حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، مهدی طلوع وند؛ سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم فرمانده سابق نیروی انتظامی جمهوری اسلامی و از دانش آموختگان دانشگاه تربیت پاسداری امام حسین(ع) است که از روزهای ابتدایی دفاع مقدس در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشت. او فارغ التحصیل دکترای مدیریت استراتژیک از دانشگاه عالی دفاع ملی است.
سردار احمدی مقدم یکی از افرادی بود که خاطرات خوبی از شهید بروجردی دارد، به همین جهت برآن شدیم تا گفتگویی را به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت این سردار رشید اسلام با وی انجام دهیم. متن زیر حاصل گفتگوی ما با اوست.
شخصیت شهید بروجردی؛ از تحصیلات حوزوی تا بنیانگذاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
باید برای شناخت شخصیت شهیدبروجردی زندگی ایشان پیش از انقلاب را تحقیق و مطالعه کرد و نحوه تعالی او را بررسی کرد. او با اینکه تحصیلات کلاسیک سطح بالایی نداشت، اما تحصیلات حوزوی سطح قوی داشت و به همین دلیل انسان صاحب نفسی شد.
شهید بروجردی یکی از پاسدارانی است که نقش مهمی را در تثبیت انقلاب ایفا کرده است. اولین آشنایی من با ایشان در دی ماه سال ۵۸ بود و در هنگامی رخ داد که سپاه به تازگی از گروههای مختلف تشکیل و به دلایل شرایط امنیتی آن دوران برای پاسداری از انقلاب و همچنین پوشاندن خلا دستگاههای امنیتی و نظامی آن زمان تلاش میکردند. البته کمیته انقلاب اسلامی پیش از آن در مساجد و محلات تشکیل شده بود که وظیفه تامین امنیت محلات را برعهده داشتند.
سپاه قرار بود در مسائلی همچون ترکمن صحرا، سیاهکل، خلق عرب و ... ورود کند و لزوم وجود یک نیروی واکنش سریع تا به نقاط مختلف کشور برود، احساس میشد. زیرا ارتش هم به به دلایل مشکلات ابتدای انقلاب هنوز انسجام خوبی نداشت. به همین دلیل، گروههایی که پیش از انقلاب مسلح بودند و در برخی از نقاط مانند لبنان فعالیت میکردند به همراه افراد داوطلب آموزشهای اولیه که مدتی در حدود ۳ ماه نیاز داشت را در پادگان ولیعصر که پیش از انقلاب متعلق به شهربانی بود پس از انقلاب به سپاه تهران تبدیل شد، دیدیم.
اولین آشنایی من با شهید بروجردی در میدان صبجگاه پادگان ولیعصر بود هنگامی که از کامیون به همراه باقی دوستان همچون شهید ناصر کاظمی جاویدالاثر احمد متوسلیان پیاده شدیم، او را دیدیم.
شهید بروجردی از این واحد اولین واحد سازمان دهی شده نظامی سپاه را با نام گردان یکم سپاه تهران ساخت.
ابتدای تشکیل پادگان ولیعصر کارها به این نحو انجام میشد که ناگهان آزیر به صدا در میآمد و به طور مثال خبر اشغال پادگان مریوان میرسید و هر یک از افراد که کاری مانند زدن آرپی جی بلد بود، در یک دسته چهل پنجاه نفری به منطقه اعزام میشد.
تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان
حدود سال ۵۸، ۵۹ هیات حسن نیت در دولت موقت با شعار حل سیاسی بحران کردستان تشکیل و این مناطق را به ضدانقلاب واگذار و سپاه هم به مقر خودش محدود شد. به نحوی با عملکرد این هیات تمام بخشهای کردستان سقوط کرد و بسیاری از ساکنان و افراد حاضر در کردستان این منطقه را ترک کردند.
یکی از روزها که من در پادگان پاس بخش بودم، دو کودک خردسال در حال گریه در یک ماشین پیکان زردرنگ که درهای آن نیز بسته بودند، نشسته بودند. من از سربازان درباره مالک خودرو پرسیدم و آنها گفتند که حاجی (شهید بروجردی) تا چند دقیقه قبل اینجا بود.
من از اینکه او به نزد متحصنین می رفت آگاه بودم و پس از اینکه به نزد او رفتم و گفتم حداقل این بچه ها را با خود به داخل می آوردید. خطاب به من گفت مقدم اینجا بمان چون باید مطلب مهمی را با تو مطرح کنم.
شهید بروجردی گفت که اگر می توانید بچه ها را جمع کنید چون به ما دستور داده شده تا برای آزادسازی کردستان به این مناطق اعزام شویم. هدف ما این است که با استفاده از همین مردم رانده شده و پیشمرگان کرد این عملیات را انجام دهیم.
ما باید با استفاده از افراد بومی همچون رئیس عشیره، معلم و کارمند که در کردستان که از منازل خود کوچ کرده اند و به مناطق دیگر رفته اند برای این عملیات استفاده کنیم. این کار نکته ظریفی دارد و این نکته هم عدم اعتقاد شهید بروجردی لشکرکشی به کردستان و استفاده از توان نیروهای بومی و تقویت آنها برای بازپس گیری مناطق اشغال شده کردستان بود. چراکه شرایط فعلی آنها ناشی از تصمیمات دولت موقت برای تسلیم کردستان به ضدانقلاب بود.
سازمان پیشمرگان کرد مسلمان هم با همین افراد پایه گذاری شد و شهید بروجردی معتقد بود که این افراد انسانهای مجاهدی هستند و باید برای دفاع از کشور و مناطق تحت اشغال ضد انقلاب وارد عمل شوند.
وضعیت کردستان
زمانی که غائله کردستان شروع شد، رهبر معظم انقلاب نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و ایشان هم شهید بروجردی را برای آزادسازی کردستان تعیین کردند. شهید بروجردی هم به کرمانشاه آمد. در آن موقع وضعیت کرمانشاه به نحوی بود که در ۱۲ کیلومتری کرمانشاه پاسگاه قزانچی در نزدیکی سه راه پاوه برای ما بود و ۵۰۰ متر جلوتر پاسگاه گروهکهای ضدانقلاب قرار داشت.
شهید بروجردی اولین گام را در بهمن ۵۸ برداشت و من را به سپاه جوانرود فرستاد. در آن موقع من مسئول تبلیغات سازمان پیشمرگان کرد مسلمان بودم، همان زمان گروهانی تحت فرماندهی شهید رضا مطلق و با جانشینی حاج احمد متوسلیان برای کمک به بازگشایی جاده پاوه آمده بود.
اولین عملیات این گروهان با حضور پیشمرگان کرد مسلمان بومی پاوه و گروهی از مردم بومی جوانرود باعث آزادسازی جاده پاوه شد. دومین عملیات با حضور شهید محمد فدایی برای آزادسازی کامیاران انجام شد به این دلیل که شهید بروجردی معتقد بود که در این موقعیت اتکاء به مردم اهمیت بسیاری دارد.
شهید بروجردی و برخی از فرماندهان همچون شهید ناصر کاظمی برخی از سردارانی که هم اکنون در قید حیات هستند نظیر سردار رستگارپناه، سرلشکر ایزدی و برخی دیگر از افراد در این مناطق باقی ماندند تا کردستان را به طور کامل از شر ضد انقلاب آزاد کنند.
علی شمخانی که در آن موقع جانشین فرمانده سپاه بود این تنگه را به مشابه تنگه احد تشبیه کرده بود، چون معتقد بود آنجا اهمیت زیادی داشت.
به خاطر دارم هنگامی که با شهید بروجردی کرمانشاه آمدیم ایشان در اولین سخنرانی خود به ما گفت که اگر تنها شش ماه در این مناطق ایستادگی و مقاومت کنیم مسائل این مناطق حل خواهد شد.
