پس از گذشت چندین هفته از سلسله ناآرامیها و اعتراضات خیابانی در بولیوی، یکشنبه شب خبری تحت عنوان استعفای «اوو مورالس» در رسانههای جهان مخابره شد. خبرهای تکمیلی حکایت از کودتای مخالفان و همراهی نیروهای مسلح با کودتاچیان داشت. معترضان هفتهها بود که در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری که منجر به پیروزی مورالس شده بود، به خیابانها آمده بودند. مورالس در پاسخ به این اعتراضها، حتی پیشنهاد مذاکره، تغییر اعضای کمیته انتخابات، و برگزاری مجدد انتخابات ریاستجمهوری را ارائه داد که مورد پذیرش مخالفانِ ستیزهجو قرار نگرفت.
سرانجام مورالس «با هدف توقف خشونت مخالفان و بازگرداندن آرامش به کشور» استعفا داد و از کشور مکزیک پناهندگی گرفت و روز سهشنبه وارد خاک این کشور شد. مورالس پیش از خروج از بولیوی، طی پیامی توئیتری نوشت: «با قدرت و انرژی بیشتر باز خواهم گشت». در نقطه مقابل، اما فضای ملتهب بولیوی نه تنها آرام نشد بلکه ملتهبتر هم گردید.
حالا کودتاچیان، به رهبری «کارلوس مِسا» راستگرا (نامزد شکستخورده در انتخابات ریاستجمهوری و رقیب اصلی مورالس) که تحت حمایت واشنگتن قرار دارد به دنبال تصاحب قدرت هستند و درگیریهای متعددی بین آنها و طرفداران مورالس طی روزهای گذشته دیده شده است.
برای روشن شدن ابعاد متفاوت این استعفای رازآمیز و ارائه تصویری نزدیک از بولیوی و منطقه آمریکای لاتین، خبرنگار گروه بینالملل باشگاه خبرنگاران جوان به سراغ نعمتالله شیخی، خبرنگار صدا و سیما در برزیل رفته و دیدگاه او را درباره مسائلی مانند چرایی استعفای مورالس، نقش آمریکا در این تحولات، آینده سیاسی بولیوی، و و موضوعات دیگر جویا شده است.
نعمتالله شیخی فعالیت خود به عنوان خبرنگار حوزه آمریکای جنوبی صداوسیما را از سال ۲۰۱۱ آغاز کرده و هماکنون در برزیل مستقر است.
در ادامه مشروح این گفتوگوی اختصاصی را میخوانید:
اوو مورالس قربانی کودتایی شد که سالهای اخیر در کل آمریکای لاتین در جریان بود. اوضاع کنونی بولیوی در واقع نتیجه موفق نشدن طرح کودتایی بود که نتوانست در سایر کشورهای آمریکای جنوبی نتیجه دلخواه را کسب کند. کودتایی که شاید پیش از این میتوانست در ونزوئلا قربانی دهد و یک دولت چپگرای کشوری با ثروتِ عظیم نفت و گاز را در کاراکاس سرنگون کند.
اگر روند تحولات یک دهه اخیر آمریکای جنوبی را بررسی کنیم، خواهیم دید که اتفاقات مشکوکی در امریکای جنوبی در جریان بوده است. طرحی که شاید بتوان نام آن را طرح «کودتای خاموش در آمریکای جنوبی» گذاشت. این طرح تلاش میکند دولتهای چپگرا را با شیوهای جدیدی سرنگون کند. اما شیوه این کار این بار متفاوت از گذشته است. در روشهای گذشته، تمام توان راستگراها برای پیروز شدن در انتخابات استفاده شد، اما ضعف عدم محبوبیت باعث خشم هر چه بیشتر رهبران مخالفان شده است. بر این اساس، طرح کودتا با طرح یک روش به شکلِ ایجاد نارضایتی و با مطرح کردن مشکلات اقتصادی با روشهای رسانهای شروع شد که سعی میکرد امریکای جنوبی را با آمریکای شمالی مقایسه کند تا اثبات کند که گروههای مردمی چپ گرا توان تغییر وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم را ندارند.
