به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زائران خانه خدا میگویند مکه و مدینه تغییرات زیادی کرده. زائرانی که سالها پیش سفری به مکه و مدینه داشتهاند و وضع قبلی این دو شهر را دیدهاند، دو ماجرای متفاوت را روایت میکنند. آنها میگویند مکه و مدینه دو روستا بودند با کمترین امکانات.
خیلی از زائران در خیابانها رفع حاجت میکردند، چون سرویس بهداشتی خیلی کم بود، حتی آب در دسترس نبود. زائران قدیمی میگویند در شهرهای مکه و مدینه زبالهها تا چند روز در کوچهها انباشته میشد و هیچ رفتگری در کوچه و خیابان دیده نمیشد. آن سالها خیلیها به دلیل گرمازدگی جانشان را از دست میدادند. اقامتگاهها، کمترین امکانات را داشتند. از کولر و وسایل رفاهی خبری نبود. اگر کسی بیمار میشد، روزها در بستر بیماری میماند بدون اینکه درمان شود.
مردم در گرما، زیر هرم آفتاب در بدترین شرایط مناسک حج را انجام میدادند. برای آنها که ناتوان بودند، طواف کردن مصیبتی بود. آنها را روی تخته قرار میدادند و مثل حالا از ویلچر برقی و یک مسیر اختصاصی خبری نبود. گرمازدگی بیداد میکرد و تونل سرما، خیلی دورتر از تصورات زائران بود. موضوع، اما تنها به تغییراتی که در شرایط بهداشتی و رفاهی مکه و مدینه اتفاق افتاده، محدود نمیشود. بسیاری از مکانهای زیارتی در طول سالهای گذشته، دستخوش تغییرات شده.
برخی از اماکن تخریب، تعدادی مسدود و تعدادی هم از برنامههای کاروان حذف شده است. وسیعترین تغییر مربوط میشود به توسعه حرم مسجدالنبی که برای ساخت آن بسیاری از خانهها و کوچههای زیارتی تخریب شد. مثل محله و کوچه بنیهاشم که یادگار دوران صدر اسلام بود و قبر پدر پیامبر، خانه امام صادق (ع) و امام سجاد (ع) در آن قرار داشت. یکی دیگر از مکانها باغ خرمای عوالی در شرق مدینه بود که درسال ٥٩، درختهای آن از بیخ بریده شد و حالا از آن باغ تنها یک خیابان مانده است.
قبرستان بقیع هم در این سالها بیشترین تغییر را به خود دید؛ در گذشته قبرستان بقیع برای بازدید آزاد بود و حالا اطرافش دیوارهای بلندی کشیده شده و تنها مردان میتوانند از بالای پلهها داخل آن را که زمینی خاکی و بدون نام و نشان است، زیارت کنند. مسجدالحرام هم تغییرات زیادی کرده و ساختمان آن سه طبقه شده تا زائران بیشتری به دور کعبه طواف کنند، اطراف حرم هم قبل از توسعه، پر بود از بازار و مغازه و هتل، ماشینها تا کنار صفا و مروه میآمدند و صدای بوق ماشینها در مسجدالحرام هم شنیده میشد.
زائران قدیمی مکه میگویند حالا شرایط تغییر کرده و از این بازارها و ماشینها خبری نیست. آنها میگویند با اینکه بازدید از مکانهای زیارتی به دلیل تخریب و دیوارکشی از برنامههای کاروانها حذف شده، اما مکه و مدینه هنوز مکانهای دیدنی زیادی دارند. مثل موزه مکه و کارخانه پردهبافی که چند سالی است مکانی برای تردد زائران شده. از آن سو، خیلیها هم میتوانند در کنار زیارتهای معمول، به مکانهایی مثل طائف که منطقه خوش آب و هوایی است یا بندر جده و دریای سرخ بروند. زائران قدیمی خانه خدا، روند تغییراتی که در مکه و مدینه در سالهای گذشته رخ داده را روایت میکنند.
آب زمزم با لوله کشی، در صحن مسجدالحرام
حجتالاسلام علی رجبی، روحانیای است که بیش از ٣٠سال همراه با کاروانها به حج تمتع و عمره اعزام شده. او که حالا ٦١سال دارد، نزدیک به ٥٣ بار به حج رفته که ٢٤ بار آن تمتع بوده. نخستین خاطره حج رفتنش مربوط میشود بهسال ٦١، وقتی ٢٤ ساله بود و سفر حج را بهعنوان جایزه برگزیده شدنش در یکی از مسابقههای فرهنگی گرفت. او میگوید تا قبل ازسال ٦٦، یعنی همان سالی که کشتار حجاج ایرانی اتفاق افتاد، راهپیماییهای مکه، به ١٦٠هزار نفر هم میرسید. مکه دست ایرانیان بود، اما بعد ازسال ٦٦ با اتفاقی که افتاد و چندسال توقف اعزام حجاج ایرانی، عربستان قانونی گذاشت که براساس آن، از هرهزار نفر جمعیت یک نفر میتواند زائر حج تمتع شود، یعنی الان سهم ایران ٨٠هزار نفر است. تا قبل از انقلاب، جمعیت خیلی کمی از ایرانیان به مکه میرفتند که تعدادشان به حدود ٥هزار نفر میرسید. بعد از انقلاب بود که تعداد زائران مکه بالا رفت. رجبی ازسال ٦١ تا ٩٦، مرتب به مکه سفر کرده و حرفهای زیادی درباره تغییرات رخ داده در طول سالهای گذشته در مکه و مدینه دارد: «آن زمان از آب زمزم به این صورت که حالا وجود دارد، خبری نبود. یک کاسه برنجی بود که داخلش آب میریختند و میگفتند آب زمزم است. آبی تلخ و شور که بابتش یک ریال میگرفتند. آن زمان آب سردکن کجا بود؟»
گرمازدگی، جان زائران را میگرفت
رجبی میگوید آن سالی که برای نخستین بار به مکه رفته بود از ٤١روز سفر، ١١ روزش را بیمار بوده. گرمازده شده بود و تب و لرز شدید داشت. اما حالا در مناطق مختلف، بیمارستان و درمانگاه و داروخانه وجود دارد، هم از سوی عربستان و هم از سوی ایران. امکانات درمانی بالا رفته و ایران هم بیمارستان ٢٠٠ تختخوابی تأسیس کرده و بالاترین عملها را انجام میدهد. به طوریکه بیماران از کشورهای دیگر، برای انجام جراحی در بیمارستانهای ایران، به مکه میآیند و به اندازه یک حج تمتع هزینه میکنند. در گذشته همه امکانات بشدت ضعیف بود: «قبلا در منا که راه میرفتید، چیزی که بیشتر از همه میدیدید، جنازههای حمل شده بود، این افراد به دلیل گرمازدگی و اسهال و استفراغ جانشان را از دست میدادند.»
خیلی از مکانهای زیارتی تخریب شد
ماجرا، اما تنها به این وضع ختم نمیشود، کعبه در سالهای دور، شرایط دیگری داشت. این میزان ساختوساز در آن انجام نشده بود. برجهای دوقلوی ١٧٠ طبقهای نبود تا از ابهت کعبه کم کند، آن زمان کعبه خیلی بزرگتر از حالا دیده میشد. رجبی میگوید مدینه هم در طول سالهای گذشته تغییرات زیادی کرده: «در گذشته یک قدم پایتان از باب جبرییل باز نشده بود، یک مغازه میدیدید. باب جبرییل، کوچه باریکی بود که بعدها تخریب و به صحن مسجدالنبی اضافه شد. هر سالی که ما به مکه و مدینه میرفتیم، میدیدیم بخشی از مکانهای زیارتی خراب شده است.»