شهید بروجردی به آزادسازی این مناطق بسیار خوشبین بود و به نظرم حتی اگر دفاع مقدس آغاز نمیشد کار آزادسازی این مناطق سرعت بیشتری به خود میگرفت اما آغاز جنگ تحمیلی ما را از اهداف تعیین شده کمی عقب انداخت، یعنی همان منقطهای که ما در مهر ۵۸ در کردستان با فرمان امام آزاد کرده بودیم، وقوع جنگ تحمیلی باعث شد تا مجدداً در سال ۶۴ با تقدیم شهدای بسیاری باز پس بگیریم.
شهید بروجردی روحیه کم نظیر داشت که من پس از او به سختی در فردی مشاهده کردم. اولین برخورد من با ایشان در پادگان ولیعصر بود که وقتی او را دیدم موهای بلند نامرتب و لباس پلنگی زمان پیش از انقلاب که در پادگان وجود داشت را بر تن داشت که حتی رنگ آستین هایش با هم دیگر متفاوت بود.
همراهان ما که با ایشان ملاقات کرده بودند، چون بچههای پرشر و شور و شلوغی بودن هنگامی که شهید بروجردی صحبت میکرد با هر صحبت او شروع به تمسخر و خنده می کردند.
آنها با او شوخی میکردند و میگفتند این جا خوب جایی است، از تحکم و نظامی گری خبری نیست. میدان صبحگاه خاکی بود. بچهها همان اول شروع کردند. شهید بروجردی خیلی ساده گفت شما شلوغ کردید، بی انضباطی کردید، حالا برای تنبیه باید یک بار دور میدان بدوید. خودش افتاد جلو و گفت بدوید دنبال من. بچهها تو راه میخندیدند و میگفتند این چه تنبیهی است که خودش هم میدود. بعد از گذشت دو یا سه روز همان بچهها که دست میانداختند، جذب ایشان شدند.
ایشان روحیه و شخصیت بسیار دوست داشتنی داشت که حتی ضد انقلاب هم که در مقابل ما قرار داشت پس از تسلیم شدن مجذوب او میشد.
به خاطر دارم تابستان ۵۹ پیش از آغاز جنگ تحمیلی شهید بروجردی با یک جیپ شهباز به جوانرود آمد، روستای کوچک با نام قلقله در نزدیکی سقز در دست ضد انقلاب قرار داشت البته نه تنها آن منطقه بلکه تا ۶۰ کیلومتر پس از جوانرود در دستان ضد انقلاب بود.
او گفت که من قصد دارم تا به تنهایی با اهالی آن جا مذاکره کنم، همان موقع همه به او گفتند که اگر تنها به نزد آنها بروید احتمال دستگیری شما توسط ضد انقلاب وجود دارد.
او با اطمینان گفت که عشایر به من قول مذاکره دادند و هیچگاه پیمان خود را نمیشکنند و فردای همان روز دیدم که تعداد زیادی خودرو، وانت و تراکتور به همراه عده زیادی از افراد مسلح نزدیک به
۸۰۰ نفر با تمامی تسلیحات در حال آمدن به سمت ما هستند.
این افراد همانهایی بودند که بروجردی با آنها مذاکره کرده بودند و آنها تسلیم شده بودند. او گفت که سلاح های آنها که برنو و ام یک بود را تحویل بگیرید و به آنها سلاحهای سازمانی تحویل دهید، چون آنها دیگر بسیجی هستند.
کار شهید بروجردی در آزادسازی این مناطق با مذاکره با بسیار احساس میشد زیرا که ما در یک عملیات گذشته با تانک و تسلیحات به آنجا حمله کرده بودیم، اما نتوانسته بودیم بر آنجا مسلط شویم به نحوی که ۱۰ کیلومتر پیشروی میکردیم، اما مجدداً ۲۰ کیلومتر به عقب بازگشتیم. او همیشه معتقد بود راه باز پس گیری این مناطق جنگ نظامی نیست.
