تحلیلی از اوضاع فعلی افغانستان و نقش آمریکا در صحنه‌آرایی قدرت در این کشور را می خوانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مذاکرات صلح افغانستان در دوحه قطر بین زلمی خلیل‌زاد، نماینده ویژه آمریکا و ملا عبدالغنی برادر، مرد شماره دو طالبان پیشرفت قابل توجهی داشته است، هر چند که همچنان مشکلات جدی وجود دارد. در این‌باره که مذاکرات آمریکا و طالبان تا کجا پیش‌رفته اطلاعات موثق چندانی انتشار عمومی نیافته است، ولی گفته می‌شود مواضع طرفین در دو موضوع کلیدی یعنی زمانبندی خروج نیرو‌های آمریکایی و ناتو از افغانستان که شرط اصلی طالبان بوده و نیز تعهد طالبان که در صورت شراکت در قدرت اجازه نمی‌دهند گروه‌های رادیکال اسلامی از خاک افغانستان منافع ملی و امنیتی آمریکا و متحدانش را تهدید کنند ـ که شرط اولیه آمریکاست ـ به تفاهم نزدیک شده‌اند.

پشت پرده توافق طالبان با آمریکا چیست؟


بیشتربخوانید: طالبان این روز‌ها به دنبال چیست؟


اگر این‌گونه اطلاعات درست باشد تحول مهمی در مواضع طرفین حاصل شده است. در عین حال این انتظار تشدید شده است که طی هفته‌های آینده مذاکرات در قالب بین الافغانی پیگیری شود و طالبان با هیات‌هایی از افغان‌ها لااقل در قالب غیردولتی وارد مذاکرات جدی‌تری شوند. پرسش مهم اکنون این است که آیا واقعا افغانستان به طرف استقرار یک صلح پایدار در حرکت است یا تداوم جنگ در قالب جدید و با بازیگران جدید در حال تحول است. دیدگاه‌ها در این خصوص یکسان نیست. با این حال گفته می‌شود جنگ با بازیگری طالبان دارد وارد مراحل پایانی خودش می‌شود و مجموعه شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاب می‌کند که شکل کنونی جنگ در افغانستان پایان یابد.

طالبان در این روند هر چند که به تمامی انتظارات‌شان مبنی بر تصرف کامل قدرت در کابل نخواهند رسید، ولی سهم مهمی از قدرت را می‌توانند به دست بیاورند. شراکت در قدرت امری محتمل می‌باشد و آمریکا به دنبال همین هدف است تا از تکرار تجربه اتحاد شوروی و شکست نظامی قطعی خود در جنگ افغانستان جلوگیری کند.

اما پرسش مهم‌تر این است که با شراکت طالبان در قدرت آیا واقعا جنگ در افغانستان تمام خواهد شد و افغان‌ها بعد از چهل سال شاهد صلح و ثبات در کشورشان خواهند شد؟! واقعیت آن است که در این‌باره خوش‌بینی چندانی وجود ندارد. ظن غالب در این خصوص آن است که رقابت‌های موجود بین منابع قدرت داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی تغییر جهت دهد و طالبان نقش جدیدی با نام و پرچم جدید بیابند؛ بنابراین محتمل است که طالبان شورای کویته تنها بخشی از جریان طالبانی باشند که مصالحه و شراکت در قدرت را پذیرفته‌اند و آن هم به این امید که با بهره‌گیری از سازوکار‌های موجود در نهایت به تمامی قدرت دست یابند، اما حداقل شش جریان دیگر که تفکر طالبانی را نمایندگی می‌کنند امکان تداوم جنگ را در اشکال و اهداف جدید بیابند. شبکه حقانی و داعش نامزد‌های جدید در چنین روندی خواهند بود.

با این تفاوت که جنگ در داخل افغانستان مدنظر نیست، بلکه این کشور سکوی پرتاب جریان رادیکال خلافت‌گرا و مدعی احیای خلافت شرقی یا خراسان بزرگ خواهد شد که نوعی توافق پنهانی در قطر احتمالا روی آن حاصل شده است، ولی اعلام نمی‌شود.

در چنین نگاهی طالبان از دو ظرفیت شراکت در قدرت در قالب شورای کویته و ادامه جنگ در قالب شبکه حقانی و متحدانش برخوردار می‌شود و به جای درگیری در جنگ داخلی درگیر جنگ منطقه‌ای و علیه رقبای آمریکا چین ـ روسیه و حتی ایران خواهد شد. خلافت شرقی داعش توجیه ایدئولوژیک چنین تحول احتمالی است و حتی اگر تصور شود که جهان غرب و آمریکا همچنان در حرف مدعی مقابله با آنچه از آن به نام تروریسم یاد شده است باقی‌بماند، در عمل چنین نخواهد بود یا حداقل مزاحم جریان رادیکال خلافت‌گرای اسلامی در بخش شرقی آن نخواهد شد.

مصالحه یا توطئه‌ای جدید؟

بنابراین دور از انتظار نیست توافق طالبان و خلیل‌زاد که افغانستان پایگاهی برای نیرو‌های اسلامگرا نخواهد شد تا منافع آمریکا و متحدانش را به خطر بیندازند، الزاما به این معنا نخواهد بود که رقبای آمریکا را هم شامل شود. نشانه‌های موجود حکایت از آن دارند که طالبان و آمریکا به نوعی مصالحه نزدیک شده‌اند. هر چند موانع جدی هنوز هم وجود دارند که ممکن است روند مصالحه را طولانی‌تر سازد، اما شک نباید داشت روندی که در دوحه قطر آغاز شده پیامد‌هایی به همراه خواهد داشت که نه تنها افغانستان بلکه کل منطقه را تحت‌تاثیر قرار خواهد داد.

