یک استاد و پژوهشگر تاریخ معاصر در سلسله جلساتی با موضوع «بررسی اتفاقات دهه‌های ۵۰ و ۶۰» در حوزه هنری وقایع و ریشه‌های اتفاقات سال‌های ابتدایی انقلاب در این دهه‌ها را مورد بررسی قرار داده است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در ماجرای کردستان شاهد یک مسامحه همراه با ناآگاهی هستیم. سرلشکر قرنی به‌عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش بیان می‌کند که حزب دموکرات، حزب جدایی‌طلب در کردستان است و جلال طالبانی نیز این موضوع را مجددا یادآوری می‌کند و می‌گوید که شعار‌های کردستان، شعار‌های استقلال‌طلبانه است. علی‌رغم اینکه آقای قرنی تلاش کرد با شکستن دیوار صوتی و انداختن خمپاره منور بعضی از کسانی را که با مساله نظامی آشنا نیستند بترساند و سرجای خودشان بنشاند، دولت بازرگان در همین حد هم مقاومت آقای قرنی را نمی‌پذیرد و نامه‌ای که بین این دو رد و بدل می‌شود همین موضوع را نشان می‌دهد. نتیجه این موضوع برکناری سرلشکر قرنی است.

تمام اشتباهات دولت بازرگان؛ از بسط درگیری‌ها در کردستان تا چراغ سبز به عراق برای حمله به کشور

برکناری او یک ضربه جدی به جریان انقلاب بود و این ضربه با ترور او توسط فرقان، تکمیل شد. قرنی جزء معدود کسانی بود که ماهیت بسیاری از مسائل را در ایران می‌شناخت. او به دلیل سابقه اطلاعاتی خود، بسیاری از این پدیده‌ها را می‌شناخت. زمان زیادی گذشت که ما بتوانیم به انباشت اطلاعاتی به اندازه اطلاعات او برسیم. آقای بازرگان به سرعت او را از حوزه قدرت دور کرد و البته برخورد بسیار بدی نیز با او داشت. بلافاصله پس از این ماجرا، سرلشکر فربد سرکار آمد. او دستیار ژنرال الکساندر هی، رئیس ناتو در اروپا بود و ارتباطات بسیار خوبی با ژنرال هی داشت. بعد از آمدن او، پادگان‌ها در کردستان خلع سلاح شد و بعد از ترور شهیدقرنی، ماجرای گنبد شروع شد. در سفری هم که هیات حسن نیت به کردستان دارد، آقای طالقانی بعدا بیان می‌کند که در آن سفر حزب دموکرات ما را فریب داد.

چیز‌هایی مانند کله‌قند را در برابر ما آورد و به ما گفت که این‌ها را سپهبد قرنی بر سر ما ریخته است. در حالی که این‌ها منور بود. یکی از بحث‌های جدی که در آن زمان وجود داشت، اشتباه بزرگ دادن سلاح به اعضای حزب دموکرات بود. آنان به این بهانه که می‌خواهند از خود دفاع کنند، مقداری سلاح گرفتند و از همان‌جا هم زمینه حمله به پادگان‌ها فراهم شد. در سالیان اخیر، این موضوع رد شده است، اما این واقعه به صورت جدی وجود داشت. نتیجه سیاست دولت بازرگان در کردستان، بسط درگیری در منطقه است و متاسفانه اقدامات بازرگان و دولت آن منتهی به گسترش درگیری‌هایی شد که می‌توانست گسترش پیدا نکند. به نظر می‌رسد که عدم شناخت آنان نسبت به مساله گسترش شورش ضربات بسیار بدی را به انقلاب زد.

طرح کاهش سربازی و خالی شدن پادگان‌ها!

موضوع مهم دیگری که باید راجع به اقدامات دولت بازرگان بگوییم، موضوع طرح کاهش سربازی است. این اقدام درست در زمانی رخ داد که کشور نیاز به دفاع داشت و ممکن بود مورد هجوم قرار بگیرد. ژستی آمدند و گفتند که ما با هیچ‌کشوری جنگ نداریم و نمی‌خواهیم بجنگیم. وزارت دفاع تغییر نام پیدا کرد و دوره دوساله سربازی به دوره یک‌ساله کاهش پیدا کرد. با کاهش دوره سربازی، این نتیجه رخ داد که جمعیت سربازان حاضر در پادگان‌ها نصف شدند و به‌نوعی پادگان‌ها خالی شد. بازرگان در همین ایام فرمان دیگری را صادر کرد و آن هم این بود که هر افسری باید به شهر خودش برگردد. این اقدام او باعث شد عملا ارتش از کار بیفتد و زمینه‌های هجوم به ایران اتفاقا از همین‌جا شروع شود.

