به گزارش خبرنگار با گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ، پرسان پرسان از کوچه و خیابانهای زنجان میگذشتم، دنبال آدرسی بودم که برای اهالی این شهر آشنا بود.
بوی خاک نم خورده در حال و هوای بارانی بهار به مشامم خوش آمد.
بالاخره پس از چند دقیقه پرس و جو از اهالی محل رسیدم به خانهای که دنبالش بودم.
زنگ در را که به صدا در آوردم خانم خانه، در را برایمان گشود و به استقبالمان آمد.
مقصدمان همین جا بود منزل شهید خیرالله صمدی، پاسداری که سالها برای دفاع از خاکش و ناموسش جنگید، او که هر لحظه به ندای امام زمانش لبیک میگفت و در میدان مبارزه حق علیه باطل حاضر میشد.
حاج خیرالله الفبای ایثار و شهادت را در ۸ سال دفاع مقدس خوب یاد گرفته بود و از این میدان مقدس یادگاری بر جان دلاورمرد زنجانی باقی مانده بود.
او پس از سالها خدمت در سپاه پاسداران به افتخار بازنشستگی نائل شده بود.
۱۸ سال از بازنشستگی حاج خیرالله میگذشت، تا این که بالاخره تصمیم بزرگی گرفت، او دوباره به ندای رهبرش لبیک گفت و راهی سفر شد.
خانم تاران همسر شهید صمدی در گفتگو باخبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ، از ۲۸ سال زندگی عاشقانهای که با همسرش داشته میگوید.
همسر شهید صمدی افزود: در سال ۱۳۶۸ که آخرین روزهای جنگ تحمیلی بود با آقای صمدی ازدواج کردیم مراسم جشن عروسی ما نیز ساده و صمیمی برگزار شد و حاصل این ازدواجمان پسرم امیرمحمد ۲۶ ساله و زینب ۸ ساله است.
او گفت: حاج خیر الله همانند دوران دفاع مقدس عاشق و دلباخته شهادت بود و همیشه در آرزوی شهادت به سر میبرد.
مردی از جنس جهاد و مقاومت که خستگیناپذیر در جبهههای مقاومت حضور داشت و سالها رزمنده دفاع مقدس بود و پس از آن رزمنده مدافع حرم شد تا در آخر به جمع یاران شهیدش بپیوندد.
همسر شهید میگوید: سال ۸۹ آقای صمدی به سفر زیارتی با دوستان خود به سوریه داشتند در آن موقع جنگی در این شهر مقدس نبود وقتی برگشتند از فضای معنوی سوریه برایم تعریف میکرد و گفت: من نذر کردم که اگر خدا دختری به ما بدهد اسمش را زینب بگذاریم و با هم به این سفر معنوی برویم.
خانم تاران ادامه داد: در سال ۹۰ زینب به دنیا آمد، اما در همان سالها جنگ در سوریه آغاز شده بود همسرم وقتی اخبار سوریه را میشنید احساس تکلیف کرد و دوباره به ندای رهبر لبیک گفت و راهی سوریه شد.
وی میافزاید: من برای رفتن همسرم به میدان جنگ مخالفتی نکردم، چون می دانستم راهی که انتخاب کرده درستترین راه زندگی اش است.
تاران در ادامه اشاره کرد که وقتی آقای صمدی برای اولین بار به مرخصی آمده بود در چشمانش شور و اشتیاق خاصی را دیدم، او بیشتر از قبل عاشق و دلباختهی سوریه شده بود.
برای آخرین بار راهی سوریه شده بود، ۶۵ روز از رفتنش میگذشت و فقط با تماسهای تلفنی و پیام با ما در ارتباط بود.
خانم تاران چشمهایش پر از اشک میشود، او از شهادت همسرش سخن میگوید.
۲ روز قبل از شهادت آقای صمدی در تماسی که با خانواده داشتند به ما گفتند که این آخرین ماموریت من است و با شکست داعش دوباره اقتدار و عزت مسلمانان را به رخ دشمنانمان خواهیم کشید.
او ادامه داد: روز پنج شنبه خبر شهادتش به گوشم رسید، ۲۸ سال زندگی عاشقانهای که داشتیم هیچ گاه از خاطرم خط نخواهد خورد و اکنون در کنار دو فرزندم با جان و دل و پر توانتر از قبل زندگی خواهم کرد تا شرمنده شهدا نشویم.
او از حسی برایم گفت که فقط همسران شهدا قادر به درک آن هستند، این که شاید جسم همسرمان در کنار ما نباشد، اما روحش همچنان با ما است.
خانم تاران افزود: ما همسران شهدا وظیفه داریم تا ادامه دهنده راه همسرانمان باشیم و همچنین کارهای دنیوی شهدا و خودمان را به سامان برسانیم، امید که آنان نیز در آخرت شفیع ما شوند.