قبرستان بیتالاحزان، مسجد ردالشمس یا قبرمادر امام رضا (ع) در محله شیعهنشین مدینه، مکانهاییاند که به گفته این روحانی در طول سالهای گذشته یا تخریب شدند یا دورشان دیواری کشیده شد و دیگر به زائران اجازه ندادند از آنها بازدید کنند. رجبی میگوید در گذشته مکه و مدینه دو روستا بودند که حالا تبدیل به دو شهر مهم با ساخت و سازهای فراوان شدهاند: «آن موقع هتلی نبود، زائران را در خانهها جا میدادند، هتلها برای شاهزادهها ساخته میشد نه مردم عادی.»
پس از کشتار حجاج، مکه و مدینه تغییرات زیادی کرد
رجبی ازسال ٦٦ و کشتار خاطرات بدی دارد. آنسال او مدیرکاروان بود و زائر داشت: «ما مثل هرسال راهپیمایی برائت از مشترکین را در مکه انجام دادیم. قصد داشتیم برای اقامه نماز مغرب به سمت مسجدالحرام حرکت کنیم که روی پل قبرستان ابوطالب دیدیم جنازهها روی دست است و از یک گروه به گروه دیگر دست به دست میشوند، روی زمین خون جاری بود. جمعیت شروع به فرار کرده بودند، گاز خفهکن در هوا پیچیده بود، اوضاع بدی بود. ما هم به سمت نزدیکترین کوه فرار کردیم. خیلیها پابرهنه بودند و از پایشان خون میچکید. زنان شرایط بدتری داشتند. تازه شب فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده و بالای ٤٠٠ نفر شهید شدهاند.»
آنها کوه را دور زده بودند و پناه بردند به ساختمان هتل بزرگ مشهدی که آنسال دست افغانها بود: بعد ازسال ٦٦، ایران برای چندسال زائر به مکه اعزام نکرد تا سال ٧٠. رجبی میگوید سال ٧٠ که دوباره زائران اعزام شدند، مدینه و مکه تغییرات زیادی کرده بود. مدینه کاملا با سالهای قبل فرق کرده بود: «کوچه بنیهاشم را کاملا تخریب کرده بودند. کوچه بنیهاشم، کوچه باریکی بود که از جلوی باب جبرییل کشیده میشد تا میرسید به بقیع. در این کوچه خانه ائمه مثل ابوالفضلالعباس، امام صادق (ع) و ... وجود داشت که همه را خراب کردند و به صحن مسجدالنبی اضافه کردند.»
بعد از حادثه منا، رفتار سعودیها با زائران ایرانی بهتر شد
او سال ٩٥ شاهد حادثه منا نبود، اما سال ٩٦ که به حج رفت به قول خودش، برای شهادت رفته بود: «وضع برخورد سعودیها با حجاج درسال ٩٦ خیلی متفاوت شده بود، به طوریکه یکی از ماموران ارشدشان با آبپاش به زائران آب میپاشید تا خنک شوند. قبلا در فرودگاه بالای ٤ ساعت ما را معطل میکردند، اما حالا ١٠ دقیقهای کار را تمام میکنند.»
رجبی میگوید سال ٩٦ برخوردی که با زائران داشتند، بیسابقه بود. در تصور زائران حج، چه آنها که برای تمتع رفتهاند و چه آنها که برای عمره، تنها مسجدالحرام و یکی دو مکان دیگر زیارتی وجود دارد، اما رجبی که سالها روحانی کاروان بوده و زائران زیادی را به مکانهای زیارتی برده، میگوید شاید در سالهای قبل این طور بود، اما حالا برخی مکانها مثل موزه مکه یا کارخانه پردهبافی که پرده کعبه آنجا دوخته میشود، هم به بازدیدهای زائران اضافه شده. بهجز این دو مکان، منطقه طائف هم یکی از مکانهای دیدنی در مکه است.
