به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، کم نیستند زنان و مردانی که به دلیل اعتیاد، همسرانشان عطای زندگی مشترک را به لقای آن بخشیده و برای جدایی راهی دادگاه خانواده شدهاند. مرضیه هم یکی از زنانی استکه دیگر امیدی به ادامه زندگی با همسر معتادش ندارد. او هفته گذشته تصمیم خود را برای جدایی گرفت و به دادگاه خانواده رفت، اما قبل از ارائه دادخواست به اتاق مشاوره رفت تا با روانشناسان مشورت کند.
از همسر معتادم خسته شدهام
حدود سه سال است ازدواج کردهام. آن هم با پسریکه به اعتقاد و اصرار پدرم، پسر خوبی بود و نباید او را از دست میدادم. هیچ علاقهای به شوهرم نداشتم، اما پدرم میگفت بعد از عقد، او را دوست خواهی داشت؛ آن هم در شرایطیکه من و او به لحاظ فرهنگی و اقتصادی با هم تناسبی نداشتیم و از طرف دیگر ظاهر خوبی هم نداشت که جذبش شوم. با این حال، چون از نظر روحی نیاز شدیدی به همدم داشتم، برخلاف میل باطنیام به ازدواج با او تن دادم.
در دوران عقد، علاقهای که منتظر بودم تا در من نسبت به او ایجاد شود، به وجود نیامد و فقط تحملش میکردم و همیشه آرزو داشتم با فرد دیگریکه به او علاقه داشتم، ازدواج کنم. برخلاف من، شوهرم عاشقم بود و به قول اطرافیان مثل پروانه دور من میگشت. هرچه سعی کردم، نتوانستم او را در قلبم جای دهم. موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم و گفتم او با مردی که در رویاهایم میدیدم، خیلی فاصله دارد و میخواهم از او جدا شوم، اما آنها پس از هر بار طرح موضوع مخالفت میکردند و در جواب من میگفتند مرد به این خوبی چه مشکلی دارد. وقتی او تو را تا به این حد دوست دارد، چرا میخواهی از او جدا شوی؟ همیشه به شوهرم میگفتم دوستش ندارم. او هم به شوخی در جواب میگفت، اما من تو را دوست دارم و نمیخواهم از دستت بدهم. تاریخ عروسی در حال نزدیک شدن بود و من هنوز راهحلی برای فرار و جدایی از همسرم پیدا نکرده بودم.
برخلاف دخترانیکه بیصبرانه منتظر روز عروسیشان هستند، من از این موضوع خوشحال نبودم، اما بالاخره این اتفاق افتاد و وارد خانه او شدم. پس از یک ماه، متوجه رفتارها و پیامکهای مشکوک شوهرم شدم. احساس میکردم چیزی را از من پنهان میکند. او را زیر نظر گرفتم و در یک فرصت مناسب که به حمام رفته بود، سراغ گوشیاش رفتم و با خواندن یکی از پیامکها متوجه شدم که همراه برادران و جوانان فامیلش تریاک مصرف میکند.
دنیا روی سرم خراب شد. از آنجا که آدم توداری نیستم، به شوهرم گفتم که متوجه اعتیاد او شدهام. اول عصبانی و منکر همه چیز شد، اما وقتی گفتم میدانم چه قراری با برادرها و اقوامت برای مصرف موادمخدر گذاشتهای، اعتراف کرد که به طور تفننی مواد مصرف میکند، اما این چه مصرف تفننی بود که سه روز پشت سر هم ادامه داشت. این تفننی نبود.
اگر در این مدت ذرهای علاقه به شوهرم پیدا کرده بودم، با برملا شدن این راز، همان را هم از دست دادم. مساله اعتیاد شوهرم را به هر دو خانواده گفتم. خانواده شوهرم که آبروی خود و پسر معتادشان را در خطر میدیدند، گفتند مقصر تویی و با توقعاتی که داشتی، پسر ما را معتاد کردی. به شوهرم گفتم تصمیم گرفتهام از او جدا شوم. همسرم نزد پدرم رفت و گفت اگر از او جدا نشوم، قول میدهد دیگر مواد مصرف نکند.
پدرم هم وقتی پشیمانیاش را دید از من خواست تا فرصت دوبارهای به او بدهم. همین کار را کردم، اما به دو هفته نکشید که سراغ مواد رفت و دوباره دستش پیش من رو شد. این بار هم با گفتن اینکه غلط کردم و دیگر نزد رفقایم نمیروم، فرصت دادم. هر باری که به او فرصت میدادم، بیشتر از او بدم میآمد و نسبت به او بیاعتمادتر میشدم. به او گفتم اگر نمیکشی بیا و آزمایش بده.
