات عمومی محسوب میشود در طبقه پنجم ساخته شود؟
آیا این حق مردم شهر نبود که در فضایی که متعلق به خودشان بوده و با آن خو کرده اند، سینما برجستهتر از همه بخشها باشد؟
به هر حال سرانجام سینما را خیلی وقت پیش شهردار سابق یاسوج مشخص کرد آن زمانی که به رسانهها گفت: «اگر بخش خصوصی در مکان فعلی سینما بسازد که بهتر، اگر هم نسازد مهم نیست، چون شهرداری خودش در آینده نزدیک سینمایی در مکانی میسازد که هیچکس فکرش را هم نمیکند. هر وقت کاری انجام میدهیم همین که آن را اعلام میکنیم چندین مدعی و معارض پیدا میشود. پس سینما تا به نتیجه نرسد مکانش را اعلام نمیکنیم.»
با این حال در آن مقطع شهردار وقت به این سوال پاسخ نداد که با اجازه چه کسی فضایی را که متعلق به مردم و بخشی از هویت شهراست به بخش خصوصی واگذار کرده تا در آن تجارت کند و اگر دوست داشت سینمایی بسازد و دوست هم نداشت نسازد؛ و آیا اگر بنا برکسب و کار اقتصادی در جای سینما بود خود شهرداری که همواره از نداشتن درآمد پایدار گلایه دارد نمیتوانست در آن مکان همین فعالیتها را ایجاد کند تا اگر روزی روزگاری مردم ادعای هویت از دست رفته سینما را کردند دستشان به جایی بند باشد؟
به هر حال بنا به هر دلیلی در آن مقطع هم مسئولان شهری و هم مسئولان استانی چشم خود را بر ابهامها بستند و نتیجه آن هم واگذاری زمین سینما به صورت سرقفلی به سرمایه گذار با شرط ایجاد سینما و کافی شاپ و پارکینگ بوده و حالا هم ساختمان ۵ طبقهای در آن ساخته شده که نشانی از سینما در آن نیست و این استان عادت کرده به زخمهایی که شبه سرمایه گذاران و شبه خصوصیها بر دلش ایجاد میکنند و بعد هم رهایش میکنند تا سر باز کند و به احساسات مردم دهن کجی کند.
آیا سینما در شرایطی که به گزارش مرکز آمار ایران در سال ۹۶ تنها حدود ١٩درصد از افراد ١٥ ساله و بیشتر در کشور به سینما رقته اند، میتواند برای شهرها، استانها و کشور یک اولویت محسوب شود؟
این سوالی است که داوود ضامنی در کتاب «مردم چرا به سینما میروند» در پاسخ به آن گفته است: «کارکرد سینما در جامعه امروز ایران، از یک مکان صرف هنری برای نمایش فیلم فراتر رفته و وارد یک فضای گفتمانی جدید شده که در متن و بطن آن خرده گفتمانهای تازه خلق و تجربه میشود.»
وی اضافه کرده است: «سینما در ایران تبدیل به سوپر مارکتی از سبکهای زندگی، فضایی برای ساخت معناهای تازه، مکانی برای تحریک احساسات نوستالژیک مخاطبان، عرصهای برای فاصله گرفتن از کسالتهای زندگی روزمره، فرصتی برای شکل دهی به هویتهای گفتمانی جدید نظیر گفتمان نوجوانی، جوانی، شهری، اعتراض، مقاومت و بستری برای بروز و ظهور هویتهای زنانه و دخترانه، جایی برای تجربه لذت زیبایی شناختی، آینهای برای بازنمایی مسائل اجتماعی جامعه، رسانهای برای آموزش ارزشهای مسلط جامعه (ایدئولوژی حاکم) و دهها عرصه دیگر شده که مطالعه آن از منظر سیاست گذاری آینده سینما در ایران میتواند بسیار حائز اهمیت باشد.»
حال باید این سوال را در گستره جغرافیایی کوچکتری به نام کهگیلویه و بویراحمد و به طور خاص در مرکز آن شهر یاسوج مطرح کنیم؟ آیا ما سینما نیاز داریم و چرا؟
سوالی که افسانه بایگان بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون در پاسخ به آن میگوید: فرزندان این استان به رغم اینکه نسل نویی هستند، اما نگرش عمیقی دارند و در حوزه فرهنگی کارهای خوبی انجام داده اند و باید زیرساختها برایشان فراهم شود.
