به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، غنا به عنوان اولین کلونی آفریقایی که به استقلال دست یافت، موجی از احساسات ملی گرایانه را در سراسر قاره آفریقا برانگیخت که با استقلالهای بیشتری همراه شد. اما استقلال بسیاری از این کشورها به معنای افتادن از چاله به چاه بود، زیرا سردمداران جدید بعد از بدست گرفتن قدرت بدتر از استعمارگران دست به شکنجه و کشتار مردم خود زدند. از اختلاسگران تا پادشاهان و حتی آدمخواران، با ترسناکترین و بیرحمترین دیکتاتورهای آفریقا آشنا شوید.
در هفتههای گذشته بود که خبر رسید رابرت موگابه، رییس جمهور و دیکتاتور چند دهه اخیر زیمبابوه در سن ۹۵ سالگی و پس از دو سال به زیر کشیده شدن از قدرت درگذشته است. بعد از ۴ دهه اقتصاد و سیاست غیرنرمال، زیمبابوه بالاخره در سال ۲۰۱۷ از خواب بیدار شده و متوجه شد که رهبر دراز مدت این کشور به شکلی احساسی و غیرمنتظره از مقام خود کنارهگیری کرده است.
از همان آغاز مشخص بود که این استعفا اجباری و بدون رضایت شخصی آقای موگابه بوده است، زیرا همه میدانستند که وی تنها در مسیر رفتن به سمت نزدیکترین مرده شور خانه هراره، پایتخت کشور، دست از تاج و تخت خود برخواهد داشت. این که چنین تغییری باعث رونق اقتصادی و دموکراسی در زیمبابوه رنج کشیده شود یا نه هنوز مشخص نیست، اما کنار کشیدن موگابه از قدرت مایه شادی بسیاری از مردم فقیر و درمانده زیمبابوه و کل آفریقا شد.
در سال ۱۹۵۷، کوامه انکروما رهبری یک کلونی بریتانیایی به نام ساحل طلایی در رسیدن به آزادی را بر عهده گرفت و خود را رییس جمهور خود خوانده کشوری جدید به نام غنا اعلام کرد. غنا به عنوان اولین کلونی آفریقایی که به استقلال دست یافت، موجی از احساسات ملی گرایانه را در سراسر قاره آفریقا برانگیخت که با استقلالهای بیشتری همراه شد.
اما استقلال بسیاری از این کشورها به معنای افتادن از چاله به چاه بود، زیرا سردمداران جدید بعد از بدست گرفتن قدرت بدتر از استعمارگران دست به شکنجه و کشتار مردم خود زدند. از اختلاسگران تا پادشاهان و حتی آدمخواران، با ترسناکترین و بیرحمترین دیکتاتورهای آفریقا آشنا شوید.
۱۰. شاه مسواتی سوم- اسواتانی
برخلاف بسیاری از کشورهای آفریقایی که پس از رهایی از دست دولتهای استعمارگر به شکل غیرمنتظرهای گرفتار دیکتاتورهای خودی شدند، طبقه حاکم سوازیلند خیلی آشکارا قدرت تامه در کشور کوچک خود را بدست گرفتند. بعد از بدست آوردن استقلال مجدد از بریتانیا در سال ۱۹۶۸، این سلسله پادشاهی به همان سبک دیکتاتوری مطلق پیش از استعمار تحت تسلط خاندان دلامینی بازگشت، خاندانی که از اوایل دهه ۱۸۰۰ بر این منطقه کوچک حکمرانی میکردند.
حاکم کنونی این کشور که انگونیاما نامیده میشود، شاه مسواتی سوم است که از یک هژمونی بدون مخالف و مطلق سود میبرد و در کشور کوچکی که از فقر مطلق رنج میبرد زندگی بسیار تجملاتی برای خود ترتیب داده است. پادشاه برای رفتن از قصری به قصر دیگر از خودروهای بسیار لوکس استفاده میکند و سالانه ۶۱ میلیون دلار از بودجه کشور را به امور خود اختصاص میدهد.
