به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ازقم،در فصل دوازدهم کتاب نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها اثر حبیب الله طاهری به عُجب و خود بزرگ بینی و راههای درمان آن پرداخته شده است که در ادامه می خوانید:
از جمله بیماریهای روانی و صفات ناپسند انسانی که متأسفانه اغلب در انسانهای به ظاهر وارسته، ظاهر و باعث نگرانی و افسردگی میشود، بیماری عُجب و خود بزرگ بینی است که از صفات قلبی و از گناهان جوانی انسان است که از نظر زشتی و خطرآفرینی از گناهان جوارحی و اعضای ظاهری به مراتب شدیدتر و از جهت عموم و شمول دایره اش وسیعتر است؛ زیرا کمتر مومنی پیدا میشود که مبتلا به عجب و خودخواهی نباشد. چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:
خدا میداند که گناهی که از اعضا و جوارح مومن سرمی زند برای او بهتر است از عجب که از گناهان قلبی است.
زیرا گناهانی که از جوارح انسان صادر شود به راحتی میتوان آنها را به وسیله توبه، عبادات و طاعات از بین برد، ولی عجب از صفات نفسانی است که از بین بردن آن به آسانی میسر نیست.
در بینش الهی، عجب یکی از زشتترین صفات برای انسان است که در هرکس وجود پیدا کند، مایه شقاوت و هلاکت ابدی اوخواهد بود.
عجب همان خودخواهی است که علمای بزرگِ اخلاق برای روشن شدن معنایش، با دلیلهای گوناگون آن را تعیین کرده اند.
الف: عجب، آن است که انسان خود را به خاطر کمالاتی که در خود سراغ دارد، بزرگ بداند. اعم از آن که واقعاً واجد آن باشد یا خیال کند که واجد کمال است.
عجب از امور مقول به تشکیک است که دارای درجات است. ممکن است شخصی واجِدِ بعضی از آن درجات باشد و شخصی دیگر واجد همه آن درجات، و حداقلِ عجب، آن است که انسان از خودش خوشش آمده و از خود راضی باشد و این حالت گاهی شدت پیدا میکند و از آن حالت تکبر بروز می کند،یعنی خود را از دیگران بهتر میداند و بر خدا منّت مینهد که مثلا من بوده ام که چنین کرده و فلان کار خیر را با همه مشکلاتش انجام داده ام، غافل از آن که مقدمات و توفیقات آن به طور کلی از ناحیه پروردگار بوده، و خلاصه این که انسان آن چنان از خود راضی است که خود را از خدا طلب کار میبیند.
اگر انسان بخواهد خود را بیازماید که آیا در او صفت ناپسند عجب وجود دارد یا نه، میتواند در حال خود نظر کند و ببیند که آیا برای دیگران شخصیت قائل است یا نه؟ اگر تنها به خود میاندیشد و برای رأی و فکر دیگران ارجی قائل نیست، بداند که عجب دارد و صفت خودبینی و خودمحوری در نفس او وجود دارد.
وقتی که در انسان حالت خودبزرگ بینی پیدا شد، تنها برای فکر خود ارزش قائل بوده و برای رأی احدی وقعی قایل نیست.چنین کسی حاضر نمیشود از مراکز علمی و دانشمندان دیگر استفاده کند زیرا خود را یا همسان آنان میداند. یا بالاتر، و به همین جهت از ترقیات علمی و تعالی معنوی باز میماند اینجاست که علی علیه السلام میفرماید:
در اثر خودخواهی و خودبینی، طبیعی است که عامه مردم نسبت به او ناراحت شده و حالت بی اعتنایی میگیرند.
عجب همیشه انسان را از واقعیت دور نگه داشته و در نتیجه از فیوضات حضرت حق بی بهره میکند، کسانی که خودخواه هستند غالباً با شکست رو به رو بوده و خواهند بود.
مثلا مسلمانان در جنگ حنین ابتدا از کثرت عدد مسلمین به خود مغرور شدند و آن چنان غرق در خودبینی شدند که پیروزی خود را در کوتاهترین فرصت، حتمی میپنداشتند، ولی در مقام جنگ و مقاتله با شکست سختی روبه رو گردیده تا جایی که خداوند ملائکه را به کمک رسول خود و مسلمین فرستاده و آنان را از شکست نجات داد. این شکست را قرآن مستند به عجب و خودخواهی مسلمانها میداند.
باعث تسلط شیطان بر انسان است. چنان که در حدیث وارد شده است که روزی موسی(ع) از ابلیس پرسید: کدام گناه از گناهان است که اگر فرزندان آدم مرتکب آن شوند تو بر آنان مسلط میگردی؟ گفت: هنگامی که عجب پیدا کرده و اعمال خود را کثیر و گناه خود را کوچک بشمرند.
