به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ، زن ۳۲ ساله که با سر و صورتی زخمی وارد کلانتری شده بود در حالی که بیان میکرد دیگر تحمل این وضعیت را ندارم، اما نمیتوانم شوهرم را به دادگاه بکشانم چرا که افشای روابط او با یکی از نزدیکانم موجب آبروریزی میشود درباره داستان زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: به خاطر شرایط سخت خانوادهام در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم چرا که نابینایی پدرم زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده بود و با مشکلات خاصی روبه رو بودیم. خلاصه ۱۷ ساله بودم که «فاضل» به خواستگاری ام آمد.
من هم بلافاصله پاسخ مثبت دادم و این گونه زندگی مشترک من و او آغاز شد، اما در همان اوایل زندگی زمانی که پسرم را باردار بودم متوجه فساد اخلاقی همسرم شدم.
او هیچ قید و بندی نداشت و مدام با زنان غریبه در ارتباط بود. آن زمان سعی میکردم خودم را بی خبر از رفتارهای زشت اخلاقی اش نشان دهم تا روزی خودش متوجه رفتارهای ناشایست اش بشود و دست از این کارها بردارد. فکر میکردم بالاخره از این بی بند و باریهای اخلاقی خسته میشود، اما نه تنها این گونه نشد بلکه زن دیگری را نیز به عقد موقت خودش درآورد با وجود این باز هم با این ماجرا کنار آمدم با خودم میگفتم اگر او همسر دیگری داشته باشد بهتر از این است که هر روز را با یک زن غریبه سپری کند چرا که احتمال دارد همسرم در این روابط نامتعارف به بیماریهای خطرناکی دچار شود و زندگی من و فرزندانم نیز به مخاطره بیفتد، اما باز هم تغییری در رفتارهای همسرم ایجاد نشد.
سالها به همین ترتیب میگذشت تا این که فهمیدم فاضل با یکی از بستگان نزدیکم ارتباط دارد این موضوع خیلی برایم زجرآور بود، ولی امیدوار بودم شنیده هایم فقط در حد شایعه باشد خودم را دلداری میدادم و سعی میکردم به این موضوع فکر نکنم.از سوی دیگر خواهران همسرم که از فسادهای اخلاقی او اطلاع داشتند مرا ترغیب به شکایت میکردند.
آنها میگفتند هنوز کار به رسوایی و آبروریزی نکشیده است، از فاضل شکایت کنم تا شاید به خاطر ترس از قانون از این گونه رفتارهای زشت دست بکشد.
در حالی که من جنین هفت ماههای را باردار هستم فاضل با تهمت و افترا قصد دارد مرا مجبور به سقط جنین کند. او همواره میگوید باید طلاق بگیری و به دنبال سرنوشت خودت بروی!
از طرف دیگر هم نمیتوانم مشکلات زندگی ام را برای پدر نابینا و مادر بیمارم بازگو کنم چرا که میترسم آنها با شنیدن فسادهای اخلاقی همسرم تا مرز سکته پیش بروند.
خلاصه با این شرایط سخت زندگی میسوختم و میساختم تا این که چند روز قبل وقتی برای دیدار خانواده ام به منزل پدرم رفته بودم ناگهان یکی از همسایگان با من تماس گرفت و با صدای لرزان گفت: زود خودت را به خانه برسان، چرا که همسرت با زن دیگری وارد خانه شد!
وقتی به سرعت خودم را به خانه ام رساندم ناگهان آسمان دور سرم چرخید و از آن چه میدیدم دچار شوک شدم زنی که همراه شوهرم از خانه بیرون آمد یکی از بستگان نزدیکم بود که همواره آرزو میکردم ارتباط او با شوهرم فقط یک شایعه باشد!
«رکسانا» از مدتی قبل به صورت تلفنی یا از طریق شبکههای مجازی با همسرم در ارتباط بود. او از حدود یک سال قبل از همسرش طلاق گرفته بود و در گرداب مواد افیونی دست و پا میزد. «رکسانا» که از بستگان نزدیکم است حتی به پدر پیر من نیز رحم نکرد و این گونه زندگی مرا به آتش کشید و در آستانه فروپاشی قرار داد. او با آن که طعم طلاق را چشیده بود حتی لحظهای به سرنوشت و آینده من فکر نکرد!
آن لحظه وقتی او را در کنار همسرم دیدم نمیدانستم چگونه رفتار کنم با خودم میاندیشیدم اگر از او و همسرم شکایت کنم رسوایی بزرگی خانواده ام را تهدید میکند و اگر باز هم این ماجرا را نادیده بگیرم همسرم با بی حیایی هر رفتار زشت دیگری را انجام میدهد.
وقتی موضوع را برایش بازگو کردم پاسخم را با کتک کاری داد و دوباره تهدیدم کرد که باید طلاق بگیرم و بس!...
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ زمینی (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی و واکاویهای روان شناسی قرار گرفت.
منبع: خراسان
انتهای پیام/ب