در این شرایط، ۶۰ درصد از مردم سوازی با تنها روزی ۱.۲۵ دلار امرار معاش میکنند که ۱۳.۵ هزار برابر کمتر از عایدی روزانه پادشاهشان است. بدتر از آن اینکه جناب مسواتی سوم ۱۵ زن دارد که بسیاری از آنها کمتر از سن قانونی هستند. پادشاه را به ربودن دختران جوان متهم میکنند، اما مسواتی سوم مصون از هر اتهامی است.
قتلهای خارج از قانون اندک مخالفان مسواتی سوم امری کاملاً طبیعی بوده و آزادی بیانی در این کشور وجود ندارد. پادشاه همچنین دستور داده زنانی که به ایدز مبتلا هستند نشانهگذاری و عقیم شوند. این شرایط در حالی است که بیش از نیمی از جمعیت این کشور به ایدز مبتلا هستند و شوربختانه به دلیل علاقه فرهنگی چندین قرنی مردم به سیستم پادشاهی و نبود مخالفی قابل توجه، آینده خوبی در انتظار مردم این کشور فقیر دیده نمیشود.
۹. معمر قذافی- لیبی
در سال ۱۹۶۸، سرهنگ معمر قذافی در یک کودتای بدون خونریزی، شاه ادریس که به شدت از اعتبار و محبوبیتش در کشور کاسته شده بود را خلع کرده و پیروزی خود را پیروزی آزادی، سوسیالیسم و اتحاد نامید. ۴۳ سال بعد، لیبیاییها مرگ قذافی را بدست شورشیان جشن گرفته و آن را عصری جدید از دموکراسی در این کشور آفریقایی دانستند.
سیستم پادشاهی کوتاه عمر لیبی با مجمعی از انقلابیون جایگزین شد، اما در واقع یک تمامیتخواه جانشین دیکتاتوری دیگر شد و قذاقی شروع به از بین بردن زیرساختهای دموکراسی در کشور کرد. قذاقی که در آن دوران از لقب سوسیالیستی «برادر رهبر» برای خود استفاده میکرد اعلام دولت جمهوری کرد، اما در طول سالهای ابتدایی حکومتش پارلمان را منحل کرده و با ممنوع کردن احزاب سیاسی، تمام شکلهای آزادی سیاسی را از بین برده و قدرت حکومت را دراختیار عده بسیار قلیلی قرار داد که عمدتاً اعضای خانواده او بودند.
رفتارهای ضد بیگانه قذافی و کاریزمای سیاسی او باعث شد که فساد و جاودانگی حکومت او نادیده گرفته شود. در اواسط دهه ۷۰، اولین چاپ از کتاب مشهور قذافی با عنوان «کتاب سبز» منتشر شد که در آن از راهحلهای سیاسی منحصربفرد برادر رهبر برای مقابله با شیاطین غربی سرمایهدار و دموکراسی سخن گفته شده بود.
پرچم کشور به رنگ سبز مطلق درآمد تا ایدئولوژی قذافی را جلوهگر باشد و بدین ترتیب قذافی نیز به یکی دیگر از دیکتاتورهای آفریقایی تبدیل شد که خود را پادشاه این قاره مینامید. او در سفرهایش همواره از محافظان زن آمازونی استفاده میکرد، دستهای که سوگند یاد کرده بودن مجرد بمانند، اما پس از سقوط قذافی برخی از آنها اعتراف کردند که توسط وی مورد تجاوز قرار گرفتهاند. بدین ترتیب وی خیلی زود لقب «سگ دیوانه خاورمیانه» را به خود گرفت.
۸. رابرت موگابه- زیمبابوه
در طول دهه ۱۹۷۰، رابرت موگابه به عنوان یک قهرمان انقلابی که رودزیای آن زمان را از دست اقلیتی سفید رهایی بخشیده و کشور جدید و مستقل زیمبابوه را تاسیس کرد میشناختند. ۳۰ سال بعد او در حالی که پیرترین رهبر جهان بود همچنان به قدرت چسبیده بود و در حالی که در داخل به عنوان یک دیکتاتور بیرحم شناخته میشد و اقتصاد کشورش را به کلی ویران کرده بود از قدرت کنار رفت.
