به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خیلی روشن آینده و سرنوشت دخترم را در زندگی امروز خودم میبینم به همین خاطر دوست ندارم جگر گوشه ام سختیها و بدبختیهای مرا دوباره تجربه کند با آن که از قدیم میگویند «تلخی عمر بشر حاصل بی تجربگی است»، اما نمیدانم چرا دخترم به آینه زندگی امروز من نگاهی نمیاندازد و مرا مایه عبرت خودش قرار نمیدهد و همچنان اصرار دارد که ...
زن ۴۹ ساله که ابتدا گم شدن دختر جوانش را به پلیس گزارش کرده بود بعد از افشای حقیقت ماجرا سفره دلتنگی هایش را در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گشود و درحالی که بیان میکرد وقتی فهمیدم دخترم در منزل همسر معتادش مخفی شده است فلاکت و بدبختی را در چشمانش دیدم، درباره چگونگی این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: حدود سه سال قبل بود که «کامیار» وارد زندگی دخترم شد.
او فرزند طلاق بود و به طور مجردی زندگی میکرد. یکی از بستگان دورمان موجبات این آشنایی را فراهم کرده بود به طوری که دخترم جز او کس دیگری را در اطرافش نمیدید اگرچه ظاهر «کامیار» نشانی از اعتیاد نداشت و پسر خوبی به نظر میرسید، اما نمیدانم چرا آشوب عجیبی در دلم بود. شاید هم این گونه افکار که جوانی با این زندگی مجردی و بدون نظارت پدر و مادر نمیتواند سالم زندگی کند روح و روانم را آزار میداد.
اما وقتی به شرایط زندگی خودم میاندیشیدم که چگونه با همسری دزد و معتاد روزگار میگذرانم دیگر مخالفتی با شیوه زندگی و رفتار کامیار نداشتم خلاصه به هر طریقی بود «مهناز» به عقد کامیار درآمد. من هم گرفتار درگیریها و مشکلات حاد زندگی خودم بودم چرا که از ۲۰ سال قبل تاکنون هیچ گاه روز خوشی در زندگی نداشتم همسرم مردی معتاد، خرده فروش مواد مخدر و دزد بود که برای تامین هزینههای اعتیادش دست به هر کار خلافی میزد.
بارها با سرمایههای اندکی که به دست آوردم او را در مراکز ترک اعتیاد بستری کردم، اما هیچ فایدهای نداشت و او مواد افیونی را رها نمیکرد. به همین دلیل از زندگی دخترم غافل بودم و او هم به دلیل علاقه اش به کامیار چیزی از مشکلات خودش نمیگفت تا این که دو سال قبل روزی گریه کنان نزد من آمد و از این که شوهرش گاهی دچار توهم میشود با من سخن گفت.
آن روز تازه فهمیدم که کامیار نه تنها اعتیاد دارد بلکه مواد مخدر صنعتی مصرف میکند! آن جا بود که متوجه شدم دیگر راه سعادت و خوشبختی دخترم به بن بست رسیده است و دامادم شبیه همسرم میشود. چرا که خوب میدانستم کسی که به مواد مخدر صنعتی آلوده شد دیگر چیزی جز مواد نمیبیند! با وجود این دامادم را در مرکز ترک اعتیاد بستری کردیم و دخترم را نیز نزد مشاور بردم، اما هیچ کدام از این کارها فایدهای نداشت و دامادم چند روز بعد از ترک اعتیاد دوباره به آغوش مواد افیونی پناه برد. روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که هشت ماه قبل کامیار دخترم را به منزل ما آورد و دیگر هیچ وقت به دنبالش نیامد.
شش ماه بعد از این ماجرا وقتی همه تلاش هایم برای پیداکردن کامیار بی نتیجه ماند و خانواده اش نیز ابراز بی اطلاعی میکردند به ناچار دست به دامان قانون شدیم و از کامیار به اتهام ترک انفاق شکایت کردیم تا مهناز از این بلاتکلیفی رها شود، ولی دامادم باز هم خودش را از دید ما مخفی میکرد بالاخره به همراه مامور انتظامی به در منزلش رفتیم و احضاریه دادگاه را به او ابلاغ کردیم و به همراه دخترم به منزل بازگشتیم بعد از این ماجرا من برای خرید مایحتاج زندگی برای ساعتی بیرون رفتم، ولی وقتی به خانه بازگشتم اثری از دخترم نبود ابتدا موضوع را جدی نگرفتم، اما زمانی که شب شد نگرانی سراسر وجودم را فراگرفت به همراه شوهر خواهرم به منزل دامادم رفتیم، اما او کاملا اظهار بی اطلاعی کرد.
دوبار دیگر هم سرزده به منزل دامادم رفتیم و همه جای خانه را گشتیم باز هم هیچ اثری از او نبود تا این که گم شدن مهناز را به پلیس آگاهی گزارش کردیم، اما وقتی دوباره برای ابلاغ قانونی به منزل دامادم بازگشتیم ناگهان لباسهای دخترم را روی طناب آویزان دیدم با آن که باز هم کامیار موضوع را انکار میکرد من در همان اطراف پنهان شدم تا این که حدود نیمه شب دخترم به منزل همسرش بازگشت، وقتی مقابلش قرار گرفتم گفت: میخواهم با همین شرایط کامیار، با او زندگی کنم، اما من عاقبت او را در آینه زندگی خودم میدیدم چرا که ... شایان ذکر است این پرونده به دستور سرهنگ زمینی (رئیس کلانتری سپاد) در دایره مددکاری مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:خراسان
انتهای پیام/