پیامبر اکرم (ص) از ابتدای رسالت تا لحظه رحلت بر تعیین جانشینشان تأکید میکردند.
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان - در سال یازدهم هجری قمری و نزدیک ظهر روز دوشنبه از ماه صفر، آخرین پیامبر الهی در بستر حاصل از کینهورزی منافقان رحلت کرد. اکنون بخشی از جریان نفاق برای مذاکره با قبیله اَسلَم جهت اجرای یک نوع کودتا در خارج شهر است (۱) و بخشی با شعار عدم فوت پیامبر، فضای سردرگمی ایجاد میکنند (۲)؛ باری، تلاش نفاق و شورای سقیفه به ثمر مینشیند و دستاورد یک عمر رسالت رسول اکرم، حضرت محمد مصطفی (ص) را برای نشان دادن راه درست زندگی و الهی به وسیله امامت و خلافت امیرالمؤمنین (ع) به بیراهه میبرند. موضوع استخلاف یا خلیفهگزینی رسول الله در ادبیات اسلام در حقیقت زمینه هدایت بشر را فراهم میکند؛ یعنی همان حبل و ریسمان الهی که خداوند در قرآن کریم امر کرده برای هدایت خواهی به آن متوسل شویم.
باشگاه خبرنگاران جوان برای بررسی و کاوش علمی این موضوع با سید حمید خوئی، پژوهشگر دینی به گفتوگو پرداخته است؛ این پژوهشگر دینی با تأکید بر اینکه جانشینی و حاکمیت امت از روزهای نخستین بعثت پیامبر تعیین تکلیف شده است، گفت: حضرت محمد (ص) از همان ابتدا وصی و جانشین خود را معرفی کردند، به گونهای که در روزهای آغازین بعثت، پیامبر اسلام با نزول آیه «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»؛ و (نخست) خویشان نزدیکت را انذار ده (۳)، از طرف خداوند مامور شدند که با فراخواندن عشیره و تیرههای قریش، رسالتشان را به آنها ابلاغ کنند.
او تصریح کرد: در آن جلسه که به «یوم الدار» معروف است، از مردان، فقط علی بن ابی طالب (ع) و از زنان، تنها حضرت خدیجه کبری (س) به دعوت حضرت محمد (ص) لبیک گفتند؛ سخنان پیامبر در واقعه مذکور «حدیثالدار» نام گرفت که ایشان، حضرت علی را برادر، وصی و خلیفه بعد از خود نامیدند؛ این در حالی بود که امیرالمؤمنین ده سال داشتند.
خوئی با اشاره به اینکه رسول خدا (ص) در هر فرصتی، در عمل و گفتار موضوع جانشینی حضرت علی (ع) را پس از خود تثبیت میکردند، ادامه داد: از مهمترین نمونههای استخلاف (خلیفهگزینی) پیامبر رحمت، در هجرت ایشان از مکه به مدینه بود که امیرالمؤمنین را در مکه نگاه داشتند تا وی امانتهای رسول خدا را از مردم گرفته و به صاحبانشان برگردانند و پس از این امر، به نبی اکرم در مدینه ملحق شوند.
این پژوهشگر دینی افزود: در پی اتفاق یاد شده، حادثه «لیله المبیت» رخ میدهد که جانشینی گزینی با ایثار امیرالمؤمنین (ع) در آن شب مطرح میشود؛ این موضوع کمتر مورد توجه قرار گرفته که با هجرت پیامبر (ص) به مدینه، ایشان در حقیقت جانشین خود را در مکه تعیین کردند.
او در بیان نمونه دیگر استخلاف گفت: پیامبر اکرم (ص) برای جنگ تبوک، مدینه را ترک کردند و حضرت علی (ع) را رسماً به عنوان جانشین خود در مدینه قرار دادند؛ پس از آن منافقین شایعه کردند که رسول خدا برای نگهداری از زنان و کودکان، امیرالمؤمنین را همراه خود نبرده است؛ حضرت علی وقتی این خبر را به پیامبر اکرم رساندند، ایشان حدیث معروف منزلت را خطاب به امیرالمؤمنین فرمودند که «انت بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»؛ تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود (۴). این هم یکی از مفاهیم استخلاف است، چرا که مطابق قرآن، خلیفه حضرت موسی (ع) جناب هارون است.
خوئی با یادآوری اینکه جانشینی پس از پیغمبر (ص) موضوعی تثبیت شده و بدیهی در میان اصحاب و مردم مدینه بود، اظهار کرد: مرحوم شهید صدر در کتاب «تشیع مولود طبیعی اسلام» (۵) تأکید میکند که خلافت موضوع مورد بحث و جدل در زمان رسول خدا نبوده است؛ به علاوه تصریح میکند این موضوع برای همگان روشن بوده که علی بن ابی طالب (ع) با اراده خدا به عنوان خلیفه پس از آخرین فرستاده الهی منصوب شده است.
