به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، همزمان با ولادت با سعادت حضرت قمربنی هاشم (ع)، شاعران بسیاری از سراسر کشور در مدح و وصف این حضرت ابیاتی را سرودهاند که در زیر به گلچینی از بهترین آنها اشاه خواهیم کرد.
گریه کردم مُطَهّرم کردند
پاکْ مانند ساغرم کردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم کبوترم کردند
با نگاهی ز چشم شهلایت
خاکْ بودم ولی زرم کردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حیدرم کردند
تا که گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم کردند
شخص بی آبرو چنان من را
پیشِ مردم چه محترم کردند
شک ندارم که این محبت را
به دعاهای مادرم کردند
سالیانی است آبرو دارم
سالیانیست نوکرم کردند
یَابْنَ امُّ البنین دعایم کن
باز در علقمه صدایم کن
دست بر سینه رو به کرب و بلا
السلام علیک یا سقا
قمر خانواده خورشید
صدقه دارد این قد و بالا
پسر چهارمِ امیر حُنین
دست بر سینه بنی الزهرا
چشم و ابروی تو سپاه حسین
کاشف الکرب سید الشهدا
سیزده ساله فاتح صفین
سومین بچهْ شیرِ , شیرِ خدا
ارمنی ها مُرید نام تواند
شاهدم سفره های تاسوعا
نامِ تو هم ردیف یا فَتّاح
چشمهایت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو که هستی , حسین هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سایبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرمیِّ زینب کُبری
إعطِنی یا کریم , انا سائل
مستجیرٌ بِکَ ابوفاضل
دست گیرِ همه خدایِ ادب
دست پرورده امیر عرب
نسلْ در نسلْ خاک پایِ توایم
به تو دادیم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شیر و خالِ تو , چو رطب
می کند زنده یاد حیدر را
چین پیشانی ات به وقت غضب
اسدالله کربلا , عباس
بِنِشین با وقار بر مرکب
قد کشیدی همینکه روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقب
می شود روضه را تجسم کرد
با کمی فکر , رویِ این مطلب
تا تو بودی سفر به خیر گذشت
ای نگهبان محمل زینب
تا تو بودی رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپیدی غب غب
تا تو بودی ندید یک مادر
طفلش از تشنگی کند لب لب
تا تو بودی رقیه معجر داشت
روی دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودی کسی اجازه نداشت
بزند چوب خیزران بر لب
رفتی بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
وای از لحظه ای که غوغا شد
رفتی و در خیام بلوا شد
دختری مشک آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سایه ات بین نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسیدی کنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قیامت خجل ز لبهایت
خنکی های آب دریا شد
جانب خیمه راه افتادی
فکر و ذکرت لبان آقا شد
در کمینت چهار هزار نفر
تیرها در کمان مهیّا شد
قدُّ و بالات کار دستت داد
چند صد تیر در تنت جا شد
بی هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شکارِ اعدا شد
حرمله در شکارِ چشم آمد
هدفش چشم های شهلا شد
نوکِ تیر از سرِ تو بیرون زد
تا پرش بین دیده ات جا شد
خواستی تیر را برون بکِشی
گردنت خم به سوی پاها شد
از سرِ تو کلاه خود افتاد
یک نفر با عمود پیدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چینِ ابرویت وا شد
وای بی دست بر زمین خوردی
سجده گاه تو خاکِ صحرا شد
تیرهایِ کمی فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سی سال یا اخا گفتی
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسین افتاد
همه دیدند قامتش تا شد
گفت عباس خیز و کاری کن
رویِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خیمه زمان غارت ها
سرِ یک گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با کف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس
سیلی چند بی سر و پا شد…
باز هم ساحل شدیم,دل بر دل دریا زدیم
خیمه ی دل را کنار خانه ی لیلا زدیم
ما ز دست حضرت ساقی کمی صهبا زدیم
طعنه ای با نام او بر سینه ی سینا زدیم
باده با نامت برای عاشقان امشب حلال
باز با نام شما شد بزم حافظ بزم فال
((مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست))
شکرمیگویم که مستم مست از این جام دوست
شکر میگویم که صیدی گشته ام در دام دوست
آمدی معنی نور و معنی احساس و عشق
شد مراعات النظیرم حضرت عباس و عشق
ازکلاب آید زنی که از همه لیلا تر است
بین خانه بعد زهرا از همه زهرا تر است
بچه اش در پیش روی آفتاب زیبا تر است
دست چاره ساز عباس از همه بالا تر است
تو ید اللهی و با تو فوق ایدیهم رسید
دست های تو شده پشت و پناهم یا عمید
آمده تا که بگردد دور ارباب خودش
آمده مهتاب باشد پیش آفتاب خودش
تا شود همچون صدف بر دُر نایاب خودش
آمده تا معتکف گردد به محراب خودش
چون شده محراب او طاق دو ابروی حسین
از همین اول شده سر مست از بوی حسین
نام تو امضای زیر نوکری های همه
گوشه ی چشمان تو گشته است دریای همه
با تو شیرین میشودآقا دنیای همه
میشود آقای تو یک روز آقای همه
میشود شاگرد ایثار شما روح الامین
کاشف الکرب حسینی هستی ام البنین
پیش چشم تو ادب آموخت از چشمت ادب
میچکد از سرخی لب های تو شهد رطب
خنده ی ارباب عالم را تویی تنها سبب
روبروی دشمن ارباب تا کردی غضب
کرده خود را خیس از برق نگاهت یا قمر
کرده طوفان مد چشمان سیاهت یاقمر
شد رجز هایت همیشه مثل حیدر یا قمر
ریخته در پس و پیش قدمت سر یا قمر
ابروی تو میزند طعنه به لشگر یا قمر
مات و مبهوت تو مانده مالک اشتر یاقمر
روی خود را بسته است انگار حیدر آمده
مثل اینکه مرتضی بر فتح خیبر آمده
بین سختی ها و مشکل ها تویی غم خوار عشق
کاشف الکرب حسینی حضرت دلدار عشق
در کنار حضرت ارباب تو سردار عشق
گرچه بی دستی ولی هستی شما معمار عشق
با همه بی دستیت مشکل گشای عالمی
عالمی بیمار رویت تو دوای عالمی
گر بشود موقع عطای ابالفضل
اهل کرم می شود گدای ابالفضل
جذب خودش کرده و ربوده دلم را
چهره جذاب و دلربای ابالفضل
حاجت خود را گرفته است یقینا
نذرکند هرکسی برای ابالفضل
زندگی او همه فدای حسین است
زندگی ما همه فدای ابالفضل
جمله به جمله فقط حسین حسین است
متن تمامی خطبه های ابالفضل
روی زمین هرچه رد پای حسین است
پشت سرش هست رد پای ابالفضل
مطمئنم که شریک داغ حسین است
گریه کند هر که در عزای ابالفضل
روح مناجات ماست حضرت عباس
قبله حاجات ماست حضرت عباس
مانده ام آخر چه بوده ارزش جانش؟
خواست فدایش شود امام زمانش
هیچ زمانی نشد “یکش” بشود “دو”
شرک خفی هم نیامده به زبانش
رزق ابالفضل نیز رزق حسین است
نیست جدا از حسین سفره نانش
چهار برادر فدائیان حسین اند
پشت حسین است با تمام توانش
حرف بدی هر که زد به بچه زهرا(س)
بچه امالبنین(س) نداد امانش
تا که ابالفضل در کنار حسین است
زینب کبری(س) نمیشود نگرانش
سایه عباس هست بر سر زینب
هست مدافع برای معجر زینب
در همه عمر بی قرار حسین است
زندگیاش تحت اختیار حسین است
ماه بنیهاشم است اگر چه ابالفضل
جذب حسین است و در مدار حسین است
بهر دفاع از حسین سینه سپر کرد
سینه عباس پاسدار حسین است
جان حسین از کسی گزند نبیند
تا که ابالفضل در کنار حسین است
تیغ حسین است هر دو دست ابالفضل
دست ابالفضل ذوالفقار حسین است
لحظه جان دادنش کنار شریعه
دل نگران, چشم انتظار حسین است
آه! ابالفضل بین علقمه افتاد
بر روی دامان پاک فاطمه(س) افتاد
شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست
گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست
هر که سجده می کند با بردن نامت یقین
اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست
هر کسی دیده تو را بعدا یقینش می شود
آنکه روشن می کند شبهای ما را ماه نیست
یوسفمصریکجا پنهان شود از شرم تو
یا عزیزالله بنگر در بساطت چاه نیست؟
از در و دیوار این میخانه حاجت می چکد
کاشف الکربی ودر پیش تو جای آه نیست
من به رحمانیت چشمانت عادت کرده ام
هر چه می گفتند از لطف شما بیراه نیست
پیش تو زانوزدن را ازل آموختم
از خروش چشم های تو غزل آموختم
جعفر آمد پابه پایت ناگهان طیار شد
در مرام پهلوانان نامتو معیار شد
در غضب هم دستگیری مهربانی مرهمی
حر دشمن با عبور از محضر تو یار شد
خار هم تحت عنایات شما گل می شود
آن گلی که دور افتاد از نگاهت خار شد
از جناح رحمتت بوی تکامل می رسد
خشت ما در سایه ی لطف شما دیوار شد
