به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سردار علی صلاحی، معاون طرح و عملیات شهید کاوه در لشکر ویژه شهدا بود که پس از شهادت وی قائممقام لشکر ویژه شهدا شد. صلاحی همچنین فرمانده تیپ عمار یاسر در جبهه مقاومت سوریه است. به بهانه نزدیک شدن به اول خرداد، سالگرد تولد شهید محمود کاوه، با وی مصاحبه کردیم که خاطراتی ناگفته و دست اول را از این سردار شهید بیان نمود؛ خاطراتی از نبردهای شهید کاوه در جبهه غرب، دفاع مقدس و همچنین تاثیرات این شهید در میان نسل حقیقت جو و مبارز امروز ایران اسلامی به ویژه در جبهه مقاومت و در بین مدافعان حرم. خاطرات سردار صلاحی از شهید کاوه را میخوانید:
بیشتربخوانید: فرازی از زندگی شهید مدافع حرم علیرضا بابایی
شهید کاوه؛ الگوی مدافعان حرم
نمیدانم خداوند رحمان چه مصلحتی میدید که روزگار را به نحوی سامان داد که بنده هم بتوانم در جنگ تحمیلی خدمت شهید کاوه به عنوان معاون ایشان باشم و هم بعد از ۳۰ سال در دفاع از حرم به عنوان فرمانده ابوعلی در تیپ عمار یاسر درسوریه توفیق خدمت داشته باشم.
حتما شما هم این ادعای نادرست را شنیدهاید که جوانانی که در هشت سال دفاع مقدس تا آخرین نفس ایستادند تربیت یافتگان دوران طاغوت بودند و نظام اسلامی نتوانسته جوانانی مانند آنان را برای آینده کشور تربیت کند که مرد میدان جنگ باشند! اما مدافعان حرم و هزاران شهید عزیز ما در جبهه مقاومت، خط بطلانی بر این سمپاشیها و فرافکنیها کشیدند. این جوانان، پرورش یافتههای مکتب جمهوری اسلامی بودند که علاوهبر آنکه در جبهه مقاومت در سوریه با شجاعت و درایت و پایمردی بیمانند خود رعشه بر دل دنیا انداختند، مایه رو سفیدی تمام جوانان کشور در بعد از انقلاب شدند.
مرحوم شهید ابوعلی شباهت بسیاری به سردار کاوه داشت. مثلا در قد و قامت این دو در یک حد بودند و حتی شاید از نظر وزن جسمانی هم یکسان بودند. همچنین از لحاظ روحی و اخلاقی این دو دلاور شهید بسیار به هم شباهت داشتند. از لحاظ نظم و التزام به رعایت قانون و از نظر برخورداری ازچهرهای خندان و متبسم نیز؛ هر دو همیشه لبخند به لب داشتند و گشادهرو و گشاده دست و کریم بودند. از لحاظ شیک بودن و پاکیزه پوشی نیز هر دو خیلی خوش لباس و خوش تیپ بوده و حتی در خط مقدم هم این را رعایت میکردند.
از نظر تکنیک و تاکتیک در عملیات، از لحاظ موقعیت شناسی و ولایت مداری نیز همچنین. طوری که خاطرم هست در والفجر ۹، زمانی که شهید کاوه وارد سنگر شد ننشسته و رفت بیرون؛ علت را جویا شدیم. گفت سنگری که عکس امام نداشته باشد ناقص است. ابو علی هم همیشه روی لباسش از سمت قلب، تصویر حضرت آقا را میگذاشت و زمانی که یکی از اهالی سوریه از او پرسید این عکس چیست که همیشه همراه توست گفت:این عکس نیست، باتری است که قلبم را بکار میاندازد.
از لحاظ مردم داری و رعایت حال نیروهای تحت امر و بسیاری موارد دیگر هم شهید ابوعلی بسیار شبیه به شهید کاوه بود.
