به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بدون شک دهه ۲۰۰۰ را باید عصر طلایی تلویزیون نامید هر چند دهه ۲۰۱۰ نیز ما را نسبت به خود ناامید نساخت. سریالهای تلویزیونی با داستان جذاب و ساختارمند اکنون فراگیر شده و شخصیتهای آنان به شخصیتهای مشهور در فرهنگ عامه بدل گردیدهاند.
در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با بهترین شخصیتهای تلویزیونی یک دهه اخیر (از سال ۲۰۱۰ تاکنون) آشنا کرده و در ابتدا به یک گزینه افتخاری نیز اشاره خواهیم کرد.
رتبهبندی شخصیتها بر اساس چند معیار مشخص صورت گرفته که از آن میان میتوان به تاثیر فرهنگی شخصیت، تاثیر خود سریال بر فرهنگ زمانه و اهمیت شخصیت در موفقیت سریال و داستانی کلی آن اشاره کرد. همچنین معیارهای قابلیت همزادپنداری و جذابیت شخصیت نیز در انتخاب و رتبهبندی شخصیتهای تلویزیونی این فهرست دخالت داده شده است.
گزینه افتخاری: سال گودمن در «بریکینگ بد» و «بهتره با سال تماس بگیری»
علیرغم جایگاهش به عنوان یکی از بزرگترین شخصیتهای اصلی دنیای سریالهای تلویزیونی، والتر وایت در سال ۲۰۰۸ به مخاطبان تلویزیون معرفی شده و به همین دلیل در این فهرست جایی به خود اختصاص نداد. شخصیت سال گودمن در سریال «بریکینگ بد» (Breaking Bad) نیز به همان اندازه شخصیت والتر وایت قابل توجه و جذاب بود و در فصول بعدی این سریال به مخاطبان معرفی شد از این رو در دهه مورد نظر ما قرار میگیرد.
بر اساس اطلاعات موجود در وبسایت IMDb، اولین باری که مخاطبان سریال «بریکینگ بد» با باب اودنکرک در نقش سال گودمن آشنا شدند ۲۶ دسامبر ۲۰۰۹ و تنها ۹ روز پیش از سال جدید بود. دیگر منابع سینمایی نیز این تاریخ را دیرتر یا زودتر عنوا کردهاند و به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم جایگاهی افتخاری برای سال گودمن در این فهرست در نظر بگیریم.
سال گودمن که در هر سکانس از حضورش در سریال «بریکینگ بد» فوقالعاده بود توانست یک اسپینآف مختص به شخصیت خود را با نام «بهتره با سال تماس بگیری» (Better Call Saul) بدست آورده و بدین ترتیب از سریالی موفق و قوی به سریال مشابهی قدم گذاشت.
اگر چه داستان این اسپینآف پیش از آنکه وی نام سال گودمن را بدست آورد روایت میکند، اما در هر اپیزود خود ماهیت اسپینآفیاش را به چالش میکشد و به جایگاه یک سریال قوی و مجزا دست مییابد. این سریال شباهتهای زیادی با سریال «بریکینگ بد» داشته و در حالی که ابایی از آوردن شخصیتهای سریال اصلی ندارد، اما داستان خاص خود را داشته و از نام «بریکینگ بد» و والتر وایت برای افزایش جذابیت خود سود نمیبرد. سال گودمنِ جذاب، ماهر، بیرحم و پیچیده اگر چه در سطح والتر وایت نیست، اما در جایگاه خود یک شخصیت دوستداشتنی و فوقالعاده است.
کاپیتان ریموند هولت در «بروکلین ناین ناین»
بعد از مشارکت مایکل شور در نویسندگی و تولید سریال موفق «اداره» (The Office)، او سه سریال موفق متناوب ساخت: «پارکها و خلاقیت» (Parks & Recreation)، «بروکلین ناین ناین» (Brooklyn-۹۹) و «مکان خوب» (The Good Place). در حالی که «پارکها و خلاقیت» در دهه ۲۰۰۰ ساخته شده و «مکان خوب» نیز نادیده گرفته میشود، کاپیتان هولت تنها نماینده شور در این فهرست است، اما نباید جایگاه موثر و غیرقابل انکار این شخصیت را در یک دهه و نیم گذشته سریال کمدی «بروکلین ناین ناین» را دستکم گرفت.