ابتدا اعتراضها به شکل گروهی در برزیل، ونزوئلا، و بولیوی سازمان دهی شد. کمکم با برنامهریزی و با استفاده از ابزارهای مخلتف مثل شبکههای اجتماعی این اعتراض سطح وسیع تری از مردم را در بر گرفت. جالب این است که اتفاقا در دورههایی که حکومتهای چپگرا در رأس قدرت بودند، تحولات اقتصادی چشمگیری در این کشورها انجام دادند و شاهد رشد اقتصادی بود، مانند برزیل که در دوره لولا داسیلوا برزیل را به اقتصاد هشتم دنیا تبدیل کرد و یا حتی بولیوی که با آمدن اوو مورالس اقتصاد کشور فقیر بولیوی به سمت مثبت متحول شد.
کشور ۱۱ میلیونی بولیوی حتی به اذعان مخالفان سیاسی مورالس، در دوره این رئیس جمهوری چپگرا متحول شد و مردم بومی بولیوی که پیشتر در حاشیه بوده و به شدت در فقر به سر میبردند با الگویی از رشد اقتصادی و توزیع عادلانهتر ثروت و امکانات از حاشیه به متن آمدند و شکاف شدید بین فقیر و غنی تا حدود زیادی ترمیم شد.
شاید اصلیترین نکته این باشد که وقتی دولتهای چپگرای امریکای جنوبی سعی در بهبود زندگی مردم داشتند در مقابل آن گردانندگان طرح کودتای خاموش با برنامهریزی طولانیمدت روی سازماندهی گروهای مختلف سرمایه گزاری کردند. این گروهها شامل باندهای خلافکاری، قاچاق مواد مخدر و اسلحه نیز میشود. جدی نگرفتن این تحرکات باعث شد اولین ضربه به برزیل وارد شود و این کشور را با بحران داخلی مواجه کرد و منجر به زندانی شدن لولا داسیلوا رئیس جمهور سابق برزیل و استیضاح خانم دیلما روسف و در ادامه پیروز شدن راستگریان در یک مسابقه بدون رغیب شد.
چندی پیش همین طرح در ونزوئلا اجرا شد. با اینکه روند اجرایی این طرح بسیار عالی بود و نزدیک بود دولت این کشور را پایین بکِشد و سرکوب کند، اما هم مردم و هم دولت با اتخاذ سیاست مقاومتی توانستند پیروز شوند و طرح آمریکا با وجود پیشرفتهای میدانی به شکست انجامید.
اما در بولیوی موضوع کمی متفاوت است. این بار گردانندگان طرح کودتای خاموش مثل ونزوئلا صبر نکردند تا چند ماه یا مثلا یک سال از انتخابات بگذرد تا دولت جدید بتواند برنامه ریزی داشته باشد. این بار هدف این بود انتخابات بهانهای بشود و در همان روزهای اولیه طرح کودتا اجرا شود. مورالس خوب متوجه اوضاع شده بود و به همین خاطر سعی کرد با قبول کردن برگزاری انتخابات مجدد این طرح کودتا را متوقف کند، اما قدم بعدی طرح کودتای خاموش برگزاری انتخابات نبود بلکه ایجاد اغتشاش و آشوب برای برکناری دولت چپ گرا به هر قیمتی که باشد، بود.
اما مورالس با تصمیم تاریخی که گرفت توانست خود را حداقل زنده نگه دارد، چونکه اوضاع بولیوی به شکلی نیست که مئل مادورو در ونزوئلا بماند و با مخالفان مذاکره کند. تجربه ونزوئلا برای طرح کودتای خاموش درس بزرگی بود که این اجازه به مورالس داده نشود. با این همه موارلس یک سیاستمدار با تجربه است و حتما برای پاسخ دادن به این حملات مخالفان برنامه ریزی خواهد کرد و با قدرت بیشتری برمیگردد .
