تمام لذت‌های زندگی، تمام حرف‌ها، تمام دردها، تمام همدلی‌ها و تمام تلاش‌ها در یک چهار گوش خلاصه شده است. می‌خواهد با محیط‌زیست همدردی کند، پس اول باید عکسی در جنگل بیندازد و در برنامه‌اش پست کند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ‌امروز برای اولین بار بعد از مدت‌ها احساس کردم چقدر دلم برای رنگ آبی آسمان تنگ شده است. امروز بعد از روز‌ها متوجه شدم چقدر دلم می‌خواهد در چشم آدم‌ها نگاه کنم. ما خیلی وقت است که دیگر گرمای نگاه یکدیگر را از دست داده‌ایم. چقدر دنیای امروز ما کوچک شده است. دیگر خبری از صدای بلند خنده‌های وسط مهمانی نیست.

تمام زندگی در یک صفحه نمایشگر!

دیگر بوی چای و هل و گل محمدی مادر بزرگ را تنفس نمی‌کنیم. دیگر دور یک میز نشستن و شام خوردن برای ما مثل همیشه مزه برنج زعفرانی و چلوگوشت چرب و چیلی مامان و سالاد شیرازی و دوغ نعنایی ندارد. ما چنان غرق یک چهار ضلعی شیشه‌ای شده‌ایم که همه چیز برای ما طعم و بوی فیلترشکن و اینستاگرام و عکس و قلب قرمز بی‌جان می‌دهد. قلبی که از خود تپیدنی ندارد و باید دو بار بر سر آن بزنی تا به کار افتد! پیام‌هایی که دیگر لذت نامه نوشتن را از بین برده‌اند. چند فایل صوتی تمام اشتیاق شنیدن بوق بوق آزاد و باز کردن سیم همیشه گره خورده تلفن را از بین برده‌اند.

سفره‌ای در یک صفحه
این روز‌ها چنان غرق سرعت ارتباطات و به اصطلاح عصر فناوری شده‌ایم که بوی کاغذ کتاب نو را فراموش کرده‌ایم. آخر ما عادت کرده‌ایم کتاب را در هزار و یک جور برنامه الکترونیکی مختلف بخوانیم و به رخ عالم و آدم بکشیم که ما تلفن‌های لمسی و اینترنت نامحدود برای خریدن الکترونیکی کتاب داریم. ما عادت کرده‌ایم رنگ سفره را از پشت هزار و یک صفحه اینستاگرامی ببینیم و بو و مزه کیک را از لابه‌لای پیام‌های زیر یک عکس احساس کنیم.

قلب‌های تو سری خور
اصلاً انسانی که شامه، چشم و دهانش الکترونیکی شود را می‌شود انسان نامید؟ انسانی که قلبش به قلب قرمز توسری خور دو میلیمتری وابسته شده است را می‌توان انسان صدا کرد؟ تمام لذت‌های زندگی، تمام حرف‌ها، تمام دردها، تمام همدلی‌ها و تمام تلاش‌های این انسان به اصطلاح انسان در یک چهار گوش خلاصه شده است. می‌خواهد با محیط‌زیست همدردی کند، پس اول باید عکسی در جنگل بیندازد و در برنامه‌اش پست کند. می‌خواهد به فقرا کمک کند، اول باید متنی بلند بالا بنویسد و در گروه‌های مختلف و هزار و یک برنامه ارتباط جمعی به اشتراک گذارد. می‌خواهد دوستان خود را برای شام دعوت کند، پس فامیل و اطرافیان باید عکس غذا‌های رنگ و وارنگ او را ببینند و قلب تو سری خور برای او بفرستند.

حرف‌های پیامکی و دلگرمی‌های الکترونیکی
جالب است اگر عروس فلانی یا خواهر فلانی برای او یک پیام هم بفرستند، پس در حد آشپز هتل‌های چندین و چند ستاره جهانی قدرت به دست آورده است. اگر ماشین جدید بخرد پس باید یک دور در خیابان اندرزگو بچرخد و فیلمی در حال گوش دادن به یک آهنگ کلاسیک در صفحه شخصی خود به اشتراک بگذارد، در حالی که اگر از او بپرسید باخ یا بتهوون چه کسانی هستند، فقط لبخندی می‌زند و می‌گوید حتماً آدم‌های جالبی بوده‌اند. وقتی تمام زندگی و خواستن‌های ما به چهار پیام و ابراز احساس دروغین بسته و زنجیر می‌شود راهی جز تباهی افکار و باورهایمان باقی نخواهد ماند. ما حتی مراسم‌های غم و عزاداری را هم از سر تظاهر و چند عکس و متن و به اصطلاح دل نوشته برگزار می‌کنیم. حتی دیدار از رفتگان هم برای ما مایه تظاهر شده است. حرف‌های پیامکی و دلگرمی‌های الکترونیکی جای دست در دست و چشم در چشم را گرفته‌اند. حتی قهر و دوستی‌مان هم مجازی شده است.