اگر چه او پس از ساقط کردن دولت سفید پوست یان اسمیت به عنوان یک قهرمان شناخته میشد، اما بین شیوه حکومت این دو شباهتهای بسیاری دیده میشد. هر دو از پلیس مخفی برای یافتن و نابود کردن افراد مخالف استفاده میکردند. هر دو آنها از کمپینهای بیرحمانه نژادی برای کاهش حقوق یک گروه قومی استفاده کرده و هر دو نیز رفته رفته راه را بر دموکراسی واقعی که در کشور وجود داشت بستند.
در سال ۲۰۱۵، موگابه تولد ۹۱ سالگی خود را جشن گرفت در حالی که امید به زندگی در کشورش تنها ۵۸ سال بود. او در یک جشن بزرگ بیسابقه در قاره آفریقا بیش از ۵۷۵ میلیون دلار هزینه کرد. در اواخر دوران زمامداری موگابه، تورم در زیمبابوه به جایی رسیده بود که یکصد تریلیون دلار زیمبابوه معادل یک پوند انگلیس شده بود.
۷. احمد سیکو توره- گینه
در سال ۱۹۵۸، شارل دوگل به مستعمرههای فرانسه در آفریقا اجازه رفراندوم ماندن یا خارج شدن از حاکمیت این کشور را داد. ۱۵ مستعمره و منطقه تحتالحمایه فرانسه از ۱۶ منطقه موجود به حفظ شرایط موجود رأی دادند و گینه تنها کشوری بود که ترجیح داد تحتالحمایه فرانسه باقی نماند. احمد سیکو توره، یک دیکتاتور گینهای بود که تمایلات کمونیستی نزدیک به لنین و مارکس داشت و سهم زیادی در نتیجه رفراندوم نماندن در سایه فرانسه داشت.
برخلاف دیگر کشورهای آفریقایی که تحتالحمایه فرانسه بودند، ۹۵ درصد از مردم گینه به استقلال کشورشان رأی داده و ۴ روز بعد گینه اعلام استقلال کرد. در حالی که توره ادعا میکرد گینه را به سمت دموکراسی خواهد برد نتیجه حکومت او کاملاً برعکس بود. رییس جمهور حزب خود را تنها حزب قانونی کشور اعلام کرده و برای ۲۴ سال آینده وی رهبر بلامنازع کشور بود.
او به لطف سیاستهای مارکسیستیاش در سال ۱۹۶۱ جایزه صلح لنین را دریافت کرد، اما واکنشهای او نسبت به مخالفانش هر چیزی غیر از صلحآمیز بود. او در پایتخت، کوناکری، یک مرکز معروف به نام کمپ بویرو ساخت که از آن برای روش اعدام موثر، اما بدون خونریزی خود مشهور به «رژیم سیاه» استفاده میکرد. در واقع قربانیان در این روش به طور کامل از خوردن و نوشیدن محروم شده تا میمردند. به طور کلی بیش از ۵.۰۰۰ نفر وارد این کمپ شده و به استقبال مرگ رفتند در حالی که تعداد قربانیان توره بیش از ۱۰ برابر این رقم عنوان شده است.
۶. سانی آباچا- نیجریه
اولین سرباز نیجریهای که بدون جهشهای نجومی درجهای به مقام ژنرالی رسید، سانی آباچا در سال ۱۹۹۳ و پس از رهبری یک کودتای نظامی علیه ارنست شونکان، قدرت را در نیجریه بدست گرفت. ۱۱ ماه بعد رییس جدید دولت اعلام کرد که هیچ دادگاهی حق و صلاحیت متهم کردن دولتش را ندارد و بعد از آن نیز قانون جدیدی اعمال شد که به دولت او اجازه میداد تا هر کسی را بدون دادگاه تا ۳ ماه بازداشت کند.
