به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تلویزیونهای کابلی که در میانه قرن بیستم، امپراتوری رسانهای جهان را در دست گرفتند و توانستند تاثیرات عمدتا فرهنگی و سیاسی مستقیمی بر جریان غالب زندگی مردم دیگر نقاط کره زمین بگذارند، حال در جبههای دیگر، بهعنوان ابزارهای پیشبرندهای در جهت جنگ نرم فرهنگی به حساب میآیند.
بیشتربخوانید: مستندی که پشتپرده آمدنیوز را افشا کرد
دیگر دوره گفتمان صریح در راستای دشمنسازی به پایان رسیده و هژمونی «سرگرمیسازی»، توانسته به آرامی در قلوب جامعه هدف رخنه کرده و منویات سردمداران رسانه را به درستی به هدف بنشاند. البته خیلی بداندیشانه خواهد بود که خود را تافته جدا بافته دانسته و سیبل این تبلیغات ماهوارهای سوء را تنها متوجه مملکت خود بدانیم چراکه این ابزار در حال حاضر به ضرر تمامی کشورها وجود دارد. شبکههای ماهوارهای برای کشورهای راهاندازنده، علاوهبر سهولت دسترسی، هزینه بسیار پایینی را نیز میطلبد که در قیاس با جنگ، تحریمهای نظامی و اقتصادی و دیگر گزینههای رایج، تنها گزینهای است که میتوان در صورت اجرای صحیح برنامهها و سستی یک ملت در داخل مرزهای جغرافیایی، با پنبه سر برید و بدون کشورگشایی نظامی به اهداف کلان مورد نظر خود دست یافت.
شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، برخلاف آنچه تصور میشود، چندان زیاد نیستند. حدود ۳۰۰ شبکه فارسیزبان در ماهواره فعال است که تنها کمتر از یکدهم آنها را شبکههای قابل توجه به لحاظ کیفیت تشکیل میدهد. عمده این شبکهها مربوط به پخش فیلمهای سینمایی ایرانی هستند تا بتوانند در لابهلای آن، با دقایق طولانی آگهی، محصولات آرایشی، بهداشتی و وسایل سرگرمی و اسباببازیهای خود را به فروش برسانند. این در حالی است که حجم شبکههای اختصاصی یک زبان، عموما بیشتر از ۷۰۰ کانال است. بهعنوان مثال، تعداد شبکههای ماهوارهای عربزبان برای کشورهای کمجمعیت حوزه خلیجفارس به بیش از ۱۵۰۰ کانال میرسد.
این یک واقعیت است که تعداد شبکههای پرمخاطب ایرانی در ماهواره، کمتر از ۱۰ شبکه است که نکته جالب توجه آنکه سهم شبکههای سیاسی از این تعداد، شاید به زحمت به تنها سه شبکه برسد. این آمار خود نشان میدهد که دشمن طی سالیان اخیر نتوانسته به بهرهبرداریهای صریح خود در ازای کانالهای ماهوارهای سیاسی دست یابد و به همین جهت، چند سالی است که برنامهریزی ویژهای در جهت تاسیس و بسط شبکههای سرگرمی با هدف رخنه بر فرهنگ رایج مردم داشته است.
این را میتوان از تعدد کانالهایی با گرایشهای بهائیت در میان کانالهای پرمخاطب فارسیزبان به عینه متوجه شد بهخصوص اینکه کانون تصمیمگیری عمده این شبکهها در لندن است و بودجه هنگفت آنها نیز یا از مبادی دولتی این کشور تامین میشود یا از لابیهای صهیونیستی فعالی که نبض شبکههای ماهوارهای جهان را در اختیار دارند.
برای روشنتر شدن این موضوع، به آنالیز تاریخچه و سیاستهای پرداختی هشت کانال پرمخاطب فارسیزبان ماهواره پرداختهایم تا ببینیم این شبکهها با چه ترفندها و پلیتیکهایی به این میزان از اقبال در میان جامعه ایرانی دست یافتهاند، با این توضیح که تقدم و تاخر نام شبکهها براساس قدمت سال تاسیس آنها از قدیمی به جدیدالتاسیس، لحاظ شده است.
PMC
برخلاف بیشتر شبکههای ماهوارهای فارسیزبان که با اهداف و منویات سیاسی آغاز به کار میکنند، شبکه «پیامسی» شاید به دلیل ناآگاهی موسس خود یا شاید سودای سودآوری بسیار، هیچگاه خود را وارد بازیهای سیاسی یا ماهیگیری از آب گل آلود فضای متشنج برخی برهههای تاریخی کشور نکرد. «مهرداد اسماعیلیکیا» تاجری بود که در سال ۸۱ از تصمیم خود برای راهاندازی یک مرکز تخصصی پخش موسیقی پرده برداشت و در اردیبهشت ۸۲، شبکه «پیامسی» را رسما وارد مدار ماهواره کرد. شبکهای که در همان روزهای نخست نیز با سبک و سیاق متفاوتی به نسبت دیگر شبکههای موسیقی ماهوارهای عمل میکرد. در آن خبری از مجری نبود و هیچ تبلیغاتی نیز در شبکه پخش نمیشد و در طول ۲۴ ساعت به پخش کلیپهای موسیقی خوانندگان فارسیزبان لسآنجلسی میپرداخت. حال آنکه تا آن زمان، چنین شبکه مستقلی در خدمت موسیقی وجود نداشت کما اینکه طی ۱۵ سال حیات «پیامسی»، شبکههای ماهوارهای بسیاری تلاش کردند تا سیاستی مانند این شبکه در فضای ماهواره رقم بزنند که هیچیک از آنها نتوانستند در مارکتینگ دوام بیاورند.
سیاست شبکه «پیامسی»، برنامهریزی برای جذب سرمایههای کلانی بود که در موسیقی وجود داشت. همانطور که میدانیم، مافیای موسیقی، یکی از سه مافیای گرانبها و پرپول دنیاست. مدیران این شبکه در ابتدا توانستند حمایت کمپانیهای پخش لسآنجلسی را به خود جلب کرده و یک سیاق دوستی را با تمام خوانندگان و سبکهای موسیقایی برقرار کنند. به همین جهت وقتی این شبکه گفتگوهایی با خوانندگان سنتی، ترنس، پاپ و راک انجام میدهد اصلا نباید از بابت این موضوع متعجب بود.
