پیاده روی اربعین حسینی بار دیگر از راه می‌رسد و سفر سالانه عاشقان با حسین بن علی (ع) تکرار می‌شود.

پیاده روی اربعین سفری تا آرام جانبه گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از همدان،کوله بارم را با ذکر یا حسین (ع) برداشتم، بروی شانه ام انداختم دیگر آماده سفر بودم… هم کاروانی هایم درحال آماده شدن بودند.

خیابان شارع السور را طی کردم و درخیابان بعدی گنبد امیرالمومنین را دیدم از همانجا سلام کردم و برای سفرم مدد گرفتم، بغض عجیبی در گلویم پیچیده بود، من روبروی گنبد وپشت سرم جاده کربلا، اذن از پدر گرفتم برای زیارت فرزند.

کنار هم کاروانی هایم آمدم ، چشمم را به زمین دوختم و راه افتادم و زمزمه کنان لبیک یا علی لبیک یا حسین می‌گفتم در همین هنگام خود را کنار وادی السلام دیدم و قدم به جاده کربلا گذاشتیم، دیگر وارد جاده عشق شدیم، سنگین‌ترین راهی که پر بود از بغض و احساس دلتنگی، لحظه‌ای ایستادم، سر به سوی آسمان بردم و از خدا خواستم که درک این مسیر را به من بفهماند و طاقت دل کندن از نجف و آرامش رسیدن به کربلا را  به من هدیه کند.

همانطور می‌رفتیم، هرقدم که بر می‌داشتیم آرامش را بیشتر حس می‌کردم، حالا دیگر وارد جاده کربلا شدیم، اما این جاده با تمام جاده‌های دیگر فرق داشت جنس زمینش هم تفاوت داشت، نمی دانم در آن لحظه هدفم چه بود؟ آیا رسیدن به کربلا؟ هر چه نزدیک‌تر می‌شدم قدم هایم هم سنگین‌تر می‌شد انگار غوغایی عجیب در دلم ایجاد شده بود! مگر در این جاده چه داشت جز جمعیتی که به غیر از عشق حسین (ع) و خادمی او چیز دیگری در ذهنشان نمی‌گذشت، آیا جز این بود که در آنجا پر از هوای پر بغض، خاک غریب و غروب خون آلود بود؟!

به اطراف خودم نگاه کردم از همه جای جهان آمده بودند لحظه‌ای چشم هایم را به زمین دوختم، زیر پای زائران را دیدم پا‌هایی که به خاک کشیده می‌شد و گام به گام برای رسیدن به میعاد گاه عشق قدم بر می‌داشت باید دید تا باور کرد حتی وصفش هم آسان نیست.

نا خود آگاه با حضرت زینب (س) درد و  دل کردم، آرامش عجیبی گرفتم آرامشی که شیرینی اش را حاضر نبودم حتی با دنیا عوض کنم. آنجا جایی بود که به هر چه از ذهنت عبور می‌کرد برایت فراهم می‌شد و با چشم خود آن را می‌دیدی انگار وارد سرزمین بهشت شده‌ای همه اش آرامش ... همه اش زیبایی...

آهسته از کنار زائران رد می‌شدم همه مشتاقانه قدم برمی داشتند، اما یکباره موضوعی به ذهنم خطور کرد که آیا در این سیل مشتاقان حسین (ع)، حضرت فاطمه (س) وحضرت زینب (س) هم پا به پای زائران قدم برمی دارند؟ آخر مگر می‌شود حضرت زینب(س) میزبان زائرین نباشند، اینجا همه به هم کمک می‌کنند اگر کسی پاهایش زخم شود بهبود می‌بخشند، اگر کسی تشنه باشد آب می دهند و این نشانه از میزبانی ائمه معصوم درپیاده روی عظیم است. 

اینجا همه مشغول به کاری هستند یکی زیر پای زائران را جارو می‌کند ودیگری مشغول توزیع غذا، یکی گریه می کند و دیگری شفای مریضش را می‌خواهد.

حالا دیگر به کربلا رسیدم، پیاده به میعاد گاه عشق رسیدم، پیاده تا آسمان، تا بهشت، اما غروب شده و دلم گرفته، اینجا لحظه‌ای غریبی مهدی فاطمه را حس کردم دست به آسمان بردم دعای فرج خواندم و در دعاهایم امن یجیب گفتم و با حسینم نجوا کردم.

آقا منم یک تازه آشنای قدیمی، من که گدای قدیمی این درم، من که نوکر خانه توام، من که از تمام جهان بی وفا ترم. دیگر توان گفتن چیزی را نداشتم و هر لحظه بغضم سنگین‌تر و قدم هایم آهسته‌تر می‌شد. آقا تا اربعین رسید و نام تو آمد هوای کربلا به سرم زد ، قدم به قدم با پای پیاده آمدم تا کربلایی شوم حالا در مقابل تو ایستاده ام.

سلام بر تو‌ ای حسینم سلام بر پیکر بی سرت و سلام بر لب تشنه ات، نمی‌دانم چه بگویم خواسته‌های زیادی داشتم حالا که تو را دیدم جز شرمندگی وخجالت چیز دیگری برای شما ندارم. وقتی در راه می‌آمدم پیرزن وپیرمرد‌های که با کمر خمیده وعصا بدست با تسبیحی در لابلای انگشتان خود راه می‌روند که برای رسیدن به تو کمک کسی را قبول نمی‌کردند و می‌گفتند می‌خواهم پای پیاده بروم.

خدایا این همه انرژی را فقط بخاطر عشق به حسین می‌توان داشت.

اشک هایم خشک نمی‌شد نه تشنه شده بودم ونه گرسنه ، دل توی دلم نبود واحساسم غیر قابل توصیف، فقط دلتنگ بودم.

دوباره راه افتادم باز هم دلم آشوب شد ناخود آگاه گریه ام گرفت، دلم می خواست فریاد بزنم این بار غریبی خاصی را در وجودم حس کردم انگار کسی مرا به طرف خودش می‌کشید که گنبد حضرت عباس (ع) را دیدم. چه می‌توانم بگویم فقط اشک می‌ریختم، کفش هایم را در آوردم... رفتم و رفتم باز هم غروب بود و دلتنگی و باز من رفتم.

انتهای پیام/ج

پیاده روی اربعین سفری به دیار عشق


گزارش؛ زهرا جعفرپور ایروانی

برچسب ها: اربعین حسینی ، کربلا
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
روح الله قاسمی
۰۹:۱۸ ۲۶ مهر ۱۳۹۸
من هم دیروز از سفر اربعین برگشتم
احساس میکنم که تازه متولد شده ام
افتخار میکنم که جزیی از سیاهی لشگر کاروان اربعین بودم.