به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، یکی از رسالتهای اهل بیت، برخورد عقلانی، مواجهه فکری و نقد علمی جریانهای انحرافی در جامعه بود. عصر امام باقر (ع) را باید عصر ظهور فرقههای گوناگون انحرافی فکری و فلسفی نامید. عصر ایشان، روزگار برخورد اندیشههای اسلامی و غیراسلامی بود.
یک نکته مهم در زندگانی امامان این است که آن حضرات میان افراط و تفریط مردمان پیرامون خود گرفتار بودند و به طور مداوم میبایست جامعه شیعه را متعادل میکردند. ایجاد تعادل البته کار دشواری بود، زیرا مشکلات فکری و سیاسی زیادی بر سر راه آنان بود در در دوران امام باقر (ع) فرقههای گوناگونی که در زمانهای مختلف پدید آمده بودند در زمان امامت باقرالعلوم با او مناظره و بحثهای متعددی داشتند و امام سعی میکرد با فرقههای منحرف عقیدتی به مبارزه فکری و عقلانی بپردازد.
این شش فرقه انحرافی در دوران زندگی امام باقر (ع) ظهور و بروز جدیای داشتند که در گزارش خبرآنلاین با آنها آشنا میشوید:
فرقه مرجئه
این فرقه در پایان نیمه اول قرن اول هجری پدید آمد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره، مخلّد در دوزخ نمیماند، بلکه کار او را به خدا وامی گذاشتند و به این دلیل آنان را مرجئه میخواندند که آنان نیت را کافی میدانستند و بر این باور بودند که خدا نیز بر آن بسنده میکند و عذابشان نخواهد کرد.
پس از آن که در نبرد صفین، سپاه شام، سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به داوری کتاب خدا و سنت پیغمبر درباره خلافت امام علی (علیه السلام) یا معاویه مجبور کرد و علی (علیه السلام) به ناچار، حکمیت «ابوموسی اشعری» و «عمر بن العاص» را پذیرفت و این دو داور، به خلع علی (علیه السلام) از خلافت رأی دادند، خوارج، امام علی (علیه السلام) و معاویه را مرتکب گناهی بزرگ (حکمیت در دین خدا) دانستند و به دنبال این تهمت، این مسئله پیش آمد که وضعیت مرتکب گناه کبیره چگونه است؟ آیا در آتش جهنم مخلد خواهد بود؟
به دنبال این بحث، سخن از ایمان و حدود آن به میان آمد و این که ایمان چیست و مؤمن کیست؟ این نزاع، بستر سرکشی و فساد را برای حکمرانان مهیا کرد تا هر چه میخواهند بکنند و سرانجام کار را به خدا واگذارند؛ زیرا معصیت و گناه هیچ آسیبی به ایمان نمیرساند. از این رو، حکمرانانِ بنی امیه تلاش زیادی در جهت تقویت پایگاههای اعتقادی مرجئه کردند که از جمله آنان، «حجاج بن یوسف ثقفی» را میتوان نام برد. این فرقه مرجئه از چهار گروه تشکیل شده که عبارت اند از: «یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» که هر یک اعتقادات خاص خود را دارند. این فرقه در دوره امامت امام باقر (علیه السلام) نیز به فعالیت خود ادامه داد. امام با اتخاذ موضعی تند و آشکار با آنان مخالفت کرد و هر جا سخنی از آنان به میان میآمد آنان را لعن و نفرین میکرد و میفرمود: «پروردگارا، پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند».
فرقه جبریه و قدریه
جبریه بر این باور بودند که انسان از خویش هیچ گونه اختیاری ندارد و مجبور است. در مقابل آن، فرقه قدریه برآن بودند که هر بندهای به وجود آورنده فعل خود است و خدا، کار او را به خودش وا نهاده و انسان حتی در اسباب کار یا انگیزه آن هم مختار است. این فرقه، درست در مقابل جبریه قرار داشت.
این دو مسلک نیز در زمان خلافت امویان و در دوران حکمرانی معاویه به وجود آمدند و نزاع این دو، در تاریخ، پیشینهای دراز دارد و در دوران حکمرانی «معاویة بن یزید» و «یزید بن ولید» به اوج خود رسید. امامیه، مشربی خلاف این دو نظر را پذیرفتند و امامان شیعه این مکتب را برای مردم تبیین کردند. امام باقر (علیه السلام) نیز، در این زمینه بسیار کوشید و با پیروان این دو نظر به شدت برخورد کرد. ایشان در رد نظریه قدریه و جبریه فرمودند:
پروردگار بر آفریدگان خود مهربانتر از آن است که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید (رد دیدگاه جبریه) و او عزیزتر از آن است که اراده انجام کاری را بکند و آن محقق نگردد (رد دیدگاه قدریه). او در پاسخ به این که آیا مشرب سومی هم وجود دارد، میفرمود: آری، گستردهتر از فاصله میان آسمان و زمین [و آن مشرب امر بین الامرین است].
فرقه خوارج
این گروه نیز پس از داوری بین امام علی (علیه السلام) و معاویه در جنگ صفین پدید آمد. هنگام بازگشت امام علی (علیه السلام) از صفین به کوفه، عدهای از لشگریان بر او شوریدند و حکمیت را بر خلاف اسلام دانستند و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند. آنان امام علی (علیه السلام)، معاویه، عثمان و حکمین را کافر شمردند؛ زیرا آنان، مرتکب گناهان کبیره را کافر میدانستند و ریختن خونشان را مباح برمی شمردند. آنها دشمنان آشتی ناپذیر بنی امیه و زمین داران بزرگ و مخالف وجود املاک خصوصی بودند و با اصل «مخلوق بودن قرآن» به شدت مخالف بودند. از بزرگان آنان میتوان «اشعث بن قیس کندی»، «مسعر بن فدکی تمیمی» و «زید بن حصین طائی» و از فرقههای آن میتوان «محکمه»، «ازارقه»، «بیهسیه»، «عجارده»، «ثعالبه»، «اباضیه» و «صفریه» را نام برد.
آنان در طول تاریخ، رفتاری نابخردانه با امامان شیعه داشتند. در زمان امامت امام مجتبی (علیه السلام) نیز، امام را به خاطر صلح او با معاویه بسیار سرزنش کردند. در دوران امامت امام باقر (علیه السلام) نیز مناظراتی بین آنها و امام در گرفت. امام در رد مبانی و باورهای اعتقادی شان، آنان را «خُسران زدهترین آفریدگان خدا» دانسته که «دنیا و آخرت خود را تباه کرده اند» و به اصحاب خود میفرمود:
«به این پیمان گریزان «خوارج» بگویید: چگونه بر جدایی از علی (علیه السلام) گردن نهادید؛ با وجود این که خونتان را پیشتر در راه فرمان برداری از او ارزانی داشتید و در خشنود کردن خدا بر هم پیشی میگرفتید؛ و اگر به شما گفتند که ما بر حکم الهی گردن نهاده بودیم و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند، در پاسخ بگویید: مگر خدا حکمیت را در دین خود نپذیرفته است؟ و مگر آن را به داوری دو نفر [در این آیه]وانگذارده که فرموده: «فَابَعثوا حَکَماً مِن أَهلِهِ وَ حَکماً مِن أهلها إن یُریدا اِصلاحاً یُوَفِّقِ اللهُ بَینَهما»؛ [هر گاه میان زن و شوهر اختلاف افتاد]یک نفر از جانب شوهر و یک نفر از جانب زن [به عنوان]داور برانگیزید تا اگر اصلاح را خواستند، خدا آنان را بر آن موفق سازد.
آیا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در ماجرای «بنی قریظه»، «سعد بن معاذ» را داور معرفی نکرد تا بر آن چه مورد پذیرش خداست، حکم کند؟ آیا نمیدانید که امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این شرط حکمیت را پذیرفت که آن دو حَکَم بر اساس کتاب خدا حُکم کنند و از آن فراتر نروند؟ آیا نگفت که اگر حکم آنها بر خلاف کتاب خدا باشد نخواهد پذیرفت؟ وقتی داوری به پایان رسید، به علی (علیه السلام) گفتند: کسی را داور خود ساختی که بر ضد تو حکم داد. آیا امیرالمؤمنین (علیه السلام) نفرمود من به داوری کتاب خدا تن دادم، نه داوری یک شخص؟ حال باید گفت، در کجای این حکمیت انحراف از حکم قرآن است؟ و این در حالی است که امام علی (علیه السلام) فرموده بود که حکمی را که خلاف قرآن باشد نخواهد پذیرفت. اتهام آنان به امیرالمؤمنین (علیه السلام) پوچ و بی اساس است».
در مناظرهای دیگر، یکی از بزرگان خوارج که به برتری امیرالمؤمنین اقرار داشت، او را به کفر پس از ایمان در فرمانبرداری از خدا و رسولش متهم کرد. امام باقر (علیه السلام) به او فرمود: «آیا آن روز که خدا علی (علیه السلام) را دوست داشت، نمیدانست که او روزی به دست یکی از اهل نهروان (خوارج) کشته میشود؟» مرد خارجی پذیرفت. امام پرسید: «آیا محبت خدا به علی (علیه السلام) از روی فرمان برداری او از دستورهای خدا بود یا از روی گناه و سرکشی او؟» مرد گفت: «پیداست که از روی بندگی و اطاعت علی (علیه السلام) بوده». امام فرمود: [پس حال که علی (علیه السلام) از روی اطاعت و فرمان برداری مورد محبت خدا واقع شده و خدا او را دوست میداشته، واضح است که تمامی اعمالش مورد پسند خدا بوده است]اینک بر خیز و برو!» مرد خارجی که در میدان بحث و مناظره با امام به سادگی شکست خورده بود، زیر لب گفت: «اللّه أعلَم حیث یَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛ خدا بهتر میداند که رسالت خود را بر دوش که نهد».