در طی دوران حاکمیت آباچا رشد اقتصادی نیجریه بیسابقه بود و نرخ تبادلات خارجی کشور در عرض تنها سه سال نزدیک به ۲۰ برابر شد. با توجه به وفور نفت به عنوان مهمترین دارایی کشور که بشکهای ۱۵ دلار به فروش میرسید، آباچا نیجریه را به یکی از ثروتمندترین و مرفهترین کشورهای آفریقا تبدیل کرد. اما این رونق اقتصادی با هزینهای سنگین محقق شده بود. کمپانیهای نفتی دلتای نیجر را بدون توجه به عواقب زیست محیطی آن غارت کردند و آباچه به ارتکاب نسلکشی مردمان بومی اوگونی متهم شد.
او که بشدت پارانویایی شده بود انتشار هرگونه اطلاعات در مورد شخص خود را ممنوع کرده و بخش زیادی از روز را به استراحت و خوشگذرانی میگذراند. علیرغم کشتارهای وسیع نیروهای آباچه و قولهای همیشگی او برای بازگرداندن دموکراسی به کشور، تنها یک راهحل وجود داشت و آن مرگ رییس بود. تنها چند ماه قبل از انتخابات، آباچه در اثر یک سکته قلبی ادعایی درگذشت هر چند بسیاری مرگ او را نتیجه یک ترور حساب شده با استفاده از سیب مسموم توسط یک روسپی میدانستند.
بعدها مشخص شد که او و خانوادهاش بیش از ۵ میلیارد دلار از سرمایه کشور را برای خود پسانداز کردهاند.
۵. چارلز تیلور- لیبریا
تاریخ لیبریا هیچ شباهتی به تاریخ دیگر کشورهای آفریقایی ندارد. اولین و قدیمیترین جمهوری در آفریقا، در ابتدا به عنوان کشوری تاسیس شد که ساکنان آن را بردههای آزاد شده آمریکایی تشکیل میدادند که در سال ۱۸۴۷ اعلام خودمختاری کرد و هیچگاه تحت تسلط کشورهای استعمارگر اروپایی قرار نگرفت.
اما با این تاریخ پر از استقلال نیز لیبریا نتوانست از به قدرت رسیدن یک دیکتاتور جلوگیری کند. در سال ۱۹۸۵ و پس از فرار از زندان پلی موث کانتی که به خاطر اختلاس میلیونها دلار سرمایه دولتی در آن زندانی شده بود، چارلز تیلور به لیبی گریخت. تحت حمایت معمر قذافی، تیلور با روشهای جنگ چریکی آشنا شده و پس از بازگشت به آفریقا، آموزشهای خود را در قالب جبه ملی میهنپرستانه لیبی به مرحله عمل درآورد.
او در درون خاک کشور همسایه، ساحل عاج، تیلور و شبه نظامیان مورد حمایت قذافی حکومت سباستین دو در لیبریا را ساقط کرده و کشور وارد یک جنگ داخلی هولناک و خونین شد. این درگیری با رسیدن تیلور به ریاست جمهوری پایان یافت. همانند دیگر انتخابات آفریقایی گفته شد که این پیروزی عادلانه و دموکراتیک بوده، اما تیلور تهدید کرده بود که اگر برنده اعلام نشود بار دیگر کشور را به جنگ داخلی خواهد کشاند.
ریاست جمهوری تیلور بدین معنا بود جنگ داخلی که جان ۲۰۰.۰۰۰ نفر را گرفته بود به پایان رسیده و میتوان به آینده امیدوار بود. اما جنگ باعث شده بود که لیبریا تحت تحریمهای تسلیحاتی قرار گیرد و بدین ترتیب بود که تیلور برای بدست آوردن سلاح از طریق گروههای شورشی مستقر در سیرالئون دست به فروش الماس خونین بزند. به سرعت جنگ داخلی دومی مرگبارتر از قبلی درگرفت و تیلور که به نیجریه گریخته بود در سال ۲۰۰۶ دستگیر شده و به جنایت علیه بشریت متهم شد که در نهایت با حکم ۵۰ سال زندان به جرم قتل، بردگی جنسی و استفاده از کودک سربازان مواجه گردید.
۴. ژان بدال بوکاسا- جمهوری آفریقای مرکزی
بعد از این که پدرش زیر شکنجه به خاطر شورش علیه یک شرکت فرانسوی کشته شد و مادرش که به همین دلیل دست به خودکشی زد، بوکاسا در سن ۶ سالگی یتیم شد. در نیم قرن بعد او از یک یتیم به امپراطوری قدرتمند تبدیل شد که دوران حکومتش جان هزاران نفر را گرفت. او به عنوان یک سرباز که بالاترین مدال نظامی فرانسه را دریافت کرده بود، بوکاسا به شکلگیری ارتش کشور تازه تشکیل شده جمهوری آفریقای مرکزی ک مک کرده و از قدرت خود برای ساقط کردن دولت رییس جمهور داکو در یک کودتای نظامی در سال ۱۹۶۵ استفاده کرد.
او نیز قولهای زیادی به مردم داد، اما هیچ کدام را عملی نکرد و در مقابل از جایگاه خود برای یک زندگی تجملگرایانه به قیمت فقیرتر شدن مردمش استفاده کرد. اگر چه بوکاسا در ماههای حکومتش تغییرات مثبتی را در کشور ایجاد کرد-مانند ممنوعیت ختنه دختران و چندهمسری و ایجاد شبکه حمل و نقل عمومی-، اما حس خودشیدایی دیکتاتورمآبانه او خیلی زود بلای جان مردم شد.
او در سال ۱۹۷۲ با اعلام اینکه رییس جمهور مادامالعمر کشور خواهد بود امید به دموکراسی در کشور را به طور کلی از بین برد. او برای این که همچنان حمایت معمر قذافی را داشته باشد برای مدت کوتاهی به اسلام گروید، اما مدت کوتاهی بعد خود را یک مسیحی کاتولیک دانسته و بعدها امپراطور آفریقای مرکزی نامید. او که علاقه زیادی به ناپلئون داشت مراسم بزرگی برای خود به عنوان امپراطور بوکاسا اول ترتیب داد که بیش از ۲۰ میلیون دلار هزینه داشته و در نهایت ورشکستگی کشور را در پی داشت.
در سال ۱۹۷۹ بیش از ۱۰۰ کودک تنها به دلیل اعتراض به قانون جدیدی که دانشآموزان دبیرستانی را ملزم میساخت لباسهای مدرسه خود را صرفاً از کارخانهای متعلق به همسر بوکاسا بخرند قتلعام شدند. در نهایت یک کودتای طراحی شده توسط فرانسویها به حکومت امپراطور بوکاسا پایان داد، اما بوکاسا در سال ۱۹۹۳ بخشیده شده و از زندان آزاد گردید. او بعدها از ملاقات مخفی خود با پاپ سخن گفته و خود را سیزدهمین حواری نامید تا اینکه در سال ۱۹۹۶ به مرگ طبیعی درگذشت.
۳. موبوتو سسو سکو- جمهوری دموکراتیک کنگو
از بسیاری جهات، موبوتو سسو سکو نماد واقعی یک دیکتاتور آفریقایی بود. او در تظاهر به دموکراسی خواهی کنترل کشور را بدست گرفته و آن را به یک دیکتاتوری تکحزبی تبدیل کرد. دولت او از پارتیبازی و فساد رنج برده و جنایات بسیاری در حق مردم کشور روا داشت. سکو که به شدت به شارل دوگل و نیکولو ماکیاولی علاقه داشت در سالهای پس از استقلال کنگو در سال ۱۹۶۰ با کودتاهای متعددی روبرو شد.
پنج سال پس از خلع اولین رهبر قانونی کشور، پاتریس لومومبا، سکو کنترل کامل کشور را در دست گرفته و اعلام وضعیت اضطراری کرده و اعلام کرد که در زمان مناسب دموکراسی را در کشور برقرار خواهد ساخت. اما وی با از بین بردن جایگاه نخست وزیری و سپس منحل کردن پارلمان، حزب خود را تنها حزب قانونی کشور اعلام کرد. وی در ادامه اسم کشور را به زئیر تغییر داده، پوشیدن لباسهای به سبک غربی را ممنوع و نامگذاری کودکان با نامهای غربی را غیرقانونی اعلام کرد.