شهید بروجردی همان کسی بود که ضد انقلاب را مجذوب خود کرد و به آنها اسلحه داد تا از کشور دفاع کند در حالی که بسیاری میگفتند همین کسی که قبلاً دشمن شما بوده ممکن است شما را ترور کند.
رابطه با ارتش
شهید بروجردی در ارتش هم دوستان بسیار زیادی داشت. شهید حسن آبشناسان، امیر سرتیپ دادبین و امیر سرتیپ ظهوری از دوستان شاخص او بودند و او در وجود آنها تاثیر عمیقی داشت.
مکتب دفاعی
مکتبی که شهید بروجردی از آن برای تامین امنیت کشور استفاده میکرد همان منطق و روش استفاده از نیروهای مردمی و بومی مناطق تحت اشغال از سوی ضد انقلاب بود و این مکتب دفاعی تامین امنیت پایدار مردمی تبدیل به مکتب دفاعی جمهوری اسلامی شد.
این همان روشی است که کشورهای مانند عراق و سوریه و برخی دیگر از کشورها از ما اقتباس میکند. مردم پایههای اصلی امنیت هستند و باید صف آنها را از ضد انقلاب جدا کرد.
نفوذ در قلب ها
هنگامی که مناطق کردستان از دست ضد انقلاب پاک سازی شد، افرادی که در آنجا حاضر بودند می خواستند تا برای دفاع به مناطق عملیاتی جنوب کشور بروند تا در عملیاتهای شرکت کنند. من در آن زمان فرمانده سپاه جوانرود بودم و همه افرادی هم که تحت فرمان من قرار داشتند هدفی جز این نداشتند. من به همین دلیل به کرمانشاه آمدم تا در این باره با شهید بروجردی صحبت کنم هنگامی که ایشان را دیدم گفتم که افراد تحت امر من تمایلی برای ماندن در آنجا ندارند و میخواهند به مناطق عملیاتی جنوب بروند.
شهید بروجردی به من گفت آنها را توجیه کن و از اهمیت حفظ این مناطق برای آنها توضیح بده. من هم گفتم هر چه با آنها صحبت میکنم قانع نمیشوند.
وقتی که صحبت من با او تمام شد و در حال خروج از در ورودی بودم به او گفتم اگر امکان دارد محل خدمت من را هم تعویض کنید و اگر به جنوب نفرستادید به جبهه فعال تری مانند پاوه و یا مریوان بفرستید.
او به من گفت مشکل هم اینجاست که تو خود هم به خدمت در آن منطقه اعتقاد نداری. خودت میگویی که آنها بمانند، اما خودت هم قصد ماندن در آنجا را نداری. به پادگان برگرد و آنها را در یک نقطه جمع کن تا برای آنها سخنرانی کنم.
شهید بروجردی آمد و برای حدود ۳۴ نفر از افراد در پادگان پس از خواندن دعای کمیل و نماز جماعت برای آنها سخنرانی کرد و از لزوم استقامت برای آنها گفت و مثال استقامت پیامبران را برای آنها گفت.
این سخنرانی به قدری در وجود آنها تاثیر گذاشت که همه آن افراد تا آخر جنگ در پادگان ماندند و تنها من به همراه سه نفر دیگر از آنجا رفتیم.
کارهای مهم شهید بروجردی
کارهای مهمی که او انجام داد به چند بخش تقسیم میشود این کارها شامل ایجاد تیم حفاظت از امام، عضویت در شورای موسس سپاه، تاسیس سازمان رزم سپاه و مسئول تامین امنیت غرب کشور بود.
انتهای پیام/
خدايش يا سيداشهدا مهشور كند ! انشاالله !
یاد شهدا و تمام رزمندگان بخیر التماس دعا *