پس از آنکه این شبکه توانست رپورتاژهای دائمی کمپانیهای لسآنجلسی را برای پخش کلیپهای خوانندگان در حال همکاری با آنها به دست آورد، به موسیقی پاپ نوظهور کشور ورود پیدا کرد. در ابتدای دهه ۸۰، خوانندگان نسل اول پاپ پس از انقلاب، به یک سکوت به ظاهر خودخواستهای فرو رفتند و همین موضوع، زمینه را برای حیات و ورود خوانندگان به اصطلاح زیرزمینی و غیرمجاز فراهم آورد. خوانندگانی که، چون مجوز نداشتند، با هیچ کمپانیای کار نمیکردند و عمده فعالیت آنها، مانند امروز در قالب انتشار تک تراک بود. زیرکی مدیران شبکه «پیامسی» در فعال کردن سازوکاری بود که پل ارتباطی شبکه با این خوانندگان را به وجود میآورد. آنها کلیپهای خود را به «پیامسی» میدادند و به شهرت میرسیدند و شبکه هم به سود سرشار خود میاندیشید.
درواقع سیاستی که مدیران «پیامسی» برای کمپانیهای خارج از کشور و خوانندگان داخل کشور طراحی کرده بودند، یک بازی تماما برد – برد بود که نفع بیشتر، نصیب خود شبکه میشد: «هم به سرمایه هنگفتی دست مییافت و هم به مدد شدت تقاضا برای پخش کلیپ، همواره کارهای تازه و غیرتکراری داشت که با توجه به نبود مزاحمهایی، چون آگهی تبلیغاتی، مخاطبان بسیاری در طول روز با این شبکه همراه میشدند تا در جریان کارهای جدید موسیقی داخل و خارج از کشور قرار بگیرند.»
قطعا انفعال دفتر موسیقی وزارت ارشاد در آن سالها، نقش کاتالیزوری در شدت بخشیدن به روند محبوبیت شبکه ماهوارهای مانند «پیامسی» داشت. وقتی که استودیوهای تولید موسیقی در انحصار لالهزار افتاد و نهادهای غیرمتخصص در موسیقی، به آن ورود کردند و ارشاد هم بر سختگیریهای خود در تولید یک اثر صحه بیشتری گذاشت و در کار تمام این مصائب، انتشار کپی وسیع آلبومهای رسمی در فضای اینترنت که تازه میان جوانها باب شده بود، سبب شد تا موسیقی داخل کشور عملا به یک بنبست محاسباتی برسد و موجب تخطئه موسیقی پاپ ملی شود. در چنین خلئی، «پیامسی» با همان سیاست، توانست روزبهروز بر رشد خود افزوده و خود را خارج از بازیهای غیرموسیقایی، سالم نگهدارد.
البته نمیتوان از زیرکی مدیران این شبکه در همراهی بیشتر با ذائقه و فرهنگ ایرانی غافل ماند. در همان اوایل روی کار آمدن این شبکه ماهوارهای فارسیزبان، به دلیل پر نشدن تمام باکسهای موسیقی آن، برخی کلیپهای روز خارجی نیز نمایش داده میشد که به دلیل هنجارشکنیهایی که در آن کلیپها وجود داشت، برخی انتقادها در داخل نسبت به عملکرد این شبکه شنیده میشد. مدیران «پیامسی»، خیلی زود، نسبت به حذف کلیپهای قبحشکن اقدام کردند و توانستند حفرهای که بهدلیل عدمخوانایی با فرهنگ ملی به سمت عمیق شدن میرفت را اصلاح کنند. سیاستی که تقریبا تا امروز نیز در این شبکه دنبال میشود.
هرچند در جاهایی، آنقدر این مهرهچینیها درست و ظریف رعایت میشد که برخی شایعات، مدیریت شبکه را به نهادهای داخل کشور و افراد منتسب به قدرت عنوان میکردند. مثلا این شبکه در ایام شهادت، تمامی برنامههای خود را قطع میکند و در روزهای عزای عمومی نیز نهایت همراهی را با سلیقه عمومی جامعه داخل کشور به کار میبندد. از دیگر سو، «پیامسی» جزء معدود شبکههایی است که هیچگاه در معرض امواج پارازیت قرار نگرفت و همچنان هم مورد وثوق کمپانیهای لسآنجلسی و خوانندگان وطنی است. ورژن تکنیکال پخش و شفافیت سرورهای مبدا سبب شده تا در کنار تمام سیاستگذاریهای مدیران این شبکه، «پیامسی»، تنها کانال موسیقایی ماهواره باشد که حجم عظیمی از اقبال را بدون داشتن هیچ رقیبی، پشت سر خود میبیند.
TAPESH
این شبکه تلویزیونی عمر ۳۰ ساله دارد. «علیرضا امیرقاسمی» چهره شناختهشدهای که سالها مدیریت این شبکه را برعهده دارد درواقع این شغل رسانهای را از پدر خود به ارث برده است، پس از انقلاب ایران و کوچ جمعی خوانندگان عمدتا به لسآنجلس. پدر امیرقاسمی فردی بود که تلاش بسیاری برای برنامهریزی کنسرتهای جهانی این خوانندگان انجام میداد و علیرضا نیز در همین گیرودار، حلقه آشنایی خود را با این چهرهها تنگتر کرد؛ چهرههایی که بعدها، برگ موفقیت او در شبکه شخصیاش شدند. اگرچه در سالهای نخست حیات «تپش»، معدود خانوادههای ایرانی از ماهواره برخوردار بودند، اما جامعه هدف این شبکه، بیشتر شامل ایرانیان ساکن آمریکا بود.
برنامههایی که بعدها در قالب فیلم ویدئویی به ایران میرسید و خانوادهها در دستگاههای ویدئویی خود به تماشای آن مینشستند. اما آنچه سبب میشد تا خانوادهها در سالهای دهه ۷۰ و نیمه نخست دهه ۸۰، اقبال بسیار خوبی به شبکه «تپش» نشان دهند، برنامههای جذابی بود که امیرقاسمی در قامت یک تئوریسین ارائه میداد؛ شوخیهای کلامی رایج در برنامههای او که معمولا دو تا سه مجری داشت در کنار چهرههای شاخصی که تنها به برنامه او میآمدند و نخستین اجرای کار جدیدشان را در برنامه او انجام میدادند، سبب شد تا شکل جنگگونه برنامههای او توجه مخاطب تشنه شادی که برنامههای این مدلی را در تلویزیون خود نمیدید را به سمت «تپش» معطوف کند.
