دختر ۳۰ ساله پریشان از آموزشگاه نقاشی به خانه بازگشت و مشاهدات تکان‌دهنده خود را برای مادرش تعریف کرد.

دخمه وحشت مرد نقاشبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «فریبا» دختر آرام و ساکتی بود. چهره‌اش معصومیت خاصی داشت و لهجه شیرین آذری اش بر جذابیت او می‌افزود، اما به ناگاه در بیست سالگی دچار بیماری عجیبی شد که نه فقط چشمانش که روح و روانش را نیز درگیر کرد.

۱۰ سال قبل «فریبا» به‌دلیل ابتلا به بیماری عفونی چشمی تحت درمان قرار گرفت. بیماری قابل درمان نبود و به‌گفته پزشکان باید سال‌ها دارو مصرف می‌کرد. اما عوارض دارو‌ها هر روز بیشتر زندگی اش را تحت تأثیر قرار می‌داد و کم کم او را به دختری افسرده و غمگین تبدیل کرده بود. اغلب گریه می‌کرد حال آن که گریه کردن هم برای چشم‌هایش ضرر داشت. با گذشت چند سال پزشک معالجش، شرایط روحی دخترک را بحرانی تشخیص داد. در حالی که دارو‌های آرامبخش قوی تری برایش تجویز کرد، از خانواده‌اش خواست تا او را با کار‌های تفریحی و هنری سرگرم کنند بلکه از تمرکز بر بیماری اش رهایی یابد.

رؤیایی که کابوس شد
«فریبا» از همان بچگی علاقه زیادی به موسیقی و نقاشی داشت. گاهی نیز در خلوت و تنهایی‌هایش ویولن می‌نواخت و بعضی وقت‌ها هم طرح‌هایی روی کاغذ می‌کشید.

در آستانه ۳۰ سالگی به پیشنهاد مادرش تصمیم گرفت در آتلیه نقاشی معروفی که نزدیک خانه‌شان بود ثبت‌نام کند. صاحب آتلیه، مردی حدود ۶۰، ۶۵ ساله بود که تجربه سال‌ها آموزش نقاشی در شهر و کلی شاگرد داشت. او غیر از آموزش نقاشی به هنرجویانش در خانه خود که دیوار به دیوار آتلیه بود، پیانو نیز آموزش می‌داد و «فریبا» به پیشنهاد او، برای آموزش پیانو نیز ثبت‌نام کرد. مادرش که می‌خواست حال دخترش خوب شود با او مخالفتی نکرد. چند هفته‌ای از آغاز کلاس‌های موسیقی گذشت، اما یک روز «فریبا» با حالتی پریشان و عصبی و در حالی که گریه می‌کرد زودتر از همیشه به خانه آمد. وضعیتش عادی به نظر نمی‌رسید. مادرش دیگر شک نداشت که اتفاق خاصی برای دخترش افتاده است.

ابتدا دختر جوان از حرف زدن طفره می‌رفت، اما دست آخر با اصرار‌های مادرش لب باز کرد و گفت که مرد نقاش قصد داشته به وی تعرض کند، اما او از دستش فرار کرده است.

جرمی که اثبات نشد
مادر «فریبا» وقتی شنید که مرد نقاش چه رفتاری با دخترش داشته است سراسیمه خود را به آتلیه رساند. مرد میانسال که تصور نمی‌کرد راز سیاهش برملا شده باشد، با لبخندی بر لب به استقبال او رفت، اما زن میانسال در حالی که عصبانیت و نفرت در چهره‌اش موج می‌زد سیلی محکمی به صورتش کوبید. مرد نقاش از این اتفاق شوکه شده بود وقتی مادر فریبا به او گفت به خاطر رفتار غیراخلاقی و آزاردهنده‌اش از او شکایت خواهد کرد با التماس از وی خواست که برای حفظ آبرو و حیثیت حرفه‌ای اش سکوت کند.

اما مگر می‌شد این بی‌آبرویی مسکوت بماند. معلوم نبود تا به حال چند دختر را مانند «فریبا» در خلوتگاه خود آزار داده بود. نمی‌خواست این سریال وحشت ادامه داشته باشد. با وجودی که پای آبروی دخترش در میان بود، اما نتوانست سکوت کند و همزمان با شکایت در دادسرا، برای لغو مجوز آموزشگاه نقاشی نیز اقدام کرد.

پرونده در دادسرا تشکیل شد و برای رسیدگی به دادگاه کیفری انتقال یافت. هر چند زن میانسال فکر می‌کرد در دادگاه با مرد نقاش رو به رو شده و در مقابل قاضی می‌تواند حرف‌هایش را بگوید، اما برایش عجیب بود که چرا در هیچ یک از مراحل رسیدگی وی با متهم رو به رو نشد.