سریالهای پلیسی اتفاق تازهای در دنیای تلویزیون نیستند. در حالی که دوران بیرقیب بودن محبوبیت سریالهای پلیسی سپری شده است، اما هنوز هم میتوان درامهای جنایی را در سراسر شبهای هفته در شبکههای تلویزیونی متعدد تماشا کرد. حتی پرداخت کمدی در این ژانر نیز کاملاً تازه نیست هر چند «بروکلین ناین ناین» همواره با ایدههای جدیدی در برابر مخاطبان ظاهر شده است.
بخش زیادی از این موضوع به تیم بازیگران سریال مربوط میشود هر چند نام بردن از تنها یک بازیگر سریال بیانصافی است و جیک پرالتا، تری جفرودز و جینا لینتی نیز میتوانستند به راحتی به جای کاپیتان هولت در این فهرست قرار بگیرند. با این وجود این هولت است که داستان را پیش برده و شخصیتهای داستان را به هم مرتبط میسازد. همچنین اگر چه شاهد گفتن هیچ جوک و روایتهای کمیکی از او نیستیم، اما باید او را یکی از جذابترین شخصیتهای سریال دانست.
والری لگاسوف در «چرنوبیل»
در زمره مینیسریالهایی که در یک سال اخیر منتشر شده، «چرنوبیل» (Chernobyl) تنها به ۵ اپیزود برای جاودانه شدن در تاریخ تلویزیون نیاز داشت. استلان اسکارشگارد، امیلی واتسون و پل ریتر هر یک بازیهای زیبایی در نقشهای جذاب خود انجام دادند، اما این شخصیت والری لگاسوف با بازی جارد هریس بود که سریال را از آنِ خود کرد.
رقابت او با جار جروم (بازیگر سریال «وقتی آنها ما را میبینند») برای کسب جایزه امی بدون شک باکیفیتترین رقابت یک دهه اخیر در زمینه جوایز دنیای تلویزیون در یک دهه اخیر بود. اگر چه هریس بیچاره بار دیگر این رقابت را باخت (رقابتی که قبلاً نیز برای سریال «مردان دیوانه» باخته بود)، اما بازی او در نقش لگاسوف فراموش نشدنی است. ا
گر چه در ابتدا شاهد حضور شخصیتهای اسکارشگارد و ریتر در داستان هستیم، اما لگاسوف در همان دقایق اول حضورش در اپیزود دوم «چرنوبیل» تمام توجه مخاطبان را به خود جلب میکند. سخنرانی او در اپیزود پایانی و در سکانس دادگاه بدون شک اوج هنرنمایی هریس بود؛ ترکیبی بینقص از مردی که هم یک قلمرانِ عصبی و هم یک قهرمان ضد رژیم بود که برای روایت واقعیت ماجرا همه چیزش را به خطر میاندازد.
خشمگین، سنجیده، نترس، وحشتزده... هریس همزمان تمام این حسها را در زیباترین و قابل درکترین شکل ممکن به تصویر میکشد. واقعی بودن شخصیت لگاسوف شاید باعث شده جایگاه او در این فهرست کمی برجسته شود، اما نام نبردن از اسم هریس در این مقاله بدون شک گناهی نابخشودنی بود.
باب بلچر در «برگری باب»
«برگری باب» (Bob’s Burgers) در ابتدا همراه با «خانواده سیمپسون» (The Simpsons) و «مرد خانواده» (Family Guy) در شناساندن ژانر انیمههای سریالی به مخاطبان سهیم بود، اما در روزگار کنونی نقش کمتری به این سریال انیمیشن داده میشود. در میان این سه بلچرها بیش از دو عنوان دیگر از لحاظ کیفیت قابل توجه هستند هر چند از لحاظ نام و نشان و محبوبیت در جایگاهی پایینتر قرار میگیرد.
اگر چه باب بلچر شهرت هومر سیمپسون و پیتر گریفین را نداشت، اما او به حق شخصیت اورجینالی است که شایستگی قرار گرفتن در سالن افتخار انیمیشنهای سریالی را دارد. برخلاف بسیاری از انیمیشنهای خانوادگی، باب یک شخصیت سرد خسته کننده نیست که کارهای احمقانهاش هر هفته تمام خانواده را به دردسر میاندازد. در واقع در خانواده او به ندرت درگیری و کشمکشی دیده شده و یک خانواده منسجم به نظر میرسد.