فرقه غُلات
غلات به معنای «گزافه گویان» است. ایشان فرقهای از شیعه هستند که درباره امامانِ خودگزافه گویی کرده و آنان را تا سرحد خدایی رسانیده اند و یا قائل به حلول جوهر نورانی الهی در امامان شده اند یا به تناسخ قائل گردیده اند. آنان چند دسته شدند، برخی گفتند امام علی (علیه السلام) و بعضی از امامان شیعه، خدا هستند و برخی دیگر از آنان گفتند که ایشان پیغمبرند.
جای شگفتی ندارد که ریشه عقاید آنان را در مذاهب حلولیه و تناسخیه مثل یهود و نصارا بدانیم و یا آن را خرم دینی و مزدکی بدانیم؛ زیرا جزیرة العرب و سرزمین بین النهرین و شامات، پیش از ظهور اسلام، کانون قبیلههای مختلف عرب و غیر عرب و نیز برخوردگاه عقاید و ادیان گوناگون بوده است و نشانههای آشکاری از عقاید و دیدگاههای آنان در برخی فِرَق اسلامی دیده میشود. فرقه غلات مشتمل بر دهها فرقه دیگر میشود که نام تمامی آنها در نوشتههای ملل نویسان موجود است.
امامان شیعه اندیشه آنان را به شدت طرد کردند و آنان را «یهود ونصارا»ی امت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نامیدند تا عمق انحراف و کج روی اندیشه آنان بر مسلمانان آشکار شود.
فرقه مغیریه
آنان پیروان «مغیرة بن سعید عجلی» و فرقهای از غلات بودند که اعتقاد به رؤیت و تجسیم و نیز امامت او (مغیره) پس از امام باقر (علیه السلام) داشتند و میگفتند او منجی آخرالزمان است؛ نمیمیرد و ظهور خواهد کرد. هنگامی که او به قتل رسید، در بین یاران و پیروانش اختلاف افتاد و دستهای از آنان در پندار انتظار ظهور او و رجعتش باقی ماندند و دستهای دیگر قائل به انتظار ظهور امام باقر (علیه السلام) شدند. او فتاوی عجیبی در احکام دین از خود صادر کرد. مغیره در ابتدا قائل به امامت امام باقر (علیه السلام) بود، ولی پس از مدتی، به غلو روی آورد و به خداوندی امام باقر (علیه السلام) معتقد شد. گاه نیز به یارانش در مورد امام میگفت: «منتظر ظهور او باشید که او باز خواهد گشت و جبرئیل و میکائیل با او بین رکن و مقام بیعت خواهند نمود».
امام باقر (علیه السلام) و دیگر امامان او را لعن و نفرین کردند. امام باقر (علیه السلام) در روایات بسیاری او را لعن کرده فرمود: «خداوند و رسول اکرم، مغیرة بن سعید را از رحمت و دوستی خود دور گردانند که او دروغهای بسیاری بر ما اهل بیت بست». امام در سخنی دیگر او را به «بلعم» تشبیه کرد که خداوند به او دانش عطا فرموده بود، ولی او از نشانههای خدا روی گرداند و از شیطان پیروی کرد و گمراه شد. امام صادق (علیه السلام) نیز در مورد او فرمود: «خدا مغیرة بن سعید را لعنت کند! او بر پدرم دروغ بست و خدا نیز سختی عذابش را به او چشاند. خدا لعنت کند کسی را که چیزی در مورد ما بگوید که ما خود در مورد خویش نگفته ایم و خدا لعنت کند کسی را که نسبت بندگی خدا را از ما دور کند».
فرقه جارودیه
«جارودیه» یکی از فرق «زیدیه» است که رهبری آن را «ابوالجارود زیاد بن منذر سرحوب» بر عهده داشت. او از دانشمندان و شاگردان امام باقر (علیه السلام) بود. او نابینای مادر زاد بود و لقب سرحوب را امام باقر (علیه السلام) به او داد که نام شیطانی نابیناست و در دریاها زندگی میکند. از این رو، نام دیگر این فرقه را «سرحوبیه» نیز گفته اند. آنان پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) امامت را در فرزندان او و امام حسن (علیه السلام) میدانند و هر که از فرزندان آن دو امام به پا خیزد و قیام کند، پیروی اش را در مقام امام، واجب میدانند.
امام باقر (علیه السلام) در دوران زندگانی خود، هر گاه ابوالجارود را میدید او را ارشاد میکرد و شیعیان را از نزدیک شدن به او باز میداشت و میفرمود: «او شیطانی نابیناست. او کورچشم و کوردل است». بین او و امام مناظرهای بر سر امامت فرزندان امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) در گرفت در تاریخ نقل شده است.
منبع: مهر
انتهای پیام/