اقبال مخاطبان نسبت به جنگهای امیرقاسمی به اندازهای است که هنوز هم بهترین برنامه ماهوارهای زمان عید نوروز یا شب یلدا در اختیار این شبکه قرار دارد. البته باید به یاد داشته باشیم که دلیل اصلی حضور چهرههای مطرح دنیای موسیقی در برنامههای امیرقاسمی، آشنایی خانوادگی با او و همکاری با علیرضا بود. امیرقاسمی از همان زمان تا امروز، یکی از بزرگترین کنسرتگزارهای موسیقی ایرانی است که با سالنهای مجهز کنسرت در اروپا، آسیا و استرالیا، طرف قرارداد است و به همین دلیل، خوانندگان بسیاری به جهت تسهیل در برگزاری کنسرتهای خود، به ناچار با او همکاری داشتهاند. در سال ۲۰۰۹ و درست در زمانی که «تپش»، رقبای قدرتمندی در ماهواره پیدا کرده بود، امیرقاسمی با شریک خود، دچار اختلاف شده و همزمان با یکی از خوانندگان زن لسآنجلسی نیز وارد دعاوی حقوقی شده و همین اتفاق سبب میشود تا فعالیت شبکه «تپش» برای مدتی تعطیل و وی وارد گود چندین ساله یک دعوای حقوقی شود. دعوایی که البته به دلیل نفوذ رسانهای بالای امیرقاسمی، جزئیات آن هیچگاه به بیرون درز نکرد، اما مهمترین ترکش آن، افت وحشتناک مخاطبان برنامههای امیرقاسمی بود.
این مجری فعال اگرچه یک سال پس از تعطیلی «تپش»، با شبکه «تی ۲» به ماهواره بازگشت، اما در این شبکه، هیچ خبری از او و آن جنگهای مفرح نبود. یک شبکه کاملا معمولی با کیفیت خیلی پایین در پخش و تصویر که به نمایش تیزرهای خوانندگان میپرداخت و خبری از آن تازگی همیشگی برنامههای امیرقاسمی نداشت.
این شبکه با همین روال به پخش برنامه پرداخت تا اینکه طی دو سال اخیر، امیرقاسمی باز شخصا به این برنامه بازگشت و تلاش بسیاری صرف کرد تا با ایجاد جنگهایی، مخاطبان از دسترفته دهههای قبلی خود را بازگرداند، غافل از اینکه تعداد رقبای ماهوارهای او، به بیشترین تعداد ممکن رسیده بود و آیتمهای متنوع آن شبکهها نیز فاصلهای کیلومتری در جذب مخاطب با این جنگهای تکراری و متکی به میهمان قرار داشت، اتفاقی که نهتنها دامن امیرقاسمی را گرفت بلکه برای رقیب سالهای دور او یعنی «حمید شبخیز» نیز رقم خورد.
VOA
قطعا بخش انگلیسیزبان «صدای آمریکا» یکی از بنگاههای خبری معتبر برای کسانی است که خارج از آمریکا زندگی میکنند، اما به همان اندازه، بخش فارسیزبان این شبکه، ضعیف و بهعنوان پاتوقی برای جمعیت اپوزیسیون سلطنتطلب سنتی است.
شبکهای که طبق تصویب سنا، فعالیت خود را از سال ۷۵ آغاز کرد و در ابتدا، بودجه بسیار خوبی نیز برایش در نظر گرفته شد، اما اشکال کار این شبکه در مسیر حرفهای شدن آن بود که از همان ابتدا، برنامه سیستماتیکی برای آن طراحی و پیاده نشد. به این شکل که از همان ابتدا، چارت مدیریتی خاص رسانههای خبری مانند سردبیران بخشهای مختلف خبری، سردبیرکل و عناوینی از این دست برای آن در نظر گرفته نشد تا این شبکه با سیاست شلمشوربای متکی به شنیدهها و حدسیات مردم در حوزههای سیاسی و اقتصادی، آغاز به کار کرده و تا امروز نیز بر همین به اصطلاح سیاست چرخیده است.
خیلی جالب است که این رسانه، بدون هیچ جریانسازی خاصی در طول بیش از دو دهه فعالیت خود، همچنان بودجه خود را از سنای آمریکا دریافت میکند حال آنکه مشخص نیست چرا این بودجه (که این سالها به کمترین مقدار خود تنزل یافته و سبب استعفا و اخراج بسیاری از نیروهای این شبکه شده) صرف راهاندازی یک شبکه حرفهای نمیشود.
این اپوزیسیون سلطنتطلب که نمونههای آن را میتوان در شبکههای پرتوپلای ماهواره به کرات دید، اصرار عجیبی برای القای مفاهیم مدنظر خود در اشلی سنتی و رنگ و رو رفته دارند. مستقیما شخصیتهای تراز اول نظام را هدف قرار داده و با همان ادبیاتی سخن میگویند که طی این سالها به جوک و نیشخند مردم تبدیل شده است. از دیگر سو، این شبکه نه در بخش خبری خود عنصر فوریت را مدنظر قرار میدهد و نه بخش تحلیلی دقیق و قابل اتکایی دارد.
به این ترتیب که اخبار ایران و جهان خود را ساعتها پس از وقوع آن اعلام کرده و هیچ سیاستی در راستای خبررسانی دقیق و لحظهای نداشته و در تحلیلهای خود که عمدتا در راستای به قول خود گافها و سوءاستفاده مدیران رده بالای مملکتی از امکانات خود است نیز از چهرههای گمنامی استفاده میکند که تلاش دارند طبق یکسری سرهمبندیهایی که منطق آن برای مخاطب باهوش امروز جامعه خبری کشور پذیرفتنی نیست، یک فساد سیستماتیک کلان را به مخاطبش هشدار دهد.
سیاست اجرایی این شبکه ما را به یاد آن پیرمرد بامزه فیلم «دایره زنگی» میاندازد که مدام به اطرافیانش میگفت: «من مرده و شما زنده؛ اینا رفتنی هستن.» صدای آمریکا دقیقا تداعیگر تقلای پیرمردگونه آن فیلم است که میخواهد به زور، چنین باوری را به مخاطبان کمتعداد و انگشتشمارش بخوراند.
البته در روزگاری که شبکههای خبری قدرتمند و حرفهای همچون «بیبیسی» و یورونیوز، بخشهای فارسیزبان خود را راهاندازی و به شکل ویژهای درصدد خبررسانی هستند، مخاطب چندانی پیگیر «صدای آمریکا» نیست و به همین دلیل، این شبکه به کبریت بیخطری میماند که جز شکل ناشیانه عداوت، نمیتواند آسیبی جدی برای کسی محسوب شود.
BBC Persian
دیگر کمتر فردی در جهان پیدا میشود که امپراتوری خبری جهان را نشناسد. این امپراتوری در عصر کنونی به اندازهای قدرت پیدا کرده که تقریبا در تمامی زبانها، صاحب شبکه مستقل است و نقش ممتازی در خطدهی به القائات جمعی مطلوب دولت انگلستان در سرتاسر جهان دارد. شاید جالب باشد که عمر رادیوی فارسی بیبیسی به ۷۸ سال پیش و همزمان با ورود این رسانه به کشور میرسد، آنهم در بحبوحه جنگ جهانی دوم که ایران، نقش استراتژیکی را برای هر یک از طرفین جنگ بازی میکرد. شدت کنجکاوی مردم به آگاهی از اخبار جنگ و البته نگرانی از آینده خود، سبب شد تا گرایش به رادیو در میان خانوادههای ایرانی فزونی یابد تا جایی که آنها رادیو را بهعنوان رسانه کارآمدتری به نسبت تنها رقیب خود یعنی روزنامه برشمردند، بنابراین نقش رادیو بیبیسی در گرایش مردم به فرهنگ نخستین استفاده از رادیو، غیرقابل کتمان است.