اما نکته برجستهای را که قصد دارم اینجا بازگو کنم این است که اکثر شهدای قدرتمند ما در جبهه مقاومت مانند ابو علی یا رضا سنجرانی (کرار) که در خطوط مقدم نبرد در سوریه حماسههای ماندگاری آفریدند به شخص بنده اذعان میکردند که کاملا از شهید محمود کاوه، این سردار بیبدیل، الگو و سرمشق میگیرند. یعنی وقتی اینها در جبهههای متعددی مانند لاذقیه، دیرالزور، حلب و... وارد عملیات میشدند کاملا به سبک و شیوه نبردهای شهید کاوه که در کردستان حماسهها آفرید عملیات میکردند و اتفاقا تیپ عمار یاسر با همین شیوه همیشه پیروز بود و تمام خطها را شکست.
این برای بنده مایه خوشحالی بود، چون خودم به عنوان فرمانده این تیپ در سوریه، ۳۰ سال پیش معاون شهید کاوه بودم و با این شیوه جنگیدن زندگی کردم. اما این جوانها هم پس از گذشت ۳۰ سال آمدند و عیناً راه و شیوه جنگیدن کاوه را در سوریه پیاده کردند و الحمدالله به موفقیت رسیدند. بنده نیز در زمان خدمت در تیپ عمار با همان شیوههایی که از شهید کاوه آموخته بودم و برایم تجربه و یادگار مانده بود نیروها را هدایت میکردم که شکر خدا نتایج مطلوب حاصل آمد.
معاونت طرح و عملیات
اواخرخرداد سال ۶۳ بنده برای اولین مرتبه پا در لشکر ویژه شهدا گذاشتم، البته قبل از آن در جبهه جنوب بوده و در لشکرهای خراسان خدمت میکردم. پس از آنکه وارد لشکر ویژه شهدا شدم، سردار شهید محمود کاوه فرمانده لشکر، بنده را به عنوان مشاور فرماندهی در امور گردانها و معاونت رزم ستاد لشکر گمارد.
آن زمان آقای اعتدالیان رئیسستاد و آقای منصوری هم قائممقام لشکر شدند. بعد از مرحله اول عملیات قادر که به همراه شهید محراب مشرف به حج تمتع شدیم، وقتی برگشتم دیدم شهید کاوه ابلاغ پست معاونت طرح عملیات را برای بنده امضا کردهاند و گفتند شما را برای هدایت عملیات لشکر ویژه شهدا در نظر گرفته ام.
خدا شاهد است که گفتم من تازه به لشکر آمده ام و نیاز دارم با کار پارتیزانی بیشتر آشنا شوم و قبول نکردم، اما شهید کاوه گفت:خیر من شما را برای طرح و عملیات مناسب میبینم و از این پس باید هدایت کار را به دست بگیرید و بعد هم گفتند از این پس لشکر ویژه شهدا نه تنها در کوهستان بلکه در جنوب و عمق خاک عراق عملیات میکند. برنامهها و طرحهای آینده بسیار گستردهتر از گذشته است و این طور شد که دستور ایشان را بر چشم گذاشتم و این در حالی بود که آن زمان تازه به لشکر ویژه وارد شده بودم، اما از آنجا که هم بنده و هم بقیه، سردار شهید محمود کاوه را فرماندهای حکیم و عالم در آوردگاه جنگ و مسلط به میدان جنگ میدانستیم دستورش را روی چشم گذاشته و قبول کردم.
نظر رهبر انقلابدرباره تیپ ویژه شهدا
سال ۶۳ پس از مراسم گرامیداشت شهید «قمی» جانشین دلاور شهید کاوه، آقا محمود طی ملاقاتی دسته جمعی ترتیب دیدار با مقام معظم رهبری را که آن زمان رئیسجمهور بودند داد.
پس از گزارشی که شهید کاوه از عملکرد تیپ خدمت حضرت آقا ارائه کرد، ایشان فرمودند، دیگر تیپ ویژه شهدا، تیپ ویژه کوهستان نیست، بلکه «تیپ ویژه ضرورت» است. بنابر این شما که الان در کردستان کارتان کم شده و الحمدالله ریشه ضد انقلاب را کندهاید اگر آمادگی دارید هماهنگ کنیم بروید جنوب و با عراق دست و پنجه نرم کنید، شهید کاوه پس از شنیدن فرمایش حضرت آقا فوقالعاده خوشحال شد و ایشان هماهنگ کردند و در ابتدا چند نفر رفتیم و شرایط نبرد در جنوب و حضور در عملیات آبی خاکی را بررسی کردیم که بعدها نامش موسوم به «بدر» شد.
