به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در حالی که هنوز در رسانههای ایرانی اعم از تلویزیون، سینما و... شرط سنی برای تماشای برنامهها، به صورت کاربردی اعمال نمیشود؛ یکی از نگرانیهای والدین تقلید کودکان از برنامهها یا کارهای پرخطری است که گاهی بدون هشدار از رسانههای مختلف پخش میشود.
به همین بهانه در گفتوگویی از فتانه ارجمند، روانشناس بالینی کودک و نوجوان خواستیم ضمن تشریح ذهن کودک و نوجوان در هنگام تقلید از برنامههای پرخطر، برای والدین راهکارهایی در جهت حفاظت و آگاهی دادن از فرزندشان ارائه بدهد.
بچهها از سن ۳ الی ۴ سالگی وارد دوره بازیهای نمادین میشوند. سادهترین مثال بازی نمادین استفاده از یک چوب به عنوان اسب و چرخیدن دور خانه است. بچهها به قدری در بازی نمادین احساس یکی شدن با شخصیت موردنظرشان پیدا میکنند که گاهی مایه تعجب بزرگسالان است. مثلا بچهای که دو دقیقه پیش در یک بازی تصمیم گرفته کاکتوس باشد، اگر به او دست بزنید به شما خواهد گفت: «مواظب باش تیغ توی دستت نره»
با «بازی نمادین» کودک همراهی کنید
بازی نمادین برای کودک جایی بین خیال و واقعیت و جایی است که به وسیله آن چیزی که نیست و دوست دارد باشد را تمرین میکند. کودک همچنین در بازی نمادین رشد پیدا میکند، تواناییها و ظرفیتهایش بروز پیدا میکند، هیجاناتش تخلیه میشود و مهارتهایش به مرحله ظهور میرسد.
والدین باید به عنوان یک کار طبیعی این بازیهای نمادین را از فرزندشان بپذیرند و تا جایی که خطری بچه را تهدید نمیکند با او همراهی کنند. مثلا اگر فرزند شما چندین بالش را روی هم چیده و به عنوان پریدن از صخره از روی بالشها میپرد؛ اگر ارتفاع برای او مشکلی ایجاد نمیکند به تخیل او بال و پر بدهید و با او همراهی کنید. بعضی از والدین در این موقع مداخله منفی میکنند. مثلا میگویند: «بیا پایین بالشها را خراب میکنی» یا «الان خودت را زخمی میکنی». والدین با این کار در روند رشد کودک اختلال ایجاد میکنند و اعتماد به نفس و جسارت را از او میگیرند.
تخیل را به واقعیت متصل کنید
اما واکنش مناسب والدین به بازیهای نمادین باید چگونه باشد؟ اولین اتفاقی که باید بیفتد این است که به هیچ وجه فضای بازی کودک را با علم به اینکه ایمن هست، به هم نزنیم. در مرحله دوم باید همراه کودک بشویم و تخیل او را با بال و پردادن جدی بگیریم. اما بدون اینکه این مسئله را با کودک مطرح کنیم باید حواسمان به مرز بین تخیل و واقعیت هم باشد.
اگر کودک شما گفت: «میدانستی در اتاق من یک هیولا زندگی میکند؟» واکنش اشتباه این است از همان ابتدا سخنرانی درباره وجود نداشتن هیولاها و توهم بودن این ماجرا را شروع کنیم. باید اول با بازی نمادین او همراهی کنیم. یعنی با او به اتاقش برویم و دنبال هیولا بگردیم. این کار را خیلی هم واقعی انجام بدهیم نه از روی بی حوصلگی. بعد از مدتی حالا باید با کودک صحبت کنیم و بگوییم: «ما که همه اتاقت را گشتیم، ولی هیولا را پیدا نکردیم به نظرت هیولاها کجا زندگی میکنند؟»
بعد کودک شما شروع به گفتن نظراتش میکند و شما از این طریق میتوانید او را کمکم به سمت واقعیت و اینکه هیولاها وجود خارجی ندارند و فقط توی قصهها هستند، ببرید. با این روش هم بازی نمادین انجام دادهاید و شرایط رشد تخیل کودک را فراهم کردهاید و هم کودک را در حد سن خودش به واقعیت متصل کردهاید.
بیپروایی در خطر کردن، یک زنگ هشدار است
گفتیم که باید مرز بین واقعیت و تخیل و برای بچه تبیین بشود. یعنی اگر بازی نمادین او برای خودش یا بچه دیگر در خانه یا هر شخص دیگری ضرر دارد باید بازی را متوقف کنیم و مطمئن بشویم که بازی بدون خطر ادامه پیدا میکند.
اما از آن طرف والدین باید حواسشان باشد که فرزندشان چقدر در خطر کردن بی پروا یا محتاط است. حدی از بیپروایی در سنین کودکی طبیعی است و والدین هم با تذکر و فراهم کردن شرایط مناسب میتوانند خطر را رفع کنند. اما گاهی بعضی از کودکان به صورت افراطی بیپروایی میکنند و این کاملا از سمت بزرگترها قابل تشخیص است.
بچهها زمانی که کار پرخطر انجام میدهند حواسشان به بازخورد گرفتن از ما هست. یعنی گاهی اوقات کاری را از روی قصد انجام میدهند تا ببینند واکنش والدینشان چیست. اگر کودکی کار پرخطر انجام میدهد، اما به خیال اینکه کودک است و متوجه نیست، بازخورد هشدارآمیز و توجیهی از والدینش نمیگیرد نه تنها به کار پرخطر ادامه میدهد بلکه ممکن است مثل کودکی که صحبت او شد، به کاری بسیار پرخطرتر و جبرانناپذیر دست بزند.
بعضی از والدین هستند که عقیده دارند کودکشان هرچه رفتار پرخطرتر داشته باشد باهوشتر است و به اصطلاح مغزش بیشتر کار میکند. درحالی که رفتار پرخطر خارج از عرف کودکانه خیلی از اوقات نشاندهنده اختلالات رفتاری در کودک است. در شرایط رفتار پرخطر از طرف کودک باید از یک متخصص روانشناس مشاوره گرفت، چون ممکن است کودک به بیماریهایی مثل بیشفعالی یا سایر اختلالات رفتاری مبتلا باشد.
نوجوان قهرمان زندگی خودش هست
در دوره نوجوانی بچهها قهرمان زندگی خودشان میشوند. یعنی تصور میکنند که دنیا بر محور آنها میچرخد و آنها قهرمان قصههای زندگیشان هستند. اناینکه به چه مدل قهرمانی تبدیل بشوند بستگی به چیزی دارد که از کودکی به دست آوردهاند. یعنی نوجوان ما ممکن است به یک قهرمان افسرده یا یک قهرمان پرانرژی و پرامید تبدیل بشود.
در این سن که کودک به شدت قهرمانمحور میشود و تصور میکند توانایی انجام هرکاری را دارد؛ اگر مرز بین تخیل و واقعیت برای او روشن نشده باشد به شدت در تخیل فرو میرود و امکان سرزدن کار پرخطر از او بیشتر میشود. این موضوع حتی از بعد منفی هم برای نوجوان صادق است. یعنی اگر نوجوانی حس منفی نسبت به خودش داشته باشد در ذهنش پذیرفته که آدم خوب یا موفقی نیست و بقیه هم دربارهاش همین فکر را میکنند.
به فرزندتان آگاهی بدهید
اما اگر فرزند ما صحنه نامناسبی را از نظر پرخطر بودن در جایی دید و یا ما متوجه شدیم که در حال تقلید صحنهای پرخطر است کار اشتباه این است که عمل تقلید شده یا مهارت او را کم جلوه بدهیم. مثلا بگوییم: «تو بلد نیستی اینها را انجام بدهی، این آدمها مهارت خاصی دارند» یا «اینها الکی است!»
این حرفها کنجکاوی کودک و نوجوان و یا میل به انجام کار پرخطر را در او از بین نمیبرد. کار صحیح این است که با فرزند خود همراه بشویم. یعنی درباره کاری که در جایی تماشا کرده اطلاعات بدهیم. مثلا تصور کنید فرزند شما چند «پارکورکار» را در یک برنامه دیده و شما متوجه شدهاید که دوست دارد حرکات آنها تقلید کند.
اینجا بهتر است اول از همه از طریق اینترنت یا هر منبع دیگری اطلاعات مناسبی درباره «پارکور» در اختیارش بگذارید. اینکه ورزشی است که نیاز به مربی و تمرین دارد و به عنوان مثال اگر بدون مهارت اقدام به انجام این کار کنید ممکن است فلان مشکل بدنی برایتان پیش بیاید. حتی اگر علاقه فرزند شما شدیدتر بود او را به کلاسهای پارکور ببرید تا از مرحله تقلید یا مرحله انجام درست کار برسد. شاید هم فرزند شما بعد از آگاهی یا دیدن ورزش مذکور از نزدیک علاقهاش به آن را از دست بدهد، اما در صورت پرداختن یا نپرداختن به آن کار نسبت به خطرات، مزایا و معایب آن عمل آگاهی پیدا کرده است.
منبع: فارس
انتهای پیام/