این شکل سنتی خبررسانی بیبیسی از طریق رادیو برای فارسیزبانان جهان، تا اواخر دهه ۷۰ شمسی ادامه یافت تا با ورود اینترنت به کشور، این بنگاه خبری، از سایت فارسی خود نیز رونمایی کند. در سالهای پس از انقلاب و با افزایش شبکههای خبری و مخصوصا رسانههای نوشتاری مکتوب که ایران را در زمره ۱۰ کشور پرمطبوعه جهان قرار میداد، نقش رادیو بیبیسی بهلحاظ یگانه مرجع خبری میان مردم، بسیار کمرنگ شد که این شرایط طبیعتا نمیتوانست برای گردانندگان این بنگاه خبری، چندان خوشایند باشد.
در نخستین روزهای سال ۲۰۰۹، از شبکه بیبیسی فارسی رونمایی شد. شبکهای که قرار بود تمام ضعف و قوتهای رادیو و سایت خبری خود را پوشش داده و به یگانه مرجع خبری مردم ایران تبدیل شود. انگلیسیها خواهان بازگشت به صدر جریان هدایت خبری در داخل کشور بودند. این شبکه در ابتدا با استقبال قابل توجهی مواجه شد. هر چند با اقبال بیشتر این شبکه طی ماههای دیگر، مردم کشور با یک میهمان تازهوارد نیز آشنا شده بودند؛ پارازیت.
«بیبیسی» بهعنوان بزرگترین بنگاه خبری جهان، از امکانات مالی و لجستیکی بسیاری برخوردار بود. اجازه پخش زنده از مراکز ممنوعه زیادی در جهان را داشت و قدرت گفتگو با چهرههای سرشناس حوزههای مختلف بینالمللی را در خود میدید.
شبکه فارسیزبان بیبیسی، اما با استفاده از این برنامههای پرمخاطب، تلاش کرد تا محفلی برای حضور افراد حوزههای مختلفی باشد که یا بنا به دلایل شخصی و سیاسی، از ایران خارج شده بودند (فرار کرده بودند) یا برای مسافرت به انگلستان سفر میکردند. ضمن اینکه مشی این شبکه، فارغ از اطلاعرسانی، تحلیل مسائل از زبان کارشناسان متعدد سراسر جهان بود. این اتفاق سبب شد تا اعتماد مردم به این شبکه جلب شود گرچه نمیتوان از تلاش بیبیسی فارسی در جهت وانمودکردن به اصل بیطرفی غافل ماند.
این اصل در بزنگاههایی همچون وقایع سیاسی سال ۸۸ که این شبکه هنوز به یکسالگی نرسیده بود، بهروشنی خود را نشان داد و سبب شد برخی زمزمههای شنیده شده مبنیبر اینکه مخارج این شبکه توسط وزارت خارجه بریتانیا تامین میشود، تا حدودی درست از آب دربیاید؛ هر چند مدیران و سردبیران بخشهای مختلف خبری این شبکه، هیچگاه چنین اتکایی را نپذیرفتند. در بحبوحه سال ۸۸، این رسانه تلاش بسیاری کرد تا با گزارشهایی تصویری و البته تماسهای تلفنی و اینترنتی با برخی بهاصطلاح مردم در ایران، نظرات ضدحکومتی آنها را منعکس کند. این تمایلات زمانی پررنگتر شد که بخش «نوبت شما» را با هدف انعکاس کمبودها و کاستیهایی در راستای زندگی روزمره، وضعیت اقتصاد و البته آزادی بیان و حقوق زنان بهعنوان برنامه ثابت روزانه خود قرار داد و چندینبار با قطع صدای مخاطبانی که به انتقاد از آنها میپرداختند، سیاست ژورنالیستی خود را آشکار کرد و از همان زمان تا امروز، محافظهکاری را کنار گذاشته و آشکارا از هر نوع اعتراض و درگیری در داخل کشور حمایت میکند.
با این وجود، بیبیسی فارسی را باید بهواسطه حضور پررنگ، اعتبار جهانی و استفاده از کارشناسان نامآشنای حوزههای مختلف، بهعنوان حرفهایترین جریان رسانهای معاند کشور نام برد. یکبار «ابوالقاسم طالبی» تعبیر جالبی درمورد این رسانه بهکار برد. او گفت: «برخی هنرمندان ما، روشنفکر نیستند بلکه روشنفکرنما هستند و اگر بیبیسی فارسی را خاموش کنید، هیچی نمیدانند.»
Farsi۱
احتمالا در میان هیاهوی نامهای مدیران غولهای رسانهای که علاقه بسیاری به شناختهشدن دارند، یک نام چندان برای فارسیزبانان آشنا نیست: «سعد محسنی»؛ مولتیمیلیاردری اصالتا افغانستانی که رگههای استرالیایی- انگلیسی دارد. محسنی در جریان جنگ دولت مرکزی افغانستان با طالبان، از قندهار به مقصد کانبرا گریخت و پس از برقراری صلح در افغانستان، دوباره به این کشور بازگشت. او با کمک گرفتن از چند فرد صاحبنفوذ در کابینه کرزای و بهمنظور تحول در سیستم رسانهای افغانستان به ظاهر متحول شده، به همراه برادران و خواهر خود در سال ۲۰۰۲، یک کمپانی بزرگ رسانهای به نام «موبی» تاسیس کرد که در ابتدا چندان شناخته شده نبود.
او به کمک فعالان رسانهای کشورهای حوزه خلیجفارس، چند شبکه رادیویی و تلویزیونی برای مخاطبان پشتو زبان آسیا و انگلیسیزبان اروپا تاسیس کرد که چندان اسم و رسمی برای او به همراه نداشت، اما چون وی سالها تجربه فعالیت در حوزه بازاریابی بانکی در انگلستان و استرالیا را داشت، توانست اسپانسرها و کمکهای بلاعوض بسیاری از طرف نهادهای تبلیغاتی و البته دولتهای متخاصم فارسیزبان برای سمت و سو دادن به فعالیتهای آتی خود جذب کند. سرخوردگی از عدم موفقیت در اقبال رسانهای، آن هم پس از ۶ سال فعالیت مستمر و البته سرمایهای که وی برای تاسیس یک بنگاه قدرتمند به دست آورده بود سبب شد تا محسنی، دست همکاری به سمت غول رسانهای جهان یعنی «رابرت مرداک» استرالیایی دراز کند و در تعاملی عجیب، مرداک که رگههای صهیونیستی داشته و از نزدیکترین افراد به حکومت عبری رژیم صهیونیستی است، درخواست وی را پذیرفته تا این دو با همکاری یکدیگر، شبکه تلویزیونی فارسیزبانی به نام «فارسی وان» را برای تمام فارسیزبانان دنیا تاسیس کنند.