روز آزمایش هم با کلی کلک اعتیادش را مخفی کرد. دکتر برای اینکه همسرم سمت موادمخدر نرود، برای او دارو نوشت، اما شوهرم داروها را در ظاهر میخورد، اما باز هم سمت مواد رفت. بیشتر از این ناراحتم که برادرانش به جای دلسوزی او را پای بساط مینشاندند.
اوایل به زور از او تست میگرفتم، اما الان دیگر تست هم نمیدهد و میگوید با این کار شخصیتم را زیر سوال میبری. از طرف دیگر از صبح زود تا آخر شب سر کار است و البته کارش طوری است که میتواند از زیر کار دربرود و مواد مصرف کند. خیلی به طلاق فکر کردهام، اما خانوادهام دوست ندارند دختر مطلقه داشته باشند. هر بار به بهانه اینکه بعدها کسی پیدا نمیشود، با او ازدواج کنی یا نمیتوانی اعتیادش را در دادگاه ثابت کنی و باید از همه چیزت بگذری، یا همه مردها همین طوری هستند، من را از طلاق منصرف میکنند. زندگی و جوانیام دارد نابود میشود و نمیدانم چه کنم؟
امید به ادامه زندگی با فرد معتاد
دکتر پرویز رزاقی، روانشناس و مدرس دانشگاه: اولین دلیل گرایش برخی افراد به مصرف موادمخدر به تیپ شخصیتی و روانی فرد مربوط است. کسانی که اعتماد به نفس پایین و ویژگیهای خلقی افسرده دارند و برای درمان به مصرف موادمخدر پناه میبرند، رفتارهای تکانشی دارند و ناسازگار هستند، گرایش به مصرف مواد در آنها بیش از دیگران دیده میشود. دومین علت، عوامل محیطی است. وقتی فرد در محیطی باشد که مواد به آسانی در اختیار او قرار میگیرد و با دوستانی در ارتباط باشد که مصرفکننده مواد هستند، طبعا او نیز به سمت اعتیاد کشیده خواهد شد. عامل سوم، عوامل خانوادگی است. تنش در روابط میان زوجین و فضای روانی ناسالم در خانواده همراه با تحقیر و سرزنش، برآورده نشدن نیازهای عاطفی ـ احساسی فرد، ناکام ماندن در زندگی مشترک و به نوعی دست نیافتن به هدفهایی که پس از ازدواج به آنها میاندیشید، از جمله عوامل خانوادگی است. عامل چهارم پیامهای پزشکی است که از دیگران یا اعضای خانوادهاش دریافت میکند. برای مثال میگویند مواد بزن دردت خوب میشود. بخصوص اینکه این پیام از سوی کسی باشد که به فرد معتاد بگوید من درد عضلانی داشتم و مواد زدم و خوب شدم. این حرف، انگیزه او را برای مصرف مواد دوچندان میکند.
زندگی با همسر معتاد، چه زن چه مرد، مشکلات خاص خودش را دارد. با این حال و با طرح چند پرسش میتوان به این نتیجه رسید که آیا میتوان به ادامه زندگی با زن یا مرد معتاد امیدوار بود یا خیر؟ اولین پرسش این است که این فرد آیا کسی است که بتواند ترک کند؟ تصمیم به انجام چنین کاری دارد و به اصطلاح مرد این کار است یا فقط حرفش را میزند؟ خانواده و زن و بچهاش برایش مهم هستند؟ یا خانواده چندان برایشان مهم نیست و تلاش چندانی برای ترک مواد نمیکند؟ مدت زمان مصرفش چقدر است؟ چه نوع موادی مصرف میکند؟ تزریقی است؟
برای امیدوار بودن به یک فرد معتاد باید به چند عامل توجه کرد. اگر زن یا مرد معتاد شخصیتی خانوادهمدار داشت و زن و بچهاش برایش مهم بود، ویژگی خلقی آرامتری داشت، دست بزن نداشت، میزان موادی که مصرف میکند کم است، نوع مواد مخدر مصرفیاش از جنس شیشه، کراک و هروئین نیست و حاضر است به کمپ برود و مواد را ترک کند، میتوان امیدوار بود به یک زندگی سالم و به آغوش گرم خانواده بازگردد، اما اگر فرد معتاد مدت زمان زیادی است که موادمخدر مصرف میکند، از موادمخدر صنعتی همچون شیشه و کراک استفاده میکند، میزان مصرفش زیاد است، از نظر شخصیتی ضعیف است، ادامه زندگی با او همراه با تنش و مشکلات است، به کرات تصمیم گرفته به کمپ برود و ترک کند، اما موفق به ترک نشده یا حاضر نیست برای ترک به کمپ برود.
با نشانههای گفته شده روی این فرد نمیتوان به عنوان شریک زندگی حساب کرد و به اعتقاد من بهتر است از او جدا شد، زیرا ادامه زندگی با تنش همراه خواهد بود.
منبع: جام جم
انتهای پیام/