تحولات خاورمیانه و جنوب آسیا در ارتباط با هم قرار دارند و این‌که روسیه و چین نگران این تحولات شده‌اند تا آنجا که شایع شده در فکر تقویت بخشی از طالبان برآمده‌اند، بی‌ارتباط با چنین برداشت‌هایی نمی‌تواند باشد. بازی بزرگ جدیدی در افغانستان و آسیای مرکزی تا جنوب آسیا و خاورمیانه در حال شکل‌گیری است و جابه‌جایی نیرو‌های عمل‌کننده محلی علی‌القاعده نباید خیلی دور از انتظار تصور شود. چین و روسیه دیر یا زود وارد این بازی خواهند شد و منطقه را دو دستی تقدیم آمریکای غیرقابل پیش‌بینی ترامپ نخواهند کرد. ملابرادر بیش از سایر رهبران طالبان این روند را حس کرده و به‌درستی می‌داند که در مصالحه با آمریکا به‌دنبال چیست. بازیگران بین‌المللی و منطقه‌ای هر کدام پیگیر منافع راهبردی خود هستند. آمریکا نیز ارزیابی واقع‌بینانه‌ای از این سطح از تضاد منافع بازیگران دارد. این‌که آمریکا دارد می‌پذیرد شرط اصلی طالبان مبنی بر خروج نظامی از افغانستان را مدنظر قرار دهد و زمان‌بندی خروج را بپذیرد در ظاهر با راهبرد جهانی آمریکا هم‌خوانی ندارد، ولی اگر دقیق‌تر به این موضوع نگاه شود این خود بخشی از راهبرد جهانی آمریکا برای حفظ قدرت سلطه خود در قرن بیست و یکم به نظر خواهد آمد که چین خیلی رندانه، حساب شده و به آهستگی در حال بالا رفتن از نردبان قدرت جهانی و به زیر کشیدن آمریکاست.

افغانستان هم سایه با رقبای آمریکا نمی‌تواند بیش از این در جنگ طالبان و دولت مرکزی درگیر باقی بماند، تصور این‌که آمریکا به‌طور کامل آن‌طور که طالبان می‌گویند از افغانستان خارج شود جای بحث دارد و تصوری واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد. طالبان احتمالا سطحی از حضور آمریکا و‌لو در قالب دیگری از نظامی آشکار می‌پذیرند. این بهایی است که در هر نوع مصالحه و شراکت در قدرت مجبور به پرداخت آن خواهند بود.

همچنان که آمریکا نیز مجبور است حضور طالبان را در قدرت بپذیرد و گر نه خطر شکست قطعی نظامی سرجای خودش باقی خواهد ماند؛ بنابراین می‌توان گفت تحولات افغانستان در مسیر نوعی مصالحه سودآور برای همه طرف‌ها ازجمله طالبان و حامیانش، آمریکا و متحدانش و در سطح پایین‌تری دولت مرکزی افغانستان که تاکنون در مذاکرات دور زده شده، قرار گرفته است. با دولت وحدت ملی یا بدون دولت مرکزی، افغانستان در مسیر جدیدی در حال تحول است، البته این امر به سادگی نخواهد بود و مشکلات زیادی وجود دارد، ولی نباید تصور کرد که ماموریت خلیل‌زاد شکست خورده است و مذاکرات دوحه کاملا بی‌نتیجه پایان می‌یابد. این‌که طالبان همزمان با مذاکره در دوحه قطر در کابل مسؤولیت عملیات انتحاری را می‌پذیرند، ولو آن‌که خود در آن دخیل نباشند و جریان‌های دیگری عامل آن باشند، به این معناست که طالبان از آن در چانه‌زنی‌ها برای دستیابی به سهم بیشتر در معامله بهره خواهند گرفت.

فرار از یک شکست قطعی

در یک ارزیابی مقدماتی می‌توان تصور کرد آمریکا با بهره‌گیری از تجربیات منابع قدرت که در گذشته افغانستان را اشغال نظامی کرده و شکست خورده‌اند، درصدد است از شکست قطعی نظامی خود جلوگیری کند و با شریک‌سازی طالبان در قدرت، حضور نظامی‌اش را در قالب‌های دیگری ادامه دهد. پاکستان و عربستان سعودی به دلایل متفاوتی دارند به این روند کمک می‌کنند، اما در عین حال این روند به‌سادگی قابل حصول نیست و رقبای آمریکا دست روی دست نخواهند گذاشت که رادیکالیسم اسلامی را در مرز‌های امنیتی خود مشاهده کنند؛ بنابراین می‌توان انتظار داشت افغانستان در مسیر جدید تحول، همچنان محل مناقشه و رقابت قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای باقی بماند و تا زمانی که این کشور به نقش تاریخی بی‌طرفی‌اش باز نگردد صلح و ثبات افغانستان به دشواری قابل حصول و پایدار خواهد بود. نقش ذاتی افغانستان بی‌طرفی در مناقشات بین‌المللی و منطقه‌ای است، اما چهار دهه است که این نقش ذاتی را از دست داده است و در این مدت تمامی رژیم‌های شناخته شده از چپ و راست اسلامی و غیراسلامی را تجربه کرده است و هیچ تضمینی وجود ندارد که نظام سکولارلیبرال مورد حمایت آمریکا نیز نوعی دیگر از شکست را تجربه نکند.

منبع: روزنامه جام جم

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.