به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همه چیز با مرگ شارل چهارم در نخستین روز ماه فوریه سال ۱۳۲۸ میلادی (۱۲ بهمن ۷۰۶ خورشیدی) آغاز شد؛ پادشاه فرانسه وارثی نداشت و همین مسئله سببساز تغییر خاندان سلطنتی و انتقال پادشاهی از خاندان کاپتی به خاندان والوا شد.
در همین زمان، ادوارد سوم، پادشاه انگلیس که مادرش ایزابلا، خواهر شارل چهارم بود، ادعای وراثت دایی خود را کرد و به فرانسه هجوم برد. این واقعه را در تاریخ اروپا، با عنوان آغاز جنگهای صدساله میان فرانسه و انگلیس میشناسند؛ نبردهای سنگین و پرتلفاتی که در خاک فرانسه اتفاق میافتاد و مردم این کشور را برای حدود یک قرن، گرفتار مصیبت، فقر و فلاکت جانفرسایی کرد.
در سال ۱۴۲۰، قرارداد معروف «تروآ» میان فرانسه و انگلیس، برای پایان دادن به جنگ منعقد شد؛ هنری پنجم، پادشاه انگلیس، با کاترین، دختر شارل ششم، پادشاه فرانسه ازدواج کرد و مقرر شد که پس از مرگ شارل، حکومت فرانسه به دخترش، یعنی همسر پادشاه انگلیس برسد. این در حالی بود که مدتی قبل از انعقاد قرارداد، فرانسویها در نبرد سرنوشت ساز «آژنکور» به شدت مغلوب شده بودند و انگلیسیها اراضی وسیعی از شمال و مرکز فرانسه را در اشغال خود داشتند.
با وجود انعقاد این قرارداد، تعدادی از سرداران فرانسوی حاضر به پذیرش ذلت نشدند و تصمیم گرفتند شارل هفتم را که در آن زمان، لقب «دوفن» (ولیعهد) داشت، به پادشاهی انتخاب کنند. انگلیسیها در پی این تصمیم، دست به حملات گستردهای در خاک فرانسه زدند؛ روستاها و شهرها به آتش کشیده میشد و مردم، قربانیان اصلی این تعرض وحشیانه بودند.
در چنین وضع مصیبت باری و در حالی که هیچ امیدی به پیروزی و غلبه فرانسویها وجود نداشت، دختری روستایی، در کسوت یک نجات دهنده، ظاهر شد و ورق را برگرداند.
دختری از دومرمی
ژاندارک در ششم ژانویه سال ۱۴۱۲ (۱۵ دی ۷۹۰ خورشیدی) در روستای «دومرمی»، واقع در مرز شرقی فرانسه متولد شد. خاندان او کشاورزانی از طبقه متوسط و صاحب زمین بودند. ژان کودکی خود را در محیط روستایی گذراند؛ داستانهای اثبات نشدهای در دست است که ادعا میکند ژان در دوران کودکی، با اتفاقاتی ماوراءطبیعی روبهرو میشد و چیزهایی را میدید که دیگران نمیدیدند.درست یا نادرست، او در فضایی پرورش یافت که در آن، چنین نظریاتی درباره قهرمانان ملی وجود داشت.
ژاندارک در دوران نوجوانی خود، شاهد هجوم پیاپی انگلیسیها به زادگاهش و قتل و غارت و تجاوز آنها بود. شاید در همین آشفتهبازار، ژان تحت تأثیر سخنان افرادی قرار گرفته باشد که یگانه راه نجات فرانسه را، بر تخت نشستن «دوفن» میدانستند. البته این ادعا، چندان هم گزاف نبود؛ فرانسه نیاز به یک نقطه اتکا داشت که با تکیه بر آن، اتحاد ملی رقم بخورد و «دوفن»، در آن زمان، تنها کسی بود که میتوانست این نقش را ایفا کند؛ با این حال، او نیز در پذیرش این مسئولیت، تردید داشت و از قدرت نظامی انگلیس و همچنین، برخی اشراف فرانسوی که طی دوران طولانی جنگها، به سوی بریتانیا گرایش پیدا کرده بودند، میهراسید. در چنین شرایطی بود که ژاندارک، تصمیم گرفت در ارتش فرانسه خدمت کند و به مقابله با انگلیسیها برخیزد.