این اقدام که در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) اتفاق افتاد، بهشدت مورد اقبال مخاطبان فارسیزبان قرار گرفت. خلأ یک شبکه تخصصی که به صورت ۲۴ ساعته سریال پخش کند، طیف وسیعی از مخاطبان را به سمت ماهواره که طی آن سالها، کمون و بروز امروزی را نداشت، موجب شود. امتیاز دیگر این شبکه آن بود که به جای زیرنویس، از دوبله استفاده میکرد و همین، سبب دو چندان شدن اقبال این شبکه نزد مخاطبان شد. ضمن آنکه این شبکه با رونمایی از مصادیقی که در جامعه آن سالهای ایران بهعنوان قبحشکنی مطرح میشد، توانست اعتماد قشر سطحینگر را به خود جلب کرده و تریبون تبلیغاتی مناسبی در داخل کشور برای خود دستوپا کند. آنقدر موفق که سبب شد موقعیت متزلزل «سعد محسنی»، تنها دو سال پس از آغاز فعالیت این شبکه، با جهش خیرهکنندهای بهعنوان یک فعال رسانهای موفق در سطح جهان، تثبیت شود و پیرو این کرسی گرفتن؛ وی در سال ۲۰۱۱ از سوی نشریه تایم بهعنوان سیوچهارمین چهره پرنفوذ جهان شناخته شد. شهوت این شهرت به اندازهای بود که وی در همین سال و با مشارکت مرداک، شبکه دیگری تحت عنوان «زمزمه» را بهعنوان خواهر «فارسی وان» به روی ماهواره فرستاد و تلاش کرد با حفظ همان سیاستها، قدم بزرگی در تثبیت موقعیت افسانهایگونه خود بردارد.
ابزار این شبکه برای مخاطب فارسیزبان خود، پخش سریالهای درجه چندم آمریکای لاتین و آسیای شرقی بود. سریالهایی که در تمامی آنها به موضوع عشق مثلثی، دختران زیبایی که علاقهمندان بسیاری داشتند، روابط غیراخلاقی و البته ترویج بدحجابی و استفاده از مشروبات الکلی پرداخته میشد. این سریالها چندان تابع قواعد داستانی نبودند و از جلوههای اجرایی تکنیکال سینمایی نیز برخوردار نبوده و صاحبان شبکه میتوانستند با قیمت بسیار ارزان اقدام به خریداری آن کنند. مزیت اینگونه سریالها برای شبکه آن بود که عمده آنها، بین ۱۰۰ تا ۳۰۰ قسمت داشتند و این تعدد قسمت، میتوانست ضمن پر کردن آنتن شبکه در درازمدت، نوعی وابستگی را نیز در مخاطب خود ایجاد کنند. اگرچه بخش عمدهای از سریالهای این شبکه را کارهای آمریکای لاتین (به خصوص کلمبیا) و آسیای شرقی در بر میگرفت، اما مشاوران این شبکه، برای ارضای میل قومیتی و فرهنگی مخاطبانشان، اقدام به پخش سریالهای ترکی و آمریکایی نیز کردند تا قشر گستردهتری از جامعه هدف خود را پوشش دهند.
با این حال، اما دوره زمامداری رسانهای «فارسی وان» و بهخصوص «زمزمه»، چندان طولانی نبود. اگرچه این شبکهها نقش بیبدیلی در رواج تماشای سریالهای ماهوارهای میان مخاطبان ایرانی و افغانستانی داشتند، اما هیچگاه نتوانستند همپای زمان و خواست و نیاز واقعی جامعه حرکت کرده و «فارسی ۱» پس از سه سال و «زمزمه» تنها پس از یک سال، مخاطبان خود را از دست دادند. تغییر نیازهای بافت اصلی جامعه، ورود گسترده اینترنت به میان خانوادهها و آشنایی آنها با قواعد سطحی و حرفهای فیلمسازی و تمایل آنها به تماشای سریالهای موفق خارجی به لحاظ اسلوب ساخت و در کنار تمامی اینها، ورود رقبای رسانهای قدرتمند به مارکتینگ ماهواره، دلایلی بود که سبب سراشیبی اقبال «فارسی ۱» و دیگر شبکه خواهرش در ایران و افغانستان شد.
در سال ۲۰۱۲ و زمانی که مدیران این شبکه، خطر خالی ماندن آنتن خود را بسیار جدی دیدند، اقدام به تهیه و پخش برنامههای جدیدی با تم مجریمحور، گفتگو، شوهای سیاسی و در یک خودزنی آشکار، برنامههای آشپزی و میتینگهای کاهش وزن کردند که همین، سبب ریزش بیشتر مخاطبانی شد که به این شبکه، به چشم یک شبکه تخصصی پخش سریال نگاه میکردند چراکه نمونههای مشابه چنین برنامههایی را در دیگر شبکههای ماهوارهای با تخصص بالاتری مشاهده میکردند و طبیعتا نمونههای ضعیف و دستچندمی برنامههایی از این دست نمیتوانست آنها را پای این شبکه نگهدارد.
با این حال، این شبکه برای سه سال در یک خاموشی محض به پخش برنامههایی در همین سبک ادامه داد تا درنهایت در سال ۲۰۱۶ (۱۳۹۵) طی تصمیم خودخواستهای اعلام کرد که میخواهد به پخش برنامههای خود پایان دهد و همین کار را هم کرد. اگرچه امروز دیگر نامی از «فارسی ۱» در میان شبکههای ماهوارهای وجود ندارد، اما این شبکه تا حدود زیادی توانست جاده صافکن مسیر اعتیاد خانوادهها به سریالها و برنامههای ماهوارهای باشد. تا پیش از آن سال (۱۳۸۸)، درصد بسیار پایینی از خانوادهها، از ماهواره استفاده میکردند، اما نمیتوان از نقش این شبکه، در تجهیز خانوادههای متوسط و رو به پایین جامعه در استفاده از ماهواره، به سادگی گذشت.
Manoto
«کیوان عباسی»؛ مغز متفکر شبکه متجدد «من و تو»، یک بهایی است که در استرالیا بهدنیا آمد، در آمریکا بزرگ شد و با بورسیه بهائیان ایرانیان، در دانشگاه بنگوریون اسرائیل تحصیل کرد. چون پدرش در کار رسانه بود، پس از پایان تحصیلات به پدر پیوست و در شبکههایی همچون «صدای آمریکا» مشغول بهکار شد. وخامت اوضاع اقتصادی آنها و نبود ثبات در کار، وی را به سمت کسب درآمد از طریق تلویزیون پیش برد به همین دلیل با مشارکت فردی آمریکایی، یک شبکه پورنو (هاستلر تیوی) را در کانادا تاسیس کرد و تنها ظرف چند سال توانست به موقعیت مالی خوبی برسد. (هر چند این شبکه هماکنون نیز بهعنوان یکی از شبکههای پولساز کانادا مطرح است که مدیریت آن در اختیار عباسی است) این موقعیت مالی، وی را مترصد تاسیس یک شبکه تلویزیونی کرد، اما تاسیس یک شبکه آن هم بدون پشتوانه مالی و لجستیکی، تقریبا امری محال برای آن سالهای کیوان بود. به همین دلیل به تلویزیون اینترنتی روی آورد و در سال ۲۰۰۶، نخستین تلویزیون اینترنتی آنلاین فارسیزبان را تحت عنوان «ببین تیوی» تاسیس کرد.
ایدههای جذاب او از یک طرف و آشنایی با تئوریسین خلاقی، چون «حسن اعتمادی» سبب شد تا این تلویزیون اینترنتی بهشدت با استقبال مواجه شود هر چند در این مسیر، از شهرت خوانندگان جوان ایرانی که در انگلستان بهسر میبردند نیز بهرههای فراوانی برد.
با فیلترشدن این تلویزیون اینترنتی، وی توانست در دیدارهای بسیاری که با مقامات وزارت خارجه انگلستان و لابی بهائیان صهیونیست در این کشور برگزار کرد، اعتماد آنها برای تاسیس یک شبکه ماهوارهای را کسب و بودجه این شبکه را تامین کند و درست در اکتبر ۲۰۱۰ بود که شبکهای جوانمحور و خوشرنگ و لعاب با عنوان «من و تو»، متولد شد. شبکهای که اگرچه شخص «کیوان عباسی» با وسواس بسیار، مسئولیت تمامی پستهای کلیدی آن را در اختیار دارد، اما از کمکهای همسرش (مرجان عباسی) نیز در معرفی چهرههای جدید به این شبکه برخوردار است. سیاست روشنی که این شبکه همواره به آن پایبند بوده، عنصر «محافظهکاری» است.
«کیوان عباسی» و همسرش، همواره در خفا بهسر میبرند و جز دوستان قدیمی آنها که در «ببین تیوی» با یکدیگر همکار بودند، دیگر کارمندان که معمولا قراردادهای موقت و کوتاهمدت دارند، اطلاع چندانی از آنها در دست ندارند. این سیستم محافظهکاری حتی دامن بودجه شبکه را نیز گرفته است. شبکهای که چندان اعتقادی به تبلیغ ندارد و از دیگر سو تلاش کرده تا کیفیت برنامههای خود را طی هشت سال فعالیت، در تراز نرمالی قرار دهد، قطعا از بودجه سنگینی برخوردار است. البته بودجه دو سال ابتدایی فعالیت این تلویزیون که مشخصا توسط لابی بهائیان صهیونیست در انگلستان تامین شد، از همان ابتدا رسانهای شد، اما از سال ۲۰۱۲ تاکنون حتی عوامل این شبکه که در اثر مخالفت با سیاستهای مدیرانشان اخراج شدهاند نیز اطلاعی از آن ندارند؛ همچنان که آنها هیچ اطلاعی راجعبه کیوان و مرجان عباسی ندارند.
در شکل اجرایی، «رها اعتمادی» تکنسین شبکه است. رابط بچههای بیرون و داخل شبکه و البته تاییدکننده نهایی کسانی که میخواهند به استخدام «من و تو» درآیند. فردی که گفته میشود تمامی اخراج پرسنل شبکه بهدلیل مخالفت با خواستها و نظرات او صورت میگیرد. او فرزند «حسن اعتمادی»، رفیق غار و یار دیرینه «کیوان عباسی» است. مجری مسلط و رئیس اتاق فکر «من و تو» که سالهاست اخبار تاییدنشدهای از او راجعبه همجنسبازی و علاقهمندی به همبستر شدن با نوجوانان منتشر میشود. اما هرچند سندیت این اخبار قطعیت ندارد، گرایش او به اندیشههای سیاسی ضدمذهب، حتمیت یافته است. او یکی از اعضای «جوانان بدون مرز» است که مستقیما از سوی دولت انگلستان مورد حمایت قرار گرفته و وظیفهشان تاثیرگذاری روی اندیشههای جوانان ایرانی است. اعتمادی فارغ از بیان این اندیشه خزنده در برنامههایش، بهعنوان یکی از عناصر اغتشاشگر حوادث ایران در سال ۸۸، در تهران حضور داشت و پس از آن، به لندن گریخت. همین اتفاق سبب شد تا پست خوبی که دقیقا اشاره نشده چه سمتی است، در انجیاوی «جوانان بدون مرز» قرار بگیرد. پستی که سبب شد تا وی تعدادی از اعضای این انجیاو نظیر «سالومه سیدنیا»، «تیام بصیر» و «فرناز قاضیزاده» (از مجریان تلویزیون بیبیسی) را وارد این شبکه کرده و آنها را از معتمدان خود بداند.
اما هرچه درمورد نیروهای انسانی «من و تو»، شائبههای عجیب و غریب وجود دارد، درمورد شکل برنامهسازی، باید تکنیک و ابتکارهای آنها را ستود.
البته در پس این ابتکارها نیز فرمولهایی قدیمی نهفته است. یکی از اصلیترین سیاستهای «من و تو» در این قبیل برنامهسازیها، ایرانیزهکردن ایدههای برنامههای موفق تلویزیون انگلستان است بهگونهای که موفقترین برنامههای این شبکه نظیر «بفرمایید شام»، «شعر یادت نره» و «آکادمی موسیقی»، کاملا برگرفته از برنامههای موفق تلویزیون انگلستان است که اصل و تاریخچه آن برنامهها، با یک جستوجوی ساده در اینترنت قابل دریافت است. «اتاق خبر» هم که در شکل جدیدی به واگویه اخبار و تحلیل آن میپردازد، درنتیجه تعامل قدرتمندی است که این شبکه با دیگر شبکه همشهری خود یعنی «بیبیسی» دارد که متد جدیدی در خبرگویی را مورد توجه قرار داده که توانسته با استقبال خوب مخاطبان خود نیز مواجه شود.