تمامی اعضای خانواده او چنان خوب و دوستداشتنی هستند که هر یک میتوانست در این جایگاه قرار داشته باشد. باب یک مرد مهربان و سختکوش است که شغلش را دوست دارد و به خانوادهاش نیز بسیار کمک میکند. او قابل درک، دوست داشتنی و مهربان است و در سال ۲۰۱۹ نیز همچنان یکی از بهترین شخصیتهای تاریخ انیمیشنهای تلویزیونی به شمار میآید.
شرلوک هولمز در «شرلوک»
به وضوح مشخص است که شخصیت شرلوک هولمز شخصیت تازهای متعلق به دهه اخیر به شمار نمیآید و بندیکت کامبربچ نیز اولین بازیگری نیست که در دهه اخیر نقش این شخصیت را بازی کرده است. رابرت داونی جونیور، یان مک کلین و ویل فرل همگی نقش او را در قالب پرده سینما بازی کرده در حالی که جانی لی میلر نیز در دنیای تلویزیون با نقش شرلوک هولمز ماندگار شد.
اما در میان تمامی این بازیگران، کامبربچ به طور واضح برجستهتر بود. با تنها ۱۴ اپیزود در طی ۹ سال، سریال «شرلوک» (Sherlock) مجال زیادی برای انتخاب برای ما باقی نمیگذارد هر چند درخشش کامبربچ در این اپیزودهای اندک غیرقابل انکار است. کامبربچ با تصویرسازی جدیدی از این شخصیت که با شرلوک مسحور کننده همیشگی متفاوت است، او نقش یک شرلوک شدیداً ضداجتماعی و بیاحساس را ایفا میکند در حالی که هوش و غرور همیشگی مترادف با شخصیت شرلوک هولمز را حفظ کرده است.
ریک گریمز در «مردگان متحرک»
همه میدانستیم که در این فهرست بالاخره شاهد شخصیت یا شخصیتهایی از سریال «مردگان متحرک» (The Walking Dead) خواهیم بود. بعد از فصل هیجانانگیز و پویای اول به کارگردانی فرانک دارابونت، به نظر میرسید که این سریال قصد دارد به جرگه بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون بپیوندد. اما درگیریهای پشت دوربین و نداشتن برنامهریزی بلندمدت باعث شد که دارابونت از سریال خود کنار گذاشته شده و کیفیت فصول بعدی افت کند.
در این شرایط بود که جفری دی مان که در فصل اول نقش دیل هورواث را بازی میکرد در دفاع از دارابونت از تهیهکنندگان سریال درخواست کرد که شخصیت او را به نحوی از داستان حذف کنند. از آنجایی که مشکل دارابونت نویسندگان تنبلی بودند که سناریو هر سکانس را بدون توجه به آینده و داشتن تصویری بزرگتر مینوشتند، بعدها مشخص شد که نگرانیهای او کاملاً بجا و درست بوده است. اگر چه پس از کنار رفتن دارابونت از پروژه، امیدواری به تبدیل شدن سریال «مردگان متحرک» به یکی از بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون به مقدار زیادی از بین رفت، اما ریک گریمز همچنان یکی از نمادینترین و شناخته شدهترین شخصیتهای تلویزیون در یک دهه اخیر باقی ماند.
حتی سبک صدا زدن پسرش- کارل- توسط اندرو لینکلن نیز برای همگان خاطرهانگیز است. ریک گریمز خیلی زود به چهره اصلی مبارزه با مردگان متحرک تبدیل میشود. اگر چه بعدها انسانهای بدذات در پس زمینه زامبیهای آدمخوار به شخصیتهای منفی اصلی سریال تبدیل شدند، اما ریک ریک همچنان جایگاه خود را حفظ کرد. وفادار، شجاع، باهوش، خشن، اما مهربان، ریک یک رهبر بزرگ برای گروه و یک شخصیت اصلی خوش ساخت برای یک سریال تلویزیونی بود.