قبلا مکانهای زیارتی در مکه و مدینه بیشتر از الان بود
به گفته رجبی، قدم به قدم مکه، جای دیدنی دارد، هر چند که در گذشته مکانهای زیارتی بیشتر از حالا بود و در برنامه کاروانها قرار داشت، اما با تخریب این مکانها بهویژه در مدینه، بازدیدها کمتر شده و برخی از مناطق را خود زائران میتوانند بهطور مستقل بروند «بزرگترین تغییر حج از سال ٧٠ رخ داد. قبل از آن کاروانها خودشان اثاث داشتند، از تختخواب گرفته تا فریزر و یخچال و صندلی و ...، اما از سال ٧٠ به بعد، تمام اثاثها را همانجا فروختیم، از سال ٧١ به بعد، تمام خانهها و هتلها را با اثاثها میگرفتند. جابهجایی اثاثها خیلی هزینهبر بود و کاروانها ناچار بودند تریلی اجاره و اثاثها را جابهجا کنند. تصور کنید ١٨٠ زائر ظرف و رختخواب و ... میخواست، اما الان در مدینه و مکه آشپزخانه داریم.»
داستان مردی که برای نخستینبار به حج رفت
آرمین منتظری| دوستی داشتم در دوران دانشجویی از خانوادهای متمول. اساسا به ظواهر دینی و شرعی مقید نبود. پدرش در یکی از خیابانهای مشهور تهران بوتیک داشت؛ او هم از ثروت پدر متنعم بود و از انواع و اقسام تفریحات سالم و ناسالم دریغ نمیکرد. نکته جالبی که درباره این دوستم وجود داشت، این بود که به حج عمره رفت. با توجه به روحیاتی که داشت، مدام در ذهنم این سوال تکرار میشد که چرا او باید به سفر حج علاقهمند میشد؟
یکبار این سوال را پرسیدم و برایم ماجرای حجرفتنش را تعریف کرد؛ میگفت: «وقتی دانشگاه اعلام کرد علاقهمندان به اعزام به حج عمره میتوانند اسم بنویسند با خود گفتم حالا یک سفر عربستان هم میرویم، ببینیم چطور است. مبلغش برایم اهمیتی نداشت. با خودم فکر میکردم حالا چند روزی هم عربستان میرویم و تفریح میکنیم.
میگفت وقتی به عربستان رسیدیم و من از هتل خارج شدم، اولین چیزی که توجهم را جلب کرد لباس عربی بود؛ بنابراین در اولین اقدام رفتم و یکدست لباس عربی سفید درست مانند آن چیزی که عربها میپوشند، خریدم. یادم میآید اولینباری که با این لباس بیرون رفتم، دیدم همه عربها با حالت عصبانی و خیلی عجیبی به من نگاه میکنند. من که خودم نمیدانستم ماجرا از چه قرار است، فکر کردم شاید میدانند من ایرانی هستم و شاید زیاد از ایرانیها خوششان نمیآید. وقتی که به هتل برگشتم، هماتاقیام به محض دیدن من زد زیر خنده. پرسیدم چه شده؟ گفت: آخر پسر خوب! آدم لباس زیر رنگی را زیر لباس سفید عربی میپوشد!»
دوستم بعد از اولینباری که چشمش به خانه کعبه افتاد هم تعریفهایی کرد: «صبح روزی که قرار بود به سمت مسجدالحرام برویم، روحانی کاروان در اتوبوس به ما گفت وقتی از اتوبوس پیاده شدید، در مسیر سرتان را به چپ و راست و بالا و پایین حرکت ندهید و تا زمانی که من نگفتهام سرتان را بالا نگیرید. در مسیر در یک صف به راه افتادیم. از ما خواسته بودند در طول همین مسیر چند دقیقهای، لا اله الا الله بگوییم.
شاید حدود ١٠ دقیقه تا ١٥ دقیقه حرکت کردیم تا اینکه روحانی کاروان به همه ما گفت حالا میتوانید سرهایتان را بالا بگیرید. سرم را بالا گرفتم و ناگهان خانه کعبه را در مقابلم دیدم. نفهمیدم چه حالی دارم. تمام بدنم میلرزید. بیاختیار اشک از چشمانم سرازیر بود، بدون اینکه بدانم چرا اشک میریزم. همانجا روی زمین نشستم و شاید حدود نیمساعت گریه کردم. احساس میکردم کودک شدهام. در عین حال احساس سبکی هم میکردم.» دوست من همیشه از این اتفاق بهعنوان یکی از به یاد ماندنیترین اتفاقات عمرش یاد میکرد. هر چند رفتار و سکناتش بعد از بازگشت از حج عمره چندان تغییر نکرده بود، اما به نظر میرسد او هم سهم خود را از این سفر گرفته است؛ هر چند اندک!