از سوی دیگر، «من و تو» توجه ویژهای به «مستند» دارد بهطوری که برای مدتی، یک شبکه دیگر به نام «من و تو ۲» با تمرکز ویژه روی مستند تاسیس کرده بود. باید این موضوع را توضیح دهیم که یکی از دلایل بزرگنمایی مستند در این شبکه، منظورهای سیاسی است که گردانندگان، در پی آن هستند. «من و تو» تنها شبکه فارسیزبان ماهواره است که تمام برنامههایش ولو برنامههای سرگرمی آن نیز با مقاصد سیاسی و با هدف تخریب، تضعیف و زمینزدن انگارههای دینی و ملی مردم ساخته میشود؛ بنابراین در چنین رسالتی، مستند نقش ویژهای خواهد داشت.
این هدف زمانی خاصتر میشود که میبینیم این شبکه، حمایتهای گستردهای از خاندان حکومت قبلی بهعمل آورده و مدام در پی کسب شوکت برای آن دوران به قول خودش طلایی تاریخ ایران است. آرشیو تلویزیون سلطنتی انگلستان نیز دسترسی آزادانه را برای آنها قائل شده تا بدون هیچ محدودیتی به تمامی اسناد بهجا مانده از کشورمان دسترسی داشته باشند به همین دلیل است که این شبکه در طول سالیان اخیر به شیوهای متواتر، اقدام به انتشار اسناد، تصاویر و فیلمهای نایابی از تاریخ کشورمان میکند که حتی آرشیو رسانه ملی نیز از دامنه وسعت و فراوانی آن تعجب میکند؛ بنابراین «من و تو» با اصل قراردادن سه ضلع مستند، سرگرمی و موسیقی، توانسته اشل ساختاری جدیدی برای این برنامهها تعریف کرده و هوای تازهای در کالبد شکل برنامهسازی شبکههای ماهوارهای بدمد. برنامههایی که در بسیاری از آنها، سبک زندگی و تعصب عقیدتی مخاطبان، کانون هدف قرار داشته و تلاش شده تا همان سیاست دینزدگی در جوانان ایرانی را دنبال کند.
اما حواشی بسیار زیادی که بیشتر حول محورهای اخلاقی مجریان این شبکه بهصورت هر از گاه شنیده میشود، تقریبا سبب شده تا تیر آنها به سنگ خورده و مخاطب، آگاهی خوبی از منویات برنامهسازی این شبکه و شکل ارتباطات آن داشته باشد. گرچه باید به این حقیقت نیز اعتراف کرد که تعداد مخاطبان این شبکه به نسبت سالهای آغازین پخش آن، از ریزش قابل توجهی برخوردار بوده است.
Gem
همان مسیری که «فارسی ۱» برای مخاطبان بسیار خود باز کرده بود را «جم» آداپته کرد. «سعید کریمیان» مولتی میلیاردر ایرانی بود که تنها در تهران بهدنیا آمد و زمینههای تحصیلی و کار خود را در اروپا و آمریکا گذراند. وی برای مدتی کوتاه در «صدای آمریکا» مشغول به فعالیت شده و، چون بهشدت به دنیای مارکتینگ رسانهای علاقهمند شد، تصمیم گرفت بدون هیچ زمینه و سابقهای، یک شبکه ماهوارهای برای کسب سود تاسیس کند. از این رو، «جم» را در سال ۸۵ روی کار آورد که تنها به پخش موسیقیهای روز عمدتا غربی میپرداخت. این رویه، سه سال به طول انجامید و شبکه اصلا مورد اقبال مخاطبان واقع نشد. در سال ۸۸، او یک شبکه دیگر تحت عنوان «جم کلاسیک» نیز تاسیس کرد که به پخش سریالهای ترکی میپرداخت. درست در انقلاب بزرگی که در نهضت سریالسازی ترکیه به راه افتاده بود و سبب شد تا این کشور پس از آمریکا، بهعنوان دومین کشور بزرگ فروشنده سریال در جهان مطرح باشد، کریمیان تصمیم گرفت چند سریال پراقبال ترکیه را در شبکه خود نمایش دهد. او در این زمان، بزرگترین تصمیم عمر کاری خود را گرفته بود.
این تصمیم درست سبب هجوم غیرقابل پیشبینی خانوادهها بهسمت شبکه تازهتاسیس «جم کلاسیک» شد. مناسبات خانوادگی سریالها، داستانهای عاشقانه و رموز پنهان اعضای خانواده نسبت به یکدیگر و مهمتر از این دو، تقارن فرهنگ خانوادههای ایرانی و ترک سبب این حجم استقبال شد تا در روزگاری که «فارسی ۱» به سیاق چند سال قبل، در حال پیچاندن نسخههای سرگرمی مردم با فاکتور سریالهای سطحی آمریکایجنوبی بود، «جم» اینچنین با سریالهای روز ترکی، زمام سلیقه خانوادههای ایرانی را در دست گیرد. با این میزان استقبال، برنامههای شبکه «جم» شکل مدونتری بهخود گرفت و کریمیان خوشفکر، چند شبکه دیگر به «جم» اضافه کرد. محوریت تمامی این شبکهها، اما سریالهای روز ترکیه بود که با دوبله فارسی به مخاطبان ایرانی تقدیم میشد. کمکم و با آمدن خدمات ارتباطی «یاهست»، کریمیان تصمیم گرفت ریسک بزرگی را به جان بخرد و شبکههای خود را روی ماهوارههای یاهست که متعلق به دولت امارات است، مستقر کند.
این اتفاق از آن منظر ریسک محسوب میشد که خانوادهها باید برای تماشای شبکههای جم روی ماهواره یاهست، دیش و الانبی مستقل تهیه میکردند، اما زیرکی کریمیان، اینبار نیز به بار نشست و نهضت انتقال به یاهست در میان خانوادههای ایران سرعت گرفت. کریمیان که توانسته بود با این قبیل اقدامات، نبض مخاطب روز جامعه ایران از جوان تا سالمند را در دست بگیرد، در اقدام بعدی، تعداد کانالهای تخصصی جم را به ۵۲ شبکه فارسی زبان رساند و تلاش کرد تا گروه جم را به شکلی آکادمیک، به مقصد خاصی رهنمون سازد.
اگرچه در سریالهای ترک، نوعی بیبندوباری و استقلال فردی مذموم به تصویر کشیده میشد که تماما سبک زندگی غربی را ترویج میکرد، اما شائبههای سیاسی هیچگاه در این شبکهها جای نداشت و تلقی درست عدم ورود به مباحث سیاسی و تمرکز روی مبانی سرگرمی سبب شد تا گروه جم، طی ۹ سال گذشته، مخاطبان بیشماری را به خود ببیند که از این حیث (حفظ و رضایت تعداد مخاطبان طی چند سال)، قطعا موفقترین شبکه فارسیزبان ماهوارهای است.