استعفای مورالس یک تصمیم از سرِ ترس یا احساسات نبود. اوو مورالس شرایطِ حالِ حاظرِ بولیوی را طوری دید که میبایست استعفا میداد. این روزها در بولیوی شاهد به راه افتادن آشوبهای بیشتر هستیم. مخالفان به منزل و محل سکونت بستگان مورالس حمله کردند و به آتش کشیدند. بیثباتی سیاسی یکی از نتایج طرح کودتای خاموش خواهد بود. چپاول منابع و ثروت کشور بولیوی توسط باندهای خلافکار یکی از اهداف این طرح است. مردم بومی بولیوی که در دوران مورالس زندگی امنی را تجربه کرده بودند در حال حاضر توان مقابله با این میزان خشونت مخالفان را ندارند و این موضوع و از جمله امنیت جان مردم برای مورالس بسیار اهمیت داشت، زیرا مورالس از جنس همین مردم است و منظور از خشونتِ مخالفان، قتل و غارت و کشتارهای وحشیانه است که این کلمه در آمریکای جنوبی معنی متفاوتی به خود گرفته است. در این منطقه خشونت به شکل وحشیانهای رخ میدهد و شاید مورالس با این تصمیمی که گرفت میزان این خشونت را کم کرد تا جان افراد بیگناه در این آشوب گرفته نشود و از هوادارانش کاسته نشود.
برگزاری انتخابات مجدد در برنامه طرح کودتای خاموش جایی ندارد. همانطور که در آرژانتین برای راستگراها شکست بزرگی در انتخابات رخ داد. علاوه بر این مردم امریکای جنوبی، مردمی ضد امپریالیسم و عمدتا چپگرا هستند. اگر چه در برخی زمانها فشارهای رسانهای و تبلیغات ضد چپ باعث شد راستگراها در انتخابات پیروز شوند، مانند برزیل که بعد از اینکه بحران عمیق سیاسی در این کشور شکل داده شد بولسونار تندرو از راست توانست قدرت را در دست بگیرد، اما اگر همین امروز از مردم نظرخواهی کنید و به آمارها نگاهی داشته باشید، خواهید دید حدود ۵۰ درصد از مردمی که به او رای داده اند پشیمان هستند. رهبران گروههای مخالف بخوبی میدانند که طرفداران آنها بسیار کم هستند آنها این امر را قبلا در ونزوئلا و به تازگی در آرژانتین آزمایش کرده بودند. رهبران گروههای مخالف و گردانندگان طرح کودتای خاموش دنبال پیروزی در انتخابات نیستند، بلکه میخواهند با سرکوب قدرت را در دست بگیرند.
هواداران مورالس از جنس مردمی هستند که از اعتقادات قویتری برخورداد هستند. منظور از اعتقادات، مسائل دینی نیست. در بولیوی مردم هستند که ریشه ضد امپریالیستی دارند، آنها تحقیر را نمیپذیرند و تا پای جان ایستادگی و مقاومت میکنند، چه مورالس باشد، و چه نباشد. شما برزیل را ببینید، رهبر چپگرایِ برزیل لولا داسیلوا به دلایلی به ۱۲ سال زندان محکوم شد، همزمان همسرش را از دست داد و چندی نگذشت نوه کوچکش فوت کرد. اما چنان مقاومت کرد که از داخل زندان پیروز و در نهایت آزاد شد. این روحیه مبارزه در بیشتر مردم امریکای جنوبی وجود دارد.
اما در مقابل مخالفان در بولیوی گروههای سازماندهیشده هستند. برخی از این گروهها، وقتی منافعشان تامین نشود با همدیگر میجنگند. خواستههای اصلی مخالفان سهم در منابع قدرت و ثروت است که این امر با روح انقلابی مردم امریکای جنوبی سازگار نیست.
برکناری مورالس فقط یک کودتا علیه بولیوی نیست، بلکه یکی از نتایج طرحی است بنام کودتای خاموش در امریکای جنوبی که تقریباً از سال ۲۰۱۱ شروع شد. این امر فقط مختص بولیوی نبوده و نخواهد بود، خطری است برای کل منطقه امریکای جنوبی که ثروت این منطقه را هدف قرار گرفته است. کشورهای آمریکای جنوبی از پتانسیلهایی برخوردار است که میتواند برای امریکای شمالی بسیار حیاطی و مهم باشد. در واقع آمریکا از زمان برنامهریزی شده عقب است. طرح کودتا از نظر آنها زمان زیادی صرف کرده است مخصوصا شکست بزرگی که در ونزوئلا برای آنها اتفاق افتاد.
نقش عوامل خارجی در استعفای اجباری مورالس مستقیم نیست. در حقیقت عواملی باعث شد تا مورالس مجبور شود چنین تصمیمی بگیرد. خوشحالی رئیس جمهور آمریکا اصلا چیز عجیبی نیست، یکی از روشهای طرح کودتا ایفای نقش بازیگران اصلی در زمان وقوع حاذثه است. شما ببینید موقعی که خوان گوایدو در کاراکاس اعلام ریاست جمهوری کرد، درست در همان روز آمریکا از او حمایت کرد. این یک نقشه از پیشتعیینشده است که باید خوشحالی آشکار باشد تا به هواداران طرف مقابل روحیه بدهد تا با ایجاد وحشت از شکست، مردم بیشتری را جذب کند.
بسیاری از کشورهای منطقه از جمله ونزوئلا، کوبا، مکزیک و آرژانتین، این تحولات را کودتا خواندند و محکوم کردند. کلمبیا هم در واکنش به استعفای مورالس، برگزاری نشست اضطراری سازمان کشورهای آمریکایی را برای بررسی تحولات بولیوی خواستار شد.
راستگراها در انتخابات دوره قبل آرژانتین قدرت گرفتند، اما در این دوره به دلیل عدم موفقیت در اداره کشور، قدرت را به چپگراها واگذار کردند. در مورد بولیوی شاید دقیقا همینطور نباشد، اما جریانهای چپگرا در کشورهای امریکای لاتین از روحیه انقلابی و ضد امپریالیستی قویتری نسبت به طرف مقابل برخوردارند. وقتی در برزیل چپگراها کنار زده شدند خلاء بزرگی احساس میشد، اما با آزاد شدن لولا داسیلوا که از رهبران مهم امریکای جنوبی است، نشان داد که این مردم از استقامت بالایی برخوردار هستند.
جولان قدرت راستگراها در امریکای جنوبی مقطعی بوده و بیشتر این زمان در دست چپ گراها بوده است. فشارهای همه جانبه آمریکا نمیتواند هیچ نتیجهای نداشته باشد، بلکه آثاری بر جای میگذارد و این طبیعی است. درست است قدرت رسانهای دست آمریکاست، اما با این همه امریکا نتوانست در ونزوئلا پیروز شود، چرا؟ مردم ونزوئلا با استقامتی که از خود نشان دادند یک تنه برخی از توطئههای آمریکا را خنثی کردند. اما چرا یک تنه؟ مردم ونزوئلا از امکانات زیادی برخوردا نبودند فقط روی اعتقاداتشان ایستادگی کردند و در نهایت پیروز شدند. اگر آمریکا در ونزوئلا پیروز میشد، امروز وضعیت آمریکای لاتین به شکل دیگری بود و امریکا به راحتی میتوانست به اهداف دیگرش در سایر کشورهای امریکای لاتین دست پیدا کند. در برزیل با وجود پیروزی بولسونارو از حزب راست، اما تا به اینجا نتیجه برای آنها مطلوب نبوده و با آزادی لولا داسیلوا روحیه جریانهای چپ گرا در برزیل و کشورهای منطقه افزایش یافت.
این بولیوی نیست که مسیر متفاوتی را در پیش گرفته است، این فقط یک منطقه از آمریکای لاتین است که طرح کودتا موقتا در آنجا نتیجه گرفته است، اما در نفوذ اجتماعی جریانهای چپ گرا زنجیر وار در همه کشورها باهم وصل هستند. جنبشهای ضد امپریالیستی منطقه از شیلی گرفته تا برزیل و آرژانتین در حال افزایش است، اما نکته مهم این است که چپ گراها هم باید از روشهای سنتی فاصله بگیرند و در صحنه جدید با ابزارهای جدید مبارزه کنند.
انتهای پیام/