کاروانها مثل حالا نظم و هماهنگی نداشتند
علی جعفری و همسرش، ٤٠سال پیش عازم خانه خدا شدند. آن موقع بلیت هواپیما برایشان گران درمیآمد. پول یک بلیت را داشتند و همین هم شد تا از طریق یکی از دوستانشان در عراق، از راه زمینی عازم مکه شوند. هنوز جنگ نشده بود، پاییز سال ٥٨: «وقتی به فامیل گفتیم میخواهیم برویم، یکییکی گفتند ما هم میآییم و شدیم ٦ نفر، چند آدم سالمند هم با ما بودند، عمویم بالای ٦٠سال داشت و مادر همسرم نزدیک ٧٠ سال. خلاصه یک روز سوار اتوبوس شدیم و رفتیم و وقتی به عراق رسیدیم، با کاروانی همراه شدیم. دو اتوبوس بودند، نزدیک به ٨٠ نفر.»
اول آنها را به بصره بردند، اما رئیس کاروان، هماهنگیها را انجام نداده بود و سه روز طول کشید تا دوباره راهی شوند؛ آنها دو شب را در پارک خوابیدند: «بعد از سه روز دوباره به سمت عربستان حرکت کردیم، بعد از بصره به کویت و در آخر به عربستان رسیدیم. مکه مقصدمان بود، ما مدینه دومی بودیم، به همین دلیل هم مستقیم به مکه رفتیم و در طائف، احرام را به تنمان کردیم.»
آنها نزدیک به یک هفته در راه بودند. آقای جعفری که ٣٥سال پس از نخستین حج، یکبار هم برای عمره به مکه رفته و تغییرات ٣٥ساله آنجا را دیده بود، میگوید: «امکانات بهداشتی طائف بسیار ساده بود، دوش و آب و ... داشتند، اما به نسبت تغییراتی که ٣٥سال بعدش رفتیم و دیدیم، خیلی تفاوت کرده بود. آن زمان کسی حرفی از شیوع بیماری در مکه نمیزد، آموزش خاصی هم به زائران داده نمیشد، هر کس میخواست خودش مطالعه میکرد و مناسک را یاد میگرفت.»
جعفری جزو زائرانی است که تظاهرات «برائت از مشرکین» ایرانیان در مکه را دیده و بعدها در خبرها شنیده که یکی از همین تظاهرات منجر به شهادت تعداد زیادی از ایرانیان شد؛ همان سال ٦٦ که نیروهای آل سعود به ایرانیان راهپیماییکننده حمله کردند و کشتار خونین حجاج را رقم زدند: «آن زمان در اقامتگاهها آبانبار داشتند و هر وقت آب تمام میشد، آبانبار را پر میکردند، یعنی اینطور نبود که همیشه آب در دسترس باشد. رفاه به اندازهای که حالا هست نبود، بهداشت به خوبی رعایت نمیشد.»
ماموران سعودی با باتوم زائران را میزدند
جعفری یادش میآید که ماموران سعودی در مکه، بعد از هر تذکری به زائران و سرپیچی از دستورات از سوی زائران، با باتوم آنها را میزدند؛ مثلا میگویند دست به ضریح نزنید و زائران میزدند و کتک میخوردند: «با دوربینم در مکه عکسهای خانوادگی میگرفتم که ماموران به سراغم آمدند. اولین فیلم دوربین را میخواستند و بعد دوربینم را بردند. یکی از ماموران به من گفت اگر بیشتر مقاومت کنی، خودت را هم میبرند. میخواهم بگویم اوضاع خیلی بد بود و رفتار آنها با شیعیان بدتر.»
