به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، محمد هوشمند متولد سال ۱۳۴۵ در سن ۲۱ سالگی وارد جبهه میشود و حدود ۲ سال ازسالهای عمرش را در جبهه سپری میکند. وی در مناطقی از جمله نفت شهر، میمک، تپه ۴۰۲ و ارتفاعات کهنه ریگ مشغول دفاع از کشور میشود تا اینکه به اسارت می رود و حدود ۳ سال در اسارت به سر می برد.
وی قبل از اسارت ورزش میکرد رشته ورزشی اش کشتی بوده بعد از اسارت هم دوباره سراغ کشتی میرود. از سال ۷۱ به عنوان مربی تمرین میدهد و ۲ مرتبه به عنوان مربی تیم ملی جمهوری اسلامی دعوت به اردو میشود. محمد هوشمند ۲ فرزند دارد و در حال حاضر هم کشتی را به ردههای سنی نوجوانان تمرین میدهد تا قدمی برای آینده جوانان ریخته شود.
محمد هوشمند، آزاده و جانباز دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، از حال و هوای جبهه درماه رمضان میگوید: اسرا در زمان اسارت ماه رمضان را روزه میگرفتند و با توجه به کمیت و کیفیت غذا که خیلی بد بود بچهها اعتقاد مذهبی و قلبی خودشان را حفظ میکردند غذایشان را کنار میگذاشتند سحری میخوردند و ناهار را نگه میداشتند تا افطار، گروهی رسم و سنت را به جا میآوردند و دیگران را دعوت میکردند که امشب افطار مهمان ما هستید و فریضه دینی را در شرایط سخت اسارت به جا میآوردند.
نوذر حقیقت جانباز نخاعی، سال ۱۳۶۵ اعزام به جبهه میشود و سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۸ ترکش میخورد، وی در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، از خلوص نیت رزمندگان و کارهای ویژهای که در حق همدیگر بدون اطلاع انجام میدادند میگوید، لباس و کفش همدیگر را میشستیم، از روزههایی میگوید که رزمندگان نذر میکردند و روزه میگرفتند که به طور مثال دشمن نبیند و کور شود تا بچههای اطلاعات و عملیات سالم بروند ماموریت را انجام بدهند و برگردند و محور را باز کنند . نوذر حقیقت صاحب یک فرزند و در حال حاضر دهیار یکی از روستاهای هم جوار مرودشت است.
سید عبد الرسول میری جانباز ۳۰ درصد، متولد سال ۱۳۴۳ از سال ۵۶ وارد حوزه علمیه میشود و زمان جنگ چندین بار به جبهه میرود، او در سن ۱۸ سالگی فرمانده میشود و مدتی به اسارت میرود، از خاطرات ماه رمضان در جبهه میگوید: در زمان جنگ به گونهای بود که امکاناتی در خط مقدم نبود، ولی وقتی که از خط مقدم بر میگشتیم همه قضای آن روزهها را به جا میآوردند همه اعتقاد کامل داشتند، ولی شرایط به گونهای بود که طبق فتوای مراجع نمی توانستیم در خط مقدم روزه بگیریم، چون مشخص نبود چند روز میخواهیم آنجا بمانیم، حتی فرماندهان هم نمیتوانستند، تصمیم بگیرند.سید عبد الرسول میری در حال حاضر مشاور مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس و به مدت ۱۸ سال استاد دانشکده پیاده نظام است.
میری اردیبهشت سال ۶۵ در ماه مبارک رمضان به اسارت دشمن در میآید، وی در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، از خاطرات دوران اسارت میگوید، زمانی که به اسارت درآمدیم و فقط باید کسی به اسارت درآمده باشد تا بفهمد اسرا چه میگویند. از همان لحظه اسارت تا آخرین لحظه ما دفاع کردیم. با شدت مورد اهانت قرار میگرفتیم و رفتارشان توام با خشونت و کینه بود.
زمان اسارت به ما اجازه ی نماز خواندن و روزه گرفتن نمیدادند در اردوگاهی که من بودم نماز خواندن و روزه گرفتن ممنوع بود، وی میگوید وقتی متوجه شدند که من روحانی هستم مرا به استخبارات بردند و مدتی که آنجا بودم خیلی مرا شکنجه دادند تا علیه نظام جمهوری اسلامی از من مصاحبه بگیرند که من زیربار نرفتم وقتی به اردوگاه برگشتم به دلیل روحانی بودن من روی حرکات من خیلی حساس بودند و جو خیلی بدی بود.
سید عبدالرسول میری میگوید: یک روز نشد نمازم قضا شود یا روزه نگیرم البته آنجا به علت نبودن غذا ما همیشه روزه بودیم من ممنوع صحبت بودم، حتی قدم زدن با من ممنوع بود.
وی میگوید، یک مرتبه یکی از همرزمان و اسرا به نام محمد کاظمی ۵۲ ساله سراغ من آمد و دهانش پر از خون بود و دندانش افتاده بود گفت تا فهمیدند من روزه هستم این بلا را سر من آوردند. یک نفر دیگر هم به نام سید حسین خلیلی که اهل شمال بود و زمانی که متوجه شدند روزه گرفته، طوری او را زدند که بیهوش شد، وی میگوید بهترین نمازها و بهترین روزهها در همان ایام انجام شد.
سیدعبدالرسول میری میگوید: زمان آزادی، فرمانده اردوگاه گفت شما دو درس بزرگ به ما آموختید اول اینکه هرکاری کردیم شما دست از نظامتان برنداشتید و دیگر اینکه هر کاری کردیم دست از دین و دیانتتان نکشیدید.
مشاور مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس ادامه داد: اسرا آنجا با جان و دل خدا را عبادت میکردند و فضای اردوگاه طوری شد که تمام کسانی که از اول روزه نمیگرفتند، همه روزه گرفتند و بخاطر مقاومت ما اواخر دیگر روزه گرفتن آزاد شده بود، میزان غذا به قدری بود که نمیریم. اگر بچهها درخواست غذا میکردند با آنها به شدت برخورد میشد و انقدر صحبت کردیم که اجازه دادند مقدار کمی آب بخوریم آن هم آب گرم به میزان کم و به طوری که همان میزان هم تقسیم میشد.
سیدعبدالرسول میری بیان میکند: هوای آنجا به شدت داغ بود و زمان افطار آب که میخوردیم بدن ما به شدت خارش میگرفت. در نهایت اتفاق جالب این بود که عراقیهایی که کتک میزدند خودشان هم نماز میخواندند و روزه میگرفتند و بچهها در قلب دشمن درس بزرگی به دشمن دادند.
انتهای پیام/چ