به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ، مهدی پنج ساله بود که محمد به دنیا آمد. اما نوزاد جدید هم نتوانست ذرهای از مشکلات خانواده را کم کند. مشکلات همچون کلافی سردرگم بود و هر روز پیچیدهتر میشد. محمد و مهدی هنوز آن قدر قد نکشیده بودند که مادر برای همیشه پی سرنوشتش رفت، یا به عبارتی جانش را برداشت و از آن خانه دربُرد.
مادر که رفت، زندگی را هم با خود برد. این را میشود از خانه شلوغ و به هم ریختهای فهمید، که طی سالهای طولانی کاملا مردانه اداره شده است. خانهای که به جای زندگی، عدهای سالها در آن فقط زنده بوده اند. هر چند با ماجرای جدید راه یافته به صحن علنی این منزل در یک عصیان شبانه، حالا باید برای زندگی ساکنانش از افعال ماضی استفاده کرد و نوشت، روزی ٢برادر در این منزل زندگی میکردند.
دعواهای تکراری، هیاهوی بی ثمر، زد و خورد همیشگی، قهر و آشتیهای زودگذر. اینها مشخصات و حالات ٢برادر است از زبان همسایهها و آشنایان. آنها گوششان به دعوای برادرها عادت کرده بود، تا جایی که هیاهوی نیمه شب و خاموشی دوباره آن، هیچ شکی به ذهن شنوندگان نینداخت و یک بار دیگر مرزهای خیال و واقعیت در داستان چوپان دروغگو جابه جا شد.
همسایهها میگفتند، صدایشان را حدود ساعت ١٢شب شنیده اند. مثل همیشه پس از گذشت دقایقی صدا فروکش کرده بود و آنها به حساب پایان دعوا گذاشته بودند. اما ساعت ٢صبح صدای خش خش کشیده شدن چیزی روی زمین به گوش همسایه طبقه بالا میرسد. این خش خش دیگر مشکوک بود و برای همین یکی از افراد طبقه بالایی را به پشت پنجره میکشاند.
آنچه در قاب پنجره نمایان بود، در جا میخکوبش میکند. اول میگوید شاید خواب میبینم، اما نسیم خنک سحرگاهی بیداری اش را تضمین میکند. بعد فکر میکند که شاید اشتباه میبیند، اما رد خون روی زمین خیلی واضح بود. او با دستانی لرزان گوشی تلفن را برداشته و شماره ١١٠را میگیرد و اعلام میکند: «یکی دارد، یک جسد خونی را روی زمین میکشد.»
مأموران کلانتری طبرسی شمالی در بخشی از گزارش اولیه شان چنین نوشته بودند: «پسری جوان پس از درگیری با برادرش، به علت عصبانیت با چاقو چندضربه به برادرش میزند. دو ساعت بعد که حال مصدوم وخیم میشود، او در حال کشیدن پیکر نیمه جان برادرش به کوچه بوده که یکی از همسایهها او را میبیند و به پلیس زنگ میزند. با حضور در محل و کشف پیکر فردی غرق در خون، این فرد از سوی اورژانس به بیمارستان منتقل شد و برادرش که در حال کشیدن پیکر خونین روی زمین بود نیزدستگیر میشد.» ساعتی بعد منابع بیمارستانی از مرگ مصدوم خبر دادند.»
قاضی علی اکبر احمدی نژاد، بازپرس جنایی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ٢مشهد که گزارش پلیس را خواند، برای بررسی موضوع به همراه تیم جنایی پلیس آگاهی راهی بولوارطبرسی شمالی شد.
مقام قضایی و کارآگاهان در منزلی حاضر شدند که همچون بیمار در حال احتضاری بود که تب کرده باشد. کثیفی و هرج و مرج از سر و روی خانه میبارید. مشخص بود که سالها در این منزل هیچ زنی پا نگذاشته است.
تحقیقات از همسایهها گواهی بر مشاهدات قاضی احمدی نژاد بود. همسایهها اعلام کردند که در این منزل یک پدر و ٢پسرش به نامهای محمد بیست ویک ساله و مهدی بیست وشش ساله زندگی میکنند. اما چیز زیادی از زمان وقوع حادثه نمیدانستند، چرا که دعوا مهمان همیشگی این خانواده سه نفره بوده است.
مقام قضایی به سراغ فردی رفت که موضوع را اعلام کرده بود. او خود را خویشاوند این خانواده معرفی کرد که طبقه بالای خانه آنها زندگی میکند. او با تأیید صحبت همسایهها از شنیدن صدای دعوای ٢برادر در نیمه شب خبر داد و آنچه دیده بود را دوباره تعریف کرد، البته اضافه کرد که محمد پاهای برادرش را گرفته بود و پیکر غرق به خون او را توی حیاط به سمت بیرون میکشید.
منبع: شهرارا
انتهای پیام/س