آنها خاطرشان است وقتی به مدینه رفتند، میتوانستند به ضریح پیامبر (ص) دست بزنند یا از قبرستان بقیع بازدید کنند. آن زمان محدودیتی برای کسی وجود نداشت و مردم مخصوصا شیعیان، وارد قبرستان میشدند و بالای سر قبرهای بینشان، عزاداری میکردند، اما ٣٥سال بعد که دوباره راهی مدینه شدند، شرایط را کاملا متفاوت دیدند؛ نزدیک شدن به ضریح پیامبر (ص) کاملا ممنوع شده بود و دور تا دور قبرستان بقیع دیواری کشیده شده بود که تنها مردان میتوانستند از بالای دریچهای، داخلش را ببینند.. همسر آقای جعفری هم که ٤٠سال پیش به حج رفته بود، این حرفها را تأیید میکند و میگوید آن زمان در مکه، تنها بازارهای شب فعال بود.
از مرکز خرید و مغازههای رنگارنگ خبری نبود، اما ٣٥سال بعد که برای حج عمره رفتند، مکه را جور دیگری دیدند. شبهای مکه حالا شبیه یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس است؛ پر از مرکزهای خرید و مغازهها و فروشگاههایی که کالاهای جدیدترین برندهای دنیا را میفروشند.
اقامتگاهها، خانههای بدون کمترین امکانات بود
اقامتگاه ٤٠سال پیش آقا و خانم جعفری در مکه، اتاقی در یک ساختمان چهار طبقه بود. ٦ نفر در یک اتاق میخوابیدند، نه رختخوابی داشت، نه پتو و نه هیچ امکانات رفاهی دیگری. زائران هر چه میخواستند باید از خانه با خودشان میآوردند. دستشویی و حمام برای کل ساختمان مشترک بود.
زائران خودشان پخت و پز میکردند و از اقامتگاه تا مسجدالحرام، راه طولانی بود: «کاروانها خیلی بیبرنامه بودند. یک روز ماشینی که زنان در آن بودند و قرار بود بروند مزدلفه (محلی بین عرفات و منا) و سنگ جمع کنند، گم شد. ما مردان هیچ خبری از آنها نداشتیم. آنها شب گم شدند و تا روز بعد از آنها خبری نشد. من نگران مناسک حجشان بودم. آنها باید سنگزدن به شیطان را انجام میدادند و تا قبل از غروب آفتاب وقت داشتند. من مجبور شدم برای ٦ نفر سنگ جمع کنم، چون نگرانشان بودم.
عمویم هم مرد سنداری بود و خودش نمیتوانست سنگ جمع کند. یک کیسه بزرگ برداشتم و تمام سنگها را ریختم. داشت گریهام میگرفت که آنها حجشان را از دست دادند. روز بعد چند ساعت قبل از غروب آفتاب، ماشین زنان پیدا شد و من سراسیمه آنها را برای انجام مناسک بردم.» آقای جعفری اینها را میگوید و همسرش که جزو گمشدگان بود، میگوید: «نمیدانیم ما را کجا بردند. ماشین را در یک منطقه بیابانی متوقف کردند و شب در ماشین ماندیم.»
این تنها خاطره آنها از مکه نبود؛ عمویشان هم از صبح تا شب گم شده بود و تمام خانواده دنبالش بودند: «خیلی اتفاقی عمویم را پیدا کردیم، یکهو دیدیم جلویمان ظاهر شد.» آن سالی که خانواده جعفری به مکه رفتند، در مسجدالحرام، ساختوسازهایی مثل حالا صورت نگرفته بود. کعبه ابهت خودش را داشت، یک زمین بزرگ بود که کعبه در وسطش قرار داشت: «آن سالها، اگر کسی توانایی راه رفتن و طواف نداشت، او را روی تختهای میگذاشتند و دور کعبه میچرخاندند، حالا باید از طبقه دوم که پل است، حرکت کنند. الان هم ظاهرا ویلچرهای برقی در اختیار زائران کمتوان قرار دادهاند.»
منبع: شهروند
انتهای پیام/