به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هربار که اتفاق مهمی در کشور رخ میدهد تا چند روزی فضای سیاسی، اجتماعی و رسانهها تحتتاثیر آن هستند و اندکی بعد همهچیز به دست فراموشی سپرده میشود، اما بعید است که یکماه اخیر بهعنوان یکی از خارقالعادهترین دوران تاریخ معاصر ایران بهسادگی از یادها برود و رسانهها آن را کنار بگذارند. حتی بعید است روزی برسد و مقطع ۳۰ خرداد تا ۳۰ تیر ۱۳۹۸ از یاد مردم ایران و اذهان مردم منطقه برود. بیایید با هم فضای مجازی، شبکههای اجتماعی، رسانههای داخلی و خارجی و حتی اظهارنظرهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی را در این ایام از زاویه دیگری نگاه کنیم و ببینیم واکنش مردمی به هدف قرار دادن گلوبال هاوک و توقیف استنا امپرو چیست؟
چه میزان از مردم خوشحال شدهاند و چه تعداد ناراحت یا نگران. آنهایی که بدنه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی هستند که هیچ، چون مواضعشان معلوم است، اما شاید بتوان گفت هیچ ناظر منصفی نباشد که واکنش قشر خاکستری، منتقدان نظام و حتی فعالان سیاسی و کنشگرانی را که حقیقتا دل در گرو ایران دارند ببیند و گزارش شور و شوق بازسازی اقتدار و تقویت حس وطنپرستی مردم را ندهد. این روزها همه حتی آنها که به سیاست خارجی کشور نقد بنیادین دارند، معتقدند پاسخ به تجاوز آمریکاییها و مقابلهبهمثل در پاسخ به توقیف کشتی ایرانی در جبلالطارق توسط انگلیسیها حس غرور ملی ایران را چند مرتبه بالاتر برد و کاری کرد که بیشک نمونه آن در ۲۰۰ سال اخیر قابل مشاهده نبوده و نیست. بماند که تاریخدانها بهمعنای واقعی کلمه میدانند که واکنش امروز ایران به زیادهخواهی آمریکا و انگلیس چه معنایی دارد، اما همانهایی هم که تنها نامی از ترکمانچای، گلستان، دارسی، ۲۸ مرداد، کاپیتولاسیون و... شنیده باشند حالا خوشحالند و از احساس داشتن استقلال لذت میبرند. در روزهای اخیر و دقیقا از ۳۰ خرداد که پرنده جاسوسی فوقمدرن آمریکا هدف شلیک موشک یگانهای سپاه قرار گرفت تا همین یکی، دو روز که سپاه نفتکش بریتانیای کبیر را که از قضا دارای اسکورت نظامی هم بود بهخاطر تخلف از قانون توقیف کرد، تحلیلها و خبرهای متعددی درباره چند و، چون این اقدامات و حواشی آنها گفته شده و کمتر به این پرداخته شده که چرا این اقدامات بینظیر است و در تاریخ معاصر بیسابقه. این روزها کمتر رسانهای به این پرداخته که ریشه اصلی غرور ملی مردم ایران پس از دو اقدام بزرگ سپاه چیست و چرا مردم تا این حد خوشحالند. میدانیم نوشتن و خواندن از قطحی ساختگی و تلف شدن میلیونها نفر از مردم ایران دردناک است، گفتن از کودتایی که سالهای سال مردم را به زنجیر استعمار کشید دشوار است، خواندن روایت کاپیتولاسیون و جولان آمریکا میان جان و مال و نوامیس مردم ایران بهشدت آزاردهنده است، اما مرور این وقایع قطعا لذت بالندگی امروز را بیشتر به جانتان مینشاند.
گلستان، ترکمانچای، پاریس، رویترز و ...
دوران قاجار یکی از تلخترین دوران حیات سیاسی، اجتماعی مردم ایران است؛ زمانی که هم استبداد در کشور موج میزند، هم استعمار و هم بیکفایتی حاکمانی که حتی توان سرپا نگه داشتن تاج و تخت خود را هم نداشتند، حاکمانی که خیلی از آنها شاید فهم دقیقی از ابعاد جغرافیایی ایران هم نداشتند. در این دوران به سبب جولان بیگانگان در کشور، نهتنها بخشهای عمدهای از خاک ایران جدا میشود که با قراردادهای استعماری منابع و منافع مردم ایران تاراج میشود. بهصورت خلاصه چند نمونه از آنها را مرور میکنیم.
گلستان و ترکمانچای: در زمان فتحعلیشاه قاجار جنگهای طولانیمدتی میان ایران و روسیه در میگیرد و بهعلت بیکفایتی جدی دربار قاجار و با وجود مقاومتها و حتی پیشرویهای مردمی در این جنگها، هربار ایران متحمل شکستهای سنگینی میشد و بالاجبار و در جریان یک فشار توام با توطئه، بخشهای گستردهای از خاک خود را تقدیم روسیه تزاری میکند. هرچند در این مجال نمیگنجد، اما نمیتوان نگفت که نقش سرگور اوزلی، سفیر وقت بریتانیا در تهران که نقش مهمی در روابط ایران با روسیه و حتی تنظیم متن قرارداد گلستان داشت، قابل چشمپوشی نیست. در این قراردادها که اولی در سال ۱۱۹۲ شمسی و دومی در سال ۱۲۰۶ شمسی منعقد شد ۱۷ منطقه از ایران جدا شد، مناطقی که امروز شامل تمامی یا بخشی از کشورهای آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و روسیه هستند و مساحتی بیش از ۲۰۰ هزار کلیومترمربع را شامل میشوند. البته ایران در ترکمانچای حق کشتیرانی در دریای خزر را نیز از دست داد و ملزم به پرداخت مبلغ هنگفتی بالغ بر ۱۰ کرور تومان غرامت هم شد.
معاهده پاریس: انگلیسیها که سالهای سال جنوب ایران را هدف تعرضات خود قرار داده بودند، در یک تبانی تاریخی با حاکمان وقت افغانستان و هرات آن موقع، توانستند از ضعف دولت مرکزی ایران استفاده کنند و در سال ۱۲۳۵ هجری شمسی بخش قابلتوجهی از ایران را که شامل حدود تقریبی افغانستان کنونی است جدا کردند. در جریان این معاهده، ایران اختلافات خود با حاکمان هرات را کنار میگذاشت و با به رسمیت شناختن استقلال این منطقه، نواحی جنوبی خود را که در تصرف نظامیان انگلیسی بوده و توانی برای رهایی آنها وجود نداشت، آزاد میکرد. این قرارداد در زمان ناصرالدینشاه قاجار در پاریس منعقد شد.
قراردادهای استعماری: نام رویترز، دارسی، توتون و تنباکو، لاتاری و بانک شاهنشاهی را حتما شنیدهاید، قراردادهایی که همگی بخشی از منابع و منافع ایرانیان را به یغما میبرند. برای مثال در امتیاز رویترز تقریبا تمامی منابع قابل استحصال و ظرفیتهای قابل دسترسی ایران در ازای ۲۰۰ هزار لیره انگلیس که عمدتا خرج خوشگذرانیهای دربار میشد به بارون جولیسون دورویتر واگذار شد. ساخت و بهرهبرداری از هرگونه راهآهن و سد در ایران، بهرهبرداری از معادن، جنگلها، گمرکات، محصولات کشاورزی، چون توتون و تنباکو و... ازجمله این امتیازات هستند. مثال دیگر قرارداد دارسی است؛ قراردادی نفتی که در سال ۱۲۸۰ شمسی منعقد شد و در آن برای مدت ۶۰ سال امتیاز استخراج نفت ایران بهجز مناطق شمالی به انگلیسیها واگذارشد.
ماجرای اشغال ۱۳۲۰
در جریان جنگ جهانی دوم که از سپتامبر ۱۹۳۹ برابر با ۱۳۱۸ آغاز شد، با وجود اینکه ایران بیطرفی خود را رسما اعلام کرد، اما نیروهای متفقین از شمال و جنوب ایران را مورد حمله هوایی و زمینی قرار دادند. روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب و غرب وارد خاک ایران شدند و بلافاصله و با هم به علت ضعف مفرط دولت مرکزی و بیکفایتی رضاخان پهلوی خود را به تهران رساندند. در این زمان بهانه حمله، حضور محدود مستشاران آلمانی در ایران بود، اما علت واقعی پشتیبانی از جنگ و حمایت از جبهههای نبرد روسیه با آلمانها بود بهصورتی که در اولین قدم انگلیسیها کنترل راهآهن سراسری ایران را در اختیار گرفتند و از آن برای پشتیبانی جبهههای جنگ استفاده کردند. سوم شهریورماه ۱۳۲۰ عملیات اشغال ایران آغاز شد و با رسیدن نیروهای متفقین به تهران عملا رضاخان پهلوی و حکومتش سقوط کرد. در جریان این اتفاق نهتنها صدها هزار تن از مردم ایران کشته شدند بلکه اموال مردم غارت شد و بهگونهای تهاجم جلو رفت که حتی قحطی در بسیاری از نقاط ایران دامن مردم را گرفت. در این زمان فشار اقتصادی سراسری و زمینه برای آشوبهای قومی و قبیلهای گسترش یافت.
بلافاصله پس از اشغال ایران و در تصمیمی که انگلیسیها محور آن بودند، رضاشاه تبعید و فرزند او که نماد خدمت تمامعیار به انگلستان بود به پادشاهی ایران برگزیده شد و زمینه برای حضور بلندمدت متفقین که حداقل بهصورت رسمی پنجسال به طول انجامید، ایجاد شد.
کنفرانس سهجانبه تهران
دو سال بعد از اشغال خاک ایران توسط قوای متفقین، «فرانکلین روزولت» رئیسجمهور آمریکا، «وینستون چرچیل» نخستوزیر انگلیس و «ژوزف استالین» رهبر اتحاد جماهیر شوروی راهی تهران شدند تا در نشستی مشترک همزمان با چهارمین سال جنگ جهانی دوم، درباره آینده جنگ و برنامههایشان برای آلمان به توافق برسند. مهمترین نکته این نشست، اما همانطور که در تاریخ آمده آن بود که دولت وقت اساسا اطلاعی از تصمیم سران سه کشور برای برگزاری چنین نشستی آنهم در قلب پایتخت نداشت و تنها در روز ورود رهبران متفقین، نخستوزیر وقت ایران در جریان سفر این سه قرار داده شد.
این البته نقطه پایان رفتار تحقیرآمیز میهمانان ناخوانده نبود و پس از اطلاع محمدرضاشاه و زمانی که او برای شرکت در کنفرانس به محل سفارت رفته بود، چرچیل و روزولت در جریان کنفرانس حاضر نشدند به دیدار شاه ایران بروند و با وی تنها در محل سفارت دیدار کردند. چرچیل تنها برای چند دقیقه در حیاط سفارت شوروی به سلام و احوالپرسی و چند عکس یادگاری بسنده کرد و استالین هم اگرچه با تلاش و خواهش یکی از اطرافیان شاه حاضر شد به دیدار او برود، اما نظامیان کشورش را هم با خود برد تا جایی که مسئولیت حفاظت از کاخ سعدآباد در جریان این دیدار را نیروهای نظامی شوروی برعهده گرفتند و حتی در راهروهای سعدآباد هم مستقر شدند.
براساس اسناد و مدارک محرمانهای که بعدها درباره مذاکرات این نشست منتشر شد، استالین در این کنفرانس فارغ از موضوعات مرتبط با جنگ، بحث درباره منابع نفتی ایران و کشورهای ساحلی خلیجفارس را هم پیش کشید و خواستار توافقی درباره تقسیم این منابع در آینده شد؛ پیشنهادی که البته بهدلیل اولویت جنگ، در دستورکار قرار نگرفت.
تقسیم ایران میان انگلیس و روسیه
بخش عمدهای از درگیریهای روسیه و انگلیس در آسیا در زمینی به وسعت دریای خزر تا دریای عمان واقع بود؛ یکی در شمال نگران پیشروی طرف مقابل بود و دیگری که هند را غنیمتی گرانبها از آسیا میدانست تلاش میکرد ایران را بهعنوان منطقهای حائل و بهاصطلاح سپری مقابل هند قرار دهد تا رقیب شمالی نتواند به این منطقه نزدیک شود. در سال ۱۹۰۷ میلادی برابر با ۱۲۸۶ هجری شمسی، تحت بیکفایتی دولت مرکزی قاجار، ایران از سوی انگلیس و روسیه به سه قسمت تقسیم شد و از طریق سفارت انگلیس در تهران به اطلاع وزارت امور خارجه ایران رسید. طبق این قرارداد نیمه شمالی ایران تحت نفوذ روسها بود، باریکه مناطق مرکزی و بخش جنوبغربی بیطرف و جنوب و جنوبشرقی ایران تحت نفوذ انگلیسیها قرار میگرفت. این قرارداد به قرارداد سنپترزبورگ معروف است. چند سال بعد یعنی در سال ۱۲۹۴ هجری شمسی که حدود یکسال از زمان آغاز جنگ جهانی اول میگذشت، انگلستان و روسیه تصمیم گرفتند نیروهای آلمانی را از ایران اخراج کنند، از اینرو اقدام به انعقاد یک توافق سری کردند. در سال ۱۹۱۵ با قراردادی جدید میان روسیه و انگلیس منطقه بیطرف یا حائل مرکزی نیز از بین رفت و عملا ایران به دو بخش شمالی و جنوبی تحت اشراف روسیه و انگلیس تبدیل شد. روسها در شمال نیروی قزاق را برای توسعه قدرت خود بهکار گرفتند و انگلیسیها پلیس جنوب را در نیمه جنوبی کشور برای اعمال قدرت خود. قحطی ساختگی در این دوران که مربوط به سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میشود بیش از هشتمیلیون ایرانی را به کام مرگ فرو برد و زخم کهنهای را برای همیشه از جناب انگلیسیها بر پیکر ایران باقی گذاشت.
کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نخستین کودتا بهمعنای مدرن آن در تاریخ معاصر ایران است؛ کودتایی که همه دستاوردهای مشروطهطلبی را بر باد داد و کشور را به سمت یک دیکتاتوری بیسابقه سوق داد. چیزی از پایان جنگ جهانی اول نگذشته بود که انگلیسیها به این جمعبندی رسیدند که تامین حداکثری منافعشان در ایران در گرو استقرار حکومتی سرسپرده است؛ حکومتی که بتوان بیش از پیش روی آن حساب کرد. همین موضوع باعث شد تمرکز ویژهای روی دو مهره وابسته -سیدضیاءالدین طباطبایی بهعنوان نیروی سیاسی و رضاخان میرپنج بهعنوان چهرهای نظامی- صورت بگیرد.
در چارچوب این سناریو رضاخان میرپنج با همکاری سیدضیاءالدین طباطبایی و برنامهریزی افسر انگلیسی «آیرون ساید» در نخستین روزهای اسفند ۱۲۹۹ علیه نخستوزیر احمدشاه دست به کودتا زد؛ کودتایی که خیلی زود و بیدردسر به پیروزی رسید و پس از حرکت قوای قزاق از قزوین بهسوی تهران بدون هیچگونه مشکل جدی، در سوم اسفند به تصرف تهران ختم شد. قوای قزاق وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند و این یعنی دولت وقت سقوط کرده بود.
احمدشاه هم به ناچار و با ترس از عواقب مقاومت برابر انگلیسیها، بیهیچ، چون و چرایی رضاخان را بهعنوان فرمانده کل قوا برگزید و سیدضیاء را به سمت نخستوزیری منصوب کرد. این البته تازه آغاز همراهی انگلیسیها با رضاخان بود و فرمانبرداری او از دولت انگلیس و سرکوب جنبشهای آزادیخواهانه مردم، رفتهرفته از رضا خان چهرهای مورد وثوق چشمآبیها ساخت؛ چهرهای که چهار سال بعد حتی آنها را متقاعد ساخت با نشاندن او بر کرسی پادشاهی، موافقت کنند.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
سه روز بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ که با طراحی و پشتیبانی مالی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و با فرمان محمدرضا پهلوی شکل گرفته بود و به خروج محمدرضا شاه از کشور منتهی شد، آمریکاییها و انگلیسیها بار دیگر شانسشان را برای برکناری دولت مصدق امتحان کردند. در این حدفاصل اگرچه عوامل اصلی کودتا دستگیر و بخشهای اصلی گارد شاهی خلع سلاح شدند و همهچیز از دست رفته بهنظر میرسید و حتی براساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا و سیا، دولت این کشور در یک جمعبندی اولیه یافتن راهی برای آشتی با مصدق را میان گزینههای روز میز قرار داد، اما روزولت رئیس وقت شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا ترجیح داد پیغام دولت متبوعش مبنیبر «عملیات را رها کن و از کشور خارج شو!» را نشنیده بگیرد و یکبار دیگر با جمع کردن نظامیان ضد مصدق، حرکت جدیدی را آغاز کند.
مرحله دوم کودتا در ۲۸ مردادماه توسط شاپور جی و عوامل انگلیسی و حمایت آمریکاییها به اجرا گذاشته شد. نقشه نیز از این قرار بود که جمعیتهایی از نقاط مختلف تهران به مرکز شهر حرکت کنند، با محاصره منزل مصدق او را دستگیر کرده و زاهدی هم با تانک به نخستوزیری برود و از شاه دعوت به بازگشت کند. این طرح بهصورت کامل اجرا شد و واحدهای نظامی طرفدار مصدق هم هیچ دخالتی در خنثیسازی کودتا نکردند.
غلامحسین صدیقی، وزیر کشور دولت دکتر مصدق در گزارشی از روز کودتا مینویسد: «حال آقای نخستوزیر بههم خورده و بهشدت گریه میکردند. با تشدید تیراندازی، مهندس رضوی ملحفهای را به علامت تسلیم بیرون برد و بر بام نصب کردند.»
به این ترتیب کودتا به پیروزی رسید. بعد از تسلیم مصدق، شاه در ملاقات با روزولت ضمن تشکر از او تاکید کرد «من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم.»
کاپیتولاسیون و مصونیت مضاعف
حق کاپیتولاسیون اگرچه اولینبار در معاهده ترکمانچای از سوی فتحعلیشاه قاجار به روسها داده شده بود و بعدها دولتهای اسپانیا، فرانسه، آمریکا، آلمان، ایتالیا و چند کشور دیگر ازجمله دولت عثمانی هم در ایران از آن بهرهمند شدند، اما درنهایت مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۶ ضمن رای به لغو این امتیاز، به همه دولی که از آن استفاده میکردند یکسال وقت داد در قراردادهای خود تجدیدنظر کنند. از همان مقطع چند سالی بساط کاپیتولاسیون از کشور جمع شد، اما این رویه پایدار نبود.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد و در شرایطی که آمریکاییها دست برتر را در تحولات سیاسی ایران داشتند از دولت ایران خواستند نظامیانشان و خانوادههای آنها نیز از امتیازات و مصونیتهای ماموران سیاسی پیشبینیشده در قرارداد وین برخوردار باشند؛ پیمانی که در ماده ۳۷ آن آمده بود: «دیپلماتهای هر کشور در کشور دیگر از مصونیت برخوردارند، گاه این مصونیت، مصونیت قضایی است. دیپلمات دارنده این مصونیت درصورت ارتکاب جرم در کشور میهمان از تعقیبهای قانونی و مجازات مبری است و رسیدگی به اتهام او به کشور متبوعش ارجاع داده میشود.»
مطالبه واشنگتن از دولت ایران خیلی روی زمین نماند و لایحه کاپیتولاسیون و استفاده مستشاران نظامی و خانوادههای آنان (علاوهبر ماموران سیاسی و دیپلماتهای آمریکایی) از این حق، در کابینه اسدالله علم به تصویب رسید و یکسال بعد در زمان نخستوزیری حسنعلی منصور به مجلس شورای ملی برده شد؛ لایحهای که اعتراض شدید حضرت امام (ره) و سخنرانی معروف چهارم آبان ۱۳۴۳ و اعتراضات گسترده مردم را بهدنبال داشت که عاقبت به تبعید حضرت امام (ره) به ترکیه منتهی شد.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/