لورن مالوو در «فارگو»
جایگاه بالای لورن مالوو ممکن است به خاطر کیفیت و تاثیر سریال «فارگو» (Fargo) تصور شود، اما اگر چه این سریال سریالی عالی بود، اما نمیتوان آن را بینقص دانسته و از بازی زیبای بیلی باب تورنتون گذشت. همانند «داستان ترسناک آمریکایی»، این سریال نیز رویکردی آنتالوژی داشته اگر چه عمداً ارتباط بیشتری بین فصول و اپیزودهای آن وجود دارد. اگر چه شخصت مالوو در ادامه برای نقشهای کوتاه به فصول بعدی باز میگشت، اما قرار گرفتن او در این فهرست به خاطر نقشآفرینی فوقالعادهاش در فصل اول سریال است.
مارتین فریمن و آلیسون تولمن نیز نقشآفرینیهای خارقالعادهای از خود ارائه دادهاند، اما شخصیت مالوو با بازی تورنتون دلیل اصلی موفقیت فصل اول «فارگو» بود. در شرایطی که تورنتون بهترین بازی خود را پس از فیلم «تیغه فلاخن» (Sling Blade) ارائه میداد، مالوو یک شخصیت بسیار پیچیده و شروری بسیار بیرحم، اما کاریزماتیک بود.
وی که قبلاً نیز با برادران کوئن بازی کرده بود در اینجا نیز ثابت میکند که یکی از نیروهای اصلی این برادران کارگردان برای سبک فیلمسازی خاص و شخصیشان است. مالوو قاتلی خستگیناپذیر است که انسان را چیزی فراتر از یک هیولا نمیبیند و بر اساس ایده خوب و بد زندگی نمیکند. تنها چیزهایی که برای او مهم جلوه میکنند مزایا و عواقب یک چیز هستند. با توجه به اینکه نقشآفرینی تورنتون در نقش لورن مالوو با جوایز متعددی همراه بود، بدون شک این شخصیت و بازی تورنتون به این زودیها فراموش نخواهد شد.
الون در «چیزهای عجیبتر»
بدون شک «چیزهای عجیبتر» (Stranger Things) دنیای تلویزیون در یک دهه اخیر را در نوردیده و نوستالژی دهه ۸۰ را بار دیگر برانگیخت البته به روشی که یک موفقیت بزرگ به شمار میآید. جامعه مخاطبین هدف این سریال در دورانی که داستان سریال در آن میگذرد، اما هنوز به دنیا نیامده بودند و انتظار نمیرود که سریالهای ترسناک علمی-تخیلی مخاطب زیادی را جلب کنند.
دهه ۲۰۱۰ دههای بود که در آن فرهنگ شخصیتهای باهوش، درسخوان، اما دارای مشکل در تعاملات اجتماعی (Nerd) در کانون توجه قرار گرفت و «چیزهای عجیبتر» نهایت استفاده را از این تغییر برد. اگر چه در این سریال شخصیتهای زیادی حضور مداوم دارند، اما الون (Eleven) و مایک به وضوح نقشهای محبوب اصلی را دارند در حالی که هاپر و استیو در ادامه سریال جایگاه خود را بهبود میبخشند.
با این وجود شخصیت الون نماد بیرقیب سریال است. چه در آن کسوت سرتراشیده ابتدای سریال با بینی خونین، با موهای مصنوعی طلایی و علاقه به تخممرغ چه با آن ظاهر مطمئن و بالغ بعدهایش، الون یکی از دوست داشتنیترین شخصیتهایی یک دهه اخیر تلویزیون است. مایلی بابی براون خیلی زود به شهرت رسیده و به نظر میرسد آیندهای موفق در دنیای هالیوود در انتظار اوست.
کارآگاه راست کول در «کارآگاه حقیقی»
این بار نیز یک شخصیت در سریالهای آنتالوژی جایگاهی در این فهرست بدست میآورد و این بار قرعه به نام نقشآفرینی متیو مک کانهی در فصل اول سریال نوآر و تاریک «کارآگاه حقیقی» (True Detective) میافتد. وودی هارلسون نیز در فصل اول سریال بسیار دوست داشتنی ظاهر میشوند در حالی که شخصیت ماهرشالا علی در فصل سوم نیز میتوانست رقیب قابل توجهی در این فهرست باشد، اما وقتی همه چیز را در نظر میگیریم برنده این رقابت برای کلیت سریال، شخصیت راست کول با بازی مک کانهی است.