اعتیاد اینترنتی یا تنهایی، مقصر کدام است؟
یکی نیست از ما بپرسد گرمای کلام خود را به چه قیمتی فروخته‌اید. گاهی غرق شدن در دنیای بدون سر و ته احساس حقارت، وابستگی و اعتیاد را در وجود ما بیدار می‌کند. این وابستگی ما از کمبودهایمان جان می‌گیرد. هر چقدر تنهایی انسان پر رنگ‌تر شود، این اعتیاد هم رنگین‌تر می‌شود. نمی‌دانم به طور دقیق از کجای راه، انسان تنها شده است. تنهایی او باعث اعتیاد اینترنتی‌اش شده است یا اعتیاد اینترنتی او را تنها کرده است؟

اگر بخواهیم به طور دقیق نگاه کنیم یک جایی زنجیره زندگی بشر دچار پارگی شده است و این تنهایی نسل به نسل به همه منتقل می‌شود. اعتیاد و وابستگی همیشه یک دلیل مشترک دارند و چنین دلیلی تا ابد باعث اعتیاد خواهد بود. مگر اینکه همه به خوبی چشم و دل را باز کنیم و یک بار برای همیشه از شر وابستگی‌هایمان رها شویم.

دلیل مشترک چیزی جز نیاز نیست. نیازی که برآورده نشده است و تنها درد روی درد می‌گذارد. نیازی که شنیده نشده و فقط یک فریاد بی‌صداست. نیازی که در چشم‌های یک کودک موج می‌زند و والدین آن را نمی‌بینند. نیازی که در حرف‌های زوجین جاری می‌شود و طرف مقابل آن را نمی‌شنود. اگر نیاز‌ها دیده و شنیده نشوند ذهن برای فرار، به وابستگی و اعتیاد روی می‌آورد.

هزینه بسته اینترنتی بیشتر از کتاب‌های قفسه اتاق
اکثر افراد فکر می‌کنند اعتیاد تنها به مصرف موادمخدر ختم می‌شود، در حالی که هزاران اعتیاد مخرب‌تر جلوی چشم‌های ما جان می‌گیرد و ما نسبت به آن‌ها بی‌توجه هستیم. جوانی که در تلفن همراه و برنامه‌های اجتماعی خود غرق شده، در حال نابودی مغز و نیروی جوانی و استعداد‌های خود است. جوانی که هزینه بسته‌های اینترنتی‌اش از هزینه کتاب‌های قفسه اتاقش بیشتر شده، یعنی از تنهایی و انزوای احساسی به دوستان مجازی و روابط پوچ پناه برده است. جوانی که حرف‌ها و نظراتش در خانواده شنیده نشود به صفحات مجازی پناه می‌برد و آتش زیر خاکستر می‌شود.

این مدرنیته معنی پیشرفت نمی‌دهد
اعتیاد اینترنتی یک اعتیاد مدرن است و این مدرنیته هرگز معنی پیشرفت نمی‌دهد. انسانی که قیمت تلفن همراه و بسته اینترنتی‌اش از قیمت کتاب‌هایش بیشتر باشد هرگز پیشرفت نمی‌کند. بسیاری از وسایل ارتباط جمعی و فناوری به عنوان ابزاری در جهت رشد و رونق اجتماعی خود استفاده می‌کنند و وسیله‌ای در دست آنهاست، اما ما اسیر چنین امکاناتی شده‌ایم و ابزاری در دست فناوری هستیم. جوانی که تمامی خواسته‌هایش در تلفن همراهش خلاصه شده است برای گردش، کار و فعالیت اجتماعی هیچ ارزشی قائل نخواهد شد و به همین صورت نیروی کار جوان از عرصه‌های پیشرفت خارج می‌شود. اعتیاد اینترنتی فقط یک آسیب فردی نیست، بلکه آسیب‌های گروهی و اجتماعی آن بسیار خطرناک‌تر و تهدید‌کننده‌تر است.

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار