محمدرضا سلمانی عبیات پژوهشگر تاریخ عاشورا در گفتوگو با خبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، واقعه عاشورا را رمز پایداری اسلام و روز پیروزی خون بر شمشیر دانست و گفت: نبرد در روز عاشورا از ابتدای صبح با نخستین تیر عمر بن سعد آغاز شد و قصاوت و کینه ورزی لشکریان او با شخصیت امام حسین (ع) در کلمات و اقدامات آنها امری مشهود است.
او با بیان اینکه همه حاضران در بستر عمر بن سعد و به ویژه فرماندهان آنان، در بخشی از زمان به امام حسین (ع) نامه نوشته بودند، افزود: امام حسین (ع) در روز عاشورا و خطاب به آنان فرمود «اى شَبَث بن رِبعى، اى حَجّار بن اَبجَر، اى قیس بن اشعث، اى یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که: میوهها رسیده و همه جا، سبز شده و جویبارها، پُر و لبریز شده اند. بیا که بر لشکرى مجهّز و آراسته، در مى آیى؟!». آنان گفتند: نه. ما چنین نکرده ایم! حسین علیه السلام فرمود: «سبحان اللّه! به خدا سوگند که چنین کرده اید».
سلمانی عبیات با تاکید بر اینکه از این افراد هیچ نشانهای از ایمان به ولایت در طول تاریخ حیاتشان دیده نمیشود، بیان داشت: شخصیتهایی همچون شبث بن لباس و قیس بن اشعث فکر میکردند که حضور امام حسین (ع) در کوفه منجر به تشکیل حکومتی مستقل خواهد شد.
این نویسنده عاشورایی اظهار کرد: این شخصیتهای کوفی با توجه به هجوم مردم در نوشتن نامه به حسین (ع)، با این فرض که باید در بیعت با حاکم بعدی کوفه پیش دستی کرد به او نامه نوشتند.
او با اشاره به اینکه از جهتی دیگر، فرمانده و سپهسالار لشکر ابن زیاد که خود از تابعین در تاریخ اسلام شناخته میشود، ادامه داد: عمر بن سعد با پیشنهاد حکومت ری، پا در میدان کربلا گذاشت تا پس از کشتن حسین بن علی (ع) به این آرزوی دیرینه برسد.
محمدرضا سلمانی عبیات با اشاره به اینکه امام (ع) چه در روز تاسوعا و چه در روز عاشورا چند با عمربن سعد گفتگو میکند، اذعان داشت: علامه مجلسی در جلد ۴۵ بحار الانوار آورده است که امام علیه اسلام فرمود: «عمر بن سعد کجاست؟ او را برایم فرا بخوانید». عمر را فرا خواندند؛ ولى دوست نداشت که به دیدار حسین علیه السلام بیاید. حسین علیه السلام به عمر فرمود: «تو مرا مى کُشى و مى پندارى که بى نَسَب فرزندِ بى نَسَب، حکومت سرزمین هاى رى و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند که هرگز به کام خود، نخواهى رسید و این، حتمى و تمام شده است! هر چه مى خواهى، بکن که تو پس از من، نه در دنیا شادمان خواهى بود، نه در آخرت. گویى مى بینم که سرت را بر نِى، در کوفه نصب کرده اند و کودکان، آن را هدف سنگ پرانى خود نموده اند». عمر بن سعد، از سخن حسین علیه السلام خشمناک شد. از ایشان، روى گردانْد و یارانش را ندا داد که: منتظر چه هستید؟ همگى حمله کنید که یک لقمه است!
این پژوهشگر واقعه عاشورا با استناد به کتاب مثیر الاحزان نوشته ابن نمای حلی که آورده است؛ یاران حسین علیه السلام، براى نبرد پیشِ روى او، بر یکدیگر سبقت مى جستند گفت: وجود اعتقاد قلبی؛ خلوص در بصیرت دینی باعث شده بود که یاران امام حسین (ع) دلیرانه بجنگند؛ طبری در جلد ۵ صفحه ۴۳۵ تاریخ خود به نقل از یکی از لشکریان عمر سعد میگوید: هنگامى که کشته هاى لشکر عمر بن سعد در جنگ تن به تن بسیار شد، عمرو بن حجّاج، بانگ زد: اى احمق ها! آیا مى دانید با چه کسانى مى جنگید؟ سواران این دیار، قومى دست از جان شُسته اند. هیچ یک از شما به هماوردىِ آنان، در نیاید که آنان، اندک اند و نمى پایند. به خدا سوگند، اگر تنها سنگ به آنان بزنید، آنها را از پاى در مى آورید، عمر بن سعد گفت: درست گفتى. آن گاه، به سوى لشکرش فرستاد و بر ایشان حکم کرد که هیچ کدامشان با هیچ یک از آنها، نبرد تن به تن نکنند.
او بیان کرد: ابی الحدید نیز در همین زمینه به روایتی بسیار حائز اهمیت اشاره میکند و در جلد سوم شرح خود مینویسد: به مردى که روز واقعه کربلا، همراه عمر بن سعد، حضور داشته است، گفته شد: واى بر تو! آیا فرزندان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را کُشتید؟ گفت: چاره اى نبود! اگر تو نیز آن جایى بودى که ما بودیم، همین کار ما را مى کردى. گروهى بر ما تاختند که دستانشان، در قبضه شمشیرهایشان بود، به سان شیرهاى دَرَنده؛ سواران را از چپ و راست، در هم مى شکستند و خود را در دلِ مرگ مى انداختند؛ امان را نمى پذیرفتند و به مال، رغبتى نداشتند و هیچ چیز، مانع آنان از ورود به دریاهاى مرگ یا تسلّط بر تخت فرمان روایى نبود. اگر ما لحظه اى دستْ نگاه مى داشتیم، همه لشکر را از دَم تیغ مى گذراندند. پس ما چه مى توانستیم بکنیم، اى بى مادر!
محمدرضا سلمانی عبیات با عنوان این موضوع که امام حسین (ع) حتی در زمان جنگ نیز نماز را ترک نکرد و خود و یارانش به نماز ایستادند، اظهار داشت: ابن اثیر جزری مینویسد که هنگامى که ابوثُمامه عمرو بن عبد اللّه صائدى چنین دید، به حسین علیه السلام گفت: اى ابا عبد اللّه! جانم به فدایت! مى بینم که اینان، به تو نزدیک شده اند. نه. به خدا سوگند، کُشته نمى شوى تا من ـ اگر خدا بخواهد ـ، پیش از تو کُشته شوم! دوست دارم که پروردگارم را در حالى ملاقات کنم که این نمازى را که وقتش فرا رسیده، بخوانم. حسین علیه السلام، سرش را بلند کرد و سپس فرمود: «از نماز، یاد کردى. خداوند، تو را از نمازگزارانِ ذکرگو قرار دهد! آرى. اکنون، اوّلِ وقت آن است».
سپس فرمود: از آنان بخواهید که از ما دست بکِشند تا نماز بخوانیم. حُصَین بن تمیم، به ایشان گفت: نماز شما، پذیرفته نمى شود! حبیب بن مُظاهر به او گفت: پذیرفته نمى شود؟! پنداشته اى که نماز، از خاندان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله قبول نمى شود و از تو اى درازگوش، پذیرفته مى شود؟! ... ابو ثُمامه صاعدى، یکى از پسرعموهایش را که در لشکر دشمن بود، کُشت. سپس، نماز ظهر را خواندند. حسین علیه السلام با ایشان، نماز خوف گزارد و آن گاه، بعد از ظهر، دوباره جنگیدند و جنگ، بالا گرفت.
او یاران حضرت امام حسین (ع) را همچون ستارگان آسمان وفاداری و عشق به اهل بیت توصیف کرد و افزود: امام حسین علیه السلام هنگام غروب تاسوعا، ضمن خطابه اى حماسى، در ستایش از یاران خود فرمود: من، یارانى باوفاتر و بهتر از یاران خود، سراغ ندارم؛ و در گزارش دیگرى آمده که فرمود: من، یارانى برتر و بهتر از یاران خود، نمى شناسم؛ و در گزارش سومى آمده که فرمود: من، یارانى بهتر از یاران خود، سراغ ندارم.
این پژوهشگر عاشورایی ادامه داد: این سخنان، حاکى از آن است که یاران امام حسین علیه السلام، انسان هاى کاملِ دوران امامتِ آن بزرگوار بوده اند؛ لذا در «زیارت رجبیّه»، آمده است: سلام بر شما، اى خدایى شدگان! شما برگزیدگان خدایید که خداوند، شما را براى ابا عبد اللّه علیه السلام، انتخاب کرده است. همچنین در «زیارت ناحیه مقدّسه»، آمده است: سلام بر شما، اى بهترینِ یاران.
انتهای پیام/گ