به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ظهور دیکتاتوریهای جنگطلب در اروپا، به کار گرفتن ابزارهای کشتار جمعی و بهرهبردن از جدیدترین شیوههای تجهیز قشون، از ویژگیهای بارز جنگ جهانی دوم بود. نیروهای آلمان نازی، به عنوان نیروی اصلی آغازگر جنگ، در تمام نقاط قاره اروپا و شمال آفریقا مشغول نبرد بودند و جنگ سنگین در اقیانوسها و دریاها، این مناطق را به قبرستان ناوهای جنگی و زیردریاییهایی تبدیل کرده بود که با صرف مبالغ هنگفت و خارج از تصوری، ساخته شده بودند.
روزهای خوش متحدین
سرعت پیشروی نازیها در ابتدای جنگ، هنگامی که سربازانشان مرزهای لهستان را در شهریور ۱۳۱۸ درنوردیدند، بسیار زیاد بود. آنها خیلی سریع نیمی از لهستان را اشغال و با استالین تقسیم کردند و سپس، با توسعهطلبیهای مداوم، روی ناحیه سودت در چکسلواکی دست گذاشتند. سران اروپا، در مونیخ، با هیتلر دور یک میز نشستند و قراردادی را امضا کردند که به هیتلر اجازه دستاندازی بیشتر به اراضی قاره سبز را میداد، به این امید که ماشین جنگی او، برای مدتی متوقف شود؛ اما این یک خیال خام بود! هیتلر که لاف برتری نژاد ژرمن را میزد، مدعی بود که همه پایتختهای اروپایی باید در برابر نازیها سر خم کنند. سودای رژه نازیها در خیابان شانزهلیزه پاریس، خیلی زود رنگ واقعیت به خود گرفت. اما وقتی آدولف، هوس کرد شوروی را به زانودرآورد، ناگهان همه چیز تغییر کرد. یورش نازیها به شوروی، برای آنها یک مصیبت تمام عیار بود. پیشرویهای شگفتانگیز ابتدایی، خیلی سریع و با رسیدن زمستان سرد شوروی، جای خود را به شکستی مدهش داد. بیش از ۹۵ درصد تلفات آلمانها، بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴، در جبهه شرق و در خاک شوروی اتفاق افتاد. برخلاف آنچه در میان عموم شهرت دارد، نازیها تدارکی برای زمستان زمهریر روسیه ندیده بودند؛ آنها گمان میکردند، کار مسکو دیگر تمام و پیروزی در یک قدمی آن هاست. اما برف سنگین و سرمای منفی ۵۰ درجه، نشان داد که اشتباه میکنند. هیتلر به دنبال چاره میگشت؛ آیا راهی برای فرار از این وضعیت وجود داشت؟
دست به دامن «شیشه»!
نازیها از همان ابتدای کار و هنگام یورش به لهستان، به توانایی مواد مخدر برای ایجاد توهم قدرت در سربازان آلمانی و سرعت بخشیدن به ماشین جنگ پی برده بودند. قرصهای «پرویتین» که از مشتقات «آمفتامین» محسوب میشد، غوغا میکرد. سربازان بدون توجه به بنیه و احساس خستگی، از کوه و دشت عبور میکردند و سرزمینها، یکی بعد از دیگری به اشغال نازیها در میآمد. تجربه لهستان در اشغال فرانسه نیز، تکرار شد؛ بیش از ۳۵ میلیون قرص در اختیار نظامیان آلمانی قرار گرفت. ارتش معتادان، به سرعت نتیجه جنگ را تحت تأثیر قرار داد؛ آلمانها فرانسه را گرفتند. «پرویتین» شاهکار داروسازان ژاپنی بود.
آنها در سال ۱۹۳۷ به این ترکیب عجیب دست یافته بودند و حالا، شرکت آلمانی «تلمر» مفتخر بود که آن را به تولید انبوه برساند. این ماده بعدها با عنوان «کریستالمث» و در ایران به نام «شیشه» معروف شد؛ ماده مخدر بسیار خطرناکی که معتاد را در هپروتی عمیق گرفتار میکند؛ هپروتی توام با اعتماد به نفس بالا و کاذب و انجام رفتارهایی که در حالت عادی، مغز به دلیل آسیب اندامهای داخلی، اجازه انجام آن را صادر نمیکند. آلمانها فکر میکردند که در سرمای سخت و سوزناک روسیه، باز هم میتوان به «پرویتین» دل بست. میلیونها قرص جدید تولید و در بستهبندیهای لوکس روانه جبهه شرق شد. شایعاتی وجود دارد که حتی خود هیتلر را هم گرفتار اعتیاد معرفی میکند و او را معتاد به ماده مخدر صنعتی «یوکودال» میداند. با این حال، بلایی که آلمانیها پیش بینی زودرس بودن آن را نمیکردند، خیلی سریع بر سر نازیها باریدن گرفت.
جنونی که مصیبت آفرید
جبهه روسیه به جبهه جنون معروف شد. شکست در استالینگراد، روحیه آلمانها را تضعیف کرد؛ حالا دیگر شیشه، از سربازان قهرمان آلمانی، موش میساخت. سران نازی به فکر افتادند؛ باید کاری میکردند. صدها مرکز بازپروری در آلمان تأسیس شد تا از بدن سربازان زهوار در رفته و نشئه آلمانی، سمزدایی کند؛ اما هنوز روش مشخصی برای این کار وجود نداشت؛ داروهایی که باید جایگزین میشد، در دسترس نبود. هزاران جوان آلمانی را با طناب به تخت بسته بودند تا نگریزند و کشور را به یک فاجعه عمومی دچار نکنند. آلمانها خیلی دیر به بازپروری شیشهایها رو آوردند؛ خیلی دیر شده بود. لوفت وافه، نیروی هوایی آلمان نازی که هیتلر به آن عشق میورزید، گرفتار خلبانانی شده بود که روز و شبشان را با شیشه و شراب میگذراندند. توانایی مانورهای هوایی و انتحاری آن ها، رفته رفته تحلیل میرفت و متفقین توانستند آسمان را در اختیار بگیرند. شیشه که روزی نجات بخش و نیروی محرکه ارتش آلمان به حساب میآمد، حالا بلای جان آنها شده بود؛ به تدریج و با افزایش شمار تلفات، دیگر آدم سالمی باقی نمانده بود که به جبهه شرق اعزام شود و این، یعنی پایان کار هیتلر. ارتش معتادان دیگر نمیتوانست کاری از پیش ببرد؛ نازیهای شیشهکش، دیگر نمیتوانستند در توهمهایشان، برتری نژادی را تصور کنند؛ بسیاری از سربازان ظاهراً شجاعی که از هیتلر مدال صلیب آهنی گرفته بودند، گوشه مراکز بازپروری با مرگ دست و پنجه نرم میکردند یا به سینه قبرستان فرستاده شده بودند. این یک عاقبت دهشتناک بود.
منبع:خراسان
انتهای پیام/