نشانهگذاری صحیح بعدی این گروه، استقلال در ساخت فیلم و سریالهایی مخصوص جم بود. آنها برای عملیاتی شدن این تصمیم، از بازیگران کمکار سینما و تلویزیون کشورمان دعوت به عمل آوردند و در کمال تعجب، جمع نهچندان اندکی حاضر شدند، جلای همیشگی وطن را برای حضور در جم به جان خریده و راهی ترکیه شوند. طبیعتا اختلافاتی در مسیر نوین سریالسازی رقم خورد که سبب بازگشت چند تن از بازیگران این شبکه به کشور شد. آنهایی که بازگشتند از در باغ سبز جم و رویاییبودن وعدهها و عدم تمکین به قولهای ابتدایی مدیران جم سخن گفتند و اینکه این شبکهها توان سریالسازی نداشته و بهزودی تعطیل میشوند.
در ادامه تیم مدیران این شبکه تصمیم گرفتند در تصمیمی که واقعا هدف آن هنوز مشخص نیست، به قول خودشان، به فرهنگ ایران کمک کرده و در نخستین گام، اقدام به پخش تیزر فیلمهای درحال اکران کردند. آنها برای این کار خود، رقمهایی ناچیز میگرفتند، اما تاثیر آن شگفتانگیز بود. این پارادایم با نمایش تیزرهای تبلیغاتی فیلم «من سالوادور نیستم» آغاز شد و کار بهجایی رسید که فیلم با بلیت ۱۰ هزار تومانی، توانست بیشتر از رقم خیرهکننده ۱۶ میلیارد تومان بفروشد. این اتفاق برای فیلمهای دیگر اکران نیز رخ داد و بهنوعی سبب آشتی مخاطب با سینماها، پس از یک دوره رکود نسبتا عمیق شد. این اتفاق از آن حیث مهم تلقی میشود که ترکشهای آن تا امروز نیز در رونق سینمای ملی به چشم میآید.
درست در روزهایی که خیلیها منتظر قدم بعدی کریمیان در ساماندادن به ۵۲ شبکه فارسیزبان و چند کانال عربی و آذری جم بودند، خبر ترور او منتشر شد. آنطور که منابع خبری گزارش دادهاند، وی مورد اصابت ۲۷ گلوله قرار گرفت و در دم جان سپرد. بعد از مرگ او در اردیبهشت ۹۶، این انتظار میرفت که خبرهایی همچون تعطیلی یا کاهش تعداد شبکههای جم به گوش برسد که نه این خبر، شکل عینی پیدا کرد و نه پیشرفتی از آن روز تا به الان در فعالیتهای شبکه جم مشاهده شده است.
«جم» برخلاف تمام شبکههایی که در بالا مورد اشاره قرار گرفت، چندان پیرو سیاست خاصی نیست. قطعا به دید امتیازگیریهای سیاسی جلو نیامده و در برهههای مختلفی که اوضاع داخلی کشور کمی متشنج میشد، روال عادی برنامههای خود را ادامه میداد. آنچه تحتعنوان برهنگی و تغییر سبک زندگی خانوادههای ایرانی از طریق تاثیر نمایش سریالهای این شبکه عنوان میشود، بیشتر شکل غیرارادی خواست مدیران این شبکه است چراکه آنها تقریبا تمامی سریالهای تولیدشده ترکیه را نمایش داده و گزیدهکاری خاصی با هدف تبیین سیاستی معین را در دستور کار قرار ندادهاند؛ بنابراین آنچه از این شبکه فهمیده میشود، پیامهای خود سریالهای آن است تا دیدگاه مدیران آن. فعالیت ۹ ساله این شبکه نشان داده که آنها در مسیر حرفهای گام برنمیدارند و بیشتر بهدنبال عناصر سرگرمی هستند. اشل ترقیخواهانهای ندارند و ترجیح میدهند باد موفقیت یا ناکامی یک سریال، خودش، عنان شبکه را به سمت و سویی بکشاند.
Mbc persia
برند «امبیسی»، یکی از برندهای معتبر دنیای سرگرمیهای ماهوارهای جهان است. این برند طی خبری در سال ۲۰۰۸ اعلام کرد که بخش فارسیزبان خود را بهزودی راهاندازی میکند. اتفاقی که در تیر ماه ۱۳۸۷ محقق شد و فیلمها و سریالهای عمدتا هالیوودی با زیرنویس فارسی از این شبکه پخش میشد. اگرچه سریالهای این شبکه چندان بهروز نبودند، اما بهدلیل پخش پشتسرهم که بدون هیچ تبلیغی صورت میگرفت، مورد اقبال قابل توجهی واقع شد. ضمن اینکه طیف وسیعی از مخاطبان «امبیسی فارسی»، پیشتر مخاطبان دیگر شبکههای این تلویزیون همچون امبیسی درام، اکشن، مکس و... بودند که حالا با زیرنویس شدن فارسی این فیلمها، تعلقخاطری به نسخه فارسی آن پیدا کرده بودند.
اگرچه مدیریت منابع این شبکهها (امبیسی) در امارات قید شده، اما این برند، متعلق به عربستان است و در معدود تبلیغات کوتاهی که میان فیلمها انجام میداد، به تشویق تیمملی فوتبال عربستان یا مراسم استقبال از شاه این کشور میپرداخت که این موارد نیز بهصورت خیلی معدود و مثلا یک نمونه در چند ماه بود.
شروع این شبکه، کمی متزلزل بود و تا سال ۲۰۱۳ که پخش آن متوقف شد، بارها در بازههای چند هفتهای، پخش این کانال با اختلال مواجه شد که درنهایت با قطع نهایی در تابستان ۹۲، مدیران این شبکه از کمبودهای مالی سخن به میان آوردند. حال آنکه فعالیت دیگر شبکههای امبیسی بهقوت خود، حتی تا امروز باقی مانده است؛ و اکنون چند ماهی است که «امبیسی پرژا» به ماهواره بازگشته است. آن هم با همان سبک و سیاق قدیمی و ساده خودش که مورد توجه مخاطبان است. اینکه آیا در این شرایط سخت اقتصاد جهانی، چرا این شبکه برای ایرانیهایی که عربها چندان رابطه خوبی با آنها ندارند، بدون هیچ هزینهای قابل دریافت است، کمی شائبهبرانگیز است. شبکهای که در اقدامی اخلاقی، حتی صحنههای مشمئزکننده جنسی را نیز از فیلمها سانسور میکند. با توجه به اینکه این شبکه، هیچ برنامه دیگری بهجز پخش فیلمهای مختلف از سینمای جهان را در دستور کار خود ندارد و حتی تاکنون اقدام به پخش فیلمهای ضدایرانی هالیوودی نیز نکرده است، از سرگیری پخش این شبکه با این شرایط سخت اقتصادی بسیار عجیب بهنظر میرسد.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/