او افزود: شهید صدر تحلیل میکند که حتی کسی در شأن و سطح رقابت با امیرالمؤمنین (ع) نبود؛ یعنی در قطعیت خلافت حضرت علی، مانند رسالت رسول خدا شکی وجود نداشت و مؤمنان حقیقی به الهی بودن این انتصابها یقین داشتند.
این پژوهشگر دینی گفت: یک نمونه در تاریخ رسمی اسلام وجود ندارد که در زمان حیات پیامبر (ص) شاهد بحث و جدل درباره موضوع خلافت حضرت علی (ع) یا غیر ایشان باشیم. در اصل، مشکلات ناشی از بحث و جدل برای دوران رحلت رسول اکرم است.
خوئی با بیان اینکه یک مورد از تأکیدهای پیامبر (ص) برای جانشینی پس از خود در تاریخ طبری و در تاریخهای رسمی اهل سنت وجود دارد، توضیح داد: رسول خدا (ص) روزهای پیش از رحلت و در بستر بیماری، خبردار میشوند شخصی که بعدها خلیفه اول شد، به مسجد رفته تا به جای پیغمبر نماز بخواند؛ عایشه نقل میکند حضرت محمد (ص) با حالی ناخوش در حالیکه یک دست ایشان را ابن عباس و یک دست را فردی دیگر گرفته بود، به مسجد رفتند و با کنار زدن ابوبکر، به نماز ایستادند.
او یادآور شد: ابن ابی الحدید میگوید پرسیدم که فرد دیگر یاد شده در این اتفاق که بود؟ و در جواب گفتند: او علی بوده و عایشه خوش نداشته که ذکر و منقبت علی برده شود.
این پژوهشگر دینی گفت: رخداد غدیر خم، رسمیت بخشی به این خلیفه گزینی و قرار دادن رکن امامت در کنار دو رکن توحید و نبوت بود؛ استخلاف خبر تازهای نبود، اما موضوع مورد توجه، انتخاب و تکلیف الهی بودن ولایت و وصایت امیرالمؤمنین(ع) بود.
خوئی افزود: پس از واقعه غدیر خم، جریان نفاق مَدنی به صورت خشن و بی ادبانه آشکارا به مخالفت خود بر میخیزد. این جریان، همان معماران سقیفه بودند که تا پیش از غدیر دو محور تبلیغاتی داشتند.
او در تشریح دو محور تبلیغاتی جریان نفاق گفت: منافقان، پیامبر (ص) را شاعری مینامیدند که مردم را مسحور کرده و منتظر مرگ او بودند؛ قرآن کریم، این حرکت رذیلانه جریان نفاق را چنین بیان میکند «أم یقولون شاعر نتربّص به ریب المنون»؛ بلکه گویند: (محمد) شاعری است ماهر و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم (۶). این محور تبلیغی حادثه غدیر خم را برطرف کرد و عملا همه برنامههای منافقان برای دوران پس از رحلت پیامبر نقش بر آب شد.
بیشتر بخوانید: آفتاب غدیر چگونه تلاش مخالفان امیرالمومنین (ع) را ناکام گذاشت؟/ برگی از رسوایی منکران امیرالمومنین (ع) در غدیر
خوئی افزود: محور دوم نفاق تأکید میکرد که پیامبر پسری ندارد تا پس از مرگ او از رسالتش حفاظت کند. در جواب این ادعاها سوره کوثر نازل شد و این تبلیغ را خنثی کرد؛ بدین نحو که در این سوره آمده «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ همانا دشمن بدگوی تو مقطوع النسل است (۷). بدین معنا که خدا کوثری را به پیامبر اعطا کرد و فرزندان آن تا ابد رسالت نبوی را حمایت و حفاظت میکنند.
این پژوهشگر دینی گفت: چنین اتفاقاتی زمینه ساز رفتار خشن و بی ادبانه این جریان در کنار بستر بیماری پیامبر (ص) در روزهای آخر عمرشان شد که فرستاده خداوند متعال را متهم به هذیان گویی کرد و از دادن قلم و کاغذ به ایشان جلوگیری کرد؛ این چنین فرصت تأکید پیامبر اکرم بر وصیتشان و روشن کردن سرنوشت امت به بهانه و شعار اشتباه «حسبنا کتاب الله (۸)» از دست رفت.
او ادامه داد: پیامبر در بستر بیماری فرمودند «چیزی برایتان بنویسم که بعد از من دچار اختلاف و گمراهی نشوید»؛ پیشتر نیز، رسول الله در بخشی از حدیث ثقلین فرمودند «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ»؛ من دو چیز گرانبها را در میان شما مىگذارم و تا زمانى که به آنان تمسّک جویید گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من، و آن دو از هم جدا نمىشوند تا در حوض بر من وارد شوند (۹).
خوئی تصریح کرد: حدیث ثقلین از احادیث متواتر و مورد اتفاق اهل سنت و پیروان اهل بیت (ع) است.
این پژوهشگر دینی با بیان اینکه در گفتاری جعلی بیان میشود پس از پیامبر، مردم هر کس را انتخاب کنند، حتما انتخاب گمراهانهای نخواهد بود، اظهار کرد: مرحوم ابن شهر آشوب، گفتوگویی کوتاه و آموزنده میان دو تن از علمای اهل سنت و تشیع نقل کرده که در آن عالم شیعی میپرسد آیا هنگام خروج پیامبر از مدینه برای جنگ تبوک، کسی را به جانشینی منصوب کردند؟ و عالم اهل سنت پاسخ آری میدهد. سپس از دانشمند اهل سنت درباره شخص جانشین سوال میشود که در جواب، نام حضرت علی بن ابی طالب را میبرد. در ادامه عالم شیعه پرسید چرا رسول خدا به مردم مدینه نفرمودند که من از مدینه میروم و شما هم یک نفر را انتخاب کنید؟ در پاسخ، عالم سنی میگوید که پیغمبر از بروز فتنه و گمراهی نگران بود. این گفتوگو در حالی تداوم می یابد که دانشمند شیعی میگوید پیامبر میتوانستند در صورت بروز خطای احتمالی، با بازگشت از جنگ به اصلاح مشکل بپردازند؛ عالم سنی مذهب هم بیان میکند که کار پیامبر در انتخاب جانشین، اطمینان بخش و درستتر بود.
او ادامه این گفتوگو را چنین تشریح کرد: عالم شیعه در بحث خود اظهار کرد آیا پیغمبر کسی را برای دوران پس از رحلتشان به جانشینی انتخاب نکردند؟ و دانشمند سنی مذهب پاسخ منفی میدهد؛ فرد شیعه اینجا در پرسشی تامل برانگیز، میگوید چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر اسلام در زمان حیات، برای چند روز خروج از مدینه نگران امت بودند و جانشین انتخاب کردند، اما برای پس از رحلت خود این نگرانی را برای امت مسلمان نداشتند؟
خوئی در پایان تاکید کرد که امت بی سرپرست، میتواند سرنوشت تلخی در آینده داشته باشد.
پینوشت ها:
۱. الجمل، شیخ مفید، ص ۴۳؛ زبیر بن بکار در کتاب موفقیات خود، به روایت ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است که: فبایعت – بنی اسلم - فقوی بهم جانب ابی بکر (ج ۲، ص ۴۰، قم: مکتبه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۴ قمری). در الکامل ابن اثیر آمده است: و جاءت اسلم فبایعت فقوی جانب ابوبکر بهم و بایع الناس بعد (ج ۲ ص ۳۳۱، بیروت: دار صادر، ۱۹۶۵ میلادی).
۲. سیره ابن هشام جلد ۴ صفحه ۳۰۵ و ۳۰۶. همچنین انساب الاشراف بلاذری جلد ۱ صفحه ۵۶۵.
۳. آیه ۲۱۴ شعراء
۴. ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷، ج۷، ص۵۱۳، ۵۹۱؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۸۷۰-۱۸۷۱؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸، ۶۴۰-۶۴۱؛ نسائی، سنن نسائی، ص۵۰-۶۱؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴؛ طبری، الریاض النضرة، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۷ـ۸؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۱۰؛ عینی، عمدةالقاری: شرح صحیح البخاری، ج۱۶، ص۳۰۱؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۶۸؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۲۳۶، ۲۹۱؛ متقی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۶۳، ۱۷۱-۱۷۲؛ نیز رجوع کنید به میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۲۹-۵۹؛ شرف الدین، ص۱۳۰؛ حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۱۸، ص۳۶۳-۴۱۱.
۵. با ترجمه علی حجتی کرمانی.
۶. آیه ۳۰ طور.
۷. آیه ۳ کوثر.
۸. به نقل از خلیفه دوم و در مخالفت با نوشته شدن وصیت پیامبر اکرم (ص): کتاب خدا برای ما کافیست؛ بخاری، صحیح بخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، ج۳، ص۱۲۵۹. همچنین به نقل از شیعیان: جوهری، السقیفة و فدک، تهران، ص۷۳؛ شیخ مفید، الأمالی، ۱۴۱۳ق، ص۳۶.
۹. به علت تواتُر حدیث، اینجا فقط به یکی از منابع ارجاع میشود: الکافی محمد بن یعقوب الکلینی (م ۳۲۹ق) چنین نقل میکند: عن ابی عبدالله (ع) قال: ... قال رسول الله (ص): انی تارک فیکم امرین، ان اخذتم بهما لن تضلوا: کتاب الله عزوجل وأهل بیتی عترتی.
گزارش از ابراهیم اسدی بیدمشکی
انتهای پیام/