بایگان میافزاید: برنامه ریزان هرکجا کم میآورند از سهم فرهنگ مایه میگذارند در حالی که مملکتی که به ریشهها بی توجه باشد سست میشود.
وی تاکید میکند: این شهر با اینکه سالن سینما و زیرساخت فرهنگی ندارد، اما پتانسیل و جوشش لازم برای رشد را دارد، اما برای توسعه فرهنگ نیاز به جریان و نیروی سیاسی، دولتی و اجتماعی قویتری هست تا با ایجاد زیرساخت ها، توسعه و نگرش فرهنگی شکل بگیرد.
با این حال، اما مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی بر این باور است مشکل کنونی استان فضایی فیزیکی به نام سینما نیست، بلکه مشکل کمبود مخاطب سینماست. زیرا با اینکه بسیاری از فیلمها همزمان با کشور در این استان و در سینمای اداره کل، اکران میشود، اما مورد توجه قرار نمیگیرد.
رضا دهبانی پور میافزاید: در سینما هنر اداره کل ارشاد استان و حتی سینما انقلاب بسیج هر روز یک فیلم اکران میشود، اما متأسفانه با عدم استقبال مردم از سینما رو به رو هستیم که نمونه بارز آن عدم استقبال خوب شهروندان و مخاطبان از دو سینمای فعلی مرکز استان است.
البته شاید یکی از مشکلات استان در کندی ایجاد فضاها و زیرساختهای فرهنگی به خصوص سینما ناشی از همین نگرش احساس بی نیازی باشد. ناشی از استدلالی که میگوییم، چون امروز مخاطب نداریم پس در آینده هم مخاطب نخواهیم داشت.
چون امروز مردم برای دیدن فیلم به سالن اجتماعات اداره کل ارشاد نمیروند اگر سینما ساخته شود هم استقبالی نخواهد داشت.
اما واقعیت این است آنچه امروز در شهر یاسوج از آن به عنوان سینما یاد میشود سالنی است که نه مردم عادی آن را سینما حساب میکنند و نه فیلمسازان مطرح کشوری.
سالنی اداری که مخاطب باید زیر دوربینهای مداربسته یک اداره در آن به تماشای فیلم بنشیند و برای فرار از کسالت محیط اداری محکوم است به محیطی اداری دیگری پناه ببرد که هیچ شباهتی به سینما ندارد. پردهای که بیشتر از آنکه سینمایی باشد برای امور اداری طراحی شده و سیستم صوتیای که مناسب اجتماعات است.
سالنی که بسیاری از کارگردانان و تهیه کنندگان سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر آن را به رسمیت نشناخته و اجازه اکران فیلمهای خود در شهر یاسوج را ندادند، زیرا این شهر را فاقد سینما میدانستند؛ و استقبال کم از همین فیلمهای درجه چندمی که مردم شهر یاسوج شانس تماشای آن را در سالن اداره کل پیدا کردند هم در آینده مصداقی بر ادعای عدم تمایل یاسوجیها به سینما و فیلم تلقی میشود.
مخاطب هنر فاخر میخواهد
در حالی که گوهر خیراندیش بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون علاقه مردم به هنر و فرهنگ را در این استان شگفت انگیز توصیف میکند و میگوید خیلی ناراحت کننده است که فکری برای ایجاد زیرساختهای فرهنگی در آن نشده است.
وی تاکید میکند: حیف است که در شهری با چنین ظرفیتهایی مردم سینمای تخصصی، گالری، فضای فرهنگی و ... ندارند.
خیراندیش بر این باور است برخلاف تصور عمومی که برخی حوزه فرهنگ را هزینه زا و بدون سود میدانند، هرکجا در این کشور اثر فاخری ایجاد شده با استقبال گسترده مردم رو به رو بوده است و در زمینه فرهنگ استان برخوردار و غیر برخوردار معنی ندارد.
البته که مخاطب نیاز به هنر فاخر دارد هنری که نیاز مخاطب را نیز بشناسد و بتواند خود را به ذهن و دنیای مخاطب نزدیک کند و جذبش کند.