در مورد فصل دوم هم هر چه کمتر صحبت کنیم بهتر است. از طریق همین شخصیت راست کول بود که سریال «کارآگاه حقیقی» توانست جایگاه خود را به عنوان یک سریال کارآگاهی متفاوت تثبیت کند. دیالوگهای او پر از یک تم شاعرانه تاریک و پوچگرایانه است؛ ترفندی که شخصیتهای پس از او همواره سعی داشته اند ان را تکرار کرده، اما همواره در این کار شکست خوردهاند.
او به عنوان آغازگر سریال، شخصیتی بود که به خوبی توسط مخاطب حس و درک میشد، حالت عرفانیاش واقعی بود و دردش را میشد به وضوح دید. داستان فصل اول به شکل غیرخطی روایت شده و در سه برهه زمانی متفاوت به تصویر کشیده میشود که راست را در شرایطی کاملاً متفاوت به نمایش میگذارند. چه در جایگاه یک پلیس جوان ایدهآلگرا، یک کارآکاه باتجربهتر با موهای جوگندمی و چه در هنگامی که به یک شخصیت نهیلیست عصبی تبدیل میشود، مک کانهی همواره در اوج قرار دارد.
بوجک هورسمن در «بوجک هورسمن»
در دهه ۹۰ میلادی، او در یک سریال بسیار مشهور بود، اما در دهه ۲۰۱۰، او یکی از بهترین شخصیتهای جدید تلویزیون است. سریال «بوجک هورسمن» (BoJack Horseman) از آن سریالهایی است که خیلی آرام آرام مخاطب را میسوزاند و موضوع سورئال انسانپنداری داستان نیز در ابتدا با واکنش نه چندان خوب مخاطبان مواجه شد. بدین ترتیب شناختهشدن زیباییهای واقعی سریال «بوجک هورسمن» تا اپیزود یازدهم فصل اول سریال به تعویق افتا، اما از آن به بعد به معدن طلا رسید.
«بوجک هورسمن» با پرداختن به موضوعات مهمی مانند اعتیاد، توخالی بودن شهرت، اذیت و آزار توسط والدین، درماندگی و مسائل جنسی به شکلی بینقص، سریالی بسیار هوشمندانهتر از آن چیزی که است که در ظاهر یک کارتون با شخصیتهای حیوانی انساننما دیده میشود. شخصیت بوجک نیز یک شخصیت درمانده و تاریک است، شخصیتی الکلی که در قعر درماندگی و غم پنهان موجود در هالیوود افتاده است.
چه زمانی که تلاش دارد خود را اصلاح کند و چه زمانی که بیش از پیش خود را در غم و فلاکت مدفون میسازد، داستان او همواره بسیار طبیعی، واقعی و پویا به نظر رسیده و و لحظات ویرانگری را برای مخاطب ایجاد میکند.
ریک سانچز در «ریک و مورتی»
«ریک و مورتی» (Rick & Morty) سریالی است که از این بهتر نمیتوانست باشد هرچند انتظار نمیرفت تا به این اندازه خوب باشد. این سریال که بر اساس یک یادداشت کوتاه ساخته شده و در واقع تقلیدی مضحک از فیلمهای «بازگشت به آینده» (Back To The Future) است، اما باید بدانید که سناریو اپیزود آزمایشی ان در طی یک شب توسط هارمون نوشته شده است.
البته این موضوع را نباید به پای شانس و اقبال گذاشت، زیرا او قرار بود سناریو سریال را روز بعد در اختیار مدیران اجرایی قرار دهد و این کار را تا دقایق آخر مهلتی که به او داده شده بود به تعویق انداخت. علیرغم این موضوع، اما «ریک و مورتی» به یک پدیده اجتماعی و فرهنگی تبدیل شد. این سریال چنان محبوب و تاثیرگذار است که بارها برنده جایزه امی شده، برندهای مختلفی با الهام از شخصیتهای آن شکل گرفته و در یک مورد باعث شد مخاطبان برای خریدن یک سس خاص مربوط به مک دونالد صف کشیده و شورش کنند.
اگر چه ریک همواره در کنار شخصیتهای فوقالعاده دیگری قرار میگیرد، اما در این جمع همواره ستاره اصلی بوده است. دیوانه، بیرحم، بسیار باهوش و فوقالعاده طعنهآمیز، ریک شخصیتی است که با هر شخصیت دیگری در داخل و خارج از سریال تفاوت دارد. هیچ کسی مانند او برنامههایی عجیب و غریب و توهینهایی ویرانگر نداشته است.
منبع: برترینها
انتهای پیام/