عجب اعمال انسان را فاسد میکند و از جمله مهلکات است که انسان را به هلاکت میرساند و، چون حالت خودخواهی در شخص وجود دارد حاضر نمیشود که به عیب خود توجه کند و همه کارهای خود حتّی زشتها را زیبا میبیند و، چون عیبی در خود مشاهده نمیکند، در مقام علاج امراض درونی خود بر نیامده و در صدد اصلاح اعمال خود هم نخواهد بود.
اگر کسی بخواهد در مقام معالجه خود برآید و جان خود را از این مرض مهلک نجات دهد، علمای علم اخلاق راههایی را برای علاج این مرض روحی بیان کرده اند که میتوان آن را به راه اجمالی و راه تفصیلی نام گذاری کرد.
راه اجمالی آن است که انسان درباره خود و ابتدا و انتهای خود بیندیشد، و ببیند که از کجا آمده و سرانجام کارش به کجا منتهی میگردد. ابتدای کارش نطفهای گندیده بود که با انتقال از صلب پدر و قرار گرفتن در رحم مادر، هر دوی آنان احتیاج به طهارت (غُسل) پیدا میکردند تا هنگامی که خود را از آن پلیدی و آلودگی به وسیله غُسل یا تیمم تطهیر نمیکردند حق باریافتن در محضر پروردگار برای نماز ویا حق ورود در خانه خدا (مسجد) را نداشتند.
منتهای امرش نیز پس از خروج روح از جسد، مرداری بدبو و متعفّن است. اگر با سرعت در زیر خاک دفن نشود پس از چندی آن چنان میگندد که حتی فرزندان او رغبت دفن او را نمیکنند، و در حال حیات و زندگی دنیا نیز حامل کثافات بسیاری است که اگر از او دفع نشود مایه هلاکت اوست، وقتی هم دفع شد باعث نجاست او گردیده، باید خود را به وسیله آب تطهیر نماید تا پاک گردد.
علی علیه السلام میفرماید:
انسان را با فخر و کبریایی چه کار، در آغاز نطفه بود و سرانجام مرداری است که نه میتواند به خود روزی دهد و نه میتواند مرگ را از خود براند».
و از طرف دیگر به عظمت و قدرت نامتناهی حضرت حق نظری افکنده و به عجز خود هم در همه زمینهها بیندیشد، آن گاه میفهمد که بزرگی و بزرگ منشی تنها از آن خدای بزرگ است نه او، که در تمام امور سرتاپای وجود او را ضعف و ناتوانی فرا گرفته است.
شاید یکی از فلسفههای مهم توسل به أولیای دین و ائمه معصومین علیه السلام همین رفع حالتِ عجب و خودبینی است؛ زیرا توسل به آنان برای رفع گرفتاری دنیوی و اخروی نشانه آن است که آنان برترند و پیش خدا محترم ترند. وقتی که انسان معتقد باشد دیگران از او برترند پی میبرد که اگر در بین مخلوقین، بزرگی و بزرگ منشی در خور شأن کسی باشد، باید همانهایی باشند که او آنان را برای خود نزد خداوند شفیع قرار داده است
راه تفصیلی علاج این مرض این است که انسان به دنبال علل و عوامل این صفت برود و ببیند چه چیز او را وادار به عجب نموده است.
اگر عجب او به خاطر حسب و نسب اوست، که مثلاً از نژاد عرب و یا سفیدپوست است و یا از خاندان صاحب قدرت، ثروت و یا علم است، باید بداند که روزی فرا میرسد همه حسب هاو نَسبها قطع میگردد و هرکه را با نام او صدا میزنند و به پای میز محاکمه میکشند، نه آن که بگویندای پسر فلان و یا بگویندای نوه و ذریه فلان بیا؛ لذا وقتی مولا علی بن الحسین علیه السلام برای عاقبت خود و ترس از خدا گریه میکرد،
بنابراین دل بستگی و عجب از کسانی که در روز واپسین و ناگوار به درد او نمیخورند، بسیار کار نابخردانه و گمراهی است.
اگر جمال و زیبایی صورت او باعث عجب او شد، بداند که در بینش الهی، آن چه مهم است سیرت است نه صورت. خلاصه این صورت زیبا روزی فرا میرسد که با کرمها همراه بوده و خوراک مار و مور خواهد شد، و به خاکستری تبدیل گردیده و از بین خواهد رفت. ومانند این امور هرچه باشند، چون زوال پذیرند، نمیتوانند مایه عجب انسان باشند.
انتهای پیام/ش