از طرف دیگر «فریبا» که در آخرین لحظات توانسته بود از آن خلوتگاه شیطانی بگریزد، هیچ مدرکی برای اثبات ادعایش نداشت و همین موضوع نیز برگ برنده‌ای در دستان متهم شد و قضات، پرونده را با جرمی که هرگز اثبات نشد، مختومه اعلام کردند.

وضعیت روحی فریبا بعد از این اتفاق رو به وخامت گذاشت. حالا دیگر حتی با دیدن قلم موی نقاشی کابوس آن روز برایش زنده می‌شود. دختر جوان حالا در اوج جوانی، افسرده و غمگین، روز‌های تنهایی اش را با مادر تقسیم می‌کند. درد بیماری از یک سو و شوک آن اتفاق شوم از سوی دیگر لحظه‌ای رهایش نمی‌کند. مادر فریبا که نتوانست از راه قانونی گناه این مرد را اثبات کند، این روز‌ها فقط افسوس می‌خورد که چرا با سهل‌انگاری دخترش را به دخمه وحشت این مرد فرستاد.

منبع:ایران

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۶
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۰۷ ۲۳ مرداد ۱۳۹۸
مشخصه مثبت ومنفی نباید هیچوقت در کنار هم باشند.مادرش باید به این فکر میکرد
Iran (Islamic Republic of)
مم
۰۲:۵۳ ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
به خاطر شکوفا شدن استعداد نرفته کلاس نقاشی برای درمان افسردگی رفته .نقاشی برای افسردگی خیلی خوبه البته اگه همچین بلایی سرت نیاد
Iran (Islamic Republic of)
هموطن
۰۱:۳۰ ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
خدایا هممونو براه راست هدایت کن .خدایا مارا بحال خودمون رها نکن
لعنت بر شر شیطان
Iran (Islamic Republic of)
شاهین
۲۳:۰۲ ۱۸ مرداد ۱۳۹۸
این دیگه چه جورشه؟
Iran (Islamic Republic of)
رساله
۲۲:۱۸ ۱۸ مرداد ۱۳۹۸
باید اتفاقو فراموش کنه
Canada
ناشناس
۲۰:۵۵ ۱۸ مرداد ۱۳۹۸
متاسفانه باز هم نبود قانون
Iran (Islamic Republic of)
سارا
۱۶:۳۷ ۱۸ مرداد ۱۳۹۸
با وجود اینه مربی پسرم خانوم هست من همیشه با فرزندم میرم آموزشگاه همون جا می مونم تا کارش تمام بشه و با خودم میارمش خونه
Iran (Islamic Republic of)
رسول عبدی
۲۲:۴۱ ۱۸ مرداد ۱۳۹۸
بهترین کار رو شما میکنین.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۵۰ ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
کارتون بسیار خوبه و از خیلی از اتفاقات ناگوارجلو گیری میکنه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۴۸ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
تنها بودن زن و مرد و البته جناب ابلیس
Canada
ناشناس
۲۲:۲۸ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
اتفاق تلخی افتاده .باید فراموشش کنند .زندگی مثل یک دفترچه نانوشته است که ما هر روز با اعمال خوب یا بد پرش میکنیم .در اخر روز باید ورقه اش کنده شود و به فراموشی سپرده شود و فقط ازش تجربه کسب کنیم .شیطان در کمین همه ماست .این دجال را به دادگاه خدا بسپارید .از انجا نمیواتند در برود ..مادر باید دختر گل اش را دلداری بده و دیگه راجع اش جیزی نگه .ایکاش همه ما قدر سالمتی مون را بدانیم .حتی خود من
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۲۳ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
دلم از این می سوزه که هم ابروی دخترش رفت هم قانون براش کاری نکرد .
Iran (Islamic Republic of)
روشنک
۲۱:۵۴ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
حتی اگه مربی خانم باشه نباید بچه خودتون رو با مربی تنها بگذارید میخواد فرزندتون دختر یا پسر باشه فرق نداره
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۴۵ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
عجب
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۵۶ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
معلم نقاشي و موسيقي زن تو شهرشون نبود دخترا نباس به هر دليلي تو يه مكاني با يه نامحرم تنها بشن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۴۶ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
من بعنوان یک مادر به همه ی مادران وطن عزیزم توصیه میکنم اگر دنبال شکوفا شدن استعداد دخترانتان هستید لطفا در انتخاب مربی و اموزشگاه فرزندتون خیلی دقت کنید