چشم های بسته ات هم خلق سلمان می کنند
با نگاهت کل شهرممیثم تمار شد
حضرت باب الحوائج دستگیر دست ها
از شما دارد توقع هر کسی بیمار شد
نافذ الابصاری و اعماق بینش خلق توست
تو اگر خلق خدایی آفرینش خلق توست
نکته هایش را خدا باریکتر از موکشید
یا علی گفت وسپس بالای چشم ابرو کشید
«بین بومچشم هایت طرحی از مهر و غضب
اجتماع دسته های شیر با آهو کشید»
ماهتاب آل حیدر شب ز شرمت آب شد
هر زمان ام البنین شانه بر آن گیسوکشید
گوی سبقت می ربایند انبیا در خدمتت
خضر دربانت شد عیسی خانه را جارو کشید
با شفا دست شفاعت یافت عین الله شد
کور مادر زاد وقتی معبرت را بوکشید
فکر دل هم باش گاهی قبله ی سیار من
باد گیسوی تورا با خویشتن هر سو کشید
دل به وادی تحیر نامتان را دم گرفت
هر کجا یاد تو کردم سینه ام را غمگرفت
قدر یک دنیا سوال بی جواب افتاده است
فکر بارش از سر هر چه سحاب افتاده است
ماه بودی وزمین خوردی ودنیا تار شد
حق بده گر روی جسمت آفتاب افتاده است
این طرف مواج دریا سر به صخره می زند
آن طرف در خیمه موج اضطراب افتاده است
طفل دست و پای خودم کرده است از تشنگی
بارها قنداقه از دست رباب افتاده است
غارت خیمه پس از توکار دشواری که نیست
ها دهان هرزه چشمان بی تو آب افتاده است
رفتی و دور از نگاه غیرتت در بین طشت
روی لبهای کسی رد شراب افتاده است
در مصیبت فکر بی تابی خواهر می کند
شاه دارد بی صدا با خیزران سر می کند
خورشید هم امشب به این درگاه می آید
زیرا خبر پیچیده هر جا , ماه می آید
امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست
دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید
سلطان عشّاق دو عالم جشن می گیرد
وقتی وزیرش مثـل شاهنشاه می آید
با دست و پای غرق گِل از سمت نخلستان
با سر به دیدارش , ولی الله می آید
جانها فدای عاشقی کز شوق وصل او
معشوق,سویش مثل خاطرخواه می آید
عبّاس یعنی عاشق صادق که بی ارباب
او را ز هست و نیستش , اکراه می آید
با جرعه ی آبی هدایت میشود قطعاً
در آستانش هر کسی گمراه می آید
طوبی به جنّت نغمه سرداده ست با احساس
جانم فدای قامتت یا حضرت عبّاس
گفتند اهل دل , دل امّ البنین روشن
حالا که شد چشم امیرالمؤمنین روشن
آن قدر او ماه است که, از نور رُخسارش
چون ماه کامل می شود کلّ زمین روشن
دنیا و ما فیها نه تنها بلکه از نورش
در دیده ی ما میشود تا…(نقطه چین) روشن
هر چند خاموشی در آنجا هست بی معنا
از او شده سرتاسر عرش برین روشن
وقتی نوشتم “یاابوفاضل مدد”دیدم
در حلقه ی انگشتر من شد نگین روشن
در صحن او بر خاک افتادیم و فهمیدیم
عشّاق عالم را چگونه شد جبین روشن
عبّاس نه , عابس شدن را درک خواهی کرد
وقتی تورا شد سرّ دستورات دین روشن
هرکس به او وارد شد و از خویش خارج شد
ذکرش تمام عمر یا باب الحوائج شد
فریادِ ما تا صبح محشر یااباالفضل است
یعـنی که تا آخر دل ما با اباالفضـل است
دلمُرده ی مَحضیم آنجایی که ساقی نیست
هستیم غرق دلخوشی هرجا اباالفضل است
هرچیز را مقیاس و معیاری ست درعالَم
معیار در بحث ادب تنها اباالفضل است
از ادّعای با وفایی دور باش ای دوست
گر در وفاداری تو را مبنا اباالفضل است
پایین تر از پایین من و امثال من هستند
وقتی فقط بالاتر از بالا اباالفضل است
بایدکه گرد و خاک پای “تاویه”* باشیم
وقتی فدای زاده ی زهرا اباالفضل است
با دیدن دستـش نه تنها ذکر ما , بلکه
ذکر خدا در محشر کبریٰ اباالفضل است
دیدم تو محبوب القلوبی یا ابوفاضل
الحق , تو کَشّافُ الکرُوبی , یا ابوفاضل
ای أحسنُ الحالم ببین حال خرابم را
آرام کن این سینه ی پُر التهابم را
از بسکه زیر دِیْنِ تو بودن بزرگم کرد
تسویه کردم با همه جز تو حسابم را
تا که تمام عمر را عطشان تو باشم
بشکن به دست خویشتن جام شرابم را
حتّی شب میلاد تو , فکر مصیبت هات
آقای من , می گیرد از دل صبر و تابم را
ارباب هم می گفت : میفهمند رفتی تو
هر کس ببیند صورتِ از خون خضابم را
عباس من یاد لب خُشک تو اُفتادم
وقتی که بوسیدم لب طفل ربابم را
تو رفتی و هر بار بعدت العطش گفتم
داده ست با تیر و سنان دشمن جوابم را
فرقت که تا بین دو ابرو باز شد عباس
فصل اسیری حرم آغاز شد عباس
انتهای پیام/