اگر امروز فیلمهایی که در سالن اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان به روی پرده میرود مورد استقبال قرار نمیگیرد نه یک اتفاق استانی که چالشی کشوری است. شاید ناشی از عدم تطابق و شباهت هنر تولیدی با گفتمان جاری در جامعه و یا تاثیر فراگیر شدن اینترنت و فیلم و شبکههای مجازی بر سینما باشد. شاید وضعیت اقتصادی مردم را مجبور کرده در این مقطع فیلم را از سبد نیازهای خانواده حذف کنند.
دلیل هرچه باشد نیاز به بررسی دارد، اما این شهر و این استان همواره تشنه رویدادهای فرهنگی بوده است آنچنان که اجرای یک کنسرت موسیقی محلی با ابتداییترین امکانات در دورترین نقطه آن یعنی زیلایی با استقبال بی نظیر مردم عادی روستایی رو به رو میشود و این بی انصافی است که سهمش از همه اتفاقات حوزه فرهنگ همان برنامههای مناسبتی و گاه و بیگاه باشد.
به هیچ دلیلی نمیتوان در ساخت زیرساختهای فرهنگی سهل انگاری کرد تا فرزندان و نسل آینده این شهرها مثل نسل امروز در حسرت دیدن فیلمی خوب در شهر و استان خود عمرشان تلف شود.
وقتی از یک کارشناس امور فرهنگی میپرسیم که تحلیل شما درباره نظر مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان که معتقد است مشکل فضای فیزیکی سینما نیست بلکه مشکل کمبود مخاطب سینما است، میگوید: شاید آقای مدیرکل در دهههای ۶۰ و ۷۰ به یاسوج نیامدند تا صف علاقهمندان به تماشای فیلمهای دفاع مقدس در جلوی تنها سینمای شهر را ببیند.
علی منصور پور میافزاید: به طور قطع اکنون بیش از ۳۰ سال از دهه ۶۰ گذشته و مخاطبان با حساسیت بیشتری سینما و تماشای فیلمها را پیگیری میکنند و همان طور که به دنبال فیلم با کیفیت میگردند دنبال سینمای دارای استانداردهای روز هم هستند.
چنانچه آقای مجید مسچی در کتاب مردم چرا به سینما میروند مینویسد «تقریبا هیچ مجتمع تجاری در دنیا ساخته نمیشود که سالن سینما نداشته باشد.»
«سالن سینما با طراحی زیبا و تصاویر بزرگ، صدای بلند و با کیفیت از جمله انگیزههایی است که مردم را علاقه مند میکند تا به سینما بروند و به تماشای فیلم بنشینند.»
مسئولان فرهنگی استان میگویند که دو سالن سینما در شهر یاسوج وجود دارد، اما مردم برای تماشای فیلم انها را انتخاب نمیکنند.
باید گفت که دوسالن موجود از روز نخست برای سالن سینما طراحی نشده اند و ویژگی لازم برای سینما بودن را ندارند و از سوی دیگر این سالنها در مکانهای پرتردد شهر ساخته نشده و در اختیار سازمانهای دولتی و ارگانهای نظامی قرار دارند و به همین دلایل مخاطبان سینما تمایلی برای تماشای فیلم در آنها ندارند.
امروزه هالیوود در قالب سینما فرهنگ آمریکایی و گفتمان غالب این کشور را با ساخت فیلم و سالنهای مجهز در دنیا تبلیغ میکند.
مسئولان فرهنگی استان باید با انجام یک پژوهش ساده تاثیر نبود سینما در شهر یاسوج به عنوان پیشانی استان را بررسی کنند آن گاه به خوبی در مییابند سینما چه نقش مهمی در پرکردن اوقات فراغت جوانان و تبلیغ گفتمان غالب کشور دارد.
در نهایت باید گفت: وقتی تنها سالن سینما دنا در سه دهه پیش در شهر کوچک یاسوج خالی نمیماند چگونه حالا که این شهر بیش از ۲۰۰ هزار نفر جمعیت دارد و یک جمعیت حاشیهای در حال رشد روزانه به آن فشار میاورد خالی میماند و مخاطب نخواهد داشت.
ساخت سینما برای شهر یاسوج مرکز کهگیلویه و بویراحمد موضوعی حیاتی است موضوعی که متولیان امور فرهنگی استان نمیخواهند باور کنند.
انتهای پیام/غ