ژاندارک در خط مقدم جبهه
در یکی از روزهای سال ۱۴۲۸، ژان، دختر ۱۶ ساله اهل «دومرمی»، خود را به «شینون»، مقر «دوفن» رساند و به لطایفالحیل، توانست با او دیدار کند. ژاندارک مدعی شنیدن ندایی آسمانی شد که او را برای همراهی و تشویق «دوفن» به منظور تصاحب تاج و تخت و بیرون راندن اشغالگران انگلیسی، برمیانگیخت. ظاهراً درباریان تحت تأثیر ادعای او قرار گرفتند یا شاید وانمود کردند که چنین است؛ اراده «دوفن» به مویی بند بود و ادعای ژان میتوانست دوباره امید را در دل او و البته سردارانش زنده و از همه مهم تر، مردم سادهدل و متعصب فرانسه را به حمایت از شارل هفتم تشویق کند.
ژان از «دوفن» خواست که او را به خط مقدم جبهه بفرستد؛ جایی که فرانسویها دیگر رمقی برای مقابله نداشتند و عرصه را به دشمن سرسخت واگذار کرده بودند. اوایل آوریل سال ۱۴۲۹ (فروردین سال ۸۰۸ خورشیدی)، ژاندارک که لباس رزم پوشیده بود، با پرچمی در دست، خود را به اورلئان، شهری که در اشغال انگلیسیها بود، رساند و فرماندهی سپاه، ظاهراً به شکل صوری، به وی واگذار شد.
سخنرانیهای آتشین دختر جوان، چنان بر سربازان فرانسه تأثیر گذاشت که بیمحابا وارد معرکه نبرد شدند. خود ژاندارک هم، پرچم به دست، در معرکه میتاخت و فرانسویها را به پایداری دعوت میکرد؛ چند روز بعد، اورلئان به دست نیروهای فرانسوی فتح شد؛ این اولین پیروزی نمایان سپاه فرانسه، بعد از مدتها شکست و عقبنشینی بود. سریال پیروزیهای فرانسه، با ورود ژاندارک به معرکه، تکرار شد.
طولی نکشید که نام دوشیزه اورلئان، در کسوت بانویی قدیس که پیروزی را به ارمغان میآورد، بر سر زبانها افتاد. «دوفن» با اتکا به پیروزیهای ارتش خود، در ۱۷ ژوئیه سال ۱۴۲۹ (۲۶ تیرماه ۸۰۸ خورشیدی) در شهر «رنس» فرانسه با نام شارل هفتم تاجگذاری و لقب اشرافی «دوک دولیس» را به خاندان ژاندارک اعطا کرد. روستای زادگاه دوشیزه اورلئان از مالیات معاف شد و ظاهراً همه چیز خوب پیش میرفت.
قهرمانی که زنده سوزانده شد
اما انگلیسیها و اشراف فرانسوی متحد آن ها، چندان از این وضعیت راضی نبودند. ژاندارک به کابوس آنها تبدیل شده بود و برای زنده یا مردهاش، جایزه کلانی تعیین کرده بودند. ژان در مسیر حمله به سمت پاریس، توسط «بورگینیونها» یکی از متحدان فرانسوی انگلیس، اسیر شد.
او را در ۲۱ فوریه سال ۱۴۳۱ (۲ اسفندماه ۸۱۰ خورشیدی) در دادگاهی واقع در شهر «روآن» محاکمه کردند؛ جرم او ادعای ارتباط با غیب، جادوگری و اقدام به فرار از زندان بود.
دادگاه او را محکوم به زنده سوزاندن در آتش کرد. اجرای حکم مدتی به تعویق افتاد، اما سرانجام، روز ۳۰ می ۱۴۳۱ (۸ خرداد ۸۱۰ خورشیدی) ژاندارک را در میدان مرکزی شهر «روآن»، زنده در آتش سوزاندند و خاکسترش را به رود «سِن» ریختند. ۲۵ سال بعد و پس از آزادی فرانسه، به خواست مادر و برادران ژاندارک، دادگاه تجدید نظری برگزار شد و او را از اتهامات دادگاه «روآن» تبرئه کرد.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/