سکو بعد از مدتی لقب «موبوتو سسه سکو انکوکو انگبوندو وا زا بانگا» را برای خود انتخاب کرد که به معنای جنگجوی قدرتمندی بود که به خاطر اراده بالا و شکست ناپذیرش همیشه پیروز شده و از فتحی به فتحی دیگر نائل شده و از خود آتش به جای میگذارد. او بردن هر اسمی غیر از اسم خود را در رسانههای کشور ممنوع کرده و اخبار شبانگاهی با تصویری خداگونه از او که از دل ابرها بیرون میآمد آغاز میشد. مخالفان او در روز روشن به دار آویخته میشدند و بودجه کشور حیف و میل میشد. در نهایت حکومت موبوتو در اثر حمله نیروهای رواندایی ساقط شد و اگر چه نام آن به جمهوری دموکراتیک کنگو تغییر کرد، اما تغییری در شرایط کشور ایجاد نشده و جنگ داخلی جان ۶ میلیون نفر را گرفت.
۲. فرانسیسکو ماکیاس انگوما- گینه استوایی
امروزه تئودور اوبیانگ انگوما یکی از ترسناکترین دیکتاتورهای جهان به شمار میآید، رهبر تمامیتخواهی با عطش بیپایان به قدرت که بیش از ۳۶ سال به طول انجامید. اما شرارت و بیرحمی او در مقایسه با عمویش، ماکیاس انگوما، چیزی نیست. به عنوان یکی از تنها دو سرزمین تحت کنترل اسپانیا در آفریقا، گینه استوایی با استقلال از مادرید به شکوفایی رسید، اما ماکیاس به عنوان اولین رییس جمهور این کشور شرایط را تغییر داد.
او قوانین را تغییر داده و مخالفان را به مرگ تهدید میکرد به نحوی که یک بیاحترامی ساده نسبت به وی میتوانست تا ۳۰ سال زندان را در پی داشته باشد. او به شدت از افراد باسواد میترسید و به همین دلیل هر کسی که روشنفکر نامیده میشد را در کشور به قتل رسانده و استفاده از عنوان «روشنفکر» را ممنوع کرد. مردم کشور در واقع در نتیجه پارانویای ماکیاس نسبت به جهان خارج در زندان به سر میبردند. تنها جادهای که به سمت خارج از کشور میرفت مینگذاری شده و قایقهایی که از خلیج گینه عبور میکردند کاملاً خالی شد و تفتیش میشدند.
مردم کشور چارهای جز رعایت ایدهآلهای ماکیاس را نداشتند. با ممنوع شدن داروهای غربی در کشور، مرگ و میر افزایش یافت و نامها و فرهنگ اسپانیایی مردم به زور آفریقای شد، حتی اسم افراد. با از بین رفتن یا اخراج افراد تحصیلکرده کشور، ماکیاس خود را «استاد بزرگ آموزش، علم و فرهنگ» نامید و تحت «معجزه ملی» او، کشورش هیچ برنامهای برای توسعه یا سیستم یکپارچه و منظمی برای بودجهبندی نداشت.
هیچ بانک مرکزی در کشور نبوده و رییس سابق بانک مرکزی نیز اعدام شد. تمام خزانه کشور از چندین ساک پر از پول، سفته و چک تشکیل شده بود که زیر تختخواب ماکیاس در روستای زادگاهش، مونگومو، قرار داشت. زمامداری او آنقدر مضحک بود که در یک روز کریسمس، تمامی مخالفان سیاسی ماکیاس توسط سربازان دستیگر شده و بعد از پوشاندن لباس بابانوئل و در حالی که ترانه خاصی خوانده میشد در ورزشگاه فوتبال شهر اعدام شدند. در نهایت برادرزادهاش، اوبیانگ او را از حکومت خلع کرد، هر چند ماکیاس تا آن زمان یک سوم از مردم کشورش را کشته یا تبعید کرده بود.
۱. عیدی امین- اوگاندا
اگر چه بسیاری از شخصیتهایی که در این فهرست به آنها اشاره شد ممکن است ناشناخته باشند، اما همه اسم عیدی امین را شنیدهایم. به عنوان یکی از ترسناکترین و بیرحمترین چهرههای قرن بیستم، قصاب اوگاندا چیزی فراتر از یک دیکتاتور معمولی بود که تمامی دیکتاتورهای تاریخ را شرمنده خود میکرد. او مردی قد بلند و چاق با ظاهری ترسناک بود که قبلاً قهرمان بوکس سنگین وزن بوده و پس از ورود به ارتش در دوران استعمار بریتانیا از قدرت خود برای ساقط کردن میلتون ابوته استفاده کرد.
او این کار را بیشتر به خاطر امنیت شخصی خود انجام داد، زیرا ابوته برای پاکسازی در ارتش که شامل حال او نیز میشد آماده میشد. او خود را پدری جلوه میداد که میتوانست ملت اوگاندا را از تاریکی نجات دهد، اما حضور او بیش از پش اوگاندا را در ظلمت فرو برد. برخلاف وعده اولیهاش برای انتخابات آزاد، اولین و تنها اولویت او تحکیم قدرت خود بود. او این کار را با پاکسازی تمام طرفداران ابوته، و به طور ویژه قبایل لانگی و آچولی آغاز کرد.
تیم مرگ امین بدون این که روشی برای شناسایی مخالفان داشته باشند هر کسی که اسم او با حرف «اُ» شروع میشد را قتل عام میکردند، زیرا این حرف در لهجه دو قبیله مذکور رایج بود. نیروهای امین روشهای خلاقانهای نیز برای کشتار داشتند. آنها گردانهای کاملی از سربازان آچولی و لانگی را وادار به رژه رفتن کرده و سپس با تانک از روی آنها رد میشدند. گاهی نیز تنها یک نارنجک دستی به درون اتاقی پر از زندانیان انداخته میشد.
برای صرفهجویی در مصرف گلوله، روش مورد علاقه امین برای اعدام افراد این بود که آنها را وادار با مبارزه با چکش با یکدیگر نمایند و چکش بازنده به فرد دیگری داده میشد تا در نهایت تنها یک نفر باقی میماند. به دلیل انباشته شدن جنازه پشت سد آبی-برقی روی رودخانه ویکتوریا توربینها از کار افتاده و خاموشی کشور را فرا گرفت.
امین اصرار داشت که با لقب رسمیاش خطاب شود: «عالیجناب، رییس جمهور مادامالعمر، فیلد مارشال الحاجی دکتر عیدی امین دادا، خداوندگار تمام جانوران روی زمین و ماهیهای دریا و فاتح امپراطوری آفریقا به طور کلی و اوگاندا به طور اخص»، اما همه او را به عنوان «آخرین پادشاه اسکاتلند» میشناختند. او سرهای بریده شده رقبایش را در اتاق گیاهشناسیاش نگه میداشت، از جمله نامزد نگونبخت همسر پنجمش. جنازه همسر دومش بعد از یک تلاش نافرجام برای سقط جنین مثله شده و برعکس به هم دوخته شد تا دیگر خیانت نکند!
همچنین شایعاتی در مورد آدمخواری امین وجود داشت. او در سال ۱۹۷۲ اعلام کرد که خداوند به او گفت که تمام آسیاییها را از آفریقا اخراج کند. این اقدام باعث ورشکستگی اقتصادی کشور شد. بعد از مدتی او تصمیم گرفت به تانزانیا حمله کند و اگر چه پس از عبور ۳ هزار سرباز اوگاندایی از مرز و کشتار و تجاوز فراوان اعلام پیروزی کرد، اما یک سال بعد نیروهای تانزانیا حکومت او را ساقط کردند.
امین ابتدا به لیبی تبعید شد، اما حتی قذافی هم تحمل او را نداشت و او را به عربستان فرستاد. امین در سال ۲۰۰۳ به کما رفته و دیگر بازنگشت. گفته میشود که در دوران زمامداری او بیش از ۳۰۰.۰۰۰ نفر از مردم اوگاندا کشته شدند.
منبع : برتریتها
انتهای پیام/