تشکیل تیپ حضرت قائم (عج)
یکی از یادگارهای سردار شهید محمود کاوه در تاریخ ایران و دفاع مقدس که متأسفانه تاکنون از آن نامی برده نشده و سعی در تحریف آن شده تشکیل تیپ حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه) که بعدها بنام تیپ ۸۸انصار الرضا (ع) موسوم گشت، توسط ایشان و فرماندهی شهید محراب است.
جریان از این قراربود که در یک مقطع، بعثیها تاکتیکشان را عوض کرده و رو به دفاع متحرک آوردند، و در لشکر ویژه شهدا قرار بر این شد که با تشکیل یک گردان یا یگان مستقل از دل لشکر ویژه در صورت لزوم به مقابله با آن تاکتیک بر خیزیم؛ لذا فرماندهی این گردان با توجه به لیاقتها و توانمندیهای بالا به شهید محراب واگذار شد و مقرش هم دورتر از پادگان شهید بروجردی بود که وقتی به سمت سه راه نقده میرفتیم به پادگان آنها میرسیدیم؛ پادگانی که هنوز هم پس از سالها کاربرد نظامی دارد و چندی پیش که بنده کاروان راهیان نور را به سمت قله ۲۵۱۹ و مقتل شهید کاوه میبردم دیدم هنوز هم این پادگان پا برجاست.
یگان قدرتمندی که در ابتدا نامش به گردان حضرت قائم موسوم گشت و بعدها به تیپ ۷۲قائم و سپس به تیپ انصار الرضا (ع) نامیده شده و از ابتدا هم فرماندهاش «شهید محراب» بود. با اینکه گردان بود، اما با بقیه گردانها تفاوت داشت. این یگان قدرتمند، دسته آتش مستقلی داشت.
یعنی خودش هر کجا میخواست عملیات میکرد، آفند و پدافندی مستقل داشت و از ادوات زرهی و توپخانه برخوردار بود. شهید کاوه طوری برنامه این یگان را چید که تیپ حضرت قائم هیچ نیازی به پشتیبانی یگانی دیگر نداشته باشد و شهید محراب با استفاده از این گردان خدمات و پیروزیهای چشمگیری در مناطق عملیاتی مبارزه با عراق بالاخص در همین منطقه حاج عمران و ۲۵۱۹ بدست آورد.
ماجرای سیمرغ اهدایی
یکی از خاطرات ناب شهید محمودکاوه اهدای یک دستگاه خودروی سیمرغ به ایشان توسط مردم شهر گناباد و امام جمعه شهر، مرحوم آقای حکمت بود. رفاقتی ناگسستنی بین بنده و شهید کاوه و حاج آقای حکمت امام جمعه گناباد به وجود آمده بود. شاید علت آن را باید در این موضوع دانست که من و رزمندگان گناباد در لشکر ویژه شهدابودیم و آقای حکمت به همین دلیل بیشتر به لشکر ویژه توجه داشت، و با خصوصیات و حسن خلقی که از شهید کاوه دیده بود عاشق منش و اخلاق مردانه شهید کاوه شده بود و متقابلا سردار کاوه هم احترام خاصی به ایشان میگذاشت. هر زمان هم که به گناباد و روستای ما فخر آباد میآمد به ملاقات مرحوم حکمت میرفت.
آقای حکمت در جریان بود که شهید کاوه نه منزل شخصی دارد و نه حتی خودرو درست و درمانی، و میدانست که او چیزی برای خود نمیخواهد و دنبال این مادیات نیست، لذا بر حسب همان خلوص و همت والایی که ازشهیدکاوه دیده بود با کمک خود و مردم شهر مبلغی جمع شده و از کارخانه یک خودرو سیمرغ صفر کیلومتر جهت اهدا به این قهرمان بلامنازع دفاع مقدس، خریداری گردید.
سپس به بنده گفتند، برادر کاوه را به یک شیوهای به گناباد ببرم، که هم پیش از خطبه سخنرانی کند و هم خودرو مذکور به ایشان اهدا شود، و در حقیقت به قول امروزیها سورپرایز شود، چرا که اگر میدانست قرار است به او خودرو اهدا شود نمیآمد.