یک جمله غیرمسئولانه که ۱۲ میلیارد دلار را باد هوا کرد!

یکی دیگر از مسائلی که در این زمان رخ می‌دهد، موضوع الغای قرارداد فی‌مابین ایران و آمریکاست. دقت کنید که در یک ماه اخیر حکومت بختیار، یکی از اقداماتی که این دولت انجام داده بود و آمریکایی‌ها آن را به بختیار تکلیف کرده بودند، این بود که یک مصوبه را به مجلس بیاورند و اعلام کنند که قرارداد‌های فی‌مابین ایران و آمریکا در دوره‌های آتی به اعتبار خود باقی است و اگر دولت ایران اعلام الغای قرارداد بکند، پیش‌پرداخت‌های داده شده به شرکت‌های آمریکایی، قابل عودت نخواهد بود. در همین زمان، حدود ۱۲ میلیارد دلار پول به آمریکایی‌ها برای خرید انواع سلاح داده بودیم و بنابر این مصوبه امکان لغو قرارداد وجود نداشت مگر آنکه از پول‌مان بگذریم. جالب است که یکی از کار‌هایی که آقای ابراهیم یزدی انجام داد، این بود که او اعلام کرد ما قرارداد‌های نظامی را نمی‌خواهیم و اعلام الغا کرد؛ بنابراین ما با یک اظهارنظر حدود ۱۲ میلیارد دلار به آمریکایی‌ها پرداخت کردیم و دست‌مان از آن کوتاه شد. البته بعد‌ها مرارت‌های حقوقی بسیار زیادی کشیدند تا توانستند بخشی از آن مبلغ را زنده کنند. استنباط کردند که آن حرف در حالت غیرمسئولانه‌ای زده شد و بخشی از این مبلغ را آزاد کردند. بازرگان و ابراهیم یزدی، جلسات دوهفته یکبار زیادی را با بروسل‌لینگون دارند و جالب است که در تمام این نشست‌ها بروسل‌لینگون روی یک مساله تاکید می‌کند و آن هم این است که هیچ‌خطری از ناحیه عراق ایران را تهدید نمی‌کند. در حقیقت، این اطمینان به دولت موقت داده شد که هیچ‌خطری از جانب عراق ایران را تهدید نمی‌کند. این اعتماد تا مدت‌ها در دستگاه سیاست‌خارجی ایران جریان داشت و حتی در زمان بنی‌صدر وقتی دولت حافظ‌اسد، اقدامات نظامی ارتش عراق را گزارش کرده بود، بنی‌صدر و وزارت خارجه ایران، این موضوع را نپذیرفته بودند.

سیاست‌دوگانه نهضت آزادی؛ تخریب حزب جمهوری اسلامی و حمایت از بنی‌صدر

موضوع مهم دیگری که باید درباره جریان نهضت آزادی در دوره انقلاب مورد توجه قرار گیرد، داستان عجیب رقابت اعضای نهضت آزادی در حصر همدیگر برای رسیدن به قدرت است. به‌طور عجیب و غریبی شاهدیم که افراد نهضت آزادی همدیگر را نقد می‌کنند و علیه یکدیگر بیانیه صادر می‌کنند و به‌شدت همدیگر را تخریب می‌کنند. برای مثال این تخریب بین آقای یزدی و دکتر سحابی وجود دارد. حتی این مبارزه علیه آقای سنجابی نیز ادامه پیدا می‌کند. در حقیقت، شاهد یکدستی بین اعضای داخل و خارج نهضت آزادی در دولت نیستید و رقابت شدیدی بین آنان وجود داشت. در ادامه بنی‌صدر آمد و او نیز دولت بازرگان و سیاست‌های او را به‌شدت مورد نقد قرار داد. البته نقد‌های بنی‌صدر جدی‌تر نیز هست. با این‌حال جالب است که وقتی بنی‌صدر در برابر جریان شاگردان امام و مردم مذهبی قرار می‌گیرد، اینان در مقابله با شاگردان امام و حزب جمهوری پشت سر بنی‌صدر تجمیع می‌کنند. فلذا سخنرانی بنی‌صدر در شهریور ۵۹ را شاهدیم که در حالی در میدان شهدا برگزار می‌شود که مهندس بازرگان و آقای سحابی پشت سر او قرار گرفته‌اند. این موضوع در سخنرانی اسفند ماه او نیز تکرار می‌شود. وقتی ماجرای گروه تروریستی سازمان مجاهدین خلق و کشمکش‌های ناشی از قدر‌ت‌خواهی سازمان جدی می‌شود، ما مخالفتی را از ناحیه نهضت آزادی علیه منافقین نمی‌بینیم. فلذا سازمان همه فعالیتش را علیه آقای بهشتی و حزب جمهوری متمرکز می‌کند. در حقیقت انتقادات آنان علیه دولت بازرگان برای این بوده است که بازرگان کنار برود و قتی که بازرگان کنار رفت، شاهد این هستیم که همراهی بین این دو جریان تا حدودی رنگ پیدا می‌کند و مشخص می‌شود.

ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و ادبیاتی که در کشور حاکم شد

موضوع دیگر مربوط به ارتباط با آمریکا و مساله سفارت است. تحلیلی که در بین نیرو‌های انقلاب در این زمان وجود داشت این بود که اقدامات تجزیه‌طلبانه‌ای که در بخش‌های مختلف کشور در حال انجام است، توسط سفارت آمریکا هدایت می‌شود. همچنین خطر اقدام آمریکایی‌ها برای انجام یک کودتای جدید در ایران همیشه وجود داشت و در بسیاری از موارد، نظامیانی نیز در این رابطه دستگیر شده بودند. بعدا که اسناد سفارت منتشر شد، صحت این موضوع نیز مشخص شد و حتی فردی که قصد انجام این کار را داشت، تعیین شده بود. نهضت آزادی در این زمان هیچ‌علاقه‌ای به طرح موضوع اختلافات شکل‌گرفته با آمریکایی‌ها ندارد. دقت داشته باشید که در این زمان، کشورمان تحت تاثیر ادبیات مقاومت فلسطینی قرار می‌گیرد و آن هم گروگان‌گیری از نیرو‌های دشمن برای ایجاد فضای مبادله اسراست. در حقیقت، گروگان‌گیری تبدیل به روش مستضعفین برای مقابله با دشمنان می‌شود. به دلیل شکل‌گیری چنین ادبیاتی در کشور، می‌توان گفت که گروگان‌گیری خیلی هم چیز نامعمول و عجیب و غریبی نبود. دقت کنید که در آن زمان ما در برابر آمریکایی‌ها هیچ‌کار دیگری جز گروگان‌گیری نمی‌توانستیم بکنیم. تنها کاری که در این بین می‌شد انجام داد، گروگان‌گیری از سفارت آمریکا بود که قبلا دوبار نیز توسط چریک‌های فدایی خلق انجام شده بود.

دیدار بازرگان با برژینسکی؛ آیا این دیدار واقعا ناآگاهانه صورت گرفت/ انتهای مسیر دولت بازرگان برای تبدیل شدن به اپوزیسیون

اشتباه بزرگی که در این بین انجام می‌گیرد، ملاقات آقای بازرگان با آقای برژنسکی است. او کسی است که بیشترین تاکید را بر کشتار مردم ایران در جریان انقلاب دارد و عامل قتل‌های دسته‌جمعی مردم ایران بود. این مساله مهم چیزی نبود که ابراهیم یزدی آن را نداند و به نظر من هیچ دلیلی وجود نداشت که آقایان در سفر الجزایر خود به دیدار برژینسکی بروند و با او دیدار کنند. این مساله به بسط اعتراضات و گسترش تظاهرات نسبت به دولت موقت کمک کرد و می‌توان گفت که دیدار بازرگان بابرژنسیکی، جریان حمله به سفارت آمریکا را تشدید کرد و جدایی او از جریان انقلاب را به اثبات رساند. بعد از کناره‌گیری مهندس بازرگان، او عضو شورای انقلاب باقی ماند، در مجلس باقی ماند و جزء آرای اول تهران بود. مساله مهمی که در اینجا قابل توجه است، حمایت‌های او از ترور‌های گروه تروریستی سازمان مجاهدین خلق است. در کتاب او به نام «انقلاب ایران در دو حرکت» شاهد این هستیم که مهندس بازرگان از منافقین به‌عنوان رزمنده‌های مجاهد تجلیل می‌کند او در این کتاب جنگ را ادامه انقلاب ایران معرفی می‌کند و به نوعی مردم ایران را عامل شروع جنگ معرفی می‌کند در حالی که او از نزدیک تجاوز عراق را لمس کرده بود و حتی از تمام اتفاقاتی که پیش از انقلاب میان ایران و عراق رخ داده بود نیز مطلع بود. مسیر مهندس بازرگان و نهضت آزادی، بعد از جریان جنگ به سمت اپوزیسیون و دولت مخالف جریان انقلاب پیش رفت در حالی که حتی هنوز هم نمی‌دانند چه کار باید بکنند. یعنی اگر همین الان بروید از آقای محمد توسلی بپرسید که چه برنامه‌ای برای آینده ایران دارند، نمی‌تواند جواب بدهد. تنها کار آنان این است که وضعیت موجود را نفی کنند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.