مهین که عاشق اردشیر بود با دیدن صیغه نامه شوهرش با صفورا طرد شد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زن ۳۶ ساله به نام مهین که به اتهام حمل و نگهداری ۶۰۰ گرم تریاک توسط نیرو‌های انتظامی دستگیر شده است در تشریح ماجرای زندگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: پدرم در کوره‌های آجرپزی اطراف تهران کار می‌کرد و من در آن جا متولد شدم، ولی پدر و مادرم از استان خراسان رضوی به تهران مهاجرت کرده بودند. خانواده ما ۱۴ نفر بود به همین خاطر من و دیگر خواهران و برادرانم همواره بعد از پایان تحصیل در دوره ابتدایی کار می‌کردیم تا هزینه‌های زندگی مان تامین شود.

خواستگاری مرد ۳۷ ساله از دختر ۱۷ ساله

۱۷ ساله بودم که «ساعد» به خواستگاری ام آمد. او ۲۰ سال از من بزرگ‌تر بود و از همسر قبلی اش دو فرزند داشت، ولی من هیچ علاقه‌ای به او نداشتم با این وجود پدرم با دریافت مقداری پول به عنوان شیرب‌ها مرا پای سفره عقد نشاند. اگر چه چند روز قبل از برگزاری مراسم عقدکنان پدر و مادرم را تهدید کردم دست به خودکشی می‌زنم، اما آن‌ها توجهی نکردند و در نهایت من مجبور شدم زندگی مشترکم را با ساعد آغاز کنم.

بعد از این ماجرا پدر و مادرم کوله بار مهاجرت را بستند و دوباره به مشهد بازگشتند در این شرایط من در حالی به زندگی با ساعد در تهران ادامه می‌دادم که او اخلاق خوبی نداشت و مردی خسیس بود. از سوی دیگر نیز اختلاف سنی ما در همه جوانب زندگی خودنمایی می‌کرد و من و او دچار اختلافات زیادی شده بودیم به طوری که بعد از گذشت ۱۴ سال از زندگی مشترک از ساعد طلاق گرفتم و با کوله باری از یاس و ناامیدی نزد خانواده ام در مشهد بازگشتم چرا که ساعد حاضر نشد حضانت فرزندانم را به من بسپارد.

پدرم خودروی وانتی خریده بود و با آن هزینه‌های زندگی را تامین می‌کرد هنوز چند ماه بیشتر از ماجرای طلاقم نگذشته بود که روزی جوانی با تلفن همراهم تماس گرفت و گفت که عاشقم شده است با آن که «اردشیر» ۷ سال از من کوچک‌تر بود به این ارتباط تلفنی در حالی ادامه دادم که قبلا به خاطر همین اختلاف سنی زندگی ام از هم پاشیده بود. مدتی بعد چنان به اردشیر وابسته شده بودم که هر روز باید با او تماس می‌گرفتم در همین روز‌ها بود که یکی از دوستان برادرم به منزل ما آمد وقتی صدای او را هنگام صحبت با برادرم شنیدم تازه فهمیدم این همان پسری است که با من ارتباط تلفنی دارد.

دوست صمیمی ام صیغه شوهرم شده بود

برادرم وقتی در جریان ارتباط من و اردشیر قرار گرفت با او درگیر شد و رفاقت آن‌ها به هم خورد با این وجود من دست بردار نبودم تا این که با اردشیر ازدواج کردم، ولی هنوز یک سال بیشتر از این ماجرا نمی‌گذشت که رفتار‌های اردشیر به طور کلی تغییر کرد با آن که صاحب فرزندی شده بودم، اما دیگر از آن حرف‌های عاشقانه خبری نبود. او حتی چند روز مرا در منزل تنها می‌گذاشت تا این که روزی به طور اتفاقی صیغه نامه اردشیر و صفورا یکی از دوستان صمیمی ام را دیدم. عین دیوانه‌ها دور خودم می‌چرخیدم، ولی اردشیر خیلی راحت از من خواست از زندگی اش بیرون بروم. او دیگر هیچ مخارجی به من نمی‌داد و تنها هفته‌ای یک بار برای دیدن پسرم به خانه می‌آمد و من مجبور بودم در خانه‌های مردم کار کنم.

از سوی دیگر نیز خواهرم به دلیل اعتیاد شوهرش از او طلاق گرفته و مثل من سرگردان بود در همین شرایط یکی از دوستان مشترک من و خواهرم پیشنهاد خرید و فروش مواد مخدر را داد، اما هنگام خرید مواد مخدر در دام نیرو‌های انتظامی گرفتار شدم. شایان ذکراست به دستور سروان محمد ولیان (رئیس کلانتری) پرونده این زن برای طی مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: رکنا

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۲۹ ۰۲ مهر ۱۳۹۸
خداییش خیلی سخته،خدابه این هالعنت بکنه،خدابه این زن کمک کنه،انشاالله آزاد میشه و خوشبخت میشه..
Iran (Islamic Republic of)
محمدامین
۲۱:۳۹ ۰۲ مهر ۱۳۹۸
خدالعنت کنه پدرت که زندگیتوتباه کرده
Iran (Islamic Republic of)
پژمان تورک
۲۱:۳۳ ۰۲ مهر ۱۳۹۸
این زن بره زندان میره باچندین قاتل حرفه ای و جیب بر و مواد فروش اشنامیشه و خدامیداند چه فاجعه ای بارمیاره سر خودش و جامعه . بااینکه مشکلاتشو گفته باز پرونده رفته مراجع قضایی؟؟ بابا اینا داعشی نیستند ک هموطنمان هستند باید کمکش کرد . بفرستینش مشاوره و بهزیستی شاید نجات پیدا کرد .
ضمنا چرا 90 درصد این اتفاقات تو مشهد رخ میده ..
Canada
ناشناس
۲۰:۲۹ ۰۲ مهر ۱۳۹۸
از چاله به جاه .فقط بخاطر اینکه که شخص عاقلی ندارند که راهنمایشان باشد .باید خطوط تلفنی برای درددل مردم با روان شناسان بوجود اید .تا راهنمایشان کنند و دچار اشتباه بیشتر نشوند