در هر صورت ما آمدیم و آقای کاوه هم سخنرانی غّرایی در نماز جمعه کرد و همانجا آقای حکمت در حضور مردم شهر به شهید کاوه گفت: خودرویی از سوی مردم برای شما به عنوان هدیه تدارک دیده شده و به ایشان اهدا گردید، و بعد هم ناهار را در منزل آقای حکمت صرف کرده و دو نفری با سیمرغ صفر کیلومتر به سمت مشهد حرکت کردیم.
پس از آنکه شهید کاوه خودرو اهدایی مردم و امام جمعه گناباد را تحویل گرفت به همراه من به مشهد بازگشتیم و چند روزی هم آنجا کارها را سر و سامان داده و با همان سیمرغ به مقر لشکر ویژه شهدا در مهاباد آمدیم. در حالی که آقای حکمت به شهید تاکید کرده بود این خودرو جهت مصارف شخصی هست.
وقتی دیدم که شهید کاوه با این ماشین به لشکر آمده، خدمتش عرض کردم، برادر محمود این را مردم گناباد برای استفاده شخصی شما و خانواده و همسرتان به شما هدیه کردند چرا این را به لشکرآوردید که گفت:نخواستم از خودرو بیتالمال استفاده کنم. کلیدش را بگیر و خودرو را در ساختمان طرح و عملیات خودت پارک کن تا آنزمان که برگردم مشهد.
عرض کردم آقا محمود نگرانم برخی دوستان زمان مرخصی رفتن و مسافرت، بیایند و از شما در خواست ماشین کنند و شما هم آن را امانت دهید و اینها هم خودرو را خراب و اسقاط کنند. فرمود، نه برو بزارش طرح و عملیات موقعی که خواستم برگردم میآیم ازت تحویل میگیرم و بعد هم خندهای کرد و گفت: این ماشین غیر از من به کسی سواری نمیده! ما هم ماشین را بردیم پشت معاونت خودمون پارک کردیم.
این ماشین همین طور بود تا عملیات کربلای دو شد و شهید کاوه به شهادت رسید؛ و بعد از تشییع پیکر شهید کاوه بالاخره برای اولین بار هواپیماهای عراقی جرات کرده و آمدند منطقه و لشکر را بمباران کردند. در این حمله، ساختمان طرح و عملیات را زدند و ماشین سیمرغ اهدایی مردم گناباد به شهیدکاوه پس از شهادتش در این بمباران سوراخ سوراخ شده و نابود شد و به گفته خود شهید کاوه به غیر از خودش به کسی سواری نداد.
پوستر شهادت
یکی از بسیجیهای پا کار و دلاور لشکر ویژه شهدا در جبهه، آقای حسین رضوانی معروف به حسین حزبالله بود که مغازه عکاسی در محله طلاب مشهد داشت و از بسیجیهای کار درست و با صفا بود و با اینکه عکاس بود مرتب در جبهه رفت و آمد داشت و البته معاون گردان امام سجاد علیهالسلام به فرماندهی آقای سهرابی هم بودند.
ایشان معروف شده بود به اینکه هر رزمندهای که برود عکاسی حسین حزبالله عکس بندازد شهید شده و آن عکس میشود پوستر شهادتش!
شهید کاوه بعد از آنکه صورتش در عملیات والفجر ۹، ترکش خورد و «شهید خالو» از رفیقان دلاور و جنگاورش هم به شهادت رسید به مشهد آمده و یکبار که به اتفاق از محله طلاب رد میشدیم گفت: بیا برویم پیش حسین رضوانی عکس بگیریم، گفتم محمود ول کن چه عکسی بندازیم این بهش میگن حسین حزبالله هرکس پیش حسین رضوانی عکس بندازد معروفه که میگویند شهید میشود و آن عکس هم میشود پوستر شهادتش.
گفت:نه برویم، میخواهم راست و دروغ این حرف را در بیاورم!
بالاخره ما رفتیم و آقا محمود در عکاسی حسین رضوانی دو عکس انداخت و الحق چه عکسهای زیبایی هم شد والان همان دو عکس سالهاست که پوستر شهادت شهید کاوه شده است.
آقای حسین رضوانی هم الان الحمدالله در قید هست و در مشهد مسجدی دارد و همچنان مومن و حزباللهی و ولایتی و بیادعا باقی مانده.
منبع: روزنامه کیهان
انتهای پیام/