این مدافع غیور حرم قبل از شهادتش فایل صوتی برای دخترش ضبط میکند او بار آخر سفرش نوید ظفر میداد.
در قسمتی از این فایل صوتی آمده است:
"سلام زینب جان، من الان تتمور هستم، ۱۶۰ کیلومتر آمدم عقب تا عکس هام را برایت بفرستم، امروز صبح سردار سلیمانی آمده بود با وی عکس گرفتم، ۲۳ کیلومتر مانده تا به بوکمال برسیم، ادامه ماموریت را انجام میدهیم، ان شاءالله پیروز میشویم و نسل داعش را ریشه کن میکنیم.
جنگ رو با پیروزی به اتمام میرسونیم و برمی گردم پیش تو و هر جا که بگی مشهد، پارک با هم میریم و الان هم به عشق تو اومدم عقب تا با تو صحبت کنم، خداحافظ دخترم، دوستت دارم ".
اما برای زینب از شام بلا با پرچم ظفر شهید آوردند.
سردار خیرالله صمدی مدافع حرم زنجانی در آخرین لحظههای زندگی اش برای نبرد با گروه تروریستی تکفیری داعش به محور بوکمال عازم شده بود که در همان جا با شجاعت تمام با دشمنان جنگید و سرانجام بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح و در حین انتقال به پشت جبهه به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت رسید.
پیکر مطهرش پس از بازگشت از سوریه بر روی دوش مردمان قدرشناس و ولایت مدار زنجانی تشییع در مزار پایین شهدای زنجان دفن شده است.
وی پس از شهید مرادخانی و شهید بهرامی، سومین شهید مدافع حرم استان زنجان به شمار میرود.
آخر دفتر این قصه عاشقی دلتنگی هایش برای خانواده جا مانده.
زینب دختر ۸ سالهی شهید صمدی در گفتگو با خبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ، گفت: پدر من با این که بازنشسته شده بود، اما پاسدار بودن خود را فراموش نکرده بود، من نیز میخواهم پاسدار باشم.
او که آلبوم خاطرات را ورق میزد از روزهایی گفت که به همراه پدرش مسافرت میرفتند.
از بازیهایی که با پدرش میکرد میگفت و از روزی که صدای ضبط شده پدرش به دستش رسید.
زینب در ادامه افزود: مادرم خبر شهادت پدرم را به من داد، من هم به اتاقم رفتم و تنها گریه کردم.
اکنون وقتی دلتنگش میشوم به همراه مادرم به سر مزار میرویم تا آرام گیرم.
سخن از پاسداری است که خط قرمزش زینب بود و اکنون زینبش خوب میداند که بهای این حریم خون است.
رسالت یک پاسدار حفظ حریمی است که در دستان نامحرم افتاده، حاشا که از این حریم یک آجر فقط کم گردد.
آنان از تبار عاشوراییان بودند و از نسل مالک و عمار و میثم، خاکریزها، از شور و شوق جوانی شان، رونق یافته بود و بازار اخلاص، از هر زمانی گرمتر مینمود.
باید باور کرد که در یلدای بلند عشق، جوان هایمان یک شبه ره صدساله پیمودند، سربازان درون گهواره ها، در مکتب جماران، مشق عشق آموختند تا مصلحان عارفی باشند که معادلات پوچ دنیای تزویر را به سخره بگیرند و پیشانی بلند غیرت را به آفتاب همت خویش، نورباران کنند.
آنچه از شکوه ایمان و رستگاریِ آزاد بودن در سینه پاک روزگارمان جاری است، از برکت نفوس روحانی و حضور آسمانی شهداست.
همسر شهید صمدی گفت: برای ماندگاری و پویایی این نظام خونهای پاک بی شماری ریخته شده است، خونهایی که پشتش دلتنگی همسران شهدا، یتیم شدن کودکان و خیلی از غمها است.
تاران در ادامه افزود: ما خانواده شهدا از مردم و به ویژه جوانان انتظار داریم تا پشت اسلام، این نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه باشند و حافظ خون شهدا باشند تا قطرهای از این خوانهای پاک پایمال نشود.
شهدا، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند، شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری.
شهیدان، پیامبران حماسه انسان اند که ما را مسئولیتی ممتد که در لحظه لحظه زندگی مان جاری است، نازل فرموده اند.
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.
آنچه مهم است حفظ راه شهدا است، یعنی پاسداری از خون شهدا، این وظیفه اول ماست .
و سخن آخر این که این خاک افتخارش داشتن فرزندان خلف و جاویدانی، چون شهید صمدیها است.
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
انتهای پیام /ک
گزارش از کبری اسلامی
روحشان شادیادشان گرامی انشالله شفاعت ماروهم بکنن.
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین