به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اواسط تابستان ۲۰۱۵ بود که برای شرکت در یک کنفرانس علمی به کشور هلند سفر کردم. هلند کشوری است در شمال غربی اروپا که شانزده و نیم میلیون نفر جمعیت دارد. مردم این کشور به زبان داچ یا هلندی صحبت میکنند، زبانی پر از واجهای «خ» و «گ» که به نظرم تلفظ درست کلمات آن یکی از سختترین کارهای دنیا ست. بسیاری از زمینهای هلند در ارتفاعی هم سطح یا حتی زیر سطح دریا واقع شده اند، از همین رو هلند را در انگلیسی نِدِرلند یا سرزمین پست مینامند. مردم این کشور برای مهار آب دریا و رودخانههای بسیار زیاد در جای جای شهرها دست به حفر کانال زده اند که در برخی موارد رفت و آمدشان از طریق همین کانالها و توسط قایق صورت میگیرد.
این اولین ویژگی جالب کشور هلند است که چشم هر گردشگری را در سفر به این کشور به خودش خیره خواهد کرد. مقصد سفرمن شهر اوتریخت بود که در جنوب آمستردام و در مرکز هلند قرار دارد، اما افزون بر اوتریخت از پایتخت این کشور یعنی شهر آمستردام و چندین شهر دیگر که در مسیر این سفر بود نیز بازدید کردم. آن چه در ادامه میخوانید بخشی از مشاهداتم از این کشور و آداب و رسوم جالب مردم آن است.
در کشور لالهها خبری از لاله نیست!
تصور اولیه ام از کشور هلند سرزمینی پر از لالههای زیبا و رنگارنگ بود که بارها و بارها در رسانهها و البته کتابها دیده و خوانده بودم، اما در تمام یک هفته اقامتم در این کشور حتی یک عدد گل لاله را از نزدیک ندیدم! به جرئت میتوانم بگویم تعداد لالههای هلندی که شهرداری مشهد هر سال در پارک ملت میکارد از تعداد نه تنها لالهها بلکه تمام گلهای شهر آمستردام بیشتر است. البته نکته در این است که برای دیدن لالههای این کشور باید فقط در اوایل بهار به منطقهای به نام «لیزل» بروید و از مزارع انبوه لاله بازدید کنید؛ در غیر از این بازه زمانی و این مکان، نمیتوانید از لالهها و گشت و گذار در بینشان لذت ببرید! بنابراین تصور اینکه مردم این کشور هر روز، صبحانه یا شامشان را در کنار لالهها میخورند و روانشان شاد میشود، همین الان از ذهنتان بیرون کنید! با این حال، نبودن لالههای چیزی از زیبایی بی نظیر شهرهای هلند کم نمیکند. معماری در هلند منحصر به فرد است، به جرئت میتوان گفت ساختمانهای هلندی با ساختمانهای کشورهای مجاور مانند آلمان، بلژیک و فرانسه بسیار متفاوت است و هویتی کاملاً مستقل دارند. ساختمانهای بلند و چندین طبقه با راه پلههایی باریک که بسیاری از آنها بیش از ۲۰۰ سال پیش ساخته شده اند. انعکاس این ساختمانهای رنگارنگ در آب کانالها یکی از فراموش نشدنیترین تصاویر از این کشور زیباست.
آمستردام، پایتخت دوچرخههای دنیا
کنار ایستگاه قطار مرکزی آمستردام یکی از بزرگترین پارکینگهای دوچرخه جهان قرار دارد. اولین سوالی که با دیدن این پارکینگ به ذهنم رسید، این بود که مردم چگونه دوچرخه خود را از بین صدها دوچرخه مشابه دیگر تشخیص میدهند؟ بسیاری از مردم این شهر از پیر و جوان برای رفت و آمد خود در شهر از دوچرخه استفاده میکنند. آنها معتقدند با این کار افزون بر حفظ سلامت و تناسب اندام به پاکیزگی هوای شهرشان نیز کمک میکنند. البته لازم است یادآوری کنم هزینه بالای بنزین و حمل و نقل با وسایل نقلیه عمومی هم در این تصمیم بی تأثیر نیست. دوچرخه سواری در بسیاری شهرهای کوچک اروپا امری عادی است، اما آمستردام که به لحاظ وسعت و جمعیت با شهرهای بزرگی مثل پاریس و برلین مقایسه میشود در این زمینه استثنا است. خیابانهای این شهر برای استفاده از دوچرخه کاملاً مناسب سازی شده است و چه بسا راندن دوچرخه در بسیاری موارد راحتتر از راندن خودرو باشد چراکه آمستردام به ویژه در بخش مرکزی پر از کوچههای باریک و کانالها و پلهایی است که عبور با خودرو تقریباً در آنها غیر ممکن است. از آن طرف جالب است بدانید دوچرخه دزدی در این شهر بسیار شایع است، به ویژه دوچرخه گردشگرها که از رمز و راز بستن و قفل کردن دوچرخه شان در این شهر بی خبرند. این نکتهای است که تا به این شهر سفر نکنید و با این مسئله مواجه نشوید، کمتر رسانهای به آن اشاره میکند! در ضمن و با توجه به تعداد بالای دوچرخه درآمستردام تعمیرکار دوچرخه یکی از پردرآمدترین مشاغل در این کشور است و کمتر خیابانی در این شهر پیدا میشود که یک مغازه تعمیر دوچرخه نداشته باشد.
مردمی که اندامشان ظریف نیست!
وقتی در ایستگاه مرکزی قطار اوتریخت پیاده شدم، اولین چیزی که توجهم را به خود جلب کرد قد بسیار بلند مردم هلند بود. با عبور چندصد کیلومتر از جنوب آلمان به سمت هلند، این اختلاف قد به شدت برایم مشهود و مشخص بود. من که با قد ۱۶۰ سانتی متر در کشور خودمان و با کمی ارفاق در جنوب آلمان متوسط محسوب میشدم، در هلند همچون لیلی پوتیها در سرزمین گالیور بودم! تقریباً تمام زنان هلند که از چهره سفید و نسبتاً بی روحشان قابل تشخیص بودند، یک سر و گردن و چه بسا بیشتر از من بلندتر بودند، به طوری که برای برقراری مکالمه ناگزیر باید سرم را بالا نگه میداشتم. مردم هلند عموماً چهارشانه با پاهایی کشیده و عضلانی هستند و چهرهها و اندامهای ظریف کمتر به چشم میخورد.
فروش حشیش، وسط خیابان!
دومین روز از اقامتم در شهر اوتریخت فرصتی فراهم شد تا به گشت و گذاری در شهر بپردازم. شهر اوتریخت کلیسای بزرگی دارد که برج و ناقوس آن بلندترین برج در بین کلیساهای هلند است. ساعت ۹ صبح بود و هنوز بسیاری از مغازهها و فروشگاههای دور و بر کلیسا مشغول به کار نشده بودند. ورودی کلیسا هم بسته بود و مجبور شدم به تنهایی روی یکی از نیمکتهای مقابل در ورودی به انتظار بنشینم. هوای هلند به طرز عجیبی در اواسط جولای (اواخر تیر) سرد بود، به طوری که با پوشیدن کاپشنی بهاره هنوز هم احساس سرما میکردم. به همین دلیل بلند شدم تا در کوچههای اطراف چرخی بزنم. چند دقیقهای نگذشته بود که احساس کردم کسی تعقیبم میکند. چند بار پشت سرم را نگاه کردم و پسربچهای حدود ۱۵ ساله را دیدم که از فاصلهای چندمتری به دنبالم میآید، با هربار توقف میایستد و با حرکت مجدد من راه میافتد. اگرچه پسربچه کم سن و سال بود و به لباس و چهره اش نمیآمد که خلافکار باشد، اما باز هم احساس ترس داشتم. بالاخره با فرهنگ آنها آشنا نبودم و احتمال هر خطری را برای خودم متصور بودم. عزمم را جزم کردم و برگشتم و مستقیم در چشمهای پسرک چشم دوختم.
چیزی به هلندی گفت که متوجه نشدم و به انگلیسی پرسیدم که چه میگوید. این بار به انگلیسی پرسید: "?Do you want weed". میدانستم که weed به معنای حشیش است، اما با خودم فکر کردم حتماً اشتباه شنیده ام و احتمالاً پسرک منظورش wood یا چیز دیگری بوده است. از او پرسیدم که درباره چه حرف میزند، که پسرک گفت: "?Marijuana, Do you want marijuana" هیچ کلمهای مشابه ماری جوآنا به ذهنم نرسید که مثبت اندیشانه منظورش را تفسیر کنم! نمیدانم در من با آن کوله پشتی سنگین و پوستر لوله شده کنفرانس در دست چه دیده بود که چنین سوالی میپرسید، اما هرچه بود کوله پشتی را دو دستی چسبیدم، پوستر را روی دوشم انداختم و به سمت خیابان اصلی شروع به دویدن کردم. بعد از چند قدم با وحشت به پشت سرم نگاه کردم و دیدم پسرک نه تنها به دنبالم نیامده، بلکه با تعجب سرجایش ایستاده و من را تماشا میکند. بعدها فهمیدم مصرف ماری جوآنا و برخی مواد روان گردان در هلند آزاد است، آنقدر آزاد که در برخی کافهها و رستورانها سرو میشود و شما میتوانید از منوی مربوطه آنها را انتخاب کنید. خرید و فروشش در خیابان هم که برای هر فردی با هر سنی مقدور بود و بعد از چند سال، هر وقت آن لحظه را به یاد میآورم باز هم ترس تمام وجودم را میگیرد!
عاشقان اشانتیون
در ادامه مشاهداتم از کشور هلند میخواهم از اتفاقاتی جالب در زمان حضور در کنفرانسی که برای شرکت در آن به این کشور سفر کرده بودم، بگویم. کنفرانسی بین المللی با موضوع کاتالیستهای شیمیایی. تقریباً میتوانم بگویم کشوری را سراغ ندارم که نمایندهای در این کنفرانس نداشته باشد. از آمریکا و کشورهای اروپای غربی گرفته تا چین و بنگلادش و هند و سنگاپور؛ حتی از بسیاری کشورهای آفریقایی از جمله آفریقای جنوبی و مصر و کنیا هم استادان و دانشجویان برای شرکت در این همایش آمده بودند. از بخش علمی و زورآزمایی کشورهای مختلف در به رخ کشیدن پیشرفتهای خود و سخنرانیهای پیچیده برندگان جایزه نوبل که بگذریم؛ بخشهای غیرعلمی این کنفرانس هم جذابیتهای خاص خود ش را داشت. یکی از این جذابیتها فرایند گرفتن هدیه از اسپانسرهای نام دار کنفرانس بود.
بسیاری از استادان و دانشجویان که بیشترشان هلندی بودند چراکه این کنفرانس در این کشور برگزار میشد، برای گرفتن هدیه دقایقی را با مسئولان غرفههای مختلف هم کلام میشدند و در نهایت هدیه کوچکی را در کیف خود انداخته و به سراغ غرفه دیگر میرفتند. گاهی تمایل به دریافت هدایای رایگان به حدی بود که افراد قید شرکت در اجتماعات علمی را میزدند و برای گرفتن یک خودکار یا یک لیوان بیشتر در سالن عمومی کنفرانس میماندند. سپس در پایان هر روز هدایای خود را به هم نشان میدادند و دیگران را به گرفتن مشابه آن تشویق میکردند. استادی را در نظر بگیرید که با لباسی کاملاً رسمی به همراه دانشجویانش و دیگر استادان دانشگاه کشورش در این اجتماع شرکت کرده و با کراواتی شکیل و عینکی ته استکانی و البته بدون خجالت، خودکارها و لیوانها و دفترچههای یادداشت را یکی یکی از داخل ساک پلاستیکی که آن هم هدیه یکی از شرکت هاست در میآورد و به دیگران نشان میدهد. البته که زمان خوردن نهار و یا میان وعده هم اوضاع به همین منوال بود و افراد اضافی غذا یا میوه و شیرینی خود و یا دیگران را برداشته و با خود میبردند. ظاهرا همچنین رفتارهایی در هلند طبیعی بود، چون با واکنش عجیب و غریب برگزار کنندگان این کنفرانس رو به رو نمیشد و انگار آنها توقع دیدن چنین رفتارهایی را داشتند!
مسلمانان در هلند
یکی دیگر از مواردی که در هلند توجهم را به خود جلب کرد، حضور زنان محجبه در سطح شهرها بود. حدود یک میلیون نفر از جمعیت شانزده و نیم میلیون نفری هلند را مسلمانان تشکیل میدهند. تفاوت زنان محجبه هلندی با زنان محجبه دیگر شهرهای اروپایی مثل پاریس یا برلین این است که شما آنها را تنها در خیابانها و در حال خرید و یا رفت و آمد مشاهده نمیکنید بلکه آنها بخشی از نیروی کار در این کشور محسوب میشوند و مانعی برای اشتغالشان وجود ندارد؛ بنابراین در بعضی از فروشگاههای آمستردام، فروشندههای محجبه به چشم میخورند و همین طور در دانشگاهها یا مدارس مشغول به کار هستند.
جالب اینکه متصدی هتل محل اقامتم در شهر «اوتریخت» دختری محجبه به نام آمنه بود. آمنه سوری الاصل، اما متولد هلند بود و پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد بازار کار شده بود. آمنه اعتقاد داشت اگرچه وضعیت زنان مسلمان در هلند درباره بقیه کشورهای اروپایی کمی بهتر است، اما این شرایط تا رفع تبعیض کامل فاصله دارد. بسیاری از کارفرمایان همچنان ترجیح میدهند زنان غیر محجبه را استخدام کنند. از طرفی شرایط زندگی مسلمانان در هلند با وقایع سیاسی و تاریخی دستخوش تغییر میشود.
به عنوان مثال بعد از حملات ۱۱ سپتامبر یا هر اقدام گردشگری گروههایی مثل القاعده، داعش یا طالبان شرایط زندگی برای آنها سختتر میشود. اگرچه هلندیها در هر حال افراد مودب و محترمی هستند و در هر شرایطی از توهین مستقیم خودداری میکنند، اما تغییر رفتار آنها در این بازههای زمانی کاملاً مشهود است. از نظر آمنه مشکل دیگر مسلمانان اروپایی به ویژه مسلمانان هلند موج پناهندگی مسلمانان از کشورهای سوریه و عراق یا شمال آفریقاست. جوامع میزبان هنوز ظرفیت پذیرش این حجم از افراد با فرهنگ و تفکرات متفاوت را ندارد و در تقابل با آنها گروههای راست افراطی شروع به فعالیت میکنند که این فعالیتها شرایط را هم برای مسلمانان ساکن و هم مسلمانان تازه وارد دشوار میکند.
منبع:خراسان
انتهای پیام/