گذشتن از اسماعیل‌های زندگی؛ نکته‌ای که بسیاری‌ از بچه‌ مذهبی‌ها با آن مشکل دارند! + فیلم

دوستی داشتم که میخواست خونه اش بفروشه و تو یه شهر دیگه خونه بخره، یه مشتری پیدا شد و با خانواده و زن و بچه اومدند پسندیدند، موقعه معامله آقا گفت برای یه مقدار از پول مهلت بدید، رفیق منم مشتری نقدی رو رد کرده بود به امید اینکه یه خانواده خونه دار بشند، یه نگاهی انداخت گفت حاج آقا حالا اجازه بدید مبلغ حساب کنند شاید نیاز به مهلت نباشه، حساب کردند و آقا قرار گذاشت یکم از مبلغ بعدا بده، موقعه نوشتن رفیق ما رو به بنگاهی کرد و گفت اینو ننویس همون بنویس همه پول یکجا دادند. آقا گفت آخه، رفیقم گفت نیاز به نوشتن نداره، انشالله هر موقع داشتید واریز کنید. آقا خیلی خوشحال شد.
دنبال خونه جدید بودیم تو شهر جدید. ما هر جا رفتیم اون مبلغ پولی که مهلت داده بودیم کم میومد و همه جا نقدی بود. رفیقم نشسته بود و تو فکر بود یهو یکی از بنگاهی ها زنگ زد و گفت پاشو بیا پیدا کردم. بلند شدیم و رفتیم. یه خونه عالی، اصلا انگار همه چی رو برای این رفیقمون ساختند کابینت و رنگ و نوساز ......
مبلغش پرسیدیم بنگاهی گفت صاحب اینجا خارجه به پنج ماه دیگه میاد. گفته اینجا رو براشون بفروشیم و یه مقدار پولش برای کاری لازم داره. رفتیم بنگاه یه مقدار پول دادیم و نوشتیم و وکیل امضا کرد و باقی پول موند صاحبش بیاد. دو سه ماهی گذشت صاحب خونه اومد و نهایی شد و خیال رفیقمون راحت شد. گفتم پول . گفت آقا دیروز مابقی پول واریز کرد. این صاحب خونه هم یه شماره حساب داد و گفت من میرم سفر شما باقی پول بریز به این حساب، اگه داشتی عجله کن. ما هم تعجب. پس فرداش رفیقم زنگ زد و با گریه گفت شماره حساب برای یه خیره بود.

درود بر تو حاج اقا

احسنت اين را بايد در خود پرورش دهيم

خدایا به من قدرت و تقوای الهی عطا بفرما تا بتوانم هوای نفسم را در مقابل ذات مقدست قربانی کنم

بعضي مسيرها پاياني نداره از صفر شروع كردني هم در كار